متن آلبوم های استاد محمدرضا شجریان (شب سکوت کویر-جان جان(چاووش9)-به یاد عارف(چاووش1)-سپید(چاووش6)-سر
آلبوم جانِ جان ( چاووش ۹ ) استاد شجریان
ساز و آواز (درآمد – زابل ،مویه و فرود)
ای در میان جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر
از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبریل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد شرح
از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
آلبوم به یاد عارف (چاووش۱) استاد شجریان
متن ترانه های به یاد عارف (چاووش۱)
پیش درآمد
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید
درآمد، چهار مضراب، آواز
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کراست سایه در این فتنه ها امید امان
شد آن زمان که بود دلی در امان امید
ضربی شکسته، آواز، مثنوی
باز بانگی از نیستان می رسد
غم به داد غم پرستان می رسد
بشوید این شرح هجران بشنوید
با نی نالنده هم دستان شوید
بی شما این نای نالان بی نواست
این نواها از نفسهای شماست
آن نفس کآتش برانگیزد ز آب
آن نفس کآتش ازو آمد به تاب
آن نفس که آیینه را روشن کند
آن نفس کاین خاک را گلشن کند
آن نفس کز شوق شورانگیز وی
بر دمد از جان نی صد های و هی
تصنیف رنگ
بنشین بیادم شبی تر کن از این می لبی که یاد یاران خوش است
یاد اور این خسته را کاین مرغ پر بسته را یاد بهاران خوش است
مرغی که زد ناله ها هر نفس در قفس
عمری زد از خون دل نقش گل در قفس یاد باد
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
ای بلبلان چون در این قفس وقت گل رسد زین پاییز یاد ارید
چون بر دمد ان بهار خوش در کنار گل از ما نبز یاد ارید
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
عارف اگر در عشق گل جان خسته بر باد داد
بر بلبلان درس عاشقی خوش در این چمن یاد داد
گر بایدت دامان گل ای یار ای یار
پروا مکن چون بجان رسد از خار آزار
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
آلبوم سپیده ( چاووش ۶ ) استاد شجریان
متن ترانه های سپیده ( چاووش ۶ )
ساز و آواز
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
در این هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست
زمان به دست شما می دهد زمام مراد
از آن که هست به دست خرد زمام شما
ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
ایرانی
ایرانی به سرکن خواب مستی
برهم زن بساط خود پرستی
که چشم جهانی سوی تو باشد
چه از پا نشستی
در این شب سپیده نادمیده
تیغ شب به خونش درکشیده
امید چه داری از این شب
که در خون کشیده سپیده
تیغ بر کش آذر فشان نغمه ها را تندری کن
در دل شب رخ بر فروز کار مهر خاوری کن
از درون سیاهی برون تاز
پرچم روشنائی برافراز
تا جهانی از تباهی وارهانی
دیو شب را تیغ بر دل برنشانی
با خواری در روزگار ننگ باشد زندگانی
مرگ به تا چنین زندگانی
ای مبارز ای مجاهد ای برادر
دل یکی کن ره یکی کن بار دیگر
راه بگشا سوی شهر روشنی ها
روزگار تیرگی ها برسرآمد
ساز و اواز
زمان به دست شمامی دهدزمام مراد
ازآنکه هست به دست خردزمام شما
همای اوج سعادت که می گریخت زخاک
شدازامان زمین دانه چین دام شما
به زیرران طلب زین کنیداسب مراد
که چون سمند زمین شدستاره رام شما
به شعرسایه درآن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش بادجام شما
(هوشنگ ابتهاج)
(یادگار خون سرو)
۱-دلادیدی که خورشیدازشب سرد
چوآتش سرزخاکستربرآورد
۲-زمین وآسمان گلرنگ وگلگون
جهان دشت شقایق گشت ازاین خون
۳-نگرتااین شب خونین سحرکرد
چه خنجرها که ازدلهاگذرکرد
۴-زهرخون دلی سروی قدافراشت
زهرسروی تذروی نغمه برداشت
۵-صدای خون درآوازتذروان
دلا این یادگار خون سرو است
(سایه)
تصنیف ای ایران ای سرای امید
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است ِ وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد
آلبوم سِرّ عشق استاد شجریان
متن ترانه های سر عشق
ضربه ماهور
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که بازبینیم دیدار آشنا را (۲)
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که بازبینیم دیدار آشنا را،
دیدار آشنا را
تصنیف عشق تو
عشق تو آتش جانا، (۲)
زد بر دل من
بر باد غم داد آخر،(۲)
آب و گل من
روی تو چون دیده دل،(۲)
بهتر ز لیلی
شد بند زنجیر دام،(۲)
مجنون دل من
شد بند زنجیر دام،
مجنون دل من
وصل تو مشکل مشکل،(۲)
جان دادن آسان
وصل تو مشکل مشکل،
جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان،(۲)
این مشکل من
یارب کن آسان آسان، این مشکل من
وصل تو مشکل مشکل، جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان،(۲)
این مشکل من
(یارب کن آسان آسان، این مشکل من) (۲)
آلبوم آستان جانان استاد شجریان
متن ترانه های آستان جانان
تصنیف جان جانان
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
«حافظ»
سری دیرم که سامانش نمی بو
غمی دیرم که پایانش نمی بو
اگر باور نداری سوی من آی
ببین دردی که درمانش نمی بو
خوش آن ساعت که یار از در درآیو
شو هجرون و روز غم سر آیو
ز دل بیرون کنم جون را به صد شوق
همین واجم که جایش دلبر آیو
«باباطاهر»
آستان جانان
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
«حافظ»- غزل شماره 154
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمی
«حافظ»
دلا از دست تنهایی به جونم
ز آه و ناله خود در فغونم
شوان تار از درد جدایی
کره فریاد مغز استخونم
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی
فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم
نمی دونم دلم دیوونه کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
نمی دونم دل سرگشته ما(مو)
کجا می گردد و در خونه کیست
نصیب کس نَوی درد دل مو
که بسیارِ غم بی حاصل مو
کسی بو از غم و دردم خبر دار
که داره مشکلی چون مشکل مو
دلی دیرم که بهبودش نمی بو
نصیحت می کرم سودش نمی بو
به بادش می نهم نِش می بره باد
بر آتش می نهم دودش نمی بو
بود درد مو و درمونم از دوست
بود وصل مو و هجرونم از دوست
اگه قصابم از تن واکِره پوست
جدا هرگز نگرده جونم از دوست
مو آن آزرده یِ بی خانمونم
مو آن محنت نصیب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بیابون
که هر بادی وزه پیشش دِوونم
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم
مو که افسرده حالُم چون ننالُم ؟
شکسته پر و بالُم چون ننالم ؟
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالُم چون ننالم ؟
به آهی گنبد خضر را بسوجُم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمایی بساجی یا بسوجم
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای بخت بی بال و پرم کرد
به مو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد
«باباطاهر»
تصنیف شیدایی
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
آلبوم بیداد استاد شجریان
متن ترانه های بیداد
بیداد
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان محبت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهر یاران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان درنمی آید سواران را چه شد
زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی می گساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد
شعر : حافظ
ترانه (یاد باد)
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند وبلا
کوشش آن حقگذاران یاد باد
گرچه صد رود است از چشمم روان
زنده رود باغ کاران یاد باد
شعر : حافظ
ترانه (باغ نظر)
آنکه هلاک من
آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس ، میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
شعر : سعدی
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار
کار ملکست آنچه تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باد کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
شعر : حافظ
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل به دست کمان ابرویست کافر کیش
خیال حوصله بحر می پزد هیهات
چهاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج می زندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سر فکنده روم
چرا که شرم همی آیدم از حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هرگدا حافظ
خزانه ای به کف آور زگنج قارون بیش
شعر : حافظ
آلبوم دل مجنون استاد شجریان
متن ترانه های دل مجنون
آواز بیات زند
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگوبجزسخن دل نشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
ای یار آشنا ! علم کاروان کجاست؟
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
دردا و حسرتا ! که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگردل نامهربان دوست
بی حسرت ازجهان نرود هیچ کس به درد
الا شهید عشق به تیر ازکمان دوست
بعدازتوهیچ دردل سعدی گذرنکرد
وان کیست درجهان که بگیرد مکان دوست
تصنیف صنما
صنما جفا رها کن
صنما جفا رها کن
کرم این روا ندارد
کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی
بنگر به سوی دردی
که زکس دوا ندارد
که زکس دوا ندارد
زصبا همی رسیدم
زصبا همی رسیدم
خبری که می پریدم
زغمت کنون دل من
زغمت کنون دل من
خبر ازصبا ندارد
زصبا همی رسیدم
خبری که می پریدم
زغمت کنون دل من
زغمت کنون دل من
خبر ازصبا ندارد
ز فلک
زفلک فتاد طشتم دل ای دل
به محیط غرقه گشتم
غرقه گشتم غرقه گشتم غرقه گشتم
به درون بحر جزتو
دلم آشنا ندارد
دلم آشنا ندارد
همه عمراینچنین دم
همه عمراینچنین دم
نبدست شاد وخرم
به حق وفای یاری
که زکس وفا ندارد
که زکس وفا ندارد
برویم مست امشب
برویم مست امشب
به وثاق آن شکرلب آن شکر لب
برویم مست امشب
به وثاق آن شکرلب آن شکر لب
چه زجامه کن گریزد
چه زجامه کن گریزد
چو کسی قبا ندارد
چو کسی قبا ندارد قبا ندارد قبا ندارد
آواز افشاری
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
آید کنون ز حلقه زلفت به در نمیآید
تصنیف دل مجنون
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هردو را ویرانه کردی عاقبت
آمدی کاتش در این عالم زنی
وا نگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی مردانه کردی عاقبت
عشق را بی خویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
شمع عالم بود عقل چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت
من تو را مشغول می کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را ویرانه کردی عاقبت
آواز مثنوی افشاری
این دهــان بستی دهــانی باز شـــد
کـو خـورندهی لــقمـه های راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوی خوان آسـمــانی کن شـــتاب
گـر تــو این انبان ز نـان خــالی کـــنی
پـر زگـــوهــــر هـــای اجــــلالی کـــنی
طــفل جـان از شـیر شــیطان بــاز کن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلک انـــباز کــن
چند خوردی چرب و شیرین از طـعــام
امـــتحـــان کــن چـــند روزی با صــیام
چــند شــب ها خواب را گشتی اسیر
یــک شـــبی بــیدار شــو دولـــت بـگیر
تصنیف یعنی چه
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این همه با همه درساخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت کمر سر میان
وز میان تیر به ما آخته ای یعنی چه
آلبوم پیام نسیم استاد شجریان
متن ترانه های پیام نسیم
مرغ سحر
مرغ ســحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار، این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمهء آزادی نوع بشــر سرا
وز نفسی عرصهء این خاک توده را، پرشرر کن
ظلم ظالم ، جور صیّاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شامِ تاریکِ ما را سحر کن
نو بهار است
گل به بار است
ابر چشمم، ژاله بار است
این قفس چون دلم
تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمرِ مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل
از این ، بیشترکن ،بیشترکن ، بیشترکن
مرغ بی دل، شرح هجران ، مختصر، مختصر کن
مرغ بی دل، شرح هجران ، مخــتصـــر،
مختـصـر کـن
به سکوت سرد زمان
هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم
هر نفس آهیست، کز دل خونین، لحظه های عمر بی سامان، میرود سنگین
اشک خون آلود من دامان، می کند رنگین
به سکوت سرد زمان، به خــزان زرد زمان،
نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد، زمان مهربانی طی شد، (آه از این دم سردیها خدایا) ۲
نه امیدی در دل من، که کشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی، که فروزد محفلِ من
نه همزبان دردآگاهی، که ناله ای خرد با آهی، (داد از این بی دردیها خدایا)۲
(نه صفایی ز دمسازی به جامِ می )۲، که گَرد غم زدل شوید، که بگویم راز پنهان، که چه دردی دارم بر جان
آه از این بی همرازی خدایا ، وای از این بی همرازی خدایا
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراری از دل آذر، بر شد و خاکستر شد، یک نفس زد وهدر شد
یک نفس زد و هدر شـــــد ، روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راهِ جنون زد، مردم چشمم جامه به خون زد ، یــارا
دل نهم ز بی شکیبی، با فسونِ خود فریبی
چه فسون نافرجامی، به امید بی انجامی، وای از این افسون سازی خدایا
وای از این افسون سازی خدایا
بت چین
ی مه من، ای بت چین ای صنم
لالـه رُخ، زهره جبیین ای صنم
تا به تـو دادم دل و دین ای صـنم
برهمه کس گشته یقین ای صنم
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وزتو صبوری نتوانم دیگر
( بیا حبیبم، بیا طبیبم)۲
هر که تو را دیده ز خـود دل برید
رفته ز خود، تا که رُخت را بدید
تیر غمت، چون به دلِ من رسید
همچو بگفتم که همه کس شنید
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وزتو صبوری نتوانم دیگر
( بیا حبیبم، بیا طبیبم)
ای نفـسِ اُنـسِ تـو احیای من
چون تویی امروزه مسیحای من
حالت جمعی تو پریشان کنی
وای به حال دل شیدای من
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وزتو صبوری نتوانم دیگر
( بیا حبیبم، بیا طبیبم)
ز من نگارم
زمن نگارم عزیزم خبر ندارد
به حال زارم عزیزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزیزم خبر ندارد
دل من از من عزیزم خبر ندارد
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
که غیر خونِ جگر ندارد
که غیر خونِ جگر ندارد
همه سیاهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
بهار مضطر عزیز من ، آخ، منالُ دیگــــــر
که آه و زاری اتر ندارد ، جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگـــر ندارد
زهر هر دو سر بر سرش بکوبد
کسی که تیغ دو سر ندارد
غم عشقت
(از غــم عشقت) ، (دل شیدا شکست)
(شیشهء می در) ، (شب یلدا شکست )
(از بس که زدم ) ، (ریگ بیابان به کف)
(خار مغیلان ) ، (همه در پا شکست )
تکرار
از غم عشق تو ای صنم
از غم عشق تو ای صنم
از غم عشق تو ای صنم (روز و شب ناله ها می کنم من )
وز قد و قامتت هر زمان
وز قد و قامتت هر زمان (صـد قیامت به پا می کـنم من )
دست و بر زلف تو می زنم ، می زنم (روز خود را سیه می کنم من)
گربه فلک می رسد گربه فلک می رسد، آه من از غمت
(چشم تو دل می برد، دلربا یار)
با من شیدا نشین
با من شیدا نشین، حال نزارم ببین ، بیش از این بد مکن (فتنه به کارم مکن، دلربا یار)
آیین وفا ومهربانی ، آیین وفا و مهربانی ؛ در شهر شما مگر نباشد؛ حبیبم
سر کوی تو تا چند آیم و شُـم
ز وصلت بینوا چند آیم شـُم ، سرکویت برای دیدن تو ،
نترسی از خدا چند آیم و شــُم
صبر و بر جور تو (می کنم من) روز خود را سیه می کنم من،
عمر خود را تبه می کنم من
صبر و بر جور تو ( می کنم من) روزخود را سیه می کنم من ،
(عمر خود را تبه می کنم من )
هر چه کنی بکن
هرچه کنی بکن ، مکن
ترک من ای نگار من
هرچه بری ، ببر ، مبر
سنگدلی به کار من
هرچه بری ، ببر، مبر
رشته الفت مرا
هرچه کنی ، بکن ، مکن
خانه اختیار من
هرچه روی برو ، مرو
راه خلاف دوستی
هرچه زنی ، بزن ، مزن
طعنه به روزگار من
آلبوم خلوت گزیده استاد شجریان
متن ترانه های خلوت گزیده
تصنیف مزرع سبز فلک
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جویی ، خوشه پروین به دو جو
تکیه بر اختر شبگرد مکن کین عیار
تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو
آواز شور به همراه سنتور
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجتست
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
آخر دمی بپرس که ما را چه حاجتست
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجتست
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت ازآن توست به یغما چه حاجتست
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجتست
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجتست
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجتست
تصنیف امان امان
ای امان از فراقت امان
مردم از اشتیاقت امان
از که گیرم سراغت امان
امان ، امان ، امان ، امان
امان ، امان ، امان ، امان
چشم لیلی چو بر مجنون شد
دل ز دیدار او پر خون شد
خون شد از راه دل بیرون شد
امان ، امان ، امان ، امان
امان ، امان ، امان ، امان
عارف و عامی از می مستند
عهد و پیمان به ساغر بستند
پای خم توبه را بشکستند
امان ، امان ، امان ، امان
امان ، امان ، امان ، امان
آلبوم راز دل استاد شجریان
متن ترانه های راز دل
آواز و کمانچه
نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در اینه ی جویبار گریه ی بید
بیا که خک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
تصنیف
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از دیده برگرفتم
سیل خون به دامان روانه کردم
ناله دروغین اثر ندارد
شام ما چو از پی، سحر ندارد
مرده بهتر آن کو هنر ندارد
گریه تا سحرگه، من عاشقانه کردم
گریه تا سحرگه، من عاشقانه کردم
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز، خدا، پرده راز، حبیب، پرده راز
تو پردهپوشی چرا؟
تو پردهپوشی چرا؟
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل، خدا، خزانه کردم
گنج بر در دل، خدا، خزانه کردم
باغبان چه گویم به ما چهها کرد
کینههای دیرین برملا کرد
دست ما ز دامان گل جدا کرد
تا به شاخ گل، یک دم آشیانه کردم
تا به شاخ گل، یک دم آشیانه کردم
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز، خدا، پرده راز، حبیب، پرده راز
تو پردهپوشی چرا؟
تو پردهپوشی چرا؟
آواز و تار
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در اینه ی جویبار گریه ی بید
به دور ما که همه خون دل به ساغر هاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید ؟
چه جای من ؟ که درین روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
آواز و سنتور
بهارا بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن ، چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این صحراى غمناک
که هر سو کشته اى افتاده بر خاک
بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان پر ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و از این طوفان برآییم
دگر بارت چو بینم شاد بینم
سرت سبز و دلت آباد بینم
تصنیف
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
.
.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
.
.
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ آلبوم سرو چمان استاد شجریان
متن ترانه های سرو چمان
ساز و آواز
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا ندار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
تصنیف
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
دل به امید وصل تو همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی تو خدمت تن نمی کند
با همه عطر دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف تو
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند
ساقی سیم ساق من گر همه جور می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند
ساز و آواز
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق چه حاجت که حال آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمی رود ما را
غریب را دل سر گشته با وطن باشد
تصنیف
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
ساز و اواز
ای که مهجوری عشاق روا می داری
بندگان را زبر خویش جدا می داری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا می داری
دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا می داری
ساغر ما که حریفان دگر می نوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا می داری
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما می داری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می نالی و فریاد چرا می داری
ساز و آواز
غمم بی حد و دردم بی شماره
فغون کاین چاره و درمون نداره
خداوندا ندونه ناصح مو
که فریاد دلم بی اختیاره
تصنیف
هر دمی چون نی، از دل نالان، شکوه ها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان، با خدا دارم
هر نفس آهیست، از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان، می رود سنگین
اشک خون آلوده ام دامان، می کند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خران زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی ها خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی
که فروزد محفل من
نه همزبان درد آگاهی
که ناله ای خَرد با آهی
داد از این بی دردی ها خدایا
نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
آه از این بی همرازی خدایا
وه که به حسرت، عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر
بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد
یارا دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نا فرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسونسازی خدایا آلبوم آسمان عشق استاد شجریان
متن ترانه های آسمان عشق
ساز و آواز
جانا ! حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
سودای زلف وخالت در هر خیال ناید
اندیشه وصالت جز در گمان نگنجد
هرگز نشان ندادن از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت اندر نشان نگنجد
آهی که عاشقانت از خلق جان بر آرند
هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد
آن جا که عاشقانت یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد
عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد
زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد
تصنیف می دانم
به گرد دل همی گردی ، چه خواهی کرد ؟ میدانم.
چه خواهی کرد؟ دل را خون ، رخ را زرد؟ میدان.
یکی بازی برآورید که رخت دل همه بردی.
چه خواهی بعداز این بازی دژر آورد؟ میدان.
به حق اشک گرم من، به حق آه سرد من
که گرمم پرس چون بینی ، که گرم از سرد میدانم.
مرا دل سوزد و سینه ترا دامن، این فرق است .
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد میدانم.
به دل گویم که چون مردان صبوری کن ، دلم گوید :
نه مردم نی زن گر از غم ز زن تا مرد میدان
دلا چون گرد بر خیزی زهر بادی ، نمی گفتی
که از مردی برآوردم زدریا گرد میدانم .
ادامه ساز و آواز
جانا ز فراق تو
این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو
رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد
در درد فراق تو
بر بوی وصال تو
دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر
کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی
در پرده نهان تا کی
در آرزوی رویت
ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند،
جان نعرهزنان تا کی
بشکن به سر زلفت
این بند گران از دل
بر پای دل مسکین
این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان
از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی
زین دلشدگان تا کی
ای پیر مناجاتی
در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را
این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی
از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه
زین مدعیان تا کی
گر طالب دلداری
از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر
از کون و مکان تا کی
گر عاشق دلداری
ور سوختهی یاری
بی نام و نشان میرو
زین نام و نشان تا کی
گفتی به امید
تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی
این بانگ و فغان تا کی
عطار همی بیند
کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد
عمر گذران تا کی
ادامه ساز و آواز
زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه میخواهی ازین خون خوردن دل
چکیده خون دل بر دامن جان
گرفته جان پرخون دامن دل
از آن روزی که دل دیوانهی توست
به صد جان من شدم در شیون دل
منادی میکنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل
چو عشقت آتشی در جان من زد
برآمد دود عشق از روزن دل
زهی خال و زهی روی چو ماهت
که دل هم دام جان هم ارزن دل
مکن جانا دل ما را نگهدار
که آسان است بر تو بردن دل
چو گل اندر هوای روی خوبت
به خون درمیکشم پیراهن دل
بیا جانا دل عطار کن شاد
که نزدیک است وقت رفتن دل
تصنیف آسمان عشق
چنان مستم, چنان مستم
چنان مستم من امشب
که ازچنبر, برون جستم
برون جستم من امشب
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنان مستم چنان مستم من امشب
به جان با آسمان عشق رفتم
به صورتگر در این پستم من امشب
بشوی ای عقل دست خویش از من
که در مجنون بپیوستم من امشب
به جان با آسمان عشق رفتم
به صورتگر در این پستم من امشب
چنان مستم چنان مستم
چنان مستم من امشب
که ازچنبر برون جستم
برون جستم من امشب
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنانستم چنانستم من امشب
چو واگشت او پی او میدویدم
دمی از پای ننشستم من امشب آلبوم همایون مثنوی استاد شجریان
متن ترانه های آلبوم همایون مثنوی
سر زلف
بود آیا که خرامان ز درم باز آیی ؟
گره از کار فرو بسته ما بگشایی؟…ای دوست
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی …ای دوست.
گفته بودی که: بیایم چو به جان آیی تو
من به جان آمدم.اینک تو چرا می نایی ؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و ا ین نیست عجب
به که بینم ؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش از این گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو ا ندر نظرم هیچ کسی می نا ید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی از لب بدهم کام عراقی!روزی
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی …ای دوست.
بیا که به جان آمدم ز تنهایی
نمانده صبر و مرا بیش از این شکیبایی
بیا که جان مرا بی تو نیست برگ حیات
بیا که چشم مرا بی تو نیست بینایی…ای دوست .
ز بس که بر سر کوی تو ناله ها کردم
بسوخت بر من مسکین دل تماشایی
ز چهره پرده بر انداز تا سر اندازی
روان فشاند بر روی تو ز شیدایی
عاقبت
دلی دارم چه دل ؟محنت سرایی
که دروی خوشدلی رانیست جایی
دل مسکین چراغمگین نباشد؟
که درعالم نیابددلربایی
چگونه غرق خونابه نباشم؟
که دستم می نگیردآشنایی
بمیرددل چودل داری نبیند
بکاهدجان چونبودجان فزایی
بنالم بلبل آساچون نیابم
زباغ دلبران بوی وفایی
نه دل رادرتحیرپای بندی
نه جان راجزتمنادلگشایی
دراین وادی فروشدکاروان ها
که کس نشنیدآوازدرایی
دراین ره هرنفس صدخون بریزد
نیاردخواستن کس خونبهایی
دل من چشم می داردکه از این ره
بیابد بهرچشمش توتیایی
(فخرالدین عراقی)
چه خوش باشدکه دلدارم توباشی
ندیم ومونس ویارم توباشی
دل پردردرادرمان توسازی
شفای جان بیمارم توباشی
اگرجمله جهانم خصم گردند
نترسم چون نگهدارم توباشی
همی نالم چوبلبل درسحرگاه
به بوی آنکه گلزارم توباشی
چوگویم وصف حسن ماه رویی
غرض زان زلف ورخسارم توباشی
اگرنام توگویم ورنگویم
مرادجمله گفتارم توباشی
ازآن دل درتوبندم چون عراقی
که می خواهم که دلدارم توباشی
(دیوان عراقی)
یک نظرمستانه کردی عاقبت
عقل رادیوانه کردی عاقبت
باغم خودآشناکردی مرا
ازخودم بیگانه کردی عاقبت
دردل من گنج خودکردی نهان
جای درویرانه کردی عاقبت
سوختی درشمع رویت جان من
چاره پروانه کردی عاقبت
قطره اشک مراکردی قبول
قطره رادردانه کردی عاقبت
کردی اندرکل موجودات سیر
جان من کاشانه کردی عاقبت
زلف راکردی پریشان خلق را
خانمان ویرانه کردی عاقبت
موبه موراجای دلهاساختی
موبه دلهاشانه کردی عاقبت
دردهان خلق افکندی مرا
فیض راافسانه کردی عاقبت
(فیض کاشانی) آلبوم بی تو به سر نمی شود استاد شجریان
متن ترانه های بی تو به سر نمی شود
ساز و آواز درآمد
بی همگان به سرشود بی توبه سرنمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگرنمی شود
جان زتوجوش می کند دل زتو نوش می کند
عقل خروش می کند بی توبه سر نمشود
جاه وجلال من تویی ملکت ومال من تویی
آب زلال من تویی بی توبه سرنمی شود
خمروخمارمن تویی خواب وقرارمن تویی
باغ و بهار من تویی بی تویه سرنمی شود
بی تواگربه سرشدی زیرجهان زبرشدی
باغ ارم سقر شدی بی توبه سرنمی شود
بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سرزغم تو چون کشم بی توبه سرنمی شود
کار عمل ( با من صنما )
با من، صنما، دل یکدله کن
گر سر ننهم، آنگه گله کن
مجنون شده ام، از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف، در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو، با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل، زان نغمه خوش
این مغز مرا پر مشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شده ای
بر طور برآ ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا وان را یله کن
فرعون هوی چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
آواز کرد بیات
ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد که سرور کیست سرگردان کدام است
تصنیف غم با طبیبان
ره می خانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است ، حرام است
ره می خانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
آخ نه در می خانه کین خمار خام است ، خام است
برای مسجد و می خانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است
به می خانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است ، چه نام است
مرا کعبه ، خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی ، امام است
برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست ، سرگردان کدام است ، سرگردان کدام است
تصنیف دل دیوانه
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی
کشم آهی که گردون را بسوجم
ز آهش سوته دیلان کارگر شی
هر آن باغی که نخلش سر به در بی
مدامش باغبون خونین جگر بی
بباید کندنش از بیخ و از بن
مگر بارش همه لعل و گوهر بی
ز هجرانت هزار اندیشه دیرم
همیشه زهر غم در شیشه دیرم
ز ناسازی بخت و گردش چرخ
فغان و آه و زاری پیشه دیرم
کشم آهی که گردون را بسوجم
ز آهش سوته دیلان کارگر شی
مثنوی نوا
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود
گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود
دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کردهای
این چنین طراریت با من مسلم کی شود
(عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی
چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود)
چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود
خلوتی میبایدم با تو زهی کار کمال
ذرهای همخلوت خورشید عالم کی شود
(نیستی عطار مرد
مطالب مشابه :
به سکوت سرد زمان
و ششدانگ استاد شجریان می باشد و به جرأت می توان به سکوت سرد زمان. *دانلود موسیقی
شجریان (به سکوت سرد زمان)
شجریان (به سکوت سرد زمان) تاريخ : سه شنبه پانزدهم آبان ۱۳۸۶ | 13:58 " به سکوت سرد زمان "
به سکوت سرد زمان
صداي استاد محمدرضا شجریان. به سکوت سرد زمان. دانلود ويدئوي اجراي
به سکوت سرد زمان...
به سکوت سرد زمان و این هم لینک دانلود دانلود تصنیف شجریان,
به سكوت سرد زمان.
به سكوت سرد زمان. متن و دانلود به سکوت سرد زمان به خزان
سرو چمان
به سکوت سرد زمان مدت زمان 02:06" براي دانلود اين فايل صوتي روي لينک کليک شجریان به
.:| متن آلبوم های استاد شجریان |:.
آلبوم شب، سکوت، کویر استاد شجریان به سکوت سرد زمان، به دانلود آلبوم زیبای ” نای دل
دانلود آلبوم سکوت بهرام
دانلود آلبوم سکوت اصفهانی شجریان. به بقیه و آسمون رو به آفتاب سرد و محیط
متن آلبوم های استاد محمدرضا شجریان (شب سکوت کویر-جان جان(چاووش9)-به یاد عارف(چاووش1)-سپید(چاووش6)-سر
متن آلبوم های استاد محمدرضا شجریان (شب سکوت دانلود آلبوم شب سکوت به سکوت سرد زمان
استاد شجريان و ارکستر ملي ... کنسرت چهلستون
کنسرت چهلستون - دانلود به سکوت سرد زمان استاد محمدرضا شجریان
برچسب :
به سکوت سرد زمان شجریان دانلود