شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن
شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن -ابراهيم زنگنه
وجه تسميه نيشابور
قديمترين سندى كه از نيشابور ياد مىكند اوستا است كه با واژه رئونت به معنى جلال و شكوه از آن نام مىبرد. احتمالا اين واژه بعدها به كلمه ريوند تبديل شده كه اكنون نام دهستانى از توابع نيشابور است.در برخى از متون دوره اسلامى نام ديگر نيشابور ابرشهر آمده است كه مسلما اين لفظ در دورههاى قبل از اسلام به كار مىرفته است. سكههاى مكشوفه، اين موضوع را مدلل مىسازد. براى نمونه در سكهاى كه تصوير قباد ساسانى را نشان مىدهد كلمه ابرشهر ديده مىشود .
واژه نيشابور در دوره ساسانى همه جا به شكل نيوشاپور آمده است كه آن را به معنى كار خوب شاپور يا جاى خوب شاپور گرفتهاند زيرا شاپور دوم اين شهر را تجديد بنا كرد ولى به روايت اغلب مورخان شاپور اول بانى آن بوده است.
نيشابور در اوايل اسلام به ابرشهر معروف بود كه در سكههاى دورههاى اموى و عباسى به همين نام آمده است. ايرانشهر هم گفتهاند كه شايد عنوانى افتخارى براى اين شهر بوده است. البته چون يكى از چهار شهر كرسىنشين خراسان بود لقب امالبلاد هم براى خود كسب كرده است.
نيشابور در دوران پيش از اسلام
كتيبه شاپور اول كه ويژه پيروزى او در مناطق شرقى ايران است و از مناطق پرثوه، مرو، هرات، سغد، ابرشهر نام مىبرد دليل واضحى بر وجود ابرشهر مىباشد كه به هر حال همانند شهرهاى ديگر يا كاملا به فرمان شاپور درآمد و يا خراجگزار وى شد.حركتشاپور به نيشابور به اين صورت بود كه پس از حمله تركان به نواحى شرق كه احتمالا بايستى پس از مرگ اردشير واقع شده باشد و دادخواهى مردم از شاپور اول، وى با لشكرى جرار بر سر آن اتراك رفت و به محاربه و مقاتله، ايشان را از ملك ايران اخراج كرد و باز به نيشابور آمده و اين جا مقام نمود و بناى شهر متصل به قهندز و اقامه شهرستان اخراج و ابراج و تشبيه اساس فرمود و محلات و عمارات به هم وصل كرد و خندق شهر و قهندز به هم متصل كرد. وى بر چهار جانب شهر چهار دروازه مرتب داشت، شرقى، غربى، جنوبى، شمالى. مهندسان را فرمود و طريق بنا به ايشان نمود تا چنان بنا نهادند كه چون آفتاب طلوع كرد شعاع آن از هر چهار دروازه شهر طلوع كردمى و آن عجايب بناها بود و به وقت غروب از هر چهار دروازه آفتاب در نظر بودى كه پوشيده شدى.
حاكم نيشابورى (متوفى 405 ه . ق) صاحب تاريخ نيشابور نيز از محلات و خندق شهر و قهندز ياد مىكند كه دليل واضحى بر يكى بودن نيشابور با ابرشهر مىباشد. علاوه بر اين، براساس آنچه وى ذكر مىكند در واقع نيشابور در زمان شاپور اول بنياد يافته است .
نيشابور پس از اسلام
بنا به نوشته مورخان و جغرافيدانان عربزبان مانند ابنرسته، مقدسى، اصطخرى، ابنحوقل و ياقوت حموى شهر نيشابور يك فرسنگ در يك فرسنگ بوده و بازار و ميادين و دكاكين و كاروانسراهاى بسيار داشته است كه از لحاظ اقتصادى انبارگاه مالالتجاره فارس و كرمان و هند يعنى ولايات جنوبى و همچنين رى و جرجان و خوارزم بوده است. در اين دوره يعنى در قرون وسطى ايالتخراسان به چهار قسمتيعنى چهار ربع تقسيم مىگرديده و هر ربعى به مركزيتيكى از چهار شهر بزرگِ نيشابور، مرو، هرات و بلخ خوانده مىشده و در زمانهاى مختلف يكى از اين شهرها مركزيت تمام خراسان بزرگ را به عهده داشته و چنان كه گفته خواهد شد نيشابور نيز از زمان طاهريان به بعد به عنوان پايتخت انتخاب گرديده است و گفتهاند كه: اين شهر از قاهره قديم (فسطاط) بزرگتر و از بغداد جمعيتش بيشتر و از بصره جامعتر و از قيروان عاليتر بوده و 44 محله داشته و 50 خيابان اصلى و مسجدى ممتاز و كتابخانهاى با شهرت جهانى و يكى از چهار شهر شاهى امپراطورى خراسان بوده است.
ورود اسلام به نيشابور
در سال17 يا23 هجرى عمربن خطاب خليفه دوم احنفبن قيس را براى فتح خراسان فرستاد و پس از آن در سال 32 هجرى عثمان بن عفان خليفه سوم عبدالله بن عامر را به خراسان گسيل داشت و چنان كه حاكم نيشابورى مىنويسد: در زمان خلافت عثمان كنارنگ مجوس كه والى خراسان بود به عبدالله عامر نامه نوشت و او را از مرگ يزدگرد پادشاه ساسانى آگاه ساخت و به خراسان دعوت نمود. عبدالله عامر بهسرعت رهسپار خراسان شد و با لشكر خود عازم نيشابور گشت. اما روايت ديگر چنين است: موقعى كه ابنعامر به نيشابور رسيد مردم نيشابور به رياستبرزانجاه كه والى آن حدود بود در مقابل اعراب به جنگ برخاستند و يك ماه تمام مقاومت كردند و چون فصل زمستان بود و سرما شدت يافت ناچار سپاه عبدالله بن عامر از اطراف نيشابور برخاستند و به طرف ازغند كه هواى معتدلترى داشت رهسپار شدند ولى پس از چندى سپاهيان عرب به رياست عبدالله خازم به سوى نيشابور بازگشتند و در اين نوبتبرزانجاه شكستخورد و متوارى شد و كنارنگ فرمانرواى نيشابور از در صلح درآمد و قبول كرد كه معادل هفت هزار درهم خراج بدهد.
سپس عبدالله عامر به شهر نيشابور آمد و در محله شاهنبر سكونت گزيد و در همان محله مسجدى بر روى آتشكده ساخت و سرايى براى خود بنا نهاد. چون عبدالله عامر به سفر حج رفت قيس بن هيثم را از طرف خود در نيشابور گذاشت، در اين وقت قارن كه مرزبان قومس و گرگان بود به نيشابور لشكر كشيد و آنجا را تصرف كرد ولى بعد از چندى عبدالله خازم او را شكست داد و به قتل رسانيد و مجددا نيشابور را تصرف نمود و از طرف خليفه سوم به حكومت نيشابور منصوب شد.
در سال96 هجرى سليمان عبدالملك حكومتخراسان را به يزيدبن مهلب داد و بعد از او در سال99 هجرى عمربن عبدالعزيز به خلافت رسيد، جراحبن عبدالله را به خراسان فرستاد و پس از چندى در سال 120 هجرى هشام بن عبدالملك امارت خراسان را به نصرسيار سپرد كه وقايع فراوانى در نيشابور پديد آمد.
نيشابور پايتخت كشور
در سال 131 ه . ق ابومسلم خراسانى نهضتى در خراسان بر ضد خلافتبنىاميه به وجود آورد و با قيام متهورانه خود به نيشابور آمد و حاكم آن شهر گرديد. وى در مدت حكومتخويش مسجدى در نيشابور ساخت و قصد رونق بخشيدن به اين شهر را داشت اما در سال 138 ه . ق در بغداد به تحريك منصور خليفه عباسى مقتول گرديد و بدينسبب تا مدتي پيشرفت نيشابور متوقف شد.
اما چون خراسان به سال 205 قمرى در حيطه اقتدار طاهر ذواليمينين درآمد، وى در مشرق ايران حكومت مقتدرى به هم رسانيد و مستقلانه در خراسان به حكومت پرداخت. وى به هنگام خطبه نماز جمعه نام خليفه عباسى را از خطبه انداخت اما همان شب درگذشت و پسرش طلحه به امارت خراسان و سيستان رسيد و سپس در سال213 ه . ق كه طلحه وفات يافتبرادرش عبدالله بن طاهر جانشين وى گرديد و در سال 215 هجرى قمرى شهر نيشابور را به پايتختى اختيار نمود و در آنجا آبادانى فراوان كرد. مخصوصا به رونق كشاورزى و حفر قنوات و اصلاح امر آبيارى و احداث ساختمانهاى جديد و ايجاد دهات بسيار در منطقه همت گماشت و نيز شهر و قصر معروفى به نام شادياخ ساخت و اين شهر در زمان او و خاندانش اهميت فوقالعادهاى يافت.
در اوايل نيمه دوم قرن سوم هجرى يعنى در سال259 ه . ق يعقوب ليث صفارى نيشابور را به تصرف درآورد ولى پس از مرگش عمروبن ليث صفارى در سال279 هجرى نيشابور را پايتختخويش قرار داد و او نيز عمارات زيادى بر شهر افزود. بعد از عمروليثخراسان به دستسامانيان افتاد. در زمان اين سلسله هم نيشابور كماكان پايتختبود و تنها ناحيه مركزى خراسان بهشمار مىرفت.
پساز سامانيان حكومتبه دست غزنويان افتاد و در اين دوران نيشابور فقط مركز ايالتبود و از غزنين تبعيت مىكرد. سپس نيشابور در حيطه اقتدار سلجوقيان درآمد و در سال429 ه . ق طغرلبيك شهر را گرفت و پايتختخود قرار داد و اين شهر منزلت قبلى خود را از سرگرفت اما چون طغرل درگذشت جانشين وى آلبارسلان دربارش را به اصفهان برد ولى دورههاى طويلى از ايام حكومتخويش را در نيشابور مىگذرانيد. مقارن همين زمان يعنى در سال437 ه . ق كه ناصرخسرو علوى از اين ناحيه مىگذشت نيشابور را در اوج شهرت و اعتبار مىديد رونق بازرگانى نيشابور به حدى بود كه در سرزمين عربستان تمامى دادوستدهاى بازرگانى با سكههاى طلاى نيشابور صورت مىگرفت.
نيشابور در زير لواى حكومتسلاجقه بويژه در دوران سلطنت ملكشاه سلجوقى (465-485 ه . ق) به همتخواجه نظامالملك توسى (م 485 ه . ق) وزير فرهنگپرور و روشنفكر اين سلطان از لحاظ تمدن و مركزيت علمى به حق شهره آفاق گشت و نظاميهاى كه جنبه دانشگاههاى كنونى داشت در نيشابور بنياد گرديد و تعداد13 كتابخانه كه مهمترين آنها حدود پنج هزار جلد كتاب داشتبه وجود آمدو بدين جهت اين شهر عنوان دارالعلم به خود گرفت و سال هاى متمادى مركز تجمع علما و دانشمندان كشور بود.به طور كلى مىتوان گفت كه نيشابور پس از سلجوقيان تا حمله مغول پيوسته دارالملك و مركز ايالتخراسان بزرگ بوده است.
فتنه غز در نيشابور
طايفه غز مانند سلاجقه از تركمانان مسلمان ساكن ماوراءالنهر بودند كه پس از تسلط قراختاييان بر اين ديار به حوالى بلخ آمدند. امير قماچ حاكم دستنشانده سلطان سنجر از آنان خواست كه آن جا را ترك كنند. ولى آنان ابا نمودند و از قماچ خواستند كه با دادن باج و خراج در مراتع بلخ بمانند و چون اين امر ميسر نگرديد با قماچ به جنگ پرداختند و بلخ را نيز غارت نمودند و سپس با سلطان سنجر از در عذرخواهى درآمدند و حاضر شدند كه اگر سلطان ايشان را در چراگاه هاى موردنظرشان آزاد بگذارد هر سال پول و حشم فراوان به خدمت او بفرستند. سنجر زيربار نرفت و با حدود يك صدهزار مرد جنگى عازم دفع آنها شد.
سنجر ابتدا در محرم سال 548 شكستخورد و بار ديگر در جمادىالاول همين سال در نزديك مرو مورد حمله قرار گرفت و امير قماچ در اين جنگ به قتل رسيد و سنجر و همسرش را به اسيرى گرفتند و سپس مرو و بلخ و توس و نيشابور را قتل عام كردند و بسيارى از علما و زهاد و متقيان نيشابور را به شهادت رسانيدند و اين شهر را نيمهويران نمودند.
از جمله خرابيهاى جبرانناپذيرى كه در اين هجوم بر نيشابور وارد آمد غارت كردن كتابهاى هفت كتابخانه، سوزانيدن پنج كتابخانه بزرگ و معروف شهر، ويران كردن بيست و پنج دارالعلم و مهمتر از همه آنها مسجدي بود كه به گفته پارهاى از مورخان پنجهزار جلد كتاب داشت. امراى سنجر در مدت سه سال اسارت او وليعهدش را به نام سليمانشاه در نيشابور به سلطنت نشاندند و چون او مردى سستعنصر بود از ترس غزها در ماه صفر سال549 به عراق رفت و باز امراى سنجر ركنالدين خاقان محمود خواهرزاده سلطان را از ماوراءالنهر به خراسان دعوت نمودند و در نيشابور خطبه سلطنتبه نام او خواندند. در همين ايام بود كه يكى از غلامان قديم سلطان به نام مؤيد آى به ،نيشابور و توس و نساء و ابيورد و بيهق و دامغان را تحت امر خود درآورد و در نيشابور مستقر شد و غزان را از اين نواحى بيرون كرد و سرانجام پذيرفت كه با دادن خراجى ساليانه به خاقان محمود اين نواحى مستقل باشد. در اين بين (اوايل سال 551 ق) سنجر به تدبير يكى از امرا از چنگ غزها رهايى يافت اما چيزى نگذشت كه در 14 ربيعالاول سال 552 در مرو شاهجان درگذشت و در همان جا مدفون گرديد.
فتنه مغول در نيشابور
در سال 618 ه . ق طغاچار نويين داماد چنگيز مغول در نواحى نيشابور به نهب و غارت مشغول گشت و مردم نيشابور با وى به جنگ پرداختند و در يك روز هزار نفر از طرفين به قتل رسيدند ولى در وقت مراجعت از قضا تيرى به سوى طغاچار انداخته شد كه بر اثر جراحات وارده از پاى درآمد.
تولىخان پسر چنگيز پس از فتح مرو با لشكريان خود به نيشابور آمد و به همه امراى سپاه خودش اعلام كرد كه چنگيز گفته است چون مردم نيشابور طغاچاررا كشتهاند هيچ يك نبايد زنده بمانند و شهر بايد خراب شود شود، لذا سپاهيان كه در خونريزى بىهمتا بودند شهررا محاصره كردند. مدت هشتشبانهروز از دو طرف در كوشش و كشش بودند و عدهاى بىشمار از طرفين به قتل رسيدند و نيز چند تن از امراى نامدار تولىخان كشته شدند. ..سپس همسر طغاچار (دختر چنگيز) با ده هزار سوار وارد شهر شد وچندروز قتل و غارت كردند.
نيشابور بعد از حمله مغول
پس از حمله مغول تا مدتي نيشابور خالى از سكنه بود و در قراء و قصبات و دهات آن محصولى كشت نمىشد و اين سرزمين حاصلخيز سال ها بىحاصل و بىثمر افتاده بود. در اواخر دوران فرمانروايى مغول غازانخان و سلطان ابوسعيد براى مسكون ساختن شهرهاى ويران خراسان و آبادى مزارع اقدام نمودند و از جمله در شهر نيشابور چه در زمان آنها و چه در ايام حكومتسربداران عمارات و مساكنى ساخته شد و مردم از گوشه و كنار فراهم آمدند و دهات و مزارع را داير كردند و چون شهر قديم نيشابور به كلى از ميان رفته بود شهر جديد را در طرف شمال و مغرب شهر قديم به وجود آوردند . دگربار زلزله پيكر شهر را درهم كوبيد و هزاران نفر در اين حادثه از بين رفتند و چنان ترس بر بازماندگان از زلزله غالب آمد كه اين شهر مصيبتبار را ترك كرده و روزها در نواحى شهر به سر مىبردند.
زلزلههاى نيشابور
الحاكم ابوعبدالله محمدبن عبدالله نيشابورى صاحب تاريخ نيشابور مىنويسد كه در حواشى تاريخ يمينى كه در سال چهارصدواندى از هجرت نوشته شده آمده است كه نيشابور از ابتداى بناىآن تا تاريخ مؤلف كتاب هجدهمرتبه به زلزله ويران شده و مرتبا آباد گرديده و موقعيتخود رااز لحاظ سياسى،اقتصادىوفرهنگى البته اندكى كمرنگتر از گذشتهاش، به دست آورده است.
بعد از زلزلههاى هجدهگانه مذكور كه تاريخ وقوع هيچ يك از آنان ذكر نشده زلزله سال 530 هجرى روى داد كه در اثر آن شهر ويران شد. زلزلهاى ديگر در سال 555 هجرى هفتسال بعد از واقعه آتشسوزى و فتنه غزها به وجود آمد كه شهر را به كلى خراب كرد و مردمى كه باقى ماندند به شادياخ رفتند. زلزله ديگرى كه مىتوان آن را مهيب ترين زلزلهها دانست زلزله سال666 ه . ق است . زلزله ديگر كه مىتوان آن را آخرين زلزله ويرانگر منطقه دانست زلزله سال 808 ه . ق است كه يكشنبه آخر جمادىالاول به وقوع پيوست.
دشوار است اطمينان حاصل كرد كه پس از هجوم مغولان شهر جديد نيشابور را در كدام محل بنا كردند و شهرى كه جهانگرد مغربى ابن بطوطه در سده هشتم هجرى وصف مىكند در كجا قرار داشته است. از آنجا كه در ناحيه شادياخ ويرانهاى به چشم نمىخورد احتمال دارد كه نيشابور جديد را در محل شهر قديمىتر نيشابور ساخته باشند. آنچه اين فرض را محتمل مىسازد بقاياى بازار قديمى است كه به فاصله كمى در سمت غربى تپه آلبارسلان قرار دارد. زلزله، نيشابور قديم را چنان ويران كرده است كه اكنون جز چند تل خاك چيز ديگرى از آن شهر پديدار نيست. محل جديد شهر نيشابور سه يا چهار ميلى شمال و شمال غربى شادياخ واقع است. به فاصله 24 ميلى جنوب شرقى شهر جديد نيشابور آثارى برجاى مانده است كه تصور مىشود از آن نيشابور عهد ساسانى باشد. ميان اين ويرانهها و شهر كنونى نيشابور، در چهار ميلى سمت جنوب و جنوب شرقى خرابههاى نيشابور معروف سدههاى ميانه به چشم مىخورد.
در سال 735 ه . ق كه ابنبطوطه از نيشابور غازانخانى گذر كرده وآن جا را دمشق كوچك مىخواند و وفور ميوه، باغها و آبهاى نيشابور و بازارهاى وسيع و پر كالاى آن شهر را مىستايد.
نيشابور در زمان سربداران
در سال 740 ه . ق هنگامى كه نيشابور زير فرمان سلسله سربداران سبزوارى اداره مىشد جغرافيانويس بزرگ ايرانى حمدالله مستوفى مدتى را در خراسان و به ويژه نيشابور گذرانيد. در عهد مستوفى هنوز نيشابور از شهرهاى مهم و آبادان ايران به شمار مىرفت.
نيشابور در عصر تيمورى
در حمله امير تيمور گوركانى خوشبختانه اين شهر آسيبى نديد زيرا حكام محلي سر به اطاعت تيمور نهادند، فرستاده ويژه هانرىسوم شاه كاستيل و لئون (اسپانيا) روى گونزالس دى كلاويخو كه در ماه ژوئيه سال 1404 ميلادى (تابستان807 ه . ق) از نيشابور عبور كرده استشهر مزبور را بدينسان وصف مىكند: شهر نيشابور در ميان دشتى قرار گرفته و به دورش باغها و خانههاى زيبايى ديده مىشود... شهر بسيار بزرگى است كه در آن همهگونه نعمتبه حد وفور مىتوان يافت.
اما مقدر بود كه نيشابور پس از ايمنى در برابر دستاندازيهاى لشكريان تيمورى لطمهها و خرابيهاى زلزله بزرگ ديگرى را تحمل كند. چنان كه پيشتر گفته شد، يكسال پس از نشستن شاهرخ فرزند امير تيمور بر سرير فرمانروايى (808 ه . ق) زلزله شديدى كه چندين شبانهروز ادامه داشت نيشابور را زيرورو كرد. با آن كه در دوران پادشاهى شاهرخ و يا ساير پادشاهان گوركانان ايران نيشابور دوباره سربلند كرد و پارهاى از رونق و شهرت از دسترفته خود را به چنگ آورد، اما اهميت روزافزون هرات در عهدگوركانان ايران و انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان در دوره صفويه مانع از آن گرديد كه نيشابور به رونق و آبادى پيشين بازگردد .
نيشابور در عصر صفويه و افشاريه و قاجاريه
با ترقى روزافزون مشهد از لحاظ مهمترين شهر زيارتى در دوران پادشاهى صفويان نه فقط نيشابور مورد توجه بود بلكه مثل هرات و مشهد در معرض خطر هجوم ازبكان و تركمانان و بالاخره مهاجمان افغانى قرار گرفت.
نخستين هجوم افغانها در پايان دوره سلطنتشاه سلطان حسين باعثخرابى استحكامات و پارهاى از ساختمانهاى بىمانند نيشابور گرديد. اما اين خرابيها به هيچ وجه قابل قياس با دومين هجوم افغانان نبود، در سال 1160 ه . ق به دنبال كشته شدن نادرشاه يكى از سرداران وى موسوم به احمدخان ابدالى كه بعدها به احمدشاه درانى مشهور گرديد نيشابور را محاصره كرد اما در آن سال موفق به تصرف شهر نشد، سال بعد مجددا با لشكر نيرومندترى به پشت ديوار نيشابور آمد و پس از جنگى خونين سرانجام شهر را گشود و تيغ در ميان مردم بىپناه نهاد. فريزر سياح انگليسى ضمن تشريح خرابيهاى وارده از دومين هجوم افغانها بر نيشابور چنين مىنويسد: به شهادت كسانى كه آن رويداد را ديدهاند و هنوز زندهاند بلاهايى كه از هجوم افغانها بر سر ساكنان نيشابور آمد دستكم از مصيبتهاى ناشى از هجوم مهاجمان تاتارنداشت. به گفته يكى از سالخوردهترين ساكنان نيشابور هجوم احمدخان شهر را چنان ويران ساخت كه در درون ديوار نيشابور يك خانه مسكونى نماند و مدتها اين نابسامانى و دربدرى ادامه داشت.
عباسقلىخان بيات گماشته احمدخان در نيشابور با دلسوزى و رعيتنوازى بىسابقهاى گروهى از رنجبران و كشاورزان متوارى شهر را تشويق به بازگشت كرد و به ساختن ديوار شهر و مرمت پارهاى از خرابيها همت گماشت. اندك اندك مردمى كه دارايى خود را رها كرده و گريخته بودند از گوشه و كنار بازآمدند و هنگامى كه نيشابور به دست آغامحمدخان قاجار افتاد شهرى به وجود آمده بود كه يك دهم جمعيت و رونق پيشين را نداشت. فريزر كه در سال 1238 از نيشابور عبور كرده است طول آن را چهار هزار قدم و جمعيت آن را بين 30 تا 40 هزار نفر تخمين زده و بازار اقتصادى اين شهر را راكد نوشته است .
قحطسالى كه در سال 1288 ه . ق بروز كرد چنان اوضاع اقتصادى نيشابور را مختل نمود كه از ششصدباب دكان فقط 150 باب داير بماند كه صاحبان آنها با مرارت تمام از راه فروش نيازمنديهاى عادى زندگى گذران مىكردند.
در آغاز سده چهاردهم هجرى شهر نيشابور به شكل مربع مستطيلى بود كه پيرامون آن به 3432 متر مىرسيد. دو خيابان يكى از مشرق به مغرب و ديگرى از جنوب به شمال امتداد مىيافت كه اين دو تقريبا در وسط شهر يكديگر را قطع مىكرد .و نقطه تقاطع اين دو چهار بازار نيشابور خوانده مىشد. اين چهاربازار از هر سمتبه دروازهاى منتهى مىگرديد كه به ترتيب عبارت بود از دروازه عراق، دروازه مشهد، دروازه ارگ و دروازه پاچنار. در حدود ده هزار نفر ساكنان شهر در چهاركوى: اصطخر، بالاگودال، سرسنگ و سعدشاه زندگى مىكردند. حدود چهارصدوپنجاه دكان نيازمنديهاى شهر را فراهم مىساخت و اين شهر در اين زمان داراى يازده گرمابه، دو دبستان و دو كاروانسرا بوده است.
كرزن سياح انگليسى كه در سال 1310 از طريق دروازه پاچنار وارد شهر نيشابور شده است مدعى است كه مدتها قبل از ورود به شهر، ديوارها فروريخته و برج و باروها ويران و برفراز آنها سقف و گلدسته مسجد باشكوه جامع از دور نمايان بوده است.
و باز پانزده سال پس از نخستين سفر جرجكرزن، جاكسون محقق امريكايى وارد شهر نيشابور شده و درباره آن چنين نوشته است: جمعيت دههزار نفرى شهر در چهار كوى معتبر زندگى مىكنند و كاروانسراهاى شهر نسبتا متوسط و چندين گرمابه عمومى بزرگ دارد اما بازارهاى شهر نيشابور چندان وسيع نيست. و همچنين كار چهارصدوپنجاه باب مغازه را بسيار با رونق توصيف نموده و تنها بناى معتبر و تاريخى آن را مسجد جامع دانسته كه طبق سنگنوشته موجود در آن مربوط به سال 1021 ه . ق، عصر شاه عباس صفوى، است; اما اصل بناى آن در سال899 ه . ق به همت على پهلوان كرخى پسر بايزيد بنا شده است.
علل ويرانيهاى پياپى و سرانجام نيشابور
شايد در دنيا سابقه نداشته باشد كه شهرى همچون نيشابور تا اين اندازه ويران گشته و از نو قد برافراشته باشد. اين شهر باعظمت و تاريخى، هم شلاق طبيعتخورده و هم طعم تلخ تاختوتاز مهاجمان را چشيده است. اگر به جريان اين وقايع به دقت نظر كنيم مىتوان گفت كه از قرن ششم هجرى به بعد هر خرابىاش مقدمهاى بر آبادىاش بوده زيرا همين كه بنايش به پايان مىرسيد، محكوم به ويرانى مىگرديد و تاكنون هيچ شهرى چنين قدرت تجديد حيات از خود نشان نداده و نيز هيچ شهرى اين همه هدف خرابيهاى پىدرپى قرار نگرفته است. اگر ژرفتر بنگريم جستجوى علل تخريب پىدرپى آن چندان دشوار نيست; نخستين و مهمترين علت اين مهم را بايد در موقعيت نيشابور جستجو كرد، زيرا نيشابور مانند تعدادى از شهرهاى قديمى ديگر چون رى و دامغان در شاهراه خراسان قرار گرفته و اين گذرگاه به غير از اولين وظيفهاش كه پيوسته در خدمت تجارت و مسافرت بوده به كرات مسير تهاجم بيگانگان نيز قرار داشته است.
علت ديگر آن است كه هميشه طبيعتبا اين شهر غيرتمند سر ناسازگارى داشته و به تعبيرى كنايهآميز مىتوان گفتبا مهاجمان همچشمى مىنموده، چنان كه لرزشهاى بنيان برانداز و پىدرپى زمين در سركوبى و انهدام اين شهر سهمى كلان به عهده گرفته است. آنچه را سرداران فاتح صرفنظر مىكردند زلزلهها بر باد فنا مىدادند و البته باز نيشابور، آرام آرام تجديدقوا مىكرد و از همينرو به تعداد دفعاتى كه ويران شده از نو بنياد گرديده و به پا خاسته است ولى بناى جديد آن همواره در محل سابق شهر پايدار نبوده و گاه تغيير مختصرى مىكرده است.
مطالب مشابه :
شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن
شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن -ابراهيم زنگنه . وجه تسميه نيشابور. قديمترين سندى
دامداری و دامپروری در نشتیفان
بدست آوردن شير است که در خود شهر مصرف مي شود و مازاد به شهرستان نيشابور ، قوچان و
شهر نشيني در ايران
(مانند قزوين ، نيشابور مسكوني و نيازمنديهاي بخش، شهر، شهرستان يا استان
پایتختهای ایران
شهر، شهرستان يا استان تأمين نيازمنديهاي اقتصادي سليمان، نيشابور و امثال
سایت مراکز دانشگاهی
آدرس ایمیل گروه ریاضی شهرستان دلفان جهت ارسال مطلب: [email protected] . موضوعات
دستورالعمل راجع به ملبوس پاره اي از مستخدمين دولت (مجموعه آيين نامه ها):
ـ پلاك برنجي كه نام اداره پست شهرستان مربوط و نام و نيشابور و نيازمنديهاي
شهرنشيني در ايران
(مانند قزوين ، نيشابور (به عنوان مثال شهرستان قم كه از نسبت مسكوني و نيازمنديهاي
نماينده دور اول گناباد در مجلس شوراي اسلامي چه مي گويد؟
کم کم می خواهيم وارد مسائل شهرستان شويم .لطفا نيشابور با تقسيم نيازمنديهاي
برچسب :
نيازمنديهاي شهرستان نيشابور