اصول و قواعد اساسی زبان ترکی
اصول و قواعد اساسی زبان ترکی - آموزش ,یادگیری زبان ترکی اؤیرتمک ، اؤیرنمک تورکجه دیلی"> آنا دیلی آموزش زبان ترکی - اصول و قواعد اساسی زبان ترکی
آنا دیلی آموزش زبان ترکی
آموزش ,یادگیری زبان ترکی اؤیرتمک ، اؤیرنمک تورکجه دیلی
اصول و قواعد اساسی زبان ترکی
اصول و قواعد اساسی زبان ترکی زبان ترکی یکی از زبانهای گروه زبانهای اورال – آلتاییک و از دسته زبانهای التصاقی (Agglutinative) است. در زبانهای التصاقی ریشة فعل بصورت ثابت باقی مانده و ضمایر و پسوندها به آن الصاق می شوند. بدین ترتیب در زبانهای التصاقی همواره می توان ریشه فعل را در حالات مختلف صرفی آن تشخیص داد. در این زبانها، واحدهای زبانی هم در معنای قاموسی و هم معنای ساختمانی مؤثرند ولی نحوهی ساختمان آنها بسیار روشن است. اجزاء سازه نیز ثابت و مشخص است. در این زبانها علاوه بر ریشهی کلمات که از یک یا چند هجا تشکیل میشود، ادات پیوندی نیز وجود دارد. در این زبانها مادهی اصلی کلمات همیشه صورت واحدی دارد و اگر معانی ثانوی بدان افزوده شود، فرم اصلی آن کلمه تغییر نمیکند. مردم آذربایجان و سایر ترکهای ساکن در جغرافیای ایران از نظر نژاد و زبان متعلق به ترکان اوغوز هستند. آنان از مهمترین قبایل ترک بودند. ترکان غربی یعنی ساکنین شرق دریای خزر، ایران، ترکیه، آذربایجان، عراق و بالکان از قبایل اوغوز هستند. اقوام ترک با 29 لهجه سخن میگفتند که از اینان 22 لهجه دارای گرامر و ادبیات مستقل بود. مهمترین ویژگیهای زبان ترکی به این ترتیب هستند: اصل توالی پیوندها: در زبان ترکی از انواع پیوندها آن چه وظیفهی ماهوی داشته و در معنی خود کلمه ایجاد تصرف کند، باید در فاصلهی نزدیکتری باشد و آن چه نقش خارجی داشته و برای ایجاد همبستگی میان اجزای مختلف کلام به کار رود، در فاصلهی دورتری از ریشه قرار میگیرد. پیوندهای توصیفی به لحاظ این که نقش خود را در داخل کلمه و در زمینهی مفهوم جدید بخشیدن به آن ایفا میکنند، از پیوندهای تصریفی که وظیفهی ارتباط کلمه را با سایر اجزای کلام فراهم میسازند، به ریشه نزدیکترند. اصل هماهنگی اصوات: اصوات در زبان ترکی هماهنگی و تطابق گروهی دارند که از جنبههای خاص این زبان است و منظرهی صوتی ویژهای به کلمات و الفاظ آنها میبخشد. اصل کوتاهی صائتها: خصوصیت دیگر زبان ترکی، کشدار نبودن اصوات صائت رایج در این زبان است. منظور از کوتاه یا کشیده بودن یک صائت، فرق فاصلهی زمانی میان شروع و پایان تلفظ آن میباشد. به عبارت دیگر وقتی یک صائت به شکل انفجاری از حنجره خارج شود، شکل کوتاه و هر گاه به صورت کشدار ادا شود، شکل کشیده آن را خواهد داشت. زبان ترکی از نظر عمومی، زبان کوتاه صائت است. این ویژگی از وجوه تمایز زبان ترکی است و یکی از لوازم بومی شدن لغات بیگانه این است که صائتهای کشیدهی آنها به صائتهای کوتاه و متعارف تبدیل شود. اصل نبودن علامت جنس: در زبان ترکی جنسیت گرامری وجود نداشته و جنس هر اسم از مدلول آن معلوم میشود. تنوع و نظم افعال: زبان ترکی از نظر وسعت و تنوع افعال، از زبانهای غنی است. در زبانهای ترکی افعال حالت انعطاف و استعداد فوق العادهای به تصریف و پذیرش مفاهیم متنوع ابراز میدارند. زبان ترکی از نظر تصریف افعال با قاعدهترین زبان دنیاست. دستور زبان ترکی بسیار باقاعده است و در آن استثنایی وجود ندارد. از نظر دشواری شناسی کلی، دشواری زبان ترکی بسیار کمتر از زبانهای دیگر است. در جایی که زبان فرانسه برای ادای یک مطلب از 13 کلمه استفاده میشود، در زبان ترکی 4 کلمه برای ایفای آن کافی است. - کلمات ترکی هیچ گاه با دو همخوان شروع نمیشود. - زبان ترکی دارای مفرد و جمع ولی فاقد تثنیه است. جمع، کاربرد زیاد ندارد. - بن فعل به تنهایی دارای ارزش امر مفرد است. - صفت و قید از یکدیگر متمایز نیستند. - فعل برای بیان مفاهیم گوناگونی مانند ضرورت، امکان و شرط و ... پسوندهای متعدد میگیرد. - صفت مطلق قبل از اسم و مضاف الیه قبل از مضاف قرار میگیرد. - حرف تعریف وجود ندارد. - در صرف اسماء، پسوندهای ملکی به کار میرود. - بعد از اعداد علامات جمع به کار نمیرود. - در بسیاری از زبانهای ترکی برای حرکت منفی، علامت مخصوصی وجود دارد. - پسوند سؤال موجود است. - به جای حروف ربط از اشکال فعل استفاده میشود. لهجة آذربایجانی زبان ترکی در منطقه آذربایجان رواج دارد. ترکی آذربایجانی از نظر ساختار زبانشناسی شاخه ای از زبان ترکی است. ترکیب لغات این زبان در طول تاریخ مانند دیگر زبانهای زندة جهان همواره در معرض دگرگونی بوده است. این دگرگونی محصول تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم این سرزمین و روابط فرهنگی و پیوندهای دینی و همزیستی با دیگر اقوام و ملل بوده است. بخشی اساسی لغات موجود در زبان ترکی آذربایجانی را کلماتی تشکیل می دهند که مخصوصو زبانهای ترکی است. علاوه بر این در این گویش به گروه بزرگی از کلمات برخورد می کنیم که دارای منشأ ترکی بوده ولی فقط در این زبان استعمال می شوند. مانند: آلیش (خرید). وئریش (فروش) و ... در زبان ترکی آذربایجانی 23 صامت و 9 صائت وجود دارد. صامتها عبارتند از: ب، پ، ت، ج، چ، خ، د، ر، ، ژ،س، ش، غ، ف، ق، ک، گ،ل ،م ، ن، ه، و، ی 8 صامت دیگر نیز وجود دارد که برای نوشتن کلمات عربی وارده شده به زبان ترکی آذربایجانی از آنها استفاده می شود و بکار بردنشان برای واژگان ترکی درست نیست. این صامتها عبارتند از: ث،ح، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع مثال: واژة دونغوز(گراز) یک واژة ترکی است و نمی توان آن را «دونغوظ» یا «دونغوض» نوشت. 9 صائت یا مصوت عبارتند از: آ (A)– مانند: آت (اسب) او˚ (O)- مانند: او˚ت (آتش) اﯙ (u) – مانند: اﯙزﯙم (انگور) او (y)- مانند: اولدوز (ستاره) اؤ (Ö)– مانند: اؤلکه (سرزمین) ائـ (E)- مانند: ائو (خانه) ایـ (İ)- مانند: ایش (کار) ایـˆ (Ï)- مانند: قیش (زمستان) ا (Ә)- مانند: ال (دست) قواعد مربوط به مصوتها: 1- مصوت ا (Ә) در اول، وسط و آخر کلمه به صورت زیر نوشته می شود: (ا) در اول کلمه. مانند: ال (دست). () در وسط کلمه. مانند: سن (تو). (ه یا ـه) در آخر کلمه. مانند: دوه (شتر). 2- مصوت ا (Ә) در افعال شکلی متفاوت می یابد. بدینگونه که اگر آخر فعلی این مصوت باشد و بخواهیم از ریشه فعل مصدر بسازیم، برای نشان دادن این مصوت از (ه یا ـه) استفاده می کنیم. مانند: ایسته مک(خواستن) . بزه مک (آرایش کردن). نکته دیگر اینکه اگر علامت مستقبل (جک) بخواهد به ریشه فعل اضافه شود، این مصوت باز به صورت (ه یا ـه) نمایان می شود. مانند: گله جک (خواهد آمد). گوره جک (خواهد دید). 3- مصوتهای او˚ (O) ، اؤ (Ö) و ائـ (E) در زبان ترکی همواره در هجای آغازین کلمه می آیند و هرگز در هجاهای غیراول دیده نمی شوند. انواع مصوتها از نظر ظرافت و شدت: الف) مصوتهای ضخیم: 1- او˚ (O) 2- او (Y) 3- آ (A) 4- ایـˆ (Ï) ب) مصوتهای ظریف: 1- اؤ (Ö) 2- اﯙ (U) 3- ائـ (E) 4- ا (Ә) 5- ایـ (İ) قانون آهنگ: این قانون تنها به زبان ترکی اختصاص داشته و به کلمه زیبایی ، وزن و موسیقی خاصی می بخشد. اصل اساسی در این قانون آن است که اگر هجای نخستین یک واژه از یک مصوتهای زمخت باشد، حتماً مصوتهای بعدی نیز باید از مصوتهای ضخیم باشند. همین ترتیب در مورد مصوتهای ظریف نیز جاری است. به تعبیر بهتر ممکن نیست از هر دو گروه مصوت در یک کلمه موجود باشد. این قانون مانند تراز نوشتار و گفتار را در زبان ترکی به سامان درمی آورد. بوسیلة این قانون می توان گونة سرة کلمه را از ناسره تشخیص داد. مثال: کلمه ای مانند (او˚تورمیش) (نشسته) را درنظر آورید. این کلمه را به صورت (او˚تورموش) نیز می نویسند. برای اینکه بدانیم کدام گونه درست است، از قانون آهنگ بهره می گیریم. در هجای آغازین این کلمه مصوت او˚ (O) وجود دارد که این مصوت از گروههای مصوتهای ضخیم است پس باید مصوتهای بعدی نیز از همین گروه باشد. در گونة (او˚تورمیش)، مصوت بعدی ایـ (İ) از گروه مصوتهای ظریف است و طبق قانون آهنگ این گونه نادرست است. مصوتهای زبان ترکی به ترتیب ضخامت از ضخیم به ظریف به این ترتیب هستند: 1- او˚ (O) 2- او (Y) 3- آ (A) 4- ایـˆ (Ï) 5- اؤ (Ö) 6- اﯙ (U) 7- ائـ (E) 8- ا (Ә) 9- ایـ (İ) قانون ظریف شدن: در زبان ترکی آذربایجانی همیشه صائت اول کلمه از صائتهای بعدی ضخیمتر بوده و رفته رفته صائتها ظریفتر می شوند و ظریفترین صائت در آخرین هجای کلمه است. این قاعده به این زبان آهنگ موسیقی می بخشد. مثلاً در کلمه (یو˚رغان- لحاف) از دو مصوت موجود، اولی ضخیم و دومی ظریفتر از آن است. قواعد مربوط به صامتها: 1- در زبان ترکی آذربایجانی حرف (خ) فقط در هجای اول کلمه می آید. مثلاً نوشتن پاپاخ (کلاه) نادرست است و درست آن پاپاق است. 2- حرف (گ) فقط در اول کلم صدای (گ) می دهد و در وسط و آخر کلمه تلفظ آن با صدای (گ) و یا (ی) هر دو درست است ولی در موقع نوشتن باید با (گ) نوشته شود. مانند: اگری (کج) که ایری نیز تلفظ می شود. 3- حرف (ق) اگر میان دو مصوت قرار گیرد، (غ) تلفظ می شود. مانند: قوناق (مهمان) ← قوناغا (به مهمان) 4- حرف (ک)اگر میان دو مصوت قرار گیرد، (گ) نوشته شده و (گ) یا (ی) تلفظ می شود. مانند: چورک (نان) ← چورگی (نان را) 5- حرف (ت) اگر میان دو مصوت قرار گیرد، (د) نوشته و تلفظ می شود. مانند: ائشیت (بشنو) ← ائشیدن (شنونده) 6- در نوشتار زبان ترکی آذربایجانی تشدید وجود ندارد. کلماتی را که حرف مشدد دارند، باید با دو حرف همسان نشان داد. مانند: بورراغان (گردباد). 7- اگرچه در بیان کلماتی که از زبانهای بیگانه وارد زبان ترکی آذربایجانی شده اند، از مصوتهای ترکی استفاده می شود ولی در نوشتار، باید به صورت اصلی نوشته شوند مانند: حکم. ظلم. معلم. 8- پسوند (ده) یا (دا) اگر معنای (در) را بدهند، چسبیده نوشته می شوند مانند: بیزیم دیلده بو سوز یوخدور.(در زبان ما این کلمه وجود ندارد). من بو کتابدا گوزه ل بیر شعر گوردوم ( من در این کتاب شعری زیبا دیدم). اگر (ده) یا (دا) معنای (هم) را بدهند ، باید جدا نوشته شوند. مانند: منده کتاب دا وار قلم ده. (من هم کتاب و هم قلم دارم) _________________________________________________________________________ 2 کاربر از پست deniz yildizi سپاس کرده اند . uzuli, MaHsAaa #4 تاریخ عضویت: Jan 2012 محل سکونت: ایران مدرک تحصیلی : کارشناسی نوشته ها: 125 سپاس ها: 554 سپاس شده 370 در 119 پست درجه: 4 نوشته ی شما فوق العاده زیبا بود. دستتان درد کند. اصطلاح مصوت های ضخیم علمی نیست و درست آن " واکه ی پسزبانی " (قالین صامتلر) Back vowell و معادل درست مصوت های ظریف " واکه های پیشزبانی "(اینجه صامتلر) می باشد. متاسفانه هنگامی مرحوم محمدعلی فرزانه مشغول برگردان واژه های ترکی به فارسی بودند ، هنوز برای بسیاری از اصطلاحات علم آواشناسی و فونتیک معادل دقیقی وجود نداشت و ایشان با ذوق شخصی معادل سازی کرده است. #5 لغات ترکی با معنی فارسی تؤرهن: مراسیم، Törən تؤشگومهک: نفس نفس زدن، Töşgümək تؤکونتو: چیزی که ریخته شده باشد، مثل ریز مانده ها از قیچی کردن لباس، Töküntü تاپچاق: آدرس، Tapçaq تاپماجا: معما، Tapmaca تاپینتی: مکشوفه، کشفیات، Tapıntı تاپینتیلار: کشفیات، Tapıntılar تاخماق: سانجماق: فرو کردن، Taxmaq تارلا: مزرعه، Tarla تاققیر: لخت و سخت، Taqqır تالان: غارت، Talan تانری: الله، Tanrı تانسیق: شاهد، Tansıq تانیت: Tanıt تانیش: آشنا، Tanış تانیق: شاهد، شاهد مثال، Tanıq تای: لنگه، Tay تپهجک: درپوش شیشه و کوزه، Təpəcək ترپهنیش: حرکات و سکنات، Tərpənış ترپهنیش: حرکت، خیزش، Tərpənış ترلان: عقاب، شاهین، Tərlan ترلهمک: عرق کردن، Tərləmək تزمک: رمیدن، در رفتن، Təzmək تزهک: تپاله، Təzək تلهسمک: عجله کردن، Tələsmək تلهسیک: شتابزده، Tələsık تمل: بنیاد، Təməl تمهلچی: بنیادگرا، Təməlçı توْپال: لنگ، Topal توْپپوز: چماق، گرد و مدور، گرز، Toppuz توْپلانتی: گرد همایی، تجمع، کنگره، Toplantı توْپلاییجی، توْپلایان: مؤلف، Toplayıcı, Toplayan توْپلوم: اجتماع، جامعه، Toplum توْپلومسال: اجتماعی، Toplumsal توْپوق: مچ پا، Topuq توتغاج: گیرنده رادیویی، Tutğaç توتغاچ: گیره، دستیک، توتقال، Tutğaç توتقون: اسیر، رنگ مات، گرفتار، دلگیر، Tutğun توتک: نی لبک، Tütək توتماجا: جنون ادواری، صرع، Tutmaca توتوشدورما: مقایسه، Tutuşdurma توتوق: گرفته، گرفتار، بازداشتی، Tutuq توتوم: گنجایش، حجم، ظرفیت، Tutum توتون: دود، Tütün توْخ: سیر، Tox توْخوجو: بافنده، Toxucu توْخونولماز: مصون، Toxunulmaz توْخونولمازلیق: مصونیت، Toxunulmazlıq تورکجه: به زبان ترکی، Türkcə توْزاق: دام، تله، تپیگ، Tozaq توْزانقی: غبارگونه، Tozanqı توشلاشماق: توش گلمک، راست گلمک، روبرو شدن، مواجه شذن، Tuşlaşmaq توْققوشماق: تصادف کردن، به هم برخوردن، Toqquşmaq توکنمز: تمام نشدنی، ماندگار، Tükənməz توکوندوروک: چغندر، Tokunduruk توماچ: پوست بز دباغی شده، Tumaç تومانچاق: بدون شلوار، Tumançaq تومماق: مات قالماق، مات و مبهوت ماندن، Tummaq توْنقال: تل هیزم که آتش میزنند، Tonqal تیکمک: دوختن، ساختن، دام تیکمک، Tıkmək تیکیجی: ماشین دوخت، خیاط، Tıkıcı تیکیش: دوخت، Tıkış تیکینتی: بنا، ساختمان، Tıkıntı تین: گوشه، تیم، Tın تییه: تیغ، Tiyə _________________________________________________________________________ لغات ترکی با معنی فارسی ایچری: داخل، İçərı ایچسل: داخلی، İçsəl ایچگی: مشروب، نوشابه، İçgı ایچیم: جرعه، قورتوم، İçim آیراج: جدا کننده، Ayrac ایراق اولون: کنار بروید، İraq olun ایرماق: چای، رود، İrmaq ایرهلی: به سمت جلو، پیش، İrəlı ایرهلیلهییش: پیشرفت، İrəglıləyış ایری: درشت، İrı آیریلماز: جدانشدنی، لاینفک، Ayrılmaz آیریم: نقطۀ افتراق، Ayrım ایز: اثر، نشانه، İz ایزلهمک: تعقیب کردن، دنبال کردن، پیروی کردن، İzləmək آیسال: ماهواره، Aysal ایستهک: خواسته، İstək ایستهکلی: خواستنی، دوستداشتنی، İstəklı ایسلاق: خیس، İslaq ایسینمک: گرم شدن، عادت کردن، مانوس شدن، İsinmək ایش اؤیرهتن: استا، کسی که کار یاد میدهد، İş öyrətən ایش اؤیرهنن: کار آموز، İş öyrənən ایش آشیران: کارمند، İş aşıran ایش سورهن: وکیل، İş sürən ایشارتی: اثر جزئی، کورسو، İşartı ایشلهدیجی: کارفرما، İşlədıcı ایشلهک: فعال، پرکار، İşlək ایشلهنیش: کاربرد، استعمال، İşləniş ایشیلداق: نورافکن، پرژکتور، İşıldaq آیغیر: اسب نر، Ayğır ایگرنج: تهوعآور، İgrənc ایگیت: جوانمرد، قهرمان، İgit ایلبیز: حلزون، مردم آزار، آب زیرکاه، İlbız ایلدؤنومو: سالگشت، سالگرد، İl dönumu ایلدیریم: آذرخش، Ildırım ایلغین: سراب، İlğin ایلقار: پیمان، عهد، İlqar ایلک: نخست، İlk ایلگی: رابطه، پیوند، İlgı ایلگیلی: مرتبط، مربوط، İlgılı ایلمهک: رج، گره قالی، İlmək ایلنمک: İlənmək اَیلهنجه: مجلس، نشست، Əyləncə ایلیشیک: رابطه، مرتبط، İlışık آیلیق: حقوق ماهیانه، Aylıq ایلیق: ولرم، İlıq ایلیک: مغز استخوان، İlık اینام: عقیده، باور، İnam ایناملی: با ایمان، مؤمن، İnamlı ایناندیریجی: قانع کننده، İnandırıcı اینانیلماز: باور نکردنی، İnanılmaz اینجه: ظریف، نازک، باریک، İncə اینجی: مروارید، İncı اینجیتمهک: اذیت کردن، آزار رساندن، İncitmək اینسانجیل: انسانگرا، اومانیست، İnsancil اینلهمک: سیزیلداماق، ناله کردن، İngəmək آییرد: جدا، سوا، تمیز داده شده، روشن، واضح، Ayird آییق: هوشیار، بیدار، Ayiq آییلماق: بیداری و آگاهی، Ayilmaq بئجهرمک: پرورش دادن، بار آوردن، Becərmək بئزیکمهک: بیزار شدن، منفور شدن، Bezikmək بئشیک: مهد، ننو، Beşık بؤلگه: منطقه، بخش، Bölgə بؤلوک – بؤلوک: قطعه به قطعه، تکه تکه Bölük - Bölük بؤلوم: بخش فصل، دایره، دپارتمان، Bölüm بؤیوتمه: تعظیم، تعجیل، Böyütmə بؤیوک: بزرگ، Böyük باتی: مغرب، Batı باتیش: غروب، Batış باجاریق: هنر، توانایی، Bacarıq باخان: وزیر، Baxan باخانلیق: وزارت، Baxanlıq باخیجی: تماشاگر، فالبین، Baxıcı باخیش: طرز نگاه، Baxış باداق: بند، پالهنگ، Badaq باریش: سازش، صلح، Barış باریشان: صلح کننده، Barışan باریشچی: صلح طلب، Barışçı باریشماز: سازش ناپذیر، Barışmaz باریندیرماق: مکفی کردن، بینیاز کردن، تامین کردن، فایده رساندن، Barındırmaq بارینماق: فایده بردن، مستفیض شدن، Barınmaq باسدیریق: شلوغ، ازدحام، Basdırıq باسغین: تجاوز، اشغال نظامی، هجوم، Basğın باسقی: فشار، فشار نظامی، Basqı باسماق: طبع، چاپ، Basmaq باسیلی: اشغالشده، Basılı باسیم: مطبوعات، Basım باشا دوشمهک: فهمیدن، متوجه شدن، آگاه شدن Başa düşmək باشاری: مهارت، اوستالیق، موفقیت، Başarı باشاق: خوشه، Başaq باشقا: دیگر، Başqa باشقان: رئیس، Başqan باشکند: پایتخت، Başkənd باشلانقیچ: سرآغاز، Başlanqıç باشلیق: شیربها، Başlıq باشماقجی: کفاش، Başmaqçı باغلام: علاقه، پیوند، اتصال، Bağlam باغلاییجی: حلقۀ واسط، رابط، Bağlayıcı باغیرتی: فریاد، Bağırtı بالیقچین: مرغ سقا، Balıqçın باها: گران، Baha باهاجیل: گرانفروش، Bahacıl باهادیر: بهادر، Bahadır باهالیق: گرانی، قحطی، Bahalıq بایراق: پرچم، Bayraq باییر: بیابان، Bayır ببک: مردمک چشم، گؤزون عدسیسی، Bəbək بری: به سمت آینده، به این سو، Bərı بسلهمک: تربیت کردن، Bəsləmək بکلهمهک: انتظار کشیدن، Bəkləmək بلله: ساندویچ، Bəllə بنزر: شبیه، Bənzər بنزهییش: شباهت، Bənzəyiş بنهک: خال، Bənək بنیز: صورت، Bəniz بوتون: تماما، کامل، Bütün بوخاق: غبغب، Buxaq بورقی: مته، Burqı بورکو: هوای غبار آلود یا شرجی، خفه، هوای گرفته، Burku بورماج: حیوان اخته شده، Burmac بوروق: اخته، پیچ کوچه، از زیرکار در برو، Buruq بوْز: خاکستری، Boz بوز: یخ، Buz بوزدم: مقعد، Büzdəm بوزلاج: یخچال، Buzlac بوزلاق: سرزمین یخبندان، Buzlaq بوزمهجه: مچاله، Büzləcə بوْشانمیش: زن مطلقه، Boşanmış بوغ: سیبیل، Büğ بوْغاز: تنگه دریایی، Boğaz بوْغاناق: توفان، گردباد، Boğanaq بوْغوجو گاز: گاز خفهکننده، Boğucu qaz بوْغوجو: خفه کن، Boğucu بوْغونتو:اختناق، خفقان، خفگی، Boğuntu بوکوم: بسته، Büküm بولاشدیریجی: مسری، واگیر، Bulaşdırıcı بولانیق: آلوده، کدر، آب گل آلود، Bulanıq بوْللوق: فراوانی، Bolluq بولماجا: جدول کلمات متقاطع، Bulmaca بولماق: تاپماق،یئتیشمک، پیدا کردن، رسیدن، Bulmaq بولود: ابر، Bulud بونجاق: سند، Buncağ بوْی بویلاماق: تعریف کردن، Boy boylamaq بوْی: داستان، تعریف، Boy بوْی: قد و قامت، اندام، درازی، Boy بویاق: رنگ، Boyaq بویالی: رنگی، دارای رنگ، Boyalı بویروق، بویوروق: دستور، امر، فرمان، Buyruq, Buyuruq بوینوز: شاخ، Buynuz بوْیوندوروق: یوغ، Boyunduruq بیتگی: رستنی، نبات، Bitgı بیتهری: فناپذیر، تمام شدنی، Bitərı بیتیرمک: به پایان رساندن، Bitirmək بیجهک: حشره، هر جاندار کوچک، Bicək بیجهلک: ناقلا، بچه شیطان، حرامزاده، Bicələk بیچی: برش، Biçı بیچین: درو، Biçin بیر اربه: همطراز، برابر، Bir ərbə بیر یانلی: یک طرفه، Bir yanlı بیرلشیم: اتحاد، Birləşim بیرلیک: اتحاد، Birlik بیرووز: امانت، Biro بیرینجی: اولین، Birincı بیزلهنقوش: سوک، Bizlənquş بیلدیرن، بیلدیریجی: گزارشگر، مخبر، Bigdiricı, Bildirən بیلدیری: اعلان، Bildirı بیلدیریش: اطلاعیه، Bildiriş بیلگی: علم و دانش، Bilgı بیلگین: عالم، دانشمند، Bilgin بیلهرهک: آگاهانه، عامدا، Bilərək بیلوْو: فسان، Bılov بیلیجی: فهیم، داننده،Bilicı بیلیک: دانستنی، علم، Bilik بیلیمیوردو: دانشگاه، Bilimyurdu بیلینمهز: نامعلوم، مجهول، Bilinməz بینؤوره: اساس، یایه، Binövrə پاپریز: سیگار، سیگارت، Paprız پاخیر: زنگ آهن، قهوهای رنگ، Paxır پارانقی: ترکش، Paranqı پارتلاییجی: منفجر شونده، Partlayıcı پاریلتی: درخشش، Parıltı پالتار یویان: ماشین لباسشویی، Paltar yuyan پالتار: لباس، Paltar پانبیق: پنبه، Panbıq پتهکچی: زنبوردار، Pətəkçı پرپی: شفا، شفا بخشی، Pərpı پلمه: دومان، هوای شرجی، مئه، Pəlmə پوْرسوق: نوعی سمور، Porsuq پوْزغون: داغون، از هم پاشیده، Pozğun پوْزما: ابطال، فسخ، Pozma پوْزوق: ابطال شده، به هم ریخته، پریشان، Pozuq پیتیک: کیتاب، Pitik پیرتلاشیق: کلاف سردر گم، Pirtlaşiq پینار: بولاغ، چشمه آب، Pinar پینتی: تن لش، شلخته، بیسلیقه، Pintı _________________________________________________________________________ #8 لغات ترکی با معنی فارسی اؤپگه: شش، ریه، Öpgə اؤترگی: گذرا، Ötərgı اؤتری: گذرا، Ötərı اؤتگون، اؤتگم: نافذ، سخن دقیق و با نفوذ، Ötgun اؤتمک:گذشتن، رد شدن، Ötmək اؤته: گذشته، Ötə اؤتهک: تاریخ، Ötək اؤتهن ایل: سال گذشته اؤج: انتقام، Öc اؤد: کیسه صفرا، زهره، Öd اؤدلک: ترسو، بزدل،Ödlək اؤدهمه: پرداخت، Ödəmə اؤدهنک: وجهپرداختی، Ödənək اؤدهنیلمز: جبران ناپذیر، Ödəniləz اؤدهو: پرداخت، تکلیف، Ödəv اؤدونج: بورج، وام، قرض، Ödunc اؤرپک: پوشش، Örpək ائرته: زود هنگام، Ertə اؤرتو، اؤرتوگ: حجاب، پوشش، Örtug اؤرگنجکلی: معتاد، عادت کرده، Örgəncəklı اؤرنک: اُسوه، الگو، مثال، نمونه، Örnək اؤروش: حیطه، Öruş اؤزگور: آزاد، مستقل، Özgur اؤزلوک: خودیت، Özluk اؤزهک: لب، مغز هر چیزی، Özək اؤزهک: مرکز اؤزهل: مخصوص، ویژه، Özəl اؤزهلجه: بویژه، Özəlcə اؤزهللیکله: خصوصا، Özəllıklə اؤسگورهک: سرفه، Ösgurək ائشهنک: کاویدن، Eşənək اؤفکه: خشم، عصبانیت، Öfkə اؤگئی: ناتنی، Ögey اؤگسوز: یتیم، بیسرپرست، Ögsuz اؤلچهک: مقیاس، متراژ، Ölçək اؤلچو: اندازه، مقیاس، Ölçu ائلچی: سفیر، خواستگار، Elçı اؤلکه: کشور، سرزمین، Ölkə اؤلگون: مردنی، بیحال، Ölgun اؤلن: متوفی، Ölən اؤلومجول: مردنی، Ölumcül ائمهجی: کارگر افتخاری، امدادگر، Eməcı اؤن سؤز: مقدمه، باشلانجیغ، Önsöz اؤن: جلو، پیش، قبل، Ön اؤنجه: قبلا، Öncə اؤنجول: پیشرو، Öncül اؤندهر: رهبر، پیشوا، Öndər ائندیریم: تخفیف، Endirim اؤنلوک: سینه بند، Önlük اؤنملی: با ارزش، مهم، دارای اهمیت، Önəmlı اؤنهری، اؤنهل: پیشنهاد، Önərı, Önəl اؤنهک: پیشوند، Önək ائنیش، اوزو آشاغی: سرازیری، Enış ائوجیک: آلونک، Evcık ائولی: متاهل، Evlı اؤیرهتمن: معلم، استاد، Öyrətmən اؤیرهتیم: آموزش، Öyrətım اؤیرهنجه: تمرین، تعلیم، Öyrəncə اؤیرهنجی: شاگرد، Öyrəncı ائیلهم: عمل، Eyləm اؤیمک:Öymək اؤیود: پند، نصیحت، Öyud اؤیونمهک: فخر کردن، تکبر ورزیدن، Öyunmək آبیده: تاریخ بنا، Abıdə ات ازن: چرخ گوشت، Ət əzən اتجه: جوجه پر در نیاورده، بیپر و مو، گوشتی، Ətcə اتجیل: گوشتخوار، Ətcil اتلیک: گوشتی، پروار، Ətlik آتماجا: کنایه، سخن گوشه دار، Atmaca آتیجی: حلاج، Atıcı آج: گرسنه، Ac آجی باغیرساق: روده دراز، Acı bağirsaq آجی: تلخ، Acı آجیقلی: خشمگین، Acıxlı آجیماق: ترشیدن، ماسیدن، Acımaq آجیمتیل: تلخوش، Acımtıl آجیناجاقلی: درد آور، Acınacaqlı آجینماق: گؤینهمک، سوزش حس کردن، سوختن، Acinmaq آچار: فصل باهار، Açar آچی: زاویه، Açı آچیق اوتوروم: میز گرد، Açıq oturum آچیلیش: افتتاح، Açılış آخار: جاری، روان، مایع، Axar آختاریش: تحقیق، Axtarış آخشام: عصر، Axşam آخیجی: روان، Axıcı آخیش: افول ستاره، جریان آب، Axış آخیم:جریان امور، Axım آخین:جریان تند، Axın آخینتی:جریان، سیلاب، Axıntı آد:نام، اسم، Ad آدا:جزیره، Ada آداخلی:نامزد، نشانلی، Adaxlı آدام اؤلدورهن: قاتل، Adam öldürən _________________________________________________________________________ لغات ترکی با معنی فارسی آددیم باشی: قدم به قدم، Addım başı آددیم: گام، قدم، Addım آرابا: ماشین، Araba آراچی: میانجی، واسطه، Araçı آراشدیرما: پژوهش، تحقیق، جستجو، Araşdirma آراشدیریجی: محقق، Araşdirıcı آراماق: آختارماق، Aramaq آران: دشت، مقابل کوهستان، Aran اربه: تراز، مبنا، Ərbə آرتیرما: مزایده، Artirma آرتیقلاشا: تصاعدی، Artiqlaşa آرتیم: افزایش، Artım آرتیملی: حاصلخیز، فزاینده، پربرکت، Artimlı آرخا: بئل، کورهک، پشت، ظهر، Arxa آرد: پشت، قفا، دال، Ard اردم: شخصیت، مردانگی، Ərdəm آردیجیل: مسلسل، سریال، Ardıcıl آرغین: خسته، Arğın آرقاج: پود، Arqac ارک: آزادی، Ərk ارکین: آزاد، Ərkın ارهن: ایگیت، بؤیوک، دلاور، Ərən آری: دورو، خالص، Arı آری: زنبور، Arı آریتما: تصفیه، Aritma آریدیجی: تصفیهکننده، پاک کننده، Arıdıcı آریق: لاغر، Arıq اریک: زردآلو، Ərik اریمیش: مذاب،Ərimiş آرین: پاک، خالص ، Arın ارینتی: گدازه، Ərintı ارینگج: تنبل، بیاراده، Əringəc آرینماق: پالوده شدن، تمیز شدن، Arinmaq آزغین: گمراه، Azğın ازگین: لهشده، Əzgin آزلیق: اقلیت، Azlıq آزمان: متخصص، Azman آزمان: یاشلی، باتجربه، Azman آسقی: آویز، رخت آویز، Asqı آسقیراق: عطسه، Asqıraq أسکی: کهن، قدیم، کهنه، قدیمی، Əskı اسگیک: پست، ناقص، فرو، Əsgiı آسلاق، ساللاق: آویزان، Aslaq, Sallaq آسلان: شیر درنده، Aslan اسمهجه: رعشه، Əsməcə اسنهک: خمیازه، Əsnək اسیرگهمهک: دریغ داشتن، منع کردن، مضایقه کردن، Əsirgəmək آسیلی: وابسته، Asılı اسین: نسیم، Əsın آشیری: خاکریز، Aşırı آشیریم کؤرپئ: پل متحرک، Aşırım körpü آشیریم: Aşırım آشینمیش: سورتولموش، ساییده شده، Aşınmış آغ دمیر: آلومینیم، Ağ dəmir آغاران، آغارتی، آغارانتی: لبنیات، Ağarantı آغارتما: سفید کاری، گچ کاری، Ağartma آغلادیجی گاز: گاز اشکآور، Ağladıcı qaz آغلار: گریان، Ağlar آغی: زهر، آجی، Ağı آغی: مرثیه، نوحه، Ağı اک: پسوند، Ək اکسیلتمه: مناقصه، Əksiltmə اکین: کشت، زراعت، Əkin اگری، ایری: کج، Əgrı اگلهج: ترمز، Əgləc اگلیم: منحنی، انحنا، Əglim آل: قیرمیزی، Al آلاجاق: طلب، Alacaq آلاو: شعله، Alav آلپ: قهرمان، جنگاور، دلاور، Alp آلتین: قیزیل، طلا، Altın آلقیش: تشویق، دعا، Alqış آلیجی: خریدار، Alıcı آلیجی: گیرنده، آنتن، Alıcı آلیز: مریض، بیمار، Alız آلیزلیق: بیماری، مریضی، Alızlıq آلیش – وئریش: داد و ستد، Alış - veriş آلیشقین: معتاد، عادت کرده، Alışqın آلیشماق: سوختن، آتش گرفتن، عادت کردن، Alışmaq امجهک: پستان، Əmcək امک: کار، تلاش، زحمت، Əmək امکداش: همکار، Əməkdaş آندیرماق: قاندیرماق، فهماندن، Andırmaq انگین: گئنیش، آچیق، آچیق چؤل، وسیع، پهناور، گشاده، Əngin آنلام: معنی، Anlam آنلاملی: با معنا، دارای مفهوم، Anlamlı آنلاییش: ذهنیت، تفکر، Anlayış انلیک: Əklik آنما: یادواره، یادمان، Anma آنماق: یاد ائتمهک، فهمیدن، درک کردن، به یاد آوردن، Anmaq آنی: خاطره، Anı آنیت: تندیس یادبود، Anıt آوانقارد: پیشرو، پیش آهنگ، Avanqard اوْباشدان: سحر، نیمه شب، قبل از اذان صبح، Obaşdan اوتانماز: بیشرم، Utanmaz اوْتجول: گیاهخوار، Otcul اوْتلاق: چراگاه، Otlaq اوتمک: Utmək اوتمک: آواز خوانی، Utmək اوْتوروم: نشست، جلسه، Oturum اوجقار: دور، کنار، با فاصله، Ücqar اوجوز: ارزان، Ücüz اوجوزلوق: ارزانی، Ücüzluq اوچ بوجاغ: مثلث، Üç bucağ اوچار: پرنده، Üçar اوچاق: هواپیما، Üçaq اوچدوران: خلبان، Üçduran اوچغان: خلبان، Üçğan اوچغون: ویرانه، به هم ریخته، Uçğün اوچور: پرنده، Uçür اوچوش: پرواز، Uçüş اوخشاما: مویهگری زنان، نوحه، نوازش، Oxşama اوْخوجو: خواننده، مطالعهکننده، Oxucu اوْخول: مدرسه، مکتب، Oxul اوْخوموش: باسواد، تحصیل کرده، Oxumuş اودوم: خیر، برکت، Udum اودومسوز: بیبرکت، Udumsuz اوْرتا: میان، وسط، میانه، Orta اوْرتاق: مشترک، Ortaq اوْرمان: جنگل، Orman اورهکلی: جسور، دلیر، Ürəklı آوروپا بیرلیگی: اتحادیه اروپا، Avrupa birlıgı اوْزان: آشیق، Ozan اوزای: فضا، جو، Ozay اوزره: بر اساس، بر طبق، Üzrə اوزگونچو: غواص، شناگر، Üzgükçü اوزلو: پررو، Üzlü اوزمک: شنا کردن، قطع کردن، بریدن، Üzmək اوزهر سرمایه: سرمایه در گردش، Üzər اوزهر: معلق، شناور، شناگر، Üzər اوزهرلیک: اسفند، Üzərlık اوزهگن: شناگر، غواص، Üzəgən اوْساندیرماق: بئزدیرمک، خستهکردن، بیزار کردن، Osandırmaq اوْسانماق: ذله شدن، بیزار شدن، Osanmaq اوستون نیژاد: نژاد برتر، Üstün nıjad اوستون: برتر، بالاتر، Üstün اوشونمک: تشویش، Üşünmək اوْغراماق: مواجه شدن، Oğramaq اوْغرو: دزد، Oğru اوْغلاق، چپیش: بزغاله، Oğlaq اوْغور: اودوم، اقبال، شانس، Oğur اوْغورلو: خوش اقبال، خوش شانس، Oğurlu اوفورمک: پولهمهک، فوت کردن، Üfürmək اوْلاجاق: تقدیر، سرنوشت، Olacaq اوْلارسی، اوْلاسی: شدنی، ممکن، Olası اولاشماق: چاتماق، رسیدن به هم، Ulaşmaq اوْلاناق: امکان، Olanaq اوْلای: اتفاق، خبر،حادثه، Olay اولدوز: ستاره، Ulduz اولقون: کامل، Ulqun اولگو: الگو، Ülgü اولو: بؤیوک، متعال، مقدس، Ulu اوْلوس: مردم، ملت، خلق، Olus اومماق: چشمداشت، توقع داشتن، منتظر بودن، Ummaq اومو - کوسو: توقع و رنجش، قهر و ناز، Umu - Kusu اومو: توقع، Umu اوموز: کتف، Umuz اومولماز: غیر قابل انتظار، Umulmaz اوْنوتقان: فراموشکار، Onutqan اوْنوتماق: از یاد بردن،فراموش کردن، Onutmaq اوْنودولماز: فراموش نشدنی، Onudulmaz اوْنورقا: ستون فقرات، Onurqa اوْو: صید، Ov اوْوا: جلگه، Ova اوْولاق: شکارگاه، Ovlaq اوْووتماق: دیلهتوتماق، ساکت ائتمک، ساکت کردن، راضی کردن، بازداشتن از گریه با حرف زدن و تسلی دادن، Ovutmaq اوْوولماق: ساییده شدن، Ovulmaq اویار: تناسب، Uyar اوْیانیش: بیداری، Oyanış اویغو: خواب، چرت؛ رویا، Uyğu اویغون: مناسب، لایق، درخور، همخوان، هم آهنگ، Uyğun اوْیماق: ائل – اوبا، Oymaq اوْیناش: فاسق، رفیق غیر مشروع زن یا مرد، Oynaş اوْیوق: حفره، Oyuq اوْیون: بازی، Oyun آیاز: هوای صاف و خیلی سرد، Ayaz ایاق: ساغر، Ayaq آیاقچی: پادو، Ayaqğı ایپک: ابریشم،مطالب مشابه :
تزیین خانه با پارچه های قدیمی
تهیه یک لحاف گرم و نرم آموزش خیاطی از مبتدی تا فوق حرفه ای و قبول سفارش دوخت انواع
اصول و قواعد اساسی زبان ترکی
آنا دیلی آموزش زبان ترکی ماشین دوخت، خیاط، Tıkıcı تیکیش: کیسه صفرا، زهره، Öd اؤدلک:
آنچه در مورد کیسه ی خواب باید بدانیم
با پر مناسب و دوخت خوب داشته کیسه خواب توسط ماده ای عایق و گرمایی کیسه ی خواب باید
داستان "پنج هفته در بالن"
از مدتی پیش، برای آموزش زبان عربی و یکی از این کیسه ها نخواهد ستارگان دوخت و
چه نوع کیسه خوابی انتخاب کنیم
در ابتدا باید گفت این نوع کیسه خواب ها تماما دارای کلاه یکسره از جنس کیسه خواب بوده و تمام
برچسب :
اموزش دوخت لحاف کیسه ای