پاسخ خود آزمایی زبان و ادبیات فارسی چهارم کلیه رشته ها
بسمه تعالی
پاسخ خود آزمایی های زبان و ادبیات 1( پیش دانشگاهی )
درس اول:عالم ملک 1-دور شدن از عالم ملکوت-انسان کامل(مولانا)وت2-هرکسی کاو دورماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش3-اشاره به ویژگی دو گانه یعنی که با هر گروه انسانی (بد حال و خوشحال)همدم میشود.4-مرگ و نابودی5-آوار – راز و نغمه6-خداوند یا عشق الهی7-زیرل روح نیایش و توجه به خدا در تار و پود آن نهفته است. درس دوم: 1-تو برا من راهنمائی – تو راهنمای من هستی2-ص8 بییت6 مصراع دوم3-حاوی نیایش های لطیف و زیبا ، لبریز از معارف ،آموزش های اخلاقی و اجتماعی است .4-حکیم،عظیم،رحیم،پاک،جلال درس چهارم:1-ص 20سطر 7 تا سطر 10(در حماسه ی قومی ........مقامی خاص دارد)2-ص20 سطر3 (هم قدمی ....... شقاوت)3-نسبت به خدا مغرور شدن و ادعای خدایی کردن4-ص21 سطر 15 تا 16 (در اساطیر خبیث)5-ص22سطر13تا16 (دو تن ....دهند)6-حضرت ابراهیم7-ضحاک8-جای سوزن انداختن نبود9-ص27سطر13تا15 ( کتابی است.....نیرو بخشیده اند.) درس پنجم:1- اشاره به آداب و رسوم آن دوره (زمینه ی ملی)- گذر سیاوش از آتش (زمینه ی خرق عادت)- فروتنی سیاوش در برابر پدر (زمینه ی قهرمانی)-ماجرای کاووس ، سودابه و سیاوش به صورت داستان مطرح شده است(زمینه ی داستانی)2-ص32بیت های( 4-5-6-7)3-ص32بیت 3 ص33 بیت2(مهمتر )4-ص32بیت های 2و6 . 5- بر اثر این اتهام گذشتن از آتش برای من آ سان شد .6-در صورت اثبات بی گناهی 7- به دست رستم کشته شد.8-خیره سر درش ششم:1-ص37 سطر 3 (شعر غنایی.....آخره پاراگراف) 2-ص40بیت3و4 . 3-این که رهایی از آن امکان پذیر نیستو نفی قدرت طلبی در عشق. 4-عشق او دوباره مرا اسیر خود ساخت و تلاش بسیار من مفید واقع نشد.5-ص 40 مصراع دوم بیت آخر 6- ص40 بیت 4 درس هفتم: 1- فروتنی 2- تا به مرید خود بگوید من همه ی آنها نیستم 3- هیچکدام را 4- همه ی آنها القاب هستند نه اسم 5-برگشتند –اعتراض-قیام کردند – در آوردند – گفت – فریاد زد 6- دوستی و خواست – همنشینی و گفتگو _ ساکن شدن و برپا داشتن بقیه ی درس هفتم:مغلول و مسلسل بر در خیمه افکنده اندر آفتاب 2-بلی ،چون عملاَ حرف خود را ثابت کرد 3- خیر ، دلیل خواست 4- مهمان نوازی 5- نزول کردم ، اِبا کردم ،... 6- جابه جایی در ارکان جمله – حذف به قرینه – کوتاهی جملات 7-ص52 توضیح 2 . 8- خلاصه ی درس است (نتیجه سرود و آواز بر انسان و حیوان ) درس هشتم : 1-منصرف کردن فرهاد از عشق شیرین 2-خاکسار ، پاکبار ، حاضر جواب 3-بیت 12 . 4- چه کار می کنی (بین دو مصراع) 5-دندان شکن و رندانه 6- این هر دو :دل و جان _این:یاد مکن 7-سر فر هاد 8-فارغ البال –عظیم الجثه- صریح الهجه – بیت ملحور – عاقبت امر درس نهم :1- بیهوشی شدم 2- آرام 3-بیت ششم درس دهم :1-زیرا شاعر بر آمدن حکومت اسحاق و سر آمدن حکومت پیر حسین اشاره کرد که یک اشارت تاریخی است 2-بله،زیرا به مسائل سیاسی و حکومتی و اجتماعی و تاریخی دوران خود اشاره دارد. 3-روز و شب (بیت اول)، خزان و بهار (بیت دوم) ،صبح و شب (بیت چهارم) ،تدبیر و تشویق (بیت هفتم) 4- الف) گیسو ، دراز ،پریشانی ،نگار ب) بیت دوم پ) پریشانی 5-بله ، به معنی به پایان رسیدن . 6-ص 51 بیت 2 . 7-بیانگره رضایت شاعر درس یازدهم : 1- با شوق و اشتیاق 2- آیینه دار ، خنده وار ، شرر 3- ص 55 بیت 2 . 4- نا پایداری و زود گذر بودن وجود انسانی 5-غرقه و محیط – تنک آبی و کنار 6-نا پایداری و بی اعتباری قدرت و دولت هر دو جهان و زود گذر بودن عمر انسان 7- زیرا غزت و مقام دنیایی را ننگ و عار می دانند 8-تصورات انسانی . بقییه درس یازدهم : عیب جو : ظاهر بین . مجنون : عاشق و حقیقت بین 2-عاشق عیب معشوق را نمی بیند 3-مولوی عاشق بودن را دلیل و عامل زیبا دیدن می داند و معتقد است که اگر عشق باشد تمام پدیده های خلقت زیبا می شود و لیلی مخاطب دیگران است در حالی که شعر وحشی بافقی مجنون مخاطب عیب جو است. 4 –(ی) نکره درس دوازدهم : 3 - شب عاشورا – شام غریبان 4- اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید 5- زیرا نویسنده احساسات و عواطف خویش را در ثنایسرود آزادگان عالم و واقعه ی کربلا و تجسم ذهنی خویش از فضای آن را بیان کرده است ، به طور کلی چون مرثیه است و مرثیه جزو ادبیات غنایی است. بقیه ی درس دوازدهم : 1-بیت پایانی 2-اینکه شاعر با عواطف و احساسات خویش برخی از هوس ها و عشق های بی ارزش را به استهزا می گیرد و در عین حال عواطف والای مادر راتوصیف می کند . 3-زیرا احترام به مادر را فراموش می کند و به خاطر هوی و هوس به او بی احترامی می کند و حتی دست به قتل او می زند. 4-هر دو اثر به تکریم مقام والای مادر پرداخته است. درس سیزدهم: 1-هستی 2-بیت 3 . 3-قطرات باران 4-ص 66 بیت 3 .5-بیت10 . 6-حلاج بقییه درس سیزدهم : 1-هی نگویید من ،بگویید مکتب من ، من شیطان است . نقص و کمال خویش و غیر و عیب و جمال درس چهاردهم : 1-آفرینش انسان 2-غم اول : غم دنیا ، غم بعدی : غم عرفان 3-زخم کاری بر سینه می خورد ، نشان را هم بر سینه می زنند درس پانزدهم :1-کم گو : شرمنده نمی شود ،سخن سنجیده میگوید – پر گو : بیهوده می گوید ، نصیحت گوش نمی کند 2-مشک، صدف 3-بیت 6 . 4- بیت 3و مصراع دومبیت 10 . 5-انسان پرگو به نصیحت دیگران گوش نمی کند . 6-اخلاقی 7-ص 75 پاراگراف سوم (شعر های) درس شانزدهم : 1-بیت 2 . 2-بیت 4 . 3-باعث آهنگین و موضون شدن شعر می شود- هر دو 4-بیت2 و بیت آخر5-بیت5 بقیه درس شانزدهم: 1-کار های عجیب که مخصوص او بود – امضا و فتوای جدید لازم است – اعتراض و سخن چینی می کرد2-محتاطانه و احتیاط آمیز 3-ص 82 پاراگراف 2. 4- می خواست در لباس ظاهر اهل فتوا بنویسد . 5-ص 83 سطر 16 (گفت...انداخت) 6- ص 83 سطر 12(گفت ... حسن الضن ، فرع)7-شهادت زینت مردان است. 8 – واقعات غرایب- کار های عجیب بقیه ی درس شانزدهم : 1- فساد اجتماعی 2- رشوه خواری 3- کمی و زیادی گناه مهم نیست ،اصل زشتی دانجام گناه است |
پاسخ خود آزمايی زبان و ادبيات پيش دانشگاهی ۲
صفحه 88
1- مقصود از « اسب سياه » و « لؤلؤ تر » به ترتيب « ابربهاري » و « باران » است .
2- ابر بهاري را به اسبي سركش تشبيه كرده است كه از ضربه هاي سم اش بر صفحه – ي آسمان ، باران همچون مرواريد مي بارد .
3- « مشك سياه » در شعر منوچهري استعاره از « سياهي گوش كبك » و سياهي داخل گلبرگ لاله ، « داغ لاله » است . در « ثمين » نيز استعاره از « قطرات باران و شبنم » است كه بر گلبرگ هاي لاله مي نشيند .
4- « خرگه » خيمه ي باشكوه و منفرد شاه و « خيمه » محل اسكان سربازان است ، چون لاله بلندتر از سبزه ها است و شكوه و جلوه ي آن بيشتر و تعداد آن كمتر است و سبزه ها به تعداد بي شمار لاله ها را احاطه كرده اند . لاله را شاهي در ميان خيل سربازان انگاشته است .
5- مسمّط 6- گويي بطّ سفيد : تخيّلي / مست و هشيار : نمادين – تخيّلي / راه بي نهايت : نمادين – تخيّلي / شب كوير : نمادين – تخيّلي – واقعي / سپيده ي آشنا : واقعي – تخيّلي7- وقتي به آموخته ها و اطّلاعات خود تكيه نكند و به تجربه هاي عاطفي و برقراري ارتباط با دنياي برون بپردازد . صيقل دادن و شفّاف ساختن روح و انديشه شرط آفرينش آثار ماندگار است .
صفحه 92
1-« سيم » : برف و « كمربند آهنين » : سياهي دامنه و بخش مياني كوه مي باسند كه هر دو استعاره مي باشند .
2- بلندي و رفعت دماوند كه به صورت حسن تعليلي شاعرانه بيان شده است ( حسن تعليل : ارئه ي بياني شاعرانه براي امور واقعي )
3- زيرا « مشت » صفت انسان بر پا خواسته و معترض است . حال آنكه دماوند خاموش است و قلبي منجمد دارد .
4- زيرا مي خواهد « از دم ستوران و اين مردم نحس ديو مانند وارهد » و از مصاحبت و همنشيني با مردم ديو سيرت بيزار است
5- « ورم » استعاره از « برآمدگي كوه دماوند » است كه شاعر آن را نتيجه ي آماس دل منجمد و دردمند زمين مي داند . « كافور » استعاره از « برف » براي التيام و كاهش ورم مي باشد .
6- لب دوختن آزاديخواهان در دوره ي قاجاري و اختناق و استبداد حاكم بر جامعه . 7- شاعر يا هر انسان آزاديخواه ديگر كه جانش در آتش مبارزه سوخته است .
8- دماوند نماد آزاديخواهان ، دردمندان و روشنفكراني است كه انزوا و سكوت اختيار كرده اند ، اگرچه آتش آزاديخواهي در دل و جانشان شعله ور است ( خود شاعر نيز مي تواند باشد ) . 9- ابيات 4و5 / 6و7
صفحه94
1-چون توصيف او از نوع توصيفات واقعي است ، تصويري دقيق از معماري ، جغرافياي طبيعي و زيستي ، وضعيت اقتصادي و نظامي و جمعيتي ارائه داده است . 2- توصيف واقعي 3- -« روي از سوي جنوب » : به سمت جنوب ، به طرف نواحي جنوب
- « سه جانب آن با آب دريا است » : از سه طرف آب دريا آن را احاطه كرده است ( شبه جزيره ) .
4-در حومه ي شهر طرابلس ( آن سوي حصار و باروي شهر ) خانه اي جز دو يا سه استراحتگاه ( كاروان سرا ) وجود ندارد
5- « مشهد » اسم مكان است . از مصدر شهادت به معني « مكان حاضر آمدن مردم » ، « شهادت گاه » و « مقبره ي شهيدان » است دراين درس به اماكني اطلاق شده كه در اطراف مقابر متبرّكه ساخته شده ومحل استراحتگاه مسافران بوده است كاروانسرا
6- دقّت،تيز بيني كه ناشي از مشاهده ي دقيق است و در مجموع ارئه ي توصيفي دقيق و گويا همراه با بيان اطّلاعات واقعي ، بيان صادقانه و بي پيرايه نثر ساده و مرسل است .
7- « آدينه » كه به معني « جمعه » است . چون در اين مساجد روز جمعه نماز جماعت برپاي مي داشتند . 1- خندق 2- نايژه : لوله / پاژه : ديواره – پاشويه
صفحه 99
1-« صفات مثبت » : بي باك ، صبور ، قهرمان ، فروتن ، بي چشم داشت نوزش ، بي نياز از آب و . . .
« صفات منفي » : بي برگ و بار ، بي بهره از شوق و شور جوانه زدن و شكفتن ، بي ثمر ، بي گل و .
2- بيد 3 - خيال 4- كشور سبز آرزوها ، چشمه ي موّاج و زلال نوازش ها ، اميدها و انتظار ، سرزمين نجات . . . ( پراگراف اوّل صفحه ي 97 ) 5- حضرت علي (ع) – سر در چاه فرو بردن و گريستن ايشان و نيز ناله هايشان در نخلستان هاي كوفه .
6- حصار عبوس غربت – پراونه ي شوق – كاسه يفهم هاي پليد – لبخند نوازش – مشت خونين بي تاب قلب – باران غيبي سكوت – دامن حرير الهه ي عشق .
7-« مزرع سبزفلك ديدم و داس مه نو // يادم از كِشته ي خويش آمد وهنگام درو » ( حافظ ) 9-مهتاب
10- زندگي شهري را زشت و پلشت و پريشان كه نظمي عاقلانه آن را از عواطف و احساسات تهي كرده است . رندگي روستايي كه شاعرانه و پاك و معصومانه است . و ادراك مصلحت بين عقلي در آن راه ندارد . 11- شب ها به مهتاب روشن است و يا به قطره هاي درشت باران ، ستاره ، مصابيح آسمان .
صفحه103
1-شاعري در نزديكي تو است كه چنگي ساده تر از ارغنون تو دارد . آواي سبك و لطيف تو زودتر از نيايش من به سوي آسماني كه در انتظار آن است بالا مي رود .
2- الف) اختر شب از كنار كوهساران سر خم مي كند تا صداي تو را بشنود .ب) صداي تو ، صداي درّه اي است كه در سايه خفته است . ج) ناله هاي پر هوسي كه از زبان شاخه شنيده مي شود . 3- تركيب موزوني از دلپذيرترين صداهاي طبيعت و مبهم ترين آه هاي آسمان ها
4- تصنيف « مرغ سحر ناله سر كن // داغ مرا تازه تر كن » از ملك الشعراي بهار5- آسمان - اختر شب – نيزار – امواج – چشمه سار – جنگل – كوهسار – ساحل 6-صداي شيرين ( صداي شنيدني ، شيرين ، چشيدني ) – آواي سبك ( آواي شنيدني ، سبك لمس كردن ) – زمزمه سوزان ( شنوايي ، لامسه ) – دم لطيف ( شنوايي ، لامسه )
صفحه107
1- تابستان ها مي آيند ، چند تا خر دارند و دو برابر آن سنگ ، زن هاشان به خوشه چيني و گدايي ، مردهاشان به آهنگري مشغولند ( صفحه ي . . . ) 2- از خودشان هم طبيب دارند ، هم ماما و هم مستجاب الدّعوه از مازندران قو مي آوردند و برنج و زغال از ساوجبلاغ ، قند و توتون و پارچه .
3- آبريزان : افرازان 4- پوشاندن سقف خانه ها با تير و ساختن ديوارها از سنگ و چينه و خشت و گل سفيد . گچ كاري امامزاده بكاربردن توفال در سقف خانه . 5- عبارت وصفي است . نوع آن صفت بيانيِ مركّب و نقش آن مسند است .
صفحه115
1- تا به طور غير مستقيم به شيخ بوعبدالله باكو بفهماند جايگاه افراد متكبّر و خودبين ، دوزخ است .
2- تمام حكايت هاي اسرارالتّوحيد بطور عام مصداق چنين شيوه اي هستند ، امّا بطور خاص در حكايت هاي « غرور شكني » ( سطر سوم حكايت ) و « پاكبازي » ( عكس العمل شيخ در مقابل جمله ي امير مقامران ) به اين موضوع اشاره دارد .
3-هر چه نگاه كردم ، هيچ كس را بدتر از خود نديدم ( در حكايت انسان راستين ) .
4-- « به قول مردمان خطّي به وي فرو نتوان كشيد .» 5-- « انسان راستين »6-- با بياني غير مستقيم و تمثيلي از طريق جملاتي كوتاه و موثّر آنان را تربيت مي كردند . 7-- بهتراست خود را گناهكار بدانم . 8- فرود آمد – فرو مي راند – باز كنيم – برخيزد – درآمد – فرو نتوان كشيد
9-- شيخ بوعبدالله بشكست / با خويش رسيد / او را تصديق كرد / گفت : به راست باختن و پاك باختن / . . .
10- ريختن خاكستر بر سر پيامبر (ص) به وسيله ي زني از ياران ابولهب
صفحه122
1- فروتن ، ساده و شكيبا 2- چون همه چيز را در حال تغيير مي ديد از هيچ پيشامد جالبي زياده اظهار شادماني نمي كرد و از هيچ حادثه ي سوئي نيز به شِكوِه در نمي آمد .
3- اگر انسان نمي تواند در اوج افلاك و آفاق معنويّت پرواز كند ، لااقل از فروافتادن در دام ماديّات و روزمرّه گيها بپرهيزد ( كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ // كار ما شايد اين است / كه در افسوس گل سرخ شناور باشيم ) .
4- من دنيا را از شما دريغ نمي دارم بلكه شما را از دنيا دريغ مي دارم ( دنيا را ناكام از تسلّط بر نفس آنها مي كند ) .
5- جنگ هاي صليبي و حمله ي مغول به ايران
6- جنگيدن براي بوجود آوردن امكان زيستن ( به شيوه اي از زندگي حيوانات كه جزو قوانين جنگل است و ضعيفان را پايمال قدرت زورمندان مي كند ) .
7- بينش مندي ( بصيرت و معرفت باطني از امور ) ، زيرا در نظر او دانشمندي ( علم حصولي يا اكتسابي يا ظاهري يا دنيايي ) نوعي دانايي است كه هيچگاه نمي تواند به عمق و ژرفاي مبهمات زندگي راه يابد ، زيرا درك معمّاي هستي در نظر عرفا نيازمند آن است كه « پشت دانايي اردو بزنند » و از طريق كشف و بهبود و اشراق ( ماوراي علم و عقل ) حقيقت هستي را جستجو كنند .
8- هر گونه اهانت و ايذا را با خونسردي و كم زني مقابله مي كرد ( آخرين پراگراف صفحه ي 127 چاپ 81 است كه ( اين پراگراف در چاپ 83 حذف شده ) دانشمندي زمينه ساز غرور مي شود و محدوديّت ايجاد مي كند ) .
9- زيرا گاندي هم مثل مولانا منادي سلم ( صلح ) و دوستي بود و از زندگي فقط به قدر ضرورت ، خود را بهره مند مي كرد و بيش از قدر ضرورت را موجب دور افتادن از خط سير روحاني خويش مي يافت .
10-نه آيا بايد شكر كني كه باز تو راكبي و او مركوب 11-وارستگي – رهايي از تعلّقات مادّّي
12- كتاب « پلّه پلّه تا ملاقات خدا » روايت داستان گونه اي است از زندگي مولانا كه به قول دكتر زرّين كوب به اشعار ناسروده ي مولانا يعني زندگي و سير سلوك آدمي مي پردازد و درك عميق اشعار سروده شده ي او را ممكن مي سازد . انتخاب معادل هاي دقيق براي كلمات عربي از ويژگي هاي زباني كتاب است ; ( خاك نهادي : تواضع ) ( دل نهادگي : تعلّق خاطر ) .
صفحه127
1- منظور نويسنده پذيرش بي چون و چراي مشيّت الهي است و پذيرفتن اين نكته كه « هر چه پروردگار براي بنده بخواهد بهترين است .» اين حالت توكّل و تسليم موجب آرامش روحي و كاهش دل نگراني ها مي شود و به شخص مقاومت و استحكام روحي مي بخشد .
2- نويسنده عالم افسانه ها را پررنگ و نگار و پرّان و نرم مي داند .
3- تشرّع و عرفان / عشق و زندگي عملي / شوريدگي و عقل / همدم كودك و دستگير پير .
4- سخن سعدي به همه شبيه است و به هيچ كس شبيه نيست ، در زبان فارسي احدي تنوانسته است مانند او حرف بزند و در عين حال نظير حرف زدن او را هر روز در كوچه و بازار مي شنويم .
5- ر.ك به حكايت دهم ار باب چهارم بوستان ، مفهوم كلّي حكايت آن است كه نبايد با فرومايگان مقابله به مثل كرد . اگر جاهلان همچون سگ ، با دندان بي خردي خود وجود خردمندان را آزرده كنند ، خردمند چاره اي جز سكوت ندارد ، همانگونه كه سنگي بي ارزش مي تواند گوهر گرانبها را بشكند .
6- نوعي حركت ميان يورتمه و قدم زدن ( حركتي است كه با خم كردن پشت همراه است و به راه رفتن شتر مي ماند ) .
7- زيرا دامنه ي كلام سعدي به قدر كافي وسعت دارد و ناآگاهي از مفهوم يك لغت يا نفهميدن معناي يك بيت مجموعه ي اثر را نا مفهوم نمي كند . هميشه قرائن و نشانه هايي براي درك مفاهيم دشوار در ساير ابيات وجود دارد .
8- نويسنده با فروتني اعتراف مي كند كه قدم در ميداني نهاده كه سعدي يكّه تاز آن است . خود را همچون بيماري مي پندارد كه كه به مرض استسقا ( سيري ناپذيري از آب ) دچار است و كلام سعدي همچون آبي عطش او را فرو مي نشاند و مي گويد كه ميدان براي فعّاليّت نوشتن باز بود . من هم بسيار مايل به نوشتن بودم پس چون همه ي امكانات فراهم بود به اين كار دست زدم .
صفحه131
1- فرقه ي نقشبنديّه يكي از سلسله هاي صوفيه شامل پيروان خواجه محمّد نقشبند كه پيرواني در هندوچين ، تركستان ، تركيه و جاوه ، در ايران در كردستان و نيز عراق دارد . كتاب « رشحات عين الحيات » تاليف علي ابن حسين واعظ كاشاني درباره ي اين فرقه و آداب و طريقت ايشان است ( فرهنگ معين – جلد ششم ) . اين سلسله نَسَب خود را به معروف كرخه ( عارف قرن سوم و چهارم ) از شاگردان امام رضا(ع) مي رسانند . آنان اهل سنّت هستند ولي به اهل بيب پيامبر (ص) و ائمّه ارادت خواص دارند . اين سلسله از صوفيان محتاط اند و به شريعت نزديك اند يعني سماع به جا نمي آورند ولي صوفيان سماع كار را هم كافر نمي دانند جامي از برجستگان اين فرقه بود .
2- به دليل تولّد در خرجرد جام و اِرادتي كه به شيخ احمد جامي داشت .
3- هر چه در نوشتن حروف رنج ببري بيهوده است ، باد تند آن را به سرعت پاك مي كند و از صفحه ي ريگ محو مي كند .
4- مي گفت براي تسلّي خاطر خود مي نويسد و از نام ليلي ياد مي كند و با اين نام دل خود را آرامش مي دهد
5- نام ليلي كه سبب اعتلاي وجود او شده است .
6- بيان اين آموزش معتبر عرفاني كه : جان مايه ي حيات آدمي ، عشق است و بي عشق ، آدمي همچون حيوان مي شود . « حيات از عشق مي شناس و ممات ، بي عشق مي ياب ، سوداي عشق از زيركي جهان بهتر ارزد » ، « عين القضاه همداني »
7- ياد معشوق موجب تسلّي خاطر و رفعت و بلندي عاشق مي شود . اگر وصال ناممكن است يادآوري خاطره و نام معشوق ميسّر است .
8- « خر » در تركيب « خرگمشده » در معناي حقيقي خود يعني ،« حيوان باربر» بكار رفته و در مصراع دوم معناي غير حقيقي دارد زيرا استعاره از مردي است كه از موهبت عشق بي بهره است .
صفحه137
1- لباس راسته ( لباس دراز و بي چين ) و بر روي آن عبايي مي پوشيد ، يك چشمش كمي پيچيدگي داشت ( پاراگراف آخر صفحه ي 133 ) .
2- سبب ادامه ي شيوه ي او در خطّاطي بوسيله خوشنويسان پس از كلهر شد .
2- بيان ساده و روان و جذّاب / به كار بردن جملات كوتاه ( ايجاز ) / توصيف دقيق جزئيّات و وضع ظاهري و حالات شخصي افراد / استفاده از زبان عاميانه . . .
3- هنگام توصيف لباس ميرزا زضا كلهر / توضيح درباره ي شيوه تراشيدان قلم بوسيله ي كلهر / توصيف حالات فيزيكي ميرزا هنگام خطّاطي ( نفسه زدن ) .
4- خش خش ، چِك چِك ، تق تق ، وِز وِز ، جَر جَر . . . ( « نام آوا » يا « اسم صوت » كه با اصطلاح دستوري « صوت » متفاوت است ) .
5- يك كلمه را بدون برداشتن قلم و ايجاد مكث و فاصله ، از ابتدا تا انتها مي نوشت ( درواقع حروف يك كلمه را بدون قطع و ايجاد فاصله مي نوشت ) .
6- ( سر هم رفته : روي هم رفته ، در مجموع ) / ( از كار درآودن : تمام كردن به پايان رساندن ) / ( سروا زدن : سرباز زدن ، خودداري )
7- در مجموع ميرزا رضا كلهر مردي اهل سياست معرفي شده كه گاهي بدون پرده پوشي از رفتار حكومت انتقاد مي كرده است . ( پراگراف آخر صفحه ي 136 )
8- ميرزا عبّاس خان ( قوام الدّوله ) ، ميرزا محمد حسين فروغي ( ذكاء الملك ) ، ميرزا زين العابدين شريف قزويني ، سيّد محمود ( صدرالكتاب ) ، ميرزا حسن خان مشير الملك ( مشيرالدّوله ) . . .
9- ( حبس كردن نفس : نفس نكشيدن در مدّت طولاني ) / ( نفسه زدن : بازدم طولاني و كشيده پس از حبس نفس ) .
10- خبر تلخ – صداي لطيف – خنده ي شيرين – قيافه ي با نمك – شعر شيرين – كلام و سخن روشن – فرياد تلخ – جيغ بنفش . . .
بوي دهن تو از چمن مي شنوم / از صداي سخن عشق نديدم خوش تر / مثل اين است كه شب نمناك است . ببين چه مي گويم / حرفهايم مثل يك تكّه چمن روشن بود / از اين شعر تر شيرين زشاهنشه عجب دارم .
11- خط تحريري همان خط شكسته ي نستعليق است .
صفحه149
1- سفارش خليفه به احمد اين بود كه : اقدام به آزادي بودلَف كند ولي نامي از نياورد و چه كم و چه زياد پيغامي از خليفه به افشين ندهد .
2- با چشمان بسته ، شلواري بر تن ، بر فرشي چرمي نشسته و جلّاد نيز با شمشير برهنه بر بالاي سرش ايستاده .
3- انتظلر داشت او را با آوردن عذري بازگردانند . درحاليكه آنان بنابر عادت ديرينه به پيشواز او آمده ، وي را به درون خانه راه داده بودند .
4- زيرا مي دانست او به شفاعت و به منظور نجات دوست خود ، بودلَف ، آنجا آمده است . 5- بخاطر اصرار بيش از حد افشين و نيز منزلتي كه او نزد خليفه يافته بود « در نتيجه خدمات افشين و برانداختن بابك خرّم دين » . 6- « هركسي آن كند كه از اصل و گوهر وي سزد . »
7- مي گويد : « يا اميرالمؤمنين خون مسلماني ريختن نپسنديدم و مرا مزد باشد و ايزد تعالي بدين ، دروغم نگيرد و چند آيت قرآن و اخبار پيغامبر(ص) بياورده » .
8- بيان صريح و دقيق – رعايت ترتيب و توالي اركان جمله – آوردن جملات كوتاه ( ايجاز ) و نيز جملات طولاني ( بنابرضرورت ) – توصيفات زيبا و دقيق .
9- احمد بن دؤاد قاضي ( شخصيت اصلي ) و اسماعيل بن شهاب ، راوي است .
صفحه157
1-داشتن عينك / كراوات ، تعليمي . . . 2- داستان به روايت اوّل شخص مفرد نوشته شده و راوي آن دانش آموزي كلاس پنجم ابتدايي و در واقع رسول پرويزي است / زمان حدود سالهاي 1311 ( پرويزي متولد سال 1300 و متوفّي به سال 1356 است .) مكان شيراز- محل تولد نويسنده بوشهر است .
3- باد دقّت عينك را از جعبه بيرون آورد و آن را به چشمش گذاشت ، دسته ي سيمي را به پشت گوش راست گذاشت و نخ قند . . .
4- لحظه اي كه نخستين بار ، راوي ، عينك بر چشم مي گذارد و چيزهايي را مي بيند كه پيش از آن نديده بوده است . 5-به كار بردن جملات بلند / توصيف دقيق جزئيّات / استفاده از گويش عاميانه / نثر ساده و شكسته 6- الف: ( سن و سال ) // ب: ( صحنه ي تئاتر ) // ج: ( نوعي حشره ي آفت زاي گياهي) 7- مي خواستي زودتر بگي ( بگويي ) / مگه ( مگر ) اينجا دسته ي هفت صندوقي آوردن ( آورده اند ) 8- منظور از « چشم مسلّح » چشمي است كه بوسيله ي ابزارهايي از قبيل عينك ، تلسكوپ و غيره قدرت بينايي آن افزايش يافته و در اين درس منظور از « چشم مسلّح » چشمي است كه داراي عينك است .
صفحه163
1-از زبان اوّل شخص مفرد ( كودك دبستاني / احتمالا خود نويسنده ) 2- حفظ زبان ملّي
3- اهمّيّت حفظ زبان ملّي و حكم دشمن را كه از اين پس هيچ كس نبايد به زبان ملّي خود شخن بگويد .و بنويسد ( اجبار مردم به سخن گفتن به زبان بيگانه ) .
4- وطن پرستي / مبارزه با دشمن 5- نوشتن جمله ي « زنده باد ميهن » به وسيله ي معلّم . 6- هنگامي كه وسيله ي وحدت ملّي در برابر تهاجم بيگانگان باشد .
7- آگاهي از اينكه معلّم ، فردا آنها را ترك خواهد و ديگر كسي نيست كه زبان ملّي و ميهني آنها را تدريس كند
8- هنگامي كه بدون اطّلاع كسي ، قصد انجام كاري درباره ي او داشته باشند ( در غياب كسي براي او نقشه اي طرّاحي كرده باشند ) .
صفحه169
1- علوم مختلف ملل مشهور و آثار علماي طراز اوّل قديم در دسترس علماي اسلامي قرار گرفت و مسلمانان از راه مطالعه و تحقيق در آن كتب با اين علوم آشنا شدند و آنها را با همديگر درآميختند . 2- شاگردان ايراني دارالفنون كه دست به ترجمه ي كتابهايي زدند كه معلّمان اروپايي اين مدرسه ، آنها را در اختيار آنان قرار داده بودند . 3- تاثير در ساخت فرهنگي فرد و جامعه ( بيدار كردن مردم ) / غني ساختن گنجينه واژگان زبان فارسي / پويا تر كردن نثر فارسي / رواج دادن ساده نويسي / رهانيدن شعر فارسي از حالت يكنواختي گذشته / جهت بخشيدن به كار نويسندگي و شاعري / رواج علوم و روش هاي تحقيق .
4- هيچ بخشي از « صوت و معناي » اثر اصلي از بين نرود / سبك مؤلّف حفظ شود / پيام او تحريف نگردد .
5- در ترجمه ي ارتباطي ( آزاد ) توجّه مترجم ، بيشتر به گيرنده ي پيام ( خواننده ) است ، يعني سبك مولّف ( ساختهاي صوري ) حفظ نمي شود و از محتواي اثر او نيز بخش هاي ناآشنا حذف مي شود .. درحاليكه در ترجمه معنايي ( تحت الّفظي ) مترجم بيشتر به فرستنده پيام ( نويسنده ) مي انديشد و پيوسته مي كوشد تا حد امكان ساختهاي زبان مبداء را وارد زبان مقصد كند . بنابراين ترجمه ارتباطي بر خلاف ترجمه ي معنايي ، راحت تر خوانده مي شود .
6- ترجمه ي آزاد از اشعار « مارگوت بيگل » : ( مي خواهم آب شوم / در گستره ي افق / آنجا كه دريا به آخر مي رسد / و آسمان غاز مي شود / مي خواهم با هر آنچه مرا در برگرفته يكي شوم / حس مي كنم و مي دانم / دست مي يابم و مي ترسم / باور مي كنم و اميدوارم كه هيچ چيز با آن به عِناد بر نخيزد ‹ ترجمه : الف بامداد › ) 7- شاهنامه به زبان هاي عربی ، روسي ، انگليسي ، فرانسوي و ايتاليايي / رباعيات خيام به اكثر زبان ها ترجمه شده كه معروف ترين آنها ترجمه ي « فيتز جرالد » به زبان انگيسي است / ديوان حافظ به زبان هاي آلماني ، انگليسي ، روسي . . .
صفحه172
1- وحدت دشمنان در باطل خود و تفرقه ي مسلمين در حق خود .
2- سرپيچي از جهاد به بهانه ي سردي يا گرمي هوا ( صفحه 171 – پراگراف دوم : اگر در تابستان شما را بخوانم ، مي گوييد هوا سخت گرم است . . . )
3- با طرح مسائل فرعي اوضاع را پيچيده و دشوارتر مي كنيد . 4- مرجع ضمير « ش » در جمله ي قبل آمده است : « آن را كه فرمان نبرند » « فرمانده = امام علي (ع) » 5- مفعول است ( كشته و خسته اي برجاي ننهاده . . . ) 6- ( اي نه مردان به صورت مرد ، اي كم خردان ناز پرورد ) / ( چه جاي ملامت است كه در ديده ي من شايسته ي كرامت است ) 7- آنكه از غم چنين شكست خفّت باري بميرد8- تفرقه و خوارمايگي و شانه خالي كردن از زير بار مسؤليّت جهاد .
9- به خدا سوگند با مردمي در آستانه ي خانه اشان نكوشيدند ، جز آنكه جامه ي خواري بر آنان پوشيدند .
صفحه175
1-حجاب ظلمت از آن بست آب خِضر كه گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچمن آب ، خجل
آبي كه خِضر حيات از او يافت // در ميكده جو كه جام دارد( ر.ك صفحه 263 حافظ نامه خرّمشاهي )
2-همچنان كه جرقّه اي براي آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران كافي است ، گفته شور انگيز تو نيز اين شاعر آلماني را در تب و تاب افكنده است .
3- هيچكدام را نمي توان پوشيده و پنهان نگاه داشت . 4- سطر پنجم صفحه ي 175 ( بخش تقليد ) حافظ خويش را با تو برابر نهادن جز نشان ديوانگي نيست . . .
5- دلارام در بر دلارام جوي // لب از تشنگي خشك برطرف جوي آتش است اين بانگ ناي نيست باد // هر كه اين آتش ندارد نيست باد
صفحه183
1- مهتاب – شب تاب – سحر – صبح – خار – گل – آب 2- آرزوهاي بر باد رفته – غم حاصل از غفلت مردم – پاي مجروح و آبله گون
3- نه تنها دري به روي او گشوده نمي شود بلكه ويراني خانه ها نيز در نظر او آشكارتر مي شود . رنج حاصل از غفلت مردم و نابساماني جامعه او را نا اميدتر مي كند . / ( اوضاع نابسامان اجتماعي) مي تواند منظور نويسنده باشد .
4- مردي كه با خستگي روحي و جسمي با كوله باري بر دوش مردم دهكده ايستاده و روايت اندوهناكش را تكرار مي كند .
5- نازك آراي تن / پاي آبله / قوم به جان باخته / مبارك دم / خفته ي چند 6- نگران با من ، استاده سحر / صبح مي خواهد از من
7- « دست ساييدن » كنايه از جستجو براي چيزي ( جستجوي كورمال كورمال ) / « پاي آبله ماندن » كنايه از رنجور شدن و ناتوان شدن .
صفحه194
1- داستان هاي شاهنامه
2- شاهنامه ( وشعر خود را ) را وسيله ي سنجشن مهر و كينه و روايت درد مي داند و نوشته هاي ديگران را بي عيار و بي ارزش و خالي و بدون درون مايه مي داند .
3- بي شرمي لازم براي كندن چنان چاهي را بيان مي كند . بي شرمي كندن چاه مثل عمقش بي انتها و ناباورانه است .
4- عميق و پهناور و با نيزه هايي كه بر ديواره و كف آن تعبيه شده بود . 5- « كليد » استعاره از لبخند رستم / « مرواريد » استعاره از دندان هاي او
6- آتشين پيغام / سكوت ساكت و گيرا / پاك آيين / خيس خون داغ / خروش چشم / چاهسار گوش / ناي بي همتا . . .
7- جنگ با شير بيشه / تشنگي / جنگ با اژدها / رويارويي با جادوگر / گرفتار كردن « اولاد » ديو / رويارويي با « ارژنگ » ديو / نبرد با « ديو سپيد »
صفحه201
1-در هر دو شعر سرتاسر طبيعت جلوه و آييه ي وجود خداست ( در شعير آب را گِل نكنيم : پس از توصيف روستايي آرماني مي گويد : « بي گمان پاي چپرهاشان جا پاي خداست » و خدايي كه در اين نزديكي است لاي اين شب بو ها . . . )
2- از مصراع « من نمي دانم » تا مصراع « چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد» .
3- آب ، گِل ، روشني كه ساير عناصر شعر به نوعي با آنها در ارتباط اند ( آب و گِل: درخت ، سرو ، علف ، چشمه ، موج ) ( روشني : آسمان ، نور ، خورشيد ) ساير كلمات و عناصر مهم اين شعر عبارتند از : شقايق ، گل سرخ ، دانايي ، نيلوفر…
4- واقعي ( اهل كاشانم ) / خيالي ( هيجان ها را پرواز دهيم ) / نمادي ( ميان گل نيلوفر و قرن پي آواز حقيقت بدويم )
5- از مصراع « دست در جذبه ي يك برگ بشوييم و سر خوان برويم / صبح ها وقتي خورشيد در مي آيد متولّد بشويم » تا آخر شعر .
6- « گاه گاهي قفسي مي سازم . . . » تا « خوب مي دانم ، حوض نقّاشي من بي ماهي» 7- ( تكّه نان ) ، ( سر سوزن ) 8- چپلين در قيام عصر جديد
9- همه ي آنها را جلوه اي از وجود خدا و مرتبط با انسان مي داند / شب بو نماد كوتاهي ، كاج نماد بلندي
10- از مصراع « من نمازم را وقتي مي خوانم » تا مصراع « پي قد قامت موج »
صفحه203
1- ترسيم فضاي عاطفي و صميمانه / تشبيهات و استعارات زيبا / ساختمان به هم پيوسته ي شعر / صورت هاي خيالي متنوّع
2- « خنده ي شمع » – « جلوه كردن بخت » در بيت پنجم / « چشم ناله » و « روي شكوه » در بيت سوم
3- يعني سپيدي بخت فقط در موهاي من هنگام پيري جلوه كرد . تنها سپيدي بختم همين موهاي سفيدم بود .
4- بخاطر ناچيزي و در عين حال سرعت گرد و اين كه گرد هيچ گاه به سوار نمي رسد.
5- زيرا معشوق بي وفا و جفا كار است و عاشق از همه ي جهان تنها عشق را برگزيده است .
6- در بيت نهم ( رنگ : لون – بز كوهي ) بعضي گفته اند « كشيدم » به معني حمل كردن – تحمّل نمودن / « دوش » به معني ديشب – كتف و شانه
7- بيت پنجم :
چو شمع خنده نكردي مگر به روز سياهم // چو بخت جلوه نكردي مگر ز موي سپيدم
صفحه205
1-شرايط نا مساعد اجتمايي و سياسي مانع بروز خصلت هاي نيك مردم بود . مردم نمي توانستند عشق خود را به ايشان ابراز كنند
2- آب – دريا / شب – فردا / بهار – علف3- مي تواند استعاره از وطن استبداد زده ي قبل از انقلاب اسلامي باشد . 4- خيالي – نمادي
مطالب مشابه :
چادر مارال
اجزاء آن شباهت زيادي به مانتو عبايي و يك شال این وبلاگ رو برای نشون دادن مدل های جدید
این مانتو ها شما را تافته جدا بافته می کند!
انتخاب پارچه عبايي باعث شده تا يقه آرشال بلند و مدل راسته اين مانتو به شما كمك مي
...عزيز مانتويي!31
مدل چادر عرضه ميكنه! طرف صحبتم با عزيزي نيست كه انواع چادر ملي ، عربي، عبايي مانتو
چادر مارال
اجزاء آن شباهت زيادي به مانتو عبايي و يك شال پهن و بلند دارند اما مانتو. حجاب مدل تور و
این مانتو ها شما را تافته جدا بافته می کند!
زنگ تفريح - این مانتو ها شما را تافته جدا بافته می کند! - همه جوره از همه جاي دنيا
پاسخ خود آزمایی زبان و ادبیات فارسی چهارم کلیه رشته ها
( لباس دراز و بي چين ) و بر روي آن عبايي مي پوشيد ، يك چشمش كمي پيچيدگي داشت گن | مدل مانتو.
برچسب :
مدل مانتو عبايي