زندگی یا چیزی شبیه به آن
احتمالا فکر کردین که دارم فیلم سینمایی رو که آنجی جولی توش بازی کرده رو براتون نقد میکنم چون اسم موضوعم شبیه اسم اون فیلمه ولی نه--- میخوام از چیزایی حرف بزنم که بیشتر ماها به عنوان زندگی میشناسیمش---به دنیا اومدن-دندون درآوردن-پا گرفتن-حرف زدن-رفتن به مدرسه-راهنمایی-دبیرستان-دانشگاه-ازدواج-بچه دارشدن-پیرشدن وبالاخره راحت شدن
شاید اکثر ماها اینارو زندگی بدونن...ولی دوستان عزیز زندگی فقط اینها نیست...زندگی خیلی خیلی بیشتر از ایناست اونقدر که حتی تصورش رو هم نمیشه کرد......قسمتی از شگفتی های زندگی به احساسات ما مربوط میشه.....ترس.شادی.ناراحتی.غرور.خودبینی.تعصب.خوشبختی.رنج.غم.هیجان و....
متاسفانه این اواخر با اضافه شدن وسایل و امکانات رفاهی-تفریحی و تکنولوژی های جدید بسیاری از احساسات بشر درحال انقراض هستند آنهم به صورت تدریجی و بسیار وحشتناک...موبایل-ماهواره-اینترنت-دنیاهای مجازی مثل فیس بوک و تویتر-ماشینهای درخدمت انسان-زندگی آپارتمانی به منظور افزایش سرپناه-افزایش ثروت-دنیای سیاست و خیلی چیزهای دیگه امکان نفس کشیدن برای انسان رو باقی نذاشته واین آغاز یک پایان است-پایانی پر از تنهایی و احساس سرماکردن
مردي بود كه عمر بي پاياني داشت و حدودا هزار سالش ميشد تا اينكه خداوند به عزراييل فرمان داد تا سه روز بعد جانش را بگيرد...عزراييل به مرد خبر مرگش را داد و مرد هراسان شد دعا كرد و دعا كرد و دعا كرد از خدا خواست كه زندگيش را ببخشد آنقدر گريه و زاري كرد و نذري داد تا خسته شد و يك گوشه آرام گرفت آنوقت خداوند به فرشته اي گفت تا با مرد حرف بزند و فرشته پيش مرد رفت و به او گفت تو هزار سال عمر كردي ولي به اندازه يك ساعت هم كار جالبي انجام ندادي-خوردي و خوابيدي و پوشيدي و دورانداختي از يك روز باقي مانده ات استفاده كن و زندگي كن-----مرد متحول شد صبح از خواب بيدار شد و طلوع خورشيد را نگاه كرد و از زيباييش غرق در شادي شد.......به درياچه رفت و شنا كرد بيرون آمد و روي سبزه ها دراز كشيد و به آسمان نگاه كرد ابرها را ديد پرندگان را ديد وجودش با لذتي وصف ناپذير درآميخت بلند شد و در امتداد جنگل دويد گلها درختان پروانه ها و برگهاي زيبا را ديد---از ميوه درختان با ولع بسيار خورد و مثل كودكان به شادي پرداخت وهنگام غروب خورشيد را نظاره كرد.....ديگر نگران مرگ نبود خوشحال بود بسيار خوشحال...روحش تعالي پيدا كرده بود.....فردايش فرشتگان گفتند امروز مردي مرد كه هزار سال زندگي كرد........
بله عزيزانم احساسات ما مثل چشمه هاي دامنه كوهستان زلال و پاك است ولي شرايط را طوري پذيرفته ايم كه انگار يك روبات هستيم سرد و بي روح عاري از احساس...........واقعا وقتش نشده كمي به روحمان بها بدهيم و اسير زندگي كسل كننده و ماشيني نشويم؟
هميشه وقت هست ولي بايد زودتر به فكر باشيم سعي كنيم زندگيمان طوري باشد كه انگار فردايش از دنيا ميرويم
مطالب مشابه :
این روزام :-_-:
دوست دارم با یکی درد تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به «چیزی شبیه زندگی» مي باشد .
داستان جالب ...
«چیزی شبیه زندگی با خانم دبیر كلاس دومی ها كار دارم و می خواهم درباره
چیزی شبیه زندگی
چیزی شبیه زندگی. قلب مهربان تو را تسخیر کند غم جدایی را از دل پاک می کند و من ایمان دارم
زندگی یا چیزی شبیه به آن
زندگی یا چیزی شبیه به احتمالا فکر کردین که دارم فیلم سینمایی رو که آنجی جولی توش بازی
برچسب :
چیزی شبیه زندگی دارم