بيوگرافي و مصاحبه با حسام نواب صفوي : وكيلي كه بازيگر شد !
«حسام نوابصفوي» با بازي
در سريال «كيف انگليسي» اولين باري بود كه در هنر ايران شناخته شد، تا چندي ديگر،
از او شاهد بازي در سريال تاريخي ديگر به نام «كلاه پهلوي» خواهيم بود... او يكي از
بازيگران اصلي فيلم «هفت ميليارد توماني»، «اخراجيهاي 2» آخرين ساخته مسعود
دهنمكي است، حسام با بازي در نقش «رسول» كه نقشي بسيار مشكل هم بود، يكي از بهترين
بازيهاي خود را ايفا كرد تا جايي كه سينماي ايران از اين پس، روي او حساب ويژهاي
باز خواهد كرد، با اين بازيگر، فارغالتحصيل تئاتر، جوان مودب و البته كسي كه
سرانجام با اصرار پدرش از چند سال پيش تصميم گرفت، دنبالهرو پدر باشد و يك حقوقدان
شود، گفتگويي در خانوادهسبز انجام داديم و از هر دري با او سخن به ميان آورديم...
او دوست دارد در كنار سينما، كار وكالت هم انجام دهد. اتفاقي كه براي اولين بار
درسينما شكل خواهد گرفت. ضمن اينكه او برخلاف نظر خيليها كه ميگويند به خاطر چهره
وارد سينما شده، اين طور نيست او تحصيلكرده سينماست.
چهار
برادريم
او ميگويد: 22 شهريور در تهران به
دنيا آمدم، چهار برادر هستيم، هومن و حسين و حسن، كه دو برادرم در آمريكا و يك
برادرم هم در آفريقاي جنوبي زندگي ميكند، عموي مرا بايد بشناسيد، اسماعيل نوابصفا
ترانهسراي معاصر كه مشوق اصلي من در هنر... او تنها كسي بود كه در خانواده ما
گرايش به هنر داشت كه چندسال پيش هم درگذشت به مزار عمويم زياد ميروم، شعري زيبا
بر روي سنگ قبرش نوشته شده است؛
«آنكه را سينه خاكش
ماواست
خاك پاي
همه نواب صفاست
تا بدين نقطه رسيده هنوز ندانسته خانه مقصود كجاست
آنكه در اين جا خفته است، مستمندي
است كه محتاج به دعاست...» البته چند سطرديگر هم نوشته شده كه به ياد
ندارم...
از
حسام ميخواهيم كه بيشتر از خودش بگويد: بزرگ شده محله ميرداماد تهران هستم، در
بيمارستان پارس به دنيا آمدم... هنوز هم ساكن همان خانه پدري هستم و با پدر و مادرم
زندگي ميكنم، دوران دبستان و راهنمايي را در مدرسه سلمان فارسي و در دبيرستان
منتظري قلهك تحصيل كردم، در دانشگاه هنر و معماري، تئاتر خواندم و ليسانسم را گرفتم
و سپس در دانشكده حقوق هم مشغول تحصيل شدم... از كودكي به پيانو علاقه داشتم و به
آموزش اين ساز پرداختم، اما زماني كه ميخواستم به دانشگاه بروم، كمي مردد بودم،
احساس كردم، اگر موسيقي را به شكل آكادميك ادامه بدهم، شايد چيز زيادي نصيب من نشود
به همين دليل به سمت تئاتر رفتم... اما ميل و علاقه پدرم اين بود كه هميشه به سوي
حقوق بروم و سرانجام همين هم شد...
قرارداد داشتم
اينكه ميگويند، من قرارداد امضا
نكردم، اما رفتم جلوي دوربين «اخراجيهاي 2» صحت ندارد. شايد آن شب كه تست شدم و
رفتم جلوي دوربين، وقت نبود، اما فرداي آن روز قرارداد امضا شد، ضمن اينكه ارتباط
ميان من و شريفينيا يك ارتباط صميمانه است خيليها ميگويند به خاطر رفاقت چندين
ساله شريفينيا، اين نقش به من پيشنهاد شد، اما اينگونه نبود كي گفته من در همه
پروژههاي شريفينيا، بازي كردم، نه اصلا اينگونه نيست. در خيلي از پروژههاي
شريفينيا من به عنوان بازيگر حضور نداشتم، آخرين نقشي كه او مرا انتخاب كرد، مربوط
به «13 گربه روي شيرواني» بود كه 5، 6 سال قبل اكران شد. من حتي تا پايان بازي هم
اگر قرارداد نداشتم برايم مشكلي نبود، حتي اگر قرارداد هم مينوشتم و در زمان
فيلمبرداري همه گروه متوجه ميشدند كه من نميتوانم از پس نقش رسول برآيم، مشكلي
نبود و جدا ميشدم، چون آقايان از دوستان من بودند.
اولين
دوربين
دوره بازيگري تئاتر را در دانشكده و
كلاسهاي بازيگري آقاي سمندريان گذرانده بودم، اما اولين بار كه مقابل دوربين قرار
گرفتم، دوربين «مسعود نوابي» بود و از همان روز اول هم، تصميم گرفتم بپرسم و ياد
بگيرم، مسعود نوابي سريال «بازگشت به خانه» را كليد زده بود و به دنبال تست از
بازيگران بود، كه من هم خودم را معرفي كردم و اينگونه شد كه اولين بار مقابل دوربين
قرار گرفتم، اما مردم مرا با سريال «كيف انگليسي» ميشناسند... وقتي كه بازيگران
كيف انگليسي در حال انتخاب شدن بودند، كارگردان به من اعتماد كرد و يكي از نقشهاي
كليدي آن سريال را به من پيشنهاد داد، من تازهكار بودم و خوشحالم كه توانستم پاسخ
اين اطمينان را بدهم.
11 هزار كيلومتر تا
تهران
به چند كشور از جمله، امارات، تركيه، سوئيس، آفريقاي جنوبي، انگليس و آمريكا
تاكنون سفر كردم، اما هيچ جا ايران نميشود... اجازه بدهيد از آفريقاي جنوبي
برايتان بگويم، دماغه اميدنيك كه آخرين نقطه خشكي دنيا به حساب ميآيد، براي ديدن
برادرم به آنجا سفر كرده بودم، در آن منطقه فاصله تا شهرهاي مهم دنيا ثبت شده است،
كه نوشته بود 11 هزار كيلومتر تا تهران فاصله است، دلم براي كشورم خيلي تنگ شده بود
بگذاريد يك نكته ديگر از آفريقاي جنوبي هم برايتان تعريف كنم. آنجا يعني در نيمكره
جنوبي جهان، فصلها با نيمكره شمالي تفاوت دارد، يعني اگر اينجا زمستان است، آنجا
تابستان است و من حواسم به اين موضوع نبود... تهران در زمستان 86 بسيار سرد بود، من
با خودم كلي كاپشن و لباس گرم بردم، اما زماني كه به آنجا رسيدم، ديدم هوا گرم است،
يك تابستان بسيار گرم... مجبور شدم لباسهايم را با پست دوباره به تهران بفرستم و
آنجا دوباره چند دست لباس گرم تهيه و از لباسهاي برادرم استفاده كردم من نزديك دو
ماه در آفريقاي جنوبي بودم.
خانواده
يكي از برادرانم در آمريكا در زمينه
كامپيوتر فعاليت ميكند، برادر ديگرم دكتراي جامعهشناسي دارد و برادرم حسن كه در
آفريقاي جنوبي زندگي ميكند، كار آزاد دارد. مادرم ليسانس ادبيات دارد، مدتي در
سالهاي گذشته در وزارت نيرو فعاليت ميكرد، بعد از به دنيا آمدن من، ديگر
خانهداري را انتخاب كرد. پدرم قاضي دادگستري بود، بعد از بازنشستگي وكيل پايه يك
دادگستري است و همچنين مترجم...
ازدواج
تا امروز يا كار كردم يا درس خواندم
و وقتي براي ازدواج نداشتم، اما قبول دارم كه بايد ازدواج كنم، يعني بايد اتفاقي
بيفتد تا دو انسان به همديگر برسند، شايد آن اتفاق هنوز براي من نيفتاده... اما
بايد هر چه زودتر سنت پيامبر(ص) را عملي كنم.
با پول وارد سينما
نشدم
نه با پول وارد سينما شدم و نه به خاطر چهره... من درس اين كار را خواندم،
اعتقاد من اين است كه با پول ميشود نقش بازي كرد! با پول ميشود پوستر چاپ كرد و
حتي به سر در سينماها رفت، اما با پول نميشود مردم را به سينماها كشاند، بودند
كساني در صنعت سينما كه با پول وارد اين حرفه شدند، اما هيچ اتفاقي پس از مدتي براي
آنان نيفتاد... من چهار سال دانشكده هنر رفتم، يك سال هر روز رفتم موسسه بازيگري
آقاي سمندريان تا بتوانم هر نقشي كه به من پيشنهاد ميشود را بازي كنم وگرنه اگر
ميخواستم يك بازيگر آپارتماني و صرف تجاري شوم، اصلا نياز به تحصيل در سينما
نبود.
سال
87
سال 87، براي من خيلي خوب شروع شد، به ويژه از لحاظ كاري كه در دو فيلم
«اخراجيهاي 2» و «وقتي همه خوابيم» بهرام بيضايي بازي كردم. آقاي بيضايي نقش
«شايان» را براي من از ابتدا نوشته بود و من از ايشان سپاسگزارم كه به من اعتماد
كرد و برايم جاي افتخار دارد كه در فيلم آقاي بيضايي بازي كردم، سال 87 براي من يك
سال خوب كاري بود. زماني كه من دانشجوي تئاتر بودم ديدن «بهرام بيضايي» نه تنها
براي من، بلكه براي همه دانشجويان يك رويا بود، براي من هم جاي شگفتي بود، چرا كه
بيضايي از جمله كارگرداناني است كه كمتر با طيف جوان كار ميكند! و حالا كه اين
قرعه به نام من افتاد، خيلي خوشحالم...
دفاع
را بلدم
انتقاد بد نيست، من حقوق خواندم،
اگر انتقاد درست باشد، ميپذيرم، اما اگر بيرحمانه باشد، دفاع كردن را بلدم. اصولا
جامعه ايراني مخالف انتقاد است، دليل درستش را نميدانم. اما نظر مرا بخواهيد، خيلي
از انتقادها سازنده است. ولي گاهي اوقات، خيليها در قالب انتقاد سوءاستفاده
ميكنند و به غرضورزي ميپردازند، گرچه بايد بگويم، هر انساني در هر كجاي دنيا
دوست دارد، انتقادها را به شكل خصوصي بشنود تا در يك رسانه... من هم دوست دارم
نقدهاي خيلي منفي را محترمانه و خصوصي بشنوم ميدانيد چرا؟ چون خيليها دوست دارند،
از نقد استفاده كه نه سوءاستفاده كنند و به تخريب بپردازند.
روي
جلد نشريات
چند وقتي بود كه در مطبوعات
مصاحبههاي مختلفي از من چاپ ميشد، از اين رو تصميم گرفتم كه اين گفتگوها را به
حداقل برسانم. چون زياد صحبت كردن چيزي را عوض نميكند... اين را هم بگويم، فقط روي
جلد بودن نشريات كافي نيست، هستند بازيگراني كه روي جلد نشريات هر هفته ديده
ميشوند، اما كارگردانان، استفاده چنداني از آنان نميكنند... به نظر من نشريات
بايد زماني به يك بازيگر بپردازند كه كاري را داشته باشد، مثلا آخرين فيلم من «كلاغ
پر» بوده كه يك سال و نيم پيش پخش شد، پس دليلي نميبينم كه گفتگو كنم و يا روي جلد
نشريات باشم. ميخواهم به نكتهاي اشاره كنم، سينما و فوتبال حاشيههاي كاذبي دارد،
اما برخورد من طوري است كه به دنبال حاشيههاي كاذب نيستم، من دنبال اين هستم كه يك
كارنامه درست را ثبت كنم. اما عدهاي اين گونه عمل نميكنند و تنها به طيف مطبوعاتي
كار فكر ميكنند، مثلا بازيگري را ميبينم كه تنها يك فيلم بازي كرده، اما تصويرش
روي جلد چند نشريه است! بازيگري را ميبينم كه اصلا مدتي است بازي نميكند، اما نام
و تصويرش همچنان روي جلد نشريات است كه شايد اين از لطف دوستان مطبوعاتي باشد، به
نظر من شهر خيلي شلوغ شده...
مشاور و مدير
برنامه
من به شخصه با مشاور و مدير برنامه
مشكلي ندارم، به اين شرط كه اين مشاوران از نام آن بازيگر استفاده ابزاري و تجاري
نكنند! سينماي ايران، يك سينماي رفاقتي است، مگر چند تهيهكننده داريم و در طول سال
چند فيلم به يك بازيگر پيشنهاد ميشود؟! اينها ژست تبليغاتي است كه من قبول ندارم.
در سينما، خود بازيگر ميتواند بهترين تصميم را بگيرد.
در واقع تهيهكنندگان و كارگردانان
مستقيما با بازيگر ارتباط برقرار ميكنند و مقابل مديران برنامه، موضع ميگيرند. به
نظر شما وقتي كه يك تهيهكننده و يا كارگرداني كه با من دوست است، براي بازي در يك
فيلم با من تماس ميگيرد، من به او بگويم برو با مدير برنامههايم صحبت كن، اين دور
از شان است.
پول و
سينما
هستند بازيگراني كه با پول وارد سينما ميشوند، يعني هزينهاي ميكنند و حتي
مقداري از هزينه ساخت را تقبل ميكنند و نقش اول را ميگيرند، اما ثبات ندارد. فوقش
دو فيلم، چون سينما تخصص ميخواهد. اگر اين اتفاق هم براي كسي بيفتد، شايد يك بار
در زندگياش بيفتد...
برخورد
مردم
حسام نوابصفوي پس از بازي در فيلم سينمايي «اخراجيهاي 2» و بازي در نقش
«رسول كاوازاكي»، شديدا پرطرفدار شده و در كوچه و بازار اطراف او شلوغ ميشود. آيا
او هم مثل خيلي از بازيگران تازه به دوران رسيده، اهل قيافه گرفتن و كلاس گذاشتن
براي مردمي است كه به ديدن فيلم او رفتهاند؟ ميگويد: «شهرت در سينما تبعات كاذبي
هم دارد كه متاسفانه بعضي از دوستان، اينگونه فكر ميكنند كه بايد خودشان را
بگيرند. من به شخصه نه بالا هستم نه پايين... من بخشي از مردم هستم. من با مردم
زندگي ميكنم، به نظر شما حالا كه اگر شغل من به واسطه ديده شدن روي پرده، تبعاتي
دارد، چرا بايد اين كار را بكنم! شايد خيليها بگويند كه حسام آدم مغروري است، اما
وقتي كه پنج دقيقه با من صحبت كنند، ميبينند كه من انسان راحتي هستم و اين مقوله
شهرت اصلا براي من مهم نيست. نكتهاي كه بايد به آن دقت داشته باشيد، اين است كه
بازيگر هميشه در دل مردم است، اما خودش نميبيند و نميداند... طبيعتا مردم احساس
نزديكي به آن بازيگر دارند، از اين رو وقتي بازيگر را ميبينند، دلشان ميخواهد آن
احساس را منتقل كنند.
بازيگر
گيشه
من تا به امروز روند كارم اينگونه بود كه دوست داشتم بازيگر گيشه باشم. گيشه
نه به اين خاطر كه پولساز باشم، براي اينكه مردم مرا ببينند... فيلمي كه بفروشد،
يعني اينكه مردم تو را ميبينند...
باندبازي
سينماي ايران چيزي نيست كه حالا
بخواهد «مافيا» هم داشته باشد! يك جامعه كوچك است، شايد بازيگران و كارگرداناني
پيدا شدند كه بخواهند نقش تعيينكننده داشته باشند، اما اين مسئله به ندرت اتفاق
ميافتد. من خودم باندبازي و مافيا نديدم و براي خودم چنين اتفاقي نيفتاده، چون من
از حقم دفاع ميكنم. چند سال پيش بود كه با يك تهيهكننده مشكلي داشتم و خيلي راحت
از او شكايت كردم. به هرحال هميشه مواردي بين تهيهكننده و كارگردان و بازيگر اتفاق
ميافتد، اما اينكه بخواهيم بگوييم «مافيا» در سينما داريم، چنين چيزي نيست! اصلا
در سينماي ما چيزي به آن شكل نيست كه ميگويند مافيا و باندبازي... ولي اگر كسي
روزي بخواهد براي من به شخصه مشكلي پيش بياورد، فردا صبحش به دادگاه ميروم، چون
سيستم آبا و اجدادي ما اينگونه است... به هر حال اگر من «باند مافيايي» ميديدم،
خودم عليه آن اقدام ميكردم!(ميخندد)
نقش
بازيگر
بازيگر به آن شكل سرنوشت يك فيلم را
تعيين نميكند، بلكه فيلمنامه خوب است كه نقش بسيار مهمي دارد، كارگردان و بازيگر
نقش مكمل را دارند. بازيگر فقط ميتواند به فيلم يك جلاي خوب بدهد، درست مثل
ساختماني كه زيربناي خوبي نداشته باشد و شما با اجناسي ارزان آن را درست كرده
باشيد، اما يك نماي بسيار زيبا به آن بدهيد، به نظر شما آن ساختمان چقدر عمر
ميكند؟! فيلمنامه هم، در سينما همين نقش را دارد.
درباره
اخراجيها
در مسير شمال بودم كه آقاي
شريفينيا با من تماس گرفت و گفت: اخراجيها در حال فيلمبرداري است، نقشي براي تو
تعيين كرديم، بيا تست بده...
با اينكه پيش از اين در فيلمهاي
زيادي بازي كردم، اما بعد از اينكه تست گريم شدم، كمي اعتماد به نفسم را از دست
دادم. زماني كه مقابل دوربين قرار گرفتم، تمام بدنم ميلرزيد! دقايقي گذشت تا
توانستم روحيهام را به دست آورم.
بازي در نقش «رسول»، احتياج به كمي
تحقيق داشت كه من بدون پيش زمينهاي مقابل دوربين رفتم.
زمان فيلمبرداري در اردوگاهي واقع
در كرج، هوا بسيار سرد بود، به خصوص شبها، از اين رو عوامل آتش روشن ميكردند و
گردهم جمع ميشديم، بساط خنده هم، هميشه به راه بود.
پلان فوتبال يكي از زيباترين
پلانها بود، به خصوص ادا و اطوارهاي امين حيايي يا آن جايي كه در زندان دعوا شد و
همه به جان هم افتاده بودند، من تنها كسي بودم كه بايد يك نقش جدي را ايفا ميكردم،
اما زماني كه اكبر عبدي شروع به رقصيدن كرد، به خصوص در پلان اول، به خاطر خنده
عوامل، تصويربرداري قطع شد.
در آن قسمتي كه ما را داخل گوني
انداخته بودند و شلاق ميزدند، ميگفتم اگر بيرون بيايم، از شما شكايت
ميكنم!
براي
بازي در اين نقش اصلا به قرارداد فكر نكردم، دوست داشتم به نحو احسن در اين نقش
بهترين بازيام را ايفا كنم.
زماني كه فيلم كليد خورد و
صحنههاي هواپيما در حال ضبط بود، هنوز بازيگر نقش رسول را انتخاب نكرده بودند. خود
من هم فكر نميكردم كه بتوانم از پس اين نقش برآيم.
رفاقت
ما كاري نيست
محمدرضا شريفينيا، رفاقت را در
كارش دخالت نميدهد. من با او خيلي رفيقم، همان طور كه گفتم، او در مقام انتخاب
بازيگر، آخرين نقشي كه به من پيشنهاد داد، مربوط ميشود به پنج، شش سال پيش، فيلم
«13 گربه روي شيرواني»! آنهايي كه براي شريفينيا حرف درست ميكنند، حسود و تنگنظر
هستند...
پنج،
شش سال گذشت تا «اخراجيهاي 2» را به من پيشنهاد داد. در همين «اخراجيهاي 2» اگر
آقاي شريفينيا تشخيص ميداد كه من نميتوانم در اين نقش بازي كنم، محال بود كه مرا
انتخاب كند! اما وي ديدي دارد كه هيچ گاه در انتخاب بازيگر اشتباه نميكند. او
رفاقت را در كار هيچ وقت دخالت نميدهد، چون آبروي كارياش وسط
است.
سوپراستار
نداريم
ابتدا بايد متوجه شويم كه به چه
بازيگري «سوپراستار» ميگويند. اگر كسي در ايران شهرت داشته باشد نبايد بگوييم
«سوپراستار» است. «سوپراستار» يعني يك چهره بينالمللي، حالا اگر بينالمللي هم
نبود، حداقل منطقهاي باشد. مثل «آميتا باچان» يا «شاهرخخان» بازيگران هندي... نظر
من اين است كه در ايران سوپراستار نداريم.
من سينما را خيلي دوست داشتم، اما
پس از اينكه حقوق خواندم، حالا حقوق را از سينما بيشتر دوست دارم، چرا كه اين رشته
در ژن من وجود دارد! وقتي كه يك كتاب حقوقي ميخوانم، ديگر به بار دوم نميرسد، چون
آن را حفظ ميكنم. حقوق رشته بسيار شيريني است، حقوق در واقع يك فن است... الان
ميگويم اول حقوق، بعد سينما...
زياد اهل فوتبال نيستم، با اينكه
شانس صعودمان كم است، اما اميدوارم صعود كنيم.
راستش را بخواهيد دلم براي علي
دايي سوخت، او از مفاخر ورزشي ايران است.نميدانم چرا در اينجا مفاخر ورزشكار و
هنرمند زود از ياد ميروند.
براي من پول در زندگي اهميت ندارد،
آرامش و آسايش مهمتر است.
اهل مد و لباس به آن شكل نيستم،
اما دوست دارم چيزي كه به من ميآيد، را بپوشم.
تاكنون نقش منفي بازي نكردم. گرچه
خيليها ميگويند منفي بازي كردم، اما نقش منفي يعني اين كه يك «بزه» مثل قتل اتفاق
بيفتد... اما قبول دارم كه در نقش ضد قهرمان بازي كردم. در واقع نقش يك پسر شيطون
را بازي كردم، مثل سوغات فرنگ و ازدواج به سبك ايراني...
فرصت
ندارم كه آموزش پيانو بدهم.
چند سال پيش در دنياي تصوير با
امين حيايي يك اجرا داشتيم... هنوز هم موقعيتي پيش نيامده كه به شكل حرفهاي اين
كار را انجام بدهم. ميخواستيم گروه موسيقي هنرمندان را تشكيل بدهيم، اما هيچ وقت
اين فرصت پيش نيامد.
خدا را شكر تا امروز با مطبوعات مشكلي نداشتم.
چند پيشنهاد داشتم كه مشاور حقوقي
نشريات باشم، اما نپذيرفتم اما خودم به مجله مردمي خانوادهسبز اين پيشنهاد را
دادم!
تنهايي را خيلي دوست
دارم.
يكي از دلايلي كه به خارج از كشور نرفتم، اين بود كه پدر و مادرم تنها
بودند. ضمن اينكه مدتي كه خارج از ايران هستم، احساس تنهايي ميكنم. اما برادرانم
از سنين جواني به آنجا رفته و به آنجا عادت كردهاند...
در مورد تيم واليبال هنرمندان
نميخواهم صحبت كنم، چون حواشي زيادي دارد. در تيم اول، من تنها نيت خيرخواهانه
داشتم، يك ريال هم من نگرفتم. داخل دعواها هم نبودم، و تنها در نقش سرمربي ظاهر
شدم... تيم دوم هم كه اصلا به سرانجامي نرسيد كه بخواهم درباره آن حرفي
بزنم...
حسام
آدمي است كه آزارش به كسي نميرسد، تا زماني كه به او آزار نرسانند. آدم منطقي هستم
(ميخندد)، بد كسي را نميخواهم، سعي ميكنم مهرباني كنم، دل صافي هم دارم و با
حسادت و اين جور حرفها بيگانهام... اهل شكايت هم هستم! (تيتر بدي نزنيد!)(دوباره
ميخندد)
خسرو
شكيبايي در سينماي ايران نامي فراموش نشدني است. يكديگر را گهگداري ميديديم. خسرو
مرد مهربان و وجودش پر از انرژي بود. آخرين بار در پشت صحنه كنسرت «چكناواريان»
همديگر را ديده بوديم. مرد خاكي و ماخوذ به حيايي بود.
امين حيايي رفيق قديمي من است...
در سريال كلاه پهلوي كه هنوز پخش نشده و چند سالي است كه فيلمبردارياش ادامه دارد،
قرار بود در يك سكانس از صبح تا غروب؛ همبازي باشيم. از آنجا كه جنس بازيگري يكديگر
را ميشناسيم، اين سكانس 11 صبح به پايان رسيد!
اعتقاد من درباره «مسعود دهنمكي»،
اين است كه خداوند او را خيلي دوست دارد.
پس از بازي در فيلم «بهرام بيضايي»
به نام «وقتي همه خوابيم»، احساس كردم، يكبار ديگر از دانشگاه هنر فارغالتحصيل
شدم.
شكايت را دوست
دارم!
بچه پولدار نيستم، اما پدرم هميشه زندگي راحتي براي ما مهيا كرد، كه جا
دارد از او سپاسگزار باشم.
نامخانوادگي ما، نواب صفوي است و
به سلسله صفويه باز ميگردد.
تفريحات من ورزش است و اگر در خانه
باشم، شايد برايتان جالب باشد، به «پلياستيشن» خيلي بازي ميكنم. نواختن پيانو،
ديدن فيلم و... از ديگر تفريحاتم ميباشد. عاشق مسافرتم و به شنا خيلي علاقه
دارم.
آدم پرمصرفي
نيستم.
رنگ سفيد و مشكي را خيلي دوست
دارم، لباس پوشيدن من به همين شكل است، يا سفيد ميپوشم يا مشكي... خيليها به من
ميگويند تو چرا فقط همين كت سفيد يا مشكي را ميپوشي؟! من ميگويم، نه چنين چيزي
نيست، من تا دلتان بخواهد لباسهاي مختلف با رنگهاي سفيد و مشكي
دارم.
اميدوارم در سال 88، سينماي پررونقي داشته باشيم. آرزوي سينمايي من اين است
كه چرخه سينما بچرخد، چرا كه سينما با رفتن مردم به سالنها به حيات خودش ادامه
ميدهد.
اصلا
با برنامهريزي ميانهاي ندارم، نميدانم ويژگي خوبي است يا بد؟ اما هميشه دقيقه
«نودي» هستم!
به جز افراد نزديك خانوادهام با مرحوم عمويم و دو تا داييام روابط خيلي
نزديكي دارم كه البته يكي از داييهايم فوت كردند.
رانندگي را دوست دارم و اهل سرعت
نيستم...
ساعت 3 صبح از پشت چراغ قرمز رد
نميشوم، به هرحال من در يك خانواده «حقوقدان» رشد كردم و در آن احترام به قانون
حرف اول را ميزند.
هنوز با يكي از دوستان دوران كودكيام رابطهاي صميمي دارم، فرشيد مدرس كه
دفتريار است. دوست صميمي ديگري داشتم به نام محمدرضا بهشتي كه در فروردين 83 در
سانحه رانندگي فوت شد و هميشه به ياد او هستم.
از 7
سالگي نواختن پيانو را آموختم.
كتاب زياد ميخوانم، به ويژه
كتابهاي حقوقي...
در دوران مدرسه اهل تقلب نبودم، در دوران تحصيل در دانشگاه هم چنين رويهاي
نداشتم، در واقع از تقلب كردن خجالت ميكشم.
اهل
پارتي بازي نيستم.
ميخواهم از چند وقت ديگر رسما كار
وكالت را آغاز كنم، البته قضاوت را بيشتر از وكالت دوست دارم. ولي بايد بگويم كه
قضاوت شغل مشكلي است كه فكر كنم نتوانم از پس آن بر بيايم! به هر حال شما در مقام
قضاوت، سرنوشت خيلي از انسانها را عهدهدار هستيد، با اينكه خيلي قضاوت را دوست
دارم، اما شايد استحقاق آن را نداشته باشم، پس به همان وكالت ميپردازم. كه بتوانم
نسبت به حقي كه شايد از كسي سلب شده دفاع كنم.
مطالب مشابه :
کافه عاشقان احسان علیخانی
بيوگرافي كامل احسان عليخاني. نام : احسان نام خانوادگی : علیخانی تاریخ تولد : 1361/8/15
عكسهاي جديد احسان عليخاني
عکس بازیگران ایرانی و خارجی - عكسهاي جديد احسان عليخاني عكس و بيوگرافي احسان عليخاني,
احسان عليخاني و ماه عسلش
7apple | هــفـت ســيـب - احسان عليخاني و ماه عسلش - مصاحبه ي احسان علخاني, بيوگرافي احسان
جديدترين عكسهاي احسان عليخاني
عکس بازیگران ایرانی و خارجی - جديدترين عكسهاي احسان عليخاني - عكس بازيگران-مدل لباس-مدل
مصاحبه با احسان عليخاني، مجري كه جنجالي شد
پسران اينترنتي - مصاحبه با احسان عليخاني، مجري كه جنجالي شد-جدیدترین بیوگرافی و عکس
بيوگرافي و عكسهاي نيكي كريمي
پسران اينترنتي - بيوگرافي و عكسهاي نيكي كريمي-جدیدترین بیوگرافی و عکس هنرمندان سینما و
بيوگرافي و مصاحبه با حسام نواب صفوي : وكيلي كه بازيگر شد !
پسران اينترنتي - بيوگرافي و مصاحبه با حسام نواب صفوي : احسان عليخاني نيما شاهرخ
برچسب :
بيوگرافي احسان عليخاني