برای دبیر و استاد ادبیاتم فرشید
ادیب بود و موُدب و ادبیات را در آمیزه ای از مهربانی ، فروتنی ، خوشرویی ، ادب و نجابت درس می داد. کلاس درسش شور بود و شعور ، شوق بود و حضور
سعادت حضور در کلاسش را هیچ کس از دست نمی داد ، هر جمله ای را که بیان می کرد ، گنجینه ای بود از پند واندرز ، نثر و نظم و طنز
وقتی از کلاس درسش بیرون می آمدی ، همه چیز را مثبت می دیدی ، آینه وسعت پیدا می کرد ، آسمانت بارانی می شد ،پنجره ها را باز می دیدی که امید و امیدواری چه فراوان در آنسویشان نمایانند.
نیرو می گرفتی ، فکر می کردی از عهده همه کار بر می آیی ، فعل خواستن را بهتر از هر کس وهر زمان صرف می کردی و چقدر خنده در وجودت افزون می گشت.
در ارتقا تحصیلی و کارنامه درخشان اکثر فرهیختگان و پزشکان حاذق و مشهور همشهری نقش داشت و همه اذعان دارند که او یکی از چند نفری بوده است که فرهنگ و ادب شهر بافت و پیشرفت تحصیلی فرهیختگان بافتی مرهون حضورش بوده است.
راستی او کیست ؟ بگذار از زبان خودش او را بشنویم و تعریف کنیم، زیرا هنوز که هنوز است شیوایی و صراحت لهجه اش را نیاز داریم و نبودنش را چه بزرگ حس می کنیم .
اسفند 1316 در شهر بافت از دامان بانوئی پاک نهاد(کربلایی فاطمه) پا به عرصه این جهان نهادم اسمم را قاسم نهادند اهل محل به قیاس آن دو برادر دیگرم(محمدعلی وعباسعلی) قاسمعلی صدایم می کردند بعد از فراغت از تحصیل در رشته ادبیات فارسی از دانشسرای عالی تهران شخصا" نامم را از قاسم به فرشید عوض کردم. دوران کودکی را در کوچه های مجاور خانه مان گل بازی می کردم گاهی هم به مکتب خانه می رفتم مکتبدار پیرزنی بود معروف به (بی بی ملا) کرمانی بود می گفتند پدرش زرتشتی بوده که مسلمان شده بوده است .تابستان ها در مغازه خیاطی که از آشنایان پدرم بود روی کرسی می نشستم وبا یکی دو تای دیگر از کت وشلوارهای دوخته شده نخ های بخیه را می کشیدیم یا مادگی تکمه می دوختیم یا در غیاب خیاط چرخ خیاطی را خلاص می کردیم و به سرعت با پا گردونه هایش را می چرخاندم و به این نوع بازی می کردیم یا از آخوره زغالی ، زغال برای اطوی خیاط جدا می کردیم .بعدازمکتب به دبستان رفتم دوران دبستان وسیکل اول دبیرستان را در بافت گذراندم سیکل دوم در بافت نبود بناچار عازم کرمان شدم ودر خانه عمویم سکنی گزیدم در کرمان بیشتر اوقاتمان با بچه های همشهری خودمان می گذشت بویژه مرحوم جلال آقا. سرانجام با اخذ مدرک دیپلم ادبی (علوم انسانی)عازم تهران شدم با علی آقا نیک -نفس وارد تهران شدیم خیلی احساس غربت می نمودیم .سال اول در دانشگاه قبول نشدم با همت حاج خانم (خانم محمدعلی اخوی بزرگ)در آموزش وپرورش ناحیه یک تهران دبستان خواجو استخدام شدم با ماهی 297 تومان.
شش ماه در منزل اخوی بودم به علت بعد فاصله تا مدرسه با آقای مشرفی بچه شهداد کرمان هم منزل شدیم .سال بعد در دانشسرای عالی قبول شدم به خوابگاه دانشجویان رفتم وبا آقایان علی نیکنفس،عبدالحسین ساوه،مختارسلاجقه،عباس روشندل،پورعباس،سیدمحمدعمرحسینی،اصغرپارسا هم اتاق شدیم وروزگار خوشی داشتیم ماهیانه 150تومان هزینه تحصیل به ما می دادند 45تومان از بابت کرایه خوابگاه،پول نفت ،آب وبرق کم می کردند وما با این مقدار زندگی خوبی داشتیم و دوستان هم،همه خوب بودند از همزبانی گذشته همدل بودیم. در خانه دانشجویان پیوسته روزگارمان به شادمانی گذشت .مهرماه 1341 با پایه یک دبیری در آموزش وپرورش بافت مشغول تدریس شدم دو سالی در عیش و شادمانی سپری گردید .ازدواج اول من ازدواج نافرجامی بود دو سالی بیشتر طول نکشید ثمره آنهم یک دختر بود.بعد از جدایی روانه سرزمین شرجی خیز بندرعباس شدم 5سال در دبیرستانهای مختلف بندرعباس یا دانشسرای پسران به کار مقدس دبیری یا سرپرستی شبانه روزی اشتغال داشتم این 5سال هم علیرغم آشفتگی خاطری که داشتم در کنار دوستان بندری وهمکاران فرهنگی و مردم مهربان آن سامان بویژه آقایان سیدمحمدعمر حسینی ،علی آقا نیک نفس ، مهدی انصاری ،هلاکونیکخواه،مرحوم احمد معین الدینی ،جناب احمدسایبانی ،آقای راجی،آقای فروزش وآقای بانی شرکاء با شوخی وشادی وشعف سپری گردید.
بعد از 5سال به تهران انتقال یافتم در کنارخواهرم ودوست نازنینم جلال آقا بودم واز حمایت های بی دریغ این عزیزان برخوردار بودم تابستان بود که به بافت آمدم (1354)خواهرزاده ام مرحوم مصدق طاهری همسر کنونی ام را به من پیشنهاد دادوتاکید کرد که دختر شایسته ایست ندیده پذیرفتم .خانه پدرم را مرمت نمودم ودر همانجا سکونت گزیدم انقلاب شد من هم که از کودکی بذر مخالفت با رژیم استبدادی در دلم جوانه زده بود فعال شدم در 22آذر 1357 طرفداران رژیم شاهی خانه ام را بوسیله اوباش به آتش کشیدند خودم وبرادرم متواری شدیم چیزی نگذشت که 22 بهمن 1357 فرا رسید وانقلاب به پیروزی رسید در کمیته انقلاب مسئولیت مستقیم داشتم وبعنوان اولین فرماندار انقلاب بافت از سوی مهندس صباغیان وزیر وقت کشور ابلاغم صادر شدیک سال فرماندار بودم وبعد به خدمت دبیری برگشتم سپس با 29 سال خدمت بازنشسته شدم مغازه کتابفروشی باز کردم وخودم را سرگرم نمودم در اسفند 77 از سوی مردم مهربان زادگاهم بافت به عضویت شورای اسلامی بافت برگزیده شده ام .
3 فرزند دارم دو دختر ویک شازده پسر بنام فرهنگ . از همسرم فوق العاده راضیم امیدوارم که اول خدا وبعد همسرم ازمن راضی باشد . آمین یا رب العالمین فرشید یحیی زاده دی ماه ۱۳۷۹
آن مرحوم در ۱۹ مهر ماه ۱۳۸۳در سن ۶۷ سالگی جان به جان آفرین داد و جامعه فرهنگی بافت در عزا و ماتم فرو رفت .مراسم چهلم آن مرحوم که با همت آقای علی نیک نفس در تالار عماد کانون فرهنگی ارشاد کرمان برگزار شد.یکی از معدود مراسمی بود که با حال و هوای فرهنگی برگزار شد و فرشید در همه جای سالن حضور داشت.کاش مطلبی را که آن روز برای استادم در آن مراسم خواندم پیدایش می کردم و باز هم در این مطلب به روح بزرگ و فرهنگیش تقدیم می کردم.
امیدوارم شعله و ونوس پا جای پدر بگذارند و بر مرز و بوممان فرهنگ بتابانند.
در اینجا جا دارد از دختر گرامی آن مرحوم که بیوگرافی و عکس های آن مرحوم را در اختیارم گذاشتند صمیمانه تشکر و سپاسگزاری نمایم
مطالب مشابه :
قرآن و نحوه آموزش آن
1آموزش وپرورش بافت (زارعی شاهددخترانه) - آموزشی-نمونه سئوالات- طرح درس قرآن و نحوه آموزش
معرفی رئیس جدید آموزش وپرورش شهرستان بافت
بافت شهر من - معرفی رئیس جدید آموزش وپرورش شهرستان بافت - این وبلاگ پیرامون توسعه و مسائل
سؤالات جمله نویسی سوم دبستان مهرماه 90
1آموزش وپرورش بافت از دبستان ادیب شهرستان بافت شهرستان بافت آموزش و پرورش
تبیین نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی
1آموزش وپرورش بافت (زارعی شاهددخترانه) - آموزشی-نمونه سئوالات- طرح درس پایه سوم و
برنامه سالانه سرگروه ژایه سوم ابتدائی شهرستان خمیر درسال88
1آموزش وپرورش بافت (زارعی شاهددخترانه) 2- اخذ لیست معلمان پایه ی سوم از مسئول آموزش
آموزش شال گیس بافت
آموزش وپرورش استان برای بافت شال گردن باید به اندازه قد شال گردنی که میخواید ببافید
آموزش بافت کفش روفرشی یا پاپوش بافتنی
گروه مدیریت خانواده استان گلستان - آموزش بافت کفش روفرشی یا پاپوش بافتنی - فنی و حرفه ای و
ابوالقاسم ارجمند درگذشت
بافت شهر من - ابوالقاسم ارجمند درگذشت - این وبلاگ پیرامون توسعه و مسائل اجتماعی شهرستان
تاریخ تحول نگرش نسبت به کودکان
آموزش وپرورش پیش دستگاه بافت همسری و زناشویی، مقوله آموزش و تربیت کودک، ازدواج و
برای دبیر و استاد ادبیاتم فرشید
بافت شهر من پیوسته روزگارمان به شادمانی گذشت .مهرماه 1341 با پایه یک دبیری در آموزش وپرورش
برچسب :
اموزش وپرورش بافت