تشکر و قدردانی

سلام دختر قشنگم ٬ خوبی باباجون؟ اول بایست از دوستان خوبی که توی این چند روز با کامنتای محبت آمیزشون تسلیت گفتند و اظهار همدردی کردند تشکر کنم ٬ قدر همه ی شما رو میدونم و سپاسگذاری میکنم ٬ دوم این کامنت رو هم یه نفر ارسال کرده:

خدا همه درگذشتگان را بیامرزد...
ولی بااین حال من که دلم خنک میشه وقتی می بینم مرگ یا بیماری سراغ آدم پولدارا هم میره و فقط مال فقیر فقرا نیس...
خوبه گمونم یه تلنگر حسابی باشه واسه اونایی که هرشب دنبال یه سوژه جدیدن سوژه ای که باب میلشون باشه و شکمش به پشتش چسبیده باشه تامانع...
استغفرا...
ایناچیه میگم ...
ایناآرزوهای یه دل بسته به دنیاس...
خوبه فک کنیم چن وقته دیگه نوبت مام میشه ...
اینقده حرص نزنیم...
اینقده زیاده خواه نباشیم...
اونقداکه فک میکنیم فرصت نداریم

برای ایشون میگم ٬ شوهر خواهر من وضعش بد نبود ٬ البته اونقدرا پولدار نبود ولی خیلی بزرگ بود ٬ اونقدر بزرگ بود که من که برادر همسرش بودم هم تاکنون به اینهمه بزرگی و انسانیتش پی نبرده بودم ٬ یکی دو نمونه از خوبیهاشو میگم برات : کمتر از ۱۰ روز قبل از فوتش یه خانوم و آقای روستایی زنگ خونه ی ما رو زدن (خونه ی ما طبقه ی پایین خونه ی دامادمونه) ٬ با دامادمون کار داشتند ٬ اون آقا به سرطان خون مبتلا شده بود و راه به جایی بلد نبود ٬ شوهر خواهرم شب قبل به او آدرس داده بود ٬ وقتی به شوهر خواهرم گفتم دم درب منزل منتظرش هستند با اینکه حالش اصلن مساعد نبود فوری آماده شد و آژانس گرفت و همراه اون آقا و خانوم رفت بیمارستان و عصر که اومد خونه بستریش کرده بود ٬ اون آقا روز ختم مثل کسی بود که برادرشو از دست داده ٬ یه آقایی هم روز ختم ۲ میلیون تومن پول نقد اورده بود و به من گفت حدود ۲۰ روز پیش مادرم فوت کرده بود و دست و بالم خالی بود ٬ شوهر خواهرم تموم هزینه های او رو تقبل کرده بود و حالا اون فرد تونسته بود بخشی از اون مبلغ رو بیاره ٬ یه جوون ۲۴ ٬ ۲۵ ساله مثل ابر بهار گریه میکرد ٬ وقتی دلیلشو پرسیدم گفت ٬ من ۱۴ سالگی پدرمو از دست دادم در حالیکه ۳ تا داداش و یه خواهر از خودم کوچیکتر هم داشتم ٬ میگفت از اون روز تا حالا تموم مخارجمونو شوهر خواهرتون میداد ٬ اگی بخوام از این نمونه ها بگم مثنوی ۷۰ من میشه ٬ بدون اغراق هر کدوم از سه تا مراسمی که براش برگزار شد بالای ۴٬۵ هزار نفر آدم اومده بودن ٬ روز تشییع جنازش هم که واقعن عجیب بود ... ٬ در عین حال اینها دلیلی نمیشه که تو از مرگ او خوشحال نباشی و دلت خنک نشه ٬ اما بنظرم ۳ تا دختری که بزرگه ۱۸ سالشه و وسطی ۱۳ سال و کوچیکه ۵/۴ سال جایی برا خوشحالی و خنک شدن دل هیچ آدمی باقی نمیزارن ٬ به هر حال امیدوارم در غم از دست دادن عزیزانت ننشینی...

پ.ن ۱ : در طول بیست سالی که با شوهر خواهرم بودیم ٬ جز خوبی از او ندیدیم ٬ به صدها نفر وام قرض الحسنه داد ٬ برای صدها نفر جهیزیه درست کرد ٬ همواره و به هر مناسبتی برای مستمندان ارزاق تهیه میکرد ٬ گره گشای مشکلات تمام کسانی بود که به او مراجعه میکردند ٬ کمتر هفته ای بود که بیماری را برای عمل جراحی و بستری به دوستان پزشکش معرفی نکند ........ ٬ بگذریم ٬ کاش میتونستم خوب بنویسم ...

شب بخیر

تشکر و قدردانی

مطالب مشابه :