حاشیه -زلزله بروجرد را لرزاند

شهر بروجرد جز شهرهای زلزله خیز ایرانه .

از بچگی که یادمه تا سال ۸۴ که زلزله ی ۶ ریشتری شهرمونو به شدت تخریب کرد خاطرات زلزله رو

با خودم تا به امروز همش تو ذهن دارم به قدری که هر شب با ترس زلزله خواب از چشمام میپره و تا

سپیده ی صبح که به سلامت از خواب بیدار بشیم لحظه شماری میکنم شاید این یه نهیبیه که خدا بهمون میزنه شاید میخواد از خواب غفلت بیدار بشیم

زلزله خیلی تو روحیه ی من تاثیر گذاشته به حدی که همیشه پشت سرم یه خطری احساس میکنم

میگم شاید فردایی نباشه همش از اینکه بمونیم زیر آوار وحشت دارم همیشه به حال بچه های بم و

سایر کسانی که توی حوادث طبیعی دچار حادثه شدن دلم میسوزه خدا به دادشون برسه

بزارید تا خاطره ی زلزله ی سال ۸۵ رو براتون بگم

۱۱فروردین ۱۳۸۵ بود که .........

اون شب یه عالمه مهمون خونه ی مادر شوهرم اینا اومده بود برای عید دیدنی همه نشسته بودیم که

یه دفعه زلزله شروع شد البته زمانش خیلی کم بود شاید ۶ -۷ ثانیه همه ی مهمونا از جا پریدن هر کی

به یه سمت میرفت آقایون که همه نزدیک  در نشسته بودن زودتر از همه در رفتن یه خورده همه سراسیمه شده بودیم آبا که از آسیاب اوفتاد

همه برگشتن و دوباره  کنار یک دیگه نشستن

همیشه قبل از زلزله پیش لرزه میاد این یه ترسی تو جون ما انداخته که هر وقت یه لرزش کوتاه میاد منتظر یه زلزله ی اساسی هستیم

مهمونا که رفتن من و شوهرم تا دیر وقت نشستیم پای کامپیوتر گفتیم شاید زلزله که اومد بیدار باشیم و بتونیم سریع فرارکنیم

ناگفته نمونه خیلیها که اون شب زلزله رو جدی گرفته بودن رفته بودن بیرون از خونه

البته شنیدیم که گفتن تو شهر درود که همجوار بروجرده و مرکز و کانون اصلی زلزله بود اعلام کرده بودن که مردم بیرون از منازل بخوابن وگرنه احتمال اینکه خیلی ها مصدوم بشن زیاد بود

خلاصه سرتونو درد نیارم ساعت ۳ بامداد ما که دیدیم خبری نیست رفتیم خوابیدیم البته با ترس و لرز

اون شب من جامونو انداختم نزدیک در خروجی که بتونیم به اصطلاح فرار کنیم نا گزیر از اینکه تو زلزله فرار کردن خودش میتونه بزرگترین عامل خطر باشه

چراغها رو خاموش کردیم و رفتیم تو رختخواب اما چه خوابی من همش چشمم به در و دیوار بود دیگه خواب توی چشمام سنگینی میکرد که یه دفعه زلزله اومد من هم که گوش به زنگ بودم سریع از جا پریدم و رفتم به سمت کلید برق به محض اینکه چراغ روشن شد دوباره خاموش شد

بله برق برفت .رفتم سمت در که فرارکنم درو باز کردم که شوهرم منو از پشت گرفت و گفت جایی نرو دو نفری توی چارچوب در وایساده بودیم یعنی با دو دست سفت چارچوبو گرفته بودیم  زمین به شدت میلرزید

همه جا تاریک بود اما پر از هیاهو صدای آژیر ماشینا همه بلند شده بود شیشه بود که میشکست ظرفو

قابلمه بود که از توی کابینت و روی کابینت پایین میریخت . آیینه و شمعدون و سنگ کنسول همه یکی پس از دیگر ی می افتادن روی سرامیک

من هم که شدیدن ترسیده بودم فقط جیغ میزدم پدر شوهرم هم از طبقه ی پایین منو صدا میکرد که هیچی نیست .بلکه آروم بشم .فقط منتظر بودیم که آوار روی سرمون بریزه و راه پله فرو بریزه   فقط به مرگ فکر میکردم و منتظر بودم که آوار  روسرمون  بریزه. بالاخره به لطف خدا  بعد از ۱ دقیقه زلزله ی ۶ و ۱ دهم ریشتری آروم گرفت البته بعد از زلزله تا چند روز پس لرزه هایی رو داشتیم اما با شدت و مدت زمان کمتر . 

بعد از زلزله دستپاچه شده بودیم من اشک میریختم و مدام مامانمو صدا میکردم تو تاریکی دور خودمون میگشتیم و دنبال لباس بودیم  

که از خونه بزنیم بیرون  دیگه مغزم کار نمیکرد بی هدف توی اون تاریکی از این اتاق به اون اتاق میرفتم شاید باورتون نشه تو اون تاریکی که دنبال وسیله میگشتیم زیر پامون پر از شیشه خورده بود اما حتی یه خراش کوچیک هم پامون بر نداشت مثل یک معجزه بود

حتما عکسای زلزله رو براتو ن میزارم

۵ دقیقه ای از زلزله گذشت که خالم اینا رسیدن در خونه ی ما. ما هم با اونا رفتیم بیرون ناگفته نمونه خطای ارتباطی هم قطع شده بود. من هم گریه میکردم و هم میخندیدم .توی اون موقع بیرون قلقله شده بود همه ی مردم ریخته بودن تو خیابون هر کس به یه وضعی عده ای پتو پیچ اومده بودن جلوی در . ما هم سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت خونه ی مامان بزرگم یکی ۲ ساعتی طول کشید تا از وضع جسمانی فامیل و آشنا با خبر شدیم خدا رو شکر همه سالم بودن هر کی از وضعیتش موقع زلزله میگفت .صبح که شد اومدیم خونه تا یه خورده خرت و پرت جمع کنیم وضعیت خونمون دیدنی بود {عکساشو حتما میزارم }

 

حدود یک ماهی میشد که زندگیمون مختل شده بود شبا توی ماشین میخوابیدیم چند هفته ای توی چادر خوابیدیم . چند شب هم خونه ی مادر بزرگ شوهرم که به ظاهر امن تر از خونه ی ما بود خوابیدیم .یه خواب راحت توی خونه ی خودمون شده بود بزرگترین آرزومون

اون سال هوا خیلی هم سرد بود .بهار بود و بعضی روزها هم به شدت بارون میبارید

یادمه چند هفته بعد از زلزله که مثلا یه خورده زندگیمون داشت روال عادی پیدا میکرد توی آشپزخونه با مادر شوهرم مشغول کار بودیم که یکدفعه رعد وبرق تنمونو لرزوند بدو بدو لباس تنمون کردیم و رفتیم جلوی در همه ترسیده بودن دیکه هیچ کس اعصاب نداشت  .شوهرم گفت یه آقایی رو دیده بودم که پیک نیک به دست داشته عبور میکرده رعد و برق که اومده گفت پیک نیکو کوبیده زمین و داد میکشیده که ای خدا این چه وضعییه خیلی ها توی اون بارون توی خیابون زیر چادراشون بودن همه حسابی کلافه شده بودیم .

اون سال تب زلزله داغ بود هر جا میرفتیم حرف از زلزله بود البته فکر نمیکنم تلویزیون یه اشاره ی کوچیک هم به این زلزله کرده باشه هیچکس نمیدونست بروجرد چه خبره یادمه موقع زلزله مامانم اینا خونشون اینجا نبود و رفته بودن شمال مسافرت . تلفنی که باهاشون صحبت کردم و گفتم زلزله اومده باورشون نمیشد وقتی که اومدن و وضعیت ما رو دیدن تازه فهمیدن که چی شده . خیلی ها وام زلزله گرفتن و خونه هاشونو از نو ساختن و یا تعمیر کردن البته ما هیچ کاری نکردیم فکر نمیکنم اگه بازم زلزله ا ی با اون شدت بیاد سالم بمونیم چون خونمون خیلی تخریب شده الان هم با کوچکترین لرزشی خونمون به شدت میلرزه .میگفتن زلزله پر خیر و برکت راست میگفتن خدا خیلی کمکمون کرد بعضی ها هم میگفتن دعای آیت الله بروجردی بوده که به دادمون رسیده

بعد از اون زلزله تا به امروز بازم خیلی آمار زلزله داشتیم . البته میگن اگه کم کم بیاد خیلی بهتره چون انرژی زمین تخلیه میشه و از شدت زلزله کاسته میشه

ببخشید اگه سرتونو درد آوردم امیدوارم که هیچ کس دچار بلایای طبیعی نشه خیلی وحشتناکه  امیدوارم قدر اینهمه  آسایش و راحتیمونو بدونیم

 

اینا هم عکسای دهات اطراف بروجرده  که به شدت تخریب شد


مطالب مشابه :


حاشیه نشینی؛ از متن تا حاشیه

حاشیه نشینی؛ از متن تا حاشیه. عارضه زندگی شهری و نابرابری اقتصادی- اجتماعی. مفهوم حاشیه




ایجاد حاشیه در برنامه Word با فونت

وبکده - ایجاد حاشیه در برنامه Word با فونت - انواع کتاب و نرم افزارهای موبایل با فرمت جاوا




حاشیه دالبر لباسهای بافتنی

هنردر خانه - حاشیه دالبر لباسهای بافتنی - مجموعه ایی از کارهای دستی و هنرهای خانگی




انواع علف تراش , یونجه چین , حاشیه زن , شمشادزن , چمن زن و ...

مرکـــز تخصصی موتورآلات کشـاورزی صنعتــی - انواع علف تراش , یونجه چین , حاشیه زن , شمشادزن




حاشیه -زلزله بروجرد را لرزاند

طعم خوش آشپزی - حاشیه -زلزله بروجرد را لرزاند - وبلاگ آشپزی و شیرینی پزی ساناز با طبخ انواع




حاشیه نشینی یا زاغه نشینی

مجموعه مقالات جغرافيا و برنامه ريزي شهري - حاشیه نشینی یا زاغه نشینی - برای یاری دوستان این




برچسب :