نگاهي به رويدادهاي يكصد سال اخير ديلمان و سياهكل

نگاهي به رويداده هاي سياهكل و ديلمان

در دهة پسين سدة سيزدهم و دهة آغازين سدة چهاردهم خورشيدي

براي مردم پارة خاوري گيلان نام حيدرخان آشناست.  وي برپا دارندة آتش خيزشي پر آوازه در دهة نخستين سدة چهاردهم خورشيدي در سياهكل و ديلمان بود.  دهه اي كه در سال آغازينش خروش پرهياهوي جنگل به خموشي گراييد و در سال هاي پس ترش ناخرسندان از خموشي و       نادلخوشان به پذيرش آنچه كه بود و پديد آمده بود، آرام ننشسته و در پاره هاي گوناگون گيلان خيزش هايي بر پا داشتند.

در جستجوي نخستين گامگاه حيدرخان بر پهنة رويدادهاي گيلان بايد به سال ها پيش از برپايي خيزش وي بازگشت، به روزهايي كه پس از به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي به دستور محمدعلي شاه قاجار آزادي خواهان گيلان براي بازگرداندن آزادي به ميهن برپا خاسته و خروشيدند.  برخروشيدگان محمدولي خان تنكابني را براي به دست گرفتن پرچم خيزش به گيلان فراخوانده و كار فرماندهي را به او سپردند.

محمدولي خان كه از باشندگان تُنكابُن بود و به سبب فرمانروايي چندگاهه اش بر گيلان در سال هايي پيش تر و فرماندهي اش بر فوج هاي گيلان و مازندران هم زمان با انقلاب مشروطه با گيلان و همة آن چه كه در آن بود آشنايي داشت، پذيراي فراخواني گيلاني ها شده و در محرّم سال 1327 قمري/1287 خورشيدي به رشت آمد و فرماندهي خيزش گيلاني ها را در دست گرفت. محمدولي خان پس از چـــــندگاهي گرداندن كارهاي گيلان و فراهم آوردن زمينة به راه افتــــادن آزادي خواهان به سوي تهران راهي گشودن تهران گشت.

در راه فراهم آوري لشكري پيش تازنده و گشايندة پايتخت محمدولي خان در كنــار برپاحاستگان از فرمانروايان بومي پاره هاي گوناگون گيلان كه انديشه شان با مشروطه سازگاري داشت نيز ياري خواست و در آن ميان از محمدخان مشيرالممالك فرمانرواي ديلمان.  محمدخان مشيرالممالك كه از نسلي پيش تر از خويشاواندان محمدولي خان به شمار مي رفت و زمانه را براي توانيابي بيش تر خود آماده مي ديد، با دريافت فراخوان نامة محمدولي خان به تندي جنگاوران ديلماني را آمادة پيوستن به لشكر آزادي خواه گيلان نمود و به خواستة محمدولي خان تنكابني برآن شد تا جنگاوران ديلماني را از راه كوهستان به ميانة راهي كه از رشت به قزوين مي رفت رسانده و به لشكر آزادي خواهان بپيوندد.

هم زمان با آماده گشتن مشروطه خواهان گيلان براي راه افتادن به سوي پايتخت، محمدعلي شاه به برانگيختن ايل هاي هوادار خود براي رويارويي با برپا خاستگان و سركوب آن ها و جلوگيري از پيشرويشان به سوي پايتخت پرداخت و توانست شاهسون ها و غياثوندها را براي رويارويي با مشروطه خواهان گيلان برانگيزد.  نصيرخان غياثوند به انگيزش شاه به تندي آمادة رويارويي با گيلاني هاي راهي تهران شد و از آنجا كه شنيد جنگاوران ديلماني از راه كوهستان راهي ميانة منجيل و لوشانند، گروهي از غياثوندها را از راه كوهستان راهي ميانة ديلمان و لوشان نمود تا با بستن راه آنان از توان جنگي لشكر گيلان كاسته و گيلاني ها را وادار به بازگشت نمايد.

در آن زمان راه ديلمان به لوشان از روي پلي كه بر شاهرود زده شده بود و شاه عباسي ناميده    مي شد، مي گذشت.  از آنجا كه غياثوندها پهنة كوهستاني ميان ديلمان و قزوين و راه هايي را در آن بود به خوبي مي شناختند، برآن شدند كه با بستن پل شاه عباسي راه را بر جنگاوران ديلماني بسته و در راه برآوردن هدف رهبر خود نصيرخان غياثوند بيشترينة تلاش خود را انجام دهند.  از آن رو   دسته اي از غياثوند ها همراه گروهي از قزاقان پادگان قزوين توانستند پيش از گذشتن ديلماني ها از پل شاه عباسي خود را به آن رسانده و با بستن پل و راهي كه بر آن مي گذشت، راه را بر ديلماني ها ببندند.

محمدخان مشيرالممالك پس از آگاهي از شمار فراوان غياثوندها و چيرگي آنان بر پل شاه عباسي به ناچار در پشت تپه اي كه در آن سويش شاهرود پر كرشمه پيش مي رفت و پل شاه عباسي بر آن خميازه مي كشيد، اردو زد و در پي يافتن چاره اي برآمد و پس از كنكاشي سه گروه از ديلماني ها را برگزيد و بر آن داشت تا راهي براي گذشتن از پل يا رود بيابند و در اين جاست كه براي نخستين بار نام حيدرخان را مي شنويم.  وي فرماندهي يكي از ان سه گروه را در دست داشت.

حيدرخان در سال 1260 خورشيدي از پدري به نام آدينه و مادري به نام سكينه در روستاي اًسبٍراهان[1] در جنوب باختري شهر سياهكل زاده شد.  نياكان او از طايفة خان و از باشندگان مهاباد بودند .  آنان پس از درگير شدن در رويدادهاي محلي ديار خود را رها كرده و به تارش كول[2] در ديلمان و يك چندي در آن روستا ماندند و پس از چندي راهي كًلاردشت شدند و چون آن جا را نيز براي زيستن مناسب نيافتند به زالكوه[3] در ديلمان بازگشتند.  بودن آن ها در زالكوه نيز به درازا نكشيد و توكنده[4] باشندگاه بعدي آنان شد.  ستيزه هاي زمانه بالاخره آدينه كوچگرد را به اسبراهان رساند و او خانواده اش در آن ديار به زيستن پرداختند.  حيدرخان برادري بزرگ تر از خود به نام قره خان و برادري كوچك تر از خود به نام جواد داشت.  پدرش آدينه كشاورز و دامدار بود.

حيدر سري پرشور داشت و در جستجوي نيرويي بزرگ بود.  وي در سال 1290 خورشيدي بر چند روستاي پيرامون زادگاه خود فرمان مي راند و كانون توانش روستاي فًشتال[5] در جنوب باختري شهر سياهكل بود.  فرمانپذيري او از محمدخان مشيرالممالك بر هيچ كس پوشيده نبود و از آن رو آن گاه كه محمدخان مشيرالممالك به گردآوري نيرو پرداخت حيدر را نيز فراخواند و او به تندي خود را به لشكر ديلماني ها رساند.

 


 

آن سه گروه پس از جستجوهايي پيرامون پل برآيند يافته هاي خود را به محمدخان مشيرالممالك رسانده و برآن گشتند كه گروهي از جان گذشته را برگزيده و از راهي پنهان به آن سوي شاهرود بفرستند.  آنان بايد از پشت بر غياثوندها و قزاقان گسيل گشته لز قزوين مي تاختند و هم زمان با آنان آن هايي كه در اين سوي رود مانده اند از اين سو به غياثوندها بتازند و با در ميان گرفتن آنان آن ها را از پاي درآورند.

كسي كه پا پيش نهاد و آمادة گذشتن از رود شد حيدرخان بود.  وي به همراه برادر خود قره خان و گروهي كه براي ياوري او آماده گشته بودند راهيٍ گذرگاهي كه يافته بود، گشت.  حيدرخان با رسيدن به جايي كه پيش تر برگزيده بود بر پاية برنامه اي از پيش ريخته شده چند پوست بُز را باد كرد و هر يك را به ريسماني بست و سپس سر هر ريسماني را به دست ياوري سپرد و با تني چند از ياران با تن سپردن به پوست هاي باد شده به آب خروشان شاهرود زد و با رنجي فراوان از آن رود گذشتند و پاي بر كرانة ديگر رود نهادند.  از رود گذشتگان به تندي خود را به پشت غياثوندها رساندند.  آواي تيرهاي رها گشته از دهانة تفنگ حيدرخان و يارانش ديلماني ها را به تاختن فراخواند.  هياهوي برپا گشته از دو سو غياثوندها را به رها ساختن سنگرهاي خود و گريختن واداشت و راه بر ديلماني ها گشوده شد.  ديلماني ها رفتند و به لشكر آزاديخواهان گيلان پيوستند و همپاي آنان نخست بر قزوين دست يافته و سپس تهران را از دست آزادي كُشان رهانده و گل آزادي را بر تارك پايتخت نشاندند.

كردة حيدرخان و دلاوريش در جنگ كورپي بر سر پل شاه عباسي ـ كه مردم آن ديار آن را كورپي مي نامند كه بر گرفته از واژة كورپي روسي است ـ سبب گشت كه وي نامي پر آوازه بيابد تا آن جا كه تا امروز باشندگان روستاهاي آن ديار هنوز نام حيدرخان و افسانة دلاوري او را به ياد دارند.

گشايندگان تهران محمدعلي شاه را از تخت شاهي به زير كشيدند و پسرش احمد شاه را بر جاي او نشاندند.  ديلماني هاي گشايندة تهران پس از دو ماه ماندن در تهران رو به ديار خود نهادند و محمدخان مشيرالممالك در راه بازگشت به ديلمان بر پاية فرماني از سوي محمدولي خان تنكابني به فرمانروايي قزوين برگزيده شد.  او هشت ماه در قزوين ماند و كارهاي آن ديار را گرداند.

در اين راه رفت و بازگشت بود كه ميرزا كوچك خان برپا دارندة خيزش جنگل كه سال هايي پس تر با خروش خود گيلان و ايران را لرزاند محمدخان مشيرالممالك و حيدرخان را شناخت.  شناختي كه پاية دوستي آن ها براي سال هاي دراز شد.

به روزگاري كه محمدخان مشيرالممالك در قزوين بود، حيدرخان و برادرش قره خان كه به گفتة برخي به انگيزش محمدخان مشيرالممالك كه در انديشة گسترش سرزمين زير فرمان خود و دست يابي به املش و امارلو بود و به گفتة برخي ديگر با نزديك شدن به مشهدي نقدعلي نامي كه از آشفتگي هاي روزگار بهره جسته و برآن گشت نامي و تواني يابد.  حيدرخان و مشهدي نقدعلي گروهي را در روستاي چهل گاچٍه[6] ـ روستايي در جنوب باختري شهر سياهكل و خاور سپيدرود كه در آغازة كوهپايه هاي باختري كوهستان ديلمان نشسته است ـ گرد آورده و برآن گشتند كه به تندي پاي بر كوهستان نهاده و به بهانة برپايي آتش خيزشي خود را به ديلمان رسانده و با برآشفتن روستاهاي آن سوي مرز ديلمان در امارلو و املش زمينه را براي گسترش پهنة ديلمان فراهم آورد.

با رسيدن حيدرخان و همراهانش به عليوا، نصرالله خان صوفي فرمانرواي املش هراسان از برآشفتن روستاهاي زير فرمان خود به پشتيباني از شورش حيدرخان به تندي دست به كار شد و گالش هاي عليوا را از چپاول داشته هايشان به دست برآشفتگان ترساند و با مسلح ساختن آن ها آنان را به رويارويي با حيدرخان برانگيخت.  گالش هاي برانگيخته شده در زالكوه راه را بر حيدرخان و همراهانش بسته و با آنان درگير شدند و پس از چيرگي بر شورشيان و پس راندن آن ها بر زالكوه دست يافته و آن روستا را چپاول كردند و به كُلام هاي خود بازگشتند.

پس از ناكامي حيدرخان، محمدخان مشيراللممالك با آگاهي از آشفتگي هاي ديلمان و   دلخوشي هاي نصرالله خان صوفي به چيرگي بر پاره هايي از ديلمان، به تندي قزوين را رها نمود و به ديلمان بازگشت و با فراخواندن نمادين حيدرخان و پيش خواستن گالش هاي عًليوا[7] هر دو سو را از درگيري با يكديگر و گالش هاي عليوا را از بازي خوري از خواسته هاي نصرالله خان صوفي بازداشت و براي گوشمالي دادن به نصرالله خان صوفي حيدرخان را آمادة تازش به املش نمود.

با برانگيزي محمدخان مشيرالممالك، حيدرخان از راه ديارجان[8] ـ روستايي در خاور ديلمان ـ به املش تاخت. مي گويند نخست برآن بود كه بازار املش را به آتش بكشد كه تاج خانم همسر نصرالله خان صوفي كه خواهر محمدخان مشيرالممالك بود به بازار آمده و بر سر او فرياد كشيد و او را از اين كار بازداشت. با پا به ميدان نهادن تاج خانم و فرياد و پيامش اين كه " ........ به برادرم بگو من در املشم چپاولگر نفرست " حيدرخان به گراميداشت سخن و فرياد خواهر فرمانرواي ديلمان سر بازگشت پيش گرفت و به تندي به ديلمان بازگشت.  آشكار است كه حيدرخان از محمدخان مشيرالممالك فرمان مي برد.

آغاز جنگ جهاني اول و ناتواني ايران در پاسداري از دستاوردهاي لرزان سياسي خود ناكامي مشروطه را نمايان ساخت.  با آغاز جنگ جهاني اول ايران كوشيد خود را ناوابسته به هر سويي در اين جنگ نگه دارد ولي همسايگي اش از شمال با روسيه و از باختر با عثماني و از جنوب خاوري با هند زير استعمار انگليس آن سه كشور درگير با هم را به درون خيزي به ايران و دگرگون ساختن برآنگردي هاي ايران واداشت و آنان همة توانشان را براي برانگيزي ايل ها و طايفه ها و مردمي كه پيش تر گوش به فرمان آن ها نهاده بودند، به كار انداختند و بر آن پايه در هر گوشه اي از ايران نغمه اي ناساز با دولتٍ سستٍ چيره بر پايتخت سر داده شد.

در ميان نغمه هاي ناساز با دولت نغمة سر داده شده در گيلان به زودي به فرياد رسيد و خيزش جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان گيلان را در خود گرفت. برپا دارندگان انديشة خيزش جنگل پيروان انديشه هاي گوناگوني بودند و از دينداران تندرو ـ در چارچوب فرهنگي گيلان ـ تا ملي  گرايان و سوسياليست ها و دلبستگان به كمونيسم.  اين چندگونگي انديشه آغوشٍ خيزش را براي پذيرش همه مي گشود و از آن رو بود كه اين خيزش در هفت سال چند بار دگرگوني گردانندگي را آزمود.

با برپايي خيزش جنگل محمدخان مشيرالممالك نيز به آن پيوست و هم زمان با آن احسان الله خان از سردمداران خيزش جنگل كه سخت بر انديشة كمونيسم دل بسته بود براي خزيدن به درون لاية بالاي اجتماعي گيلان خاوري و كشاندن توانمندان گيلان خاوري به سوي خود عظمت خانم دختر ميرزا محمدحسين( منتصر) از زمينداران ازبرم در پيرامون سياهكل را به همسري برگزيد[9].

ميرزا محمدحسين منتصر كه در روزهاي ميان به توپ بسته شدن مجلس و جنبش مردم براي بازگرداندن مشروطه به جنبشي چپ گرايانه در برابر زمينداران بزرگ ديلمان دست زده بود و همراه آقا ميرزا احمد مجتهد و پيوستگان به خود چند ماهي را به ستيزة ناكامي با محمدخان مشيرالممالك پرداخته بود و با مشيرالممالك رابطة خوبي نداشت، پس از اين ازدواج به جمع جنگليان پيوست و تلاش خود را براي به دست آوردن توان محمدخان مشيرالممالك آغاز كرد.

انقلاب اكتبر 1917 ميلادي و برون رفتن  حكومت تازة كمونيستي روسيه از جنگ جهاني اول، انگليس را در كنار جنگ با آلمان به فروريزي پايه هاي توان اندك حكومت تازة روسيه برانگيخـت و در راستاي رساندن كمك به نيروهاي ضد كمونيست در قفقاز برآن شدند كه از گيلان زير فرمان خيزش جنگل بگذرند.  جنگ بزرگ منجيل به پيروزي انگليسي ها و شكست جنگلي ها انجاميد و انگليسي ها در پي آن پيروزي بر رشت و انزلي دست يافتند و قزاق هاي دولتي را به گيلان بازگرداندند و برآن شدند با دست آنان خيزش جنگل را درهم كوبند و يا در راستاي خواست هاي خود به كار گيرند.

نيروهاي جنگل پس از شكست در جنگ منجيل رشت را رها كردند وتلاش چندگاهانه شان براي بازپس گيري رشت سودي نبخشيد.  انگليسي ها پاره هاي بازمانده در دست جنگلي ها در گيلان باختري را بمباران مي كردند و برآن بودند تا سردار اسعد فرزند محمدولي خان تنكابني را به تازش به پارة خاوري گيلان و بازپس گيري آن از دست جنگلي هاي زير فرمان دكتر حشمت برانگيزانند، هرچند كه در تازش تنكابني ها به سبب كشته شدن فرماندة آنان ضرغام لشكر سودي فرادست آنان نيامد.

در اوج تلاش انگليس براي چيرگي همه سويه بر گيلان جنگ جهاني اول در ســال1918 ميلادي/ 1297 خورشيدي با پيروزي متفقين به پايان رسيد و انگليس برآن شد از فرصـت فراچنگ

احسان الله خان آمده بهره جسته و ايران را به چنگ آورد.  انگليس وثوق الدوله را به نخست وزيري برگزيد و او را مامور حل مشكل گيلان نمود.  وثوق الدوله در پيامي به ميرزا كوچك خان پذيرفت كه حكومت گيلان را در برابر خموش گشتن خيزش جنگل به او واگذارد، ولي ميرزا كوچك خان نپذيرفت و وثوق الدوله به ناچار تيمورتاش را مامور سركوب خيزش جنگل نمود.

پايان جنگ جهاني اول، يكه تازي سياسي انگليس در ايران، تلاش دولت وثوق الدوله براي خاموش ساختن خيزش جنگل و توانمندي هاي سياسي تيمورتاش، درگيري هاي پنهاني چندسويه ميان جنگلي ها را نمايان ساخت و دوگانگي ميان كسما و گوراب زرميخ حاج احمد كسمايي را به رويارويي با ميرزا كوچك خان كشاند.  برآيند اين ستيزه سر تسليم فرود آوردن حاج احمد كسمايي و ناچار گشتن ميرزاكوچك خان به رها ساختن پارة باختري گيلان و روي نهادنش به لاهيجان بود.

تيموررتاش                         وثوق الدوله                     دكتر حشمت

رسيدن ميرزا كوچك خان و ياران بازمانده اش  به لاهيجان نيروهاي قزاق به فرماندهي ميرپنج ايوب خان را به لاهيجان كشاند و ميرزا كوچـك خان به ناچار لاهيجان را رها نمود و رو به    بلندي هاي لنگرود و رودسر و رانكوه[10] و تنكابن نهاد.  نوشته اند كه نيروهاي قزاق بيست هزار نفر بودند و نيروهاي همراه ميرزا كوچك خان 1600 نفر.  ميان دو نيروي ستيزه گر در گاوبن[11] و جواهردشت و جواهرده و قلعه گردن[12] درگيري هايي روي داد و شماري كشته شدند.

گروهي از جنگلي ها به همراه احسان الله خان به كاكوه ميان سياهكل و لنگرود رفتند تا به  بهره گيري از ياري هاي محمدخان مشيرالممالك بتوانند در برابر قزاق ها بايستند.

در نبرد قلعه گردن ميان نيروهاي جنگل و نيروهاي سعدالدوله تنكابني آشكار شد كه نيروهاي بازماندة جنگل توان بر پا ايستادن را از دست داده اند.  ميرزا كوچك خان در روستاي هاروت[13] به يارانش گفت كه مي توانيد به خانه هاي خود بازگرديد و شماري او را رها كرده و رفتند.  در آن جا ميرزا كوچك خان پيام سردار اسعد تنكابني را دريافت نمود كه هر كس از جنگلي ها كه اسلحة خود را بر زمين نهد آزاد خواهد بود.

به گمان به پايانه اي در راه خيزش رسيده بودند.  دكتر حشمت برآن شد كه سلاح بر زمين نهد و از ميرزا كوچك خان خواست تا با دلمشغولي نيروهاي قزاق به تسليم شدن او راهي براي گريز بيابد و به گوشه اي بگريزد.  حشمت سلاح بر زمين نهاد و به رشت برده شد و در ارديبهشت سال 1297 او را در قرق كارگزار به دار آويختند.

پس از به دار آويخته شدن دكتر حشمت ميرزا كوچك خان برآن شد تا به كُجور بگريزد و به ميرزا علي خان ديوسالار( سالار فاتح ) پناه برد، اما به زودي دريافت كه راه در دست قزاقان است و از آن رو برآن گشت تا به فومن بازگردد.  او بايد از رانكوه و ديلمان مي گذشت و با هفت از يارانش اسماعيل خان جنگلي، شعبان خان، ميرزا محمدعلي خمامي، حسن خان آلياني معين الرعايا، قنبرخان كُرد، احسان الله خان و خالو قربان راهي بُلوردكان[14] در بخش اُطاقوًر[15] امروز لنگرود شد.

ميرزا با هفت تن از يارانش به بلوردكان رفتند و در خانة وقارخانم كه خواهرزاده اش شيخ حسن فداكار رانكوهي از جانفشانان خيزش جنگل بود، پناه گرفتند و پيكي نزد محمدخان مشيرالممالك فرستاده و از او براي گذشتن از ديلمان ياري خواستند.  محمدخان مشيرالممالك نيز به تندي حيدرخان را مامور اين كار نمود و از ميرزا خواست تا به سًرلٍيل[16] آمده و چشم به راه فرستاده اش بنشيند.

فرستادگان حيدرخان در سرليل به ديدار ميرزا كوچك خان آمدند و او و همراهانش را از راه هاي پنهان كوهستاني به گالش زمين بردند.  پي جويان ميرزا بر اين گمان بودند كه ميرزا و يارانش در ديلمان پنهانند و از آن رو گروه گروه قزاقان را براي يافتن و دستگير نمودن ميرزا كوچك خان به ديلمان مي فرستادند.  در روزهايي كه ميرزاكوچك خان در گالش زمين پنهان بود قزاق هايي كه به اسپيلي[17] مي رسيدند  به تندي خلع سلاح شده و بي آن كه آسيبي بينند به كٍليشُم[18] فرستاده        مي شدند و اسلحه هاي آنان توسط كسي به نام كبل گل آقاي پًشي به نيروهاي بازمانده از جنگل مي رسيد.

حيدرخان بيست روز ميرزا را در گاٍلش زمين[19] پنهان نمود و در پي آن او را از راه توتكي[20] و ملكرود[21] و چالشم[22] به خرارود[23] رساند و دو شب در آن جا نگه داشت و سپس از راه رادارپشته[24] و شيخعلي توسه[25] به شهربيجار رساند و با كمك شناگران شهربيجاري آنان را از سپيدرود گذراند و به امامزاده هاشم رساند.  ميرزا كوچك به پارة باختري گيلان بازگشت و در ان روزهاي پر هراس با مردي آشنا شد به نام حيدرخان.

ميرزا كوچك خان به پارة باختري گيلان بازگشت.  خيزش خموش گشته بود و ميرزا در تلاش بود تا دگرباره برپا خيزد.  بلشويك هاي چيره گشته بر پاره هاي گسترده اي در روسيه در قفقاز سخت در تلاش بودند و انگليس مي كوشيد تا از خبرهاي هراس آلودة پيش آمدن بلشويك ها در قفقاز سود برده و پيمان بسته شده در سال 1919 ميلادي ميان خود و دولت وثوق الدوله را به كرسي بنشاند.  انگليس براي دستيابي به اين هدف، به سياست پديدآري « حكومت سايه » خود اين بار براي ترساندن وثوق الدوله دست زد و به نيروهاي پنهان درون خزيدة خود در خيزش فرمان            دوباره سازمان دهي خيزش جنگل را داد.  گماني جز اين نيست كه از اين روزها دو نيروي چپ و ملي در كنار و برابر نيروهاي پنهان و هوادار انگليس در خيزش جنگل پديد آمد و ستيزه ميان آن ها براي توانيابي آغاز شد.

مسير عبور ميرزا كوچك خان و يارانش از ديلمان و سياهكل

وثوق الدوله براي خاموش ساختن خيزشِ دوباره جان گرفتة جنگل به تلاش پرداخت  و نخست تيمورتاش را بركنار كرد و احمد آذري را به كفالت حكومت گيلان برگزيد و او را مامور ساخت تا به سازشي با جنگلي ها دست يابد و آذري توانست در بهمن 1298 خورشيدي در اعلاميه اي از دست يافتن به توافق با ميرزا كوچك خان سخن گويد.  ولي پس از چندي آشكار شد كه آذري نيز ناكام مانده است.  ناكامي آذري سبب بركناري او و سپردن كار گفتگو با ميرزا كوچك خان به صدرالاشراف شد و اين يك توانست به         توافق هايي با ميرزا كوچك خان دست پيدا كنـد. و

آذري و ميرزا كوچك خان نگذارد نيروهاي چپ و هوادار انگليس بر سياست كلان خيزش چيره گردند.  بر پاية اين توافق كلنل فتحعلي خان ثقفي گردانندة ژاندارمري گيلان و مامور پاسداري از امنيت گيلان شد.

توافق ميان دولت و ميرزا كوچك خان چند ماهي خيزش جنگل را آرام ساخت و اين چند ماه آرامش پيش درآمد رويدادهايي هراس آور شد كه يك بار ديگر گيلان را به درون آتش بزرگ ناآرامي انداخت.

نا آرامي دگرباره با تازش ارتش سرخ بلشويك هاي چيره بر روسيه به انزلي در ارديبهشت سال 1299 خورشيدي آغاز شد.  بهانة تازش تلاش بلشويك ها براي در اختيار گرفتن كشتي هاي زير فرمان ژنــرال دنيكين از فرماندهان روس هاي سفيد بود كه در قفقاز با ارتش ســرخ در نبرد بودند و در انزلي لنگر انداخته بودند.

كميتة انقلاب لنكران در نامه اي به ميرزا كوچك خان برآن بــودن خود براي تازش به انزلي و دستيابي به خواستة خود را نوشت و سران خيزش جنگل در نشستي در روستاي زيده تصميم شگفتي گرفتند.  فرستادن دو نماينده به آستارا براي گفتگو با سران حكومت بلشويكي و رفتن ميرزا كوچك خان به لنكران براي گفتگو با كميتة انقلاب لنكران.

نه ميرزا كوچك خان به لنكران رسيد و نه نمايندگان نشست زيده[26]

به گفتگويي با ســران بلشويك پرداختند.  بدون اطلاع آنان ناوگان ارتش        صدرالاشراف

سرخ به فرماندهي راسكولنيكوف در 28 ارديبهشت سال 1299 خورشيدي بر انزلي دست يافت و دو هزار نيروي ارتش سرخ در انزلي پا بر خاك ايران نهادند.

برآيند تازش ارتش سرخ به انزلي كنار آمدن ژنرال شامپاني فرماندةنيروهاي انگليسي مستقر در منجيل با راسكولنيكوف و پذيرش بودن ارتش سرخ در انزلي و ارتش انگليس در منجيل و بازگرداندن كشتي هاي روسي تحت فرمان دنيكين به ارتش سرخ بود و مجلس شوراي ملي ايران همچنان در برابر پذيرش پيمان بسته شده ميان دولت وثوق الدوله با انگليس ايستادگي مي كرد.  آخرين پردة اين نمايش رفتن ميرزا كوچك خان به انزلي و ديدارش با راسكولنيكوف و پذيرش توافقاتي بود كه در آن ميـــان

پذيرش برپايي حكومت موقت جمهوري انقلابي در گيلان فرياد ايران    راسكولنيكوف

را به آسمان رساند و حاصل آن اعتراض ايران به حكومت بلشويكي روسيه و شكايت ايران به مجمع عمومي جامعة ملل شد.

ميرزا كوچك خان در 14 خرداد سال 1299 خورشيدي به دعوت احمدخان اشتري حاكم رشت به رشت آمد و كميته اي هشت نفره كه در آن پنج تن از جنگلي ها ( ميرزا كوچك خان و احسان الله خان و ميرصالح مظفرزاده و حسن آلياني و گائوك ) و سه تن از بلشويك هاي روسيه (كارگارتيلي و كازانف و كامران آقايف) بودند ، ادارة امور را به دست گرفتند.

روزهاي نويي آغاز شده بودند.  چه بسيار بودند پيوستگان به خيزش جنگل كه اكنون پذيراي اين روند نو نبودند و چه بسيار ايستادگان در برابر خيزش كه اكنون آمادة خزيدن به درون آن بودند.  مردم چشم به فردا دوخته بودند.  هياهوي بزرگي برپا بود، هياهويي كه مي توانست هر انديشة پاك و دگرگوني خواهنده اي را به تفكري هرج و مرج خواه و پديدآرندة بحران و چپاولگر تبديل كند.  اين لحظة تصميم گيري انقلاب بود.  در 16 خرداد سال 1299 خورشيدي در رشت حكومت جمهوري شوروي ايران اعلام شد و در روز 24 خرداد سال 1299 خورشيدي پادگان هاي گيلان سر تسليم فرود آوردند.

برپايي حكومت جمهوري شوروي ايران در رشت بسياري از روس هاي پا نهاده بر انزلي را به رشت كشاند و تبليغات كمونيست ها در رشت افزايش يافت.  افزايش توان كمونيست ها كم كم بسياري از پيوستگان به خيزش جنگل را نخست هراسان و سپس از خيزش دور كرد و ميرزا كوچك

خــان هراسان از اين رويدادها نماينده اي به نزد نريمان نريمانف به باكو فرستاد و از او خواست تا از اعضاي حزب كمونيستي عدالت باكو كه در پديدآيي اين بحران در رشت نقش داشتند بخواهد كه فعاليت خود را متوقف نمايند، ولي سودي از اين اقدام ميرزا كوچك خان به دست نيامد و كم كم شكاف ميان ميرزا كوچك حان و كمونيست ها افزايش يافت.

 رفتن ميرزا كوچك خان از رشت به فومن در تير 1299 خورشيدي و پيوستن بسياري از يارانش به او در مرداد همان سال و جدايي همه سوية كمونيست هاي درون خيزش از پيروان ملي گرا و مذهب گراي ميرزا كوچك خان بود.  ميرزا كوچك خان كوشيد تا از لنين براي آرام ساختن توانجويي كمونيست ها در رشت ياري جويد ولي اين يك نيز سودي نداشت.  ناكامي ميرزا كوچك خان در خاموش ساختن تلاش كمونيست ها سبب برانگيزي آنان به چيرگي همه سويه بركارها شد و زمينة كودتا و برپايي حكومت كمونيستي در گيلان را فراهم نمود.

سردمدار تلاش كمونيست ها در درون خيزش احسان الله خان و سيد جعفر محسني و سيد جعفر جوادزاده (پيشه وري) بودند.  با پيروز كودتاي كمونيست ها احسان الله خان رياست دولت شورايي گيلان را در دست گرفت و رسما جمهوري شوروي گيلان را اعلام نمود و از دولت اتحاد جماهيـــر شوروي براي پذيرش اين دولت در درون خود ياري خواست.  دو دستگي پديد آمده مردم را نيز به دو دسته كرد، گروهي به كمونيست ها دل بـستند و گروهي در جستجوي راهي تازه برآمدند و آن راه اين بود كه يا ميرزا كوچــك

خان مي تواند دگرباره قدرت را به دست گيرد و يا آنان براي رهايـي            پيشه وري

از چنگ كمونيسم رو به سوي دولت تهران آورند.

سردمداري احسان الله خان و پيوند خانوادگي او با منتصر در پيرامون سياهكل و ستيزة      ريشه دار ميان محمدخان مشيرالممالك و منتصر درگيري توان جويانة مقامات بالاي خيزش جنگل را به سياهكل نيز كشاند و مشيرالممالك به سوي جناح ملي خيزش كشانده شد و در نامه اي از ميرزا خواست تا تكليف آنان را روشن كند و اگر برآن نيست كه دست به كاري زند رهايشان سازد تا به نيروهاي دولتي بپيوندند.

ميرزا كوچك خان برون ريزي نيروهاي خود به سوي كمونيست ها را مي ديد و نمي پذيرفت كه پيوستگان به خود در زمان هاي گذشته را نيز رها كند.  از آن رو در پاسخ به خواستة محمدخان مشيرالممالك چهار تن را پنهاني و به سرپرستي ميرزا محسن نجم آبادي براي سازماندهي نوين نيرويي در سياهكل و ديلمان از راه سپيدرود و خرارود راهي پارة خاوري گيلان نمود. راهنمايي آنان را ميرزا علي آقاي ديلمي بر عهده داشت و پنج تفنگچي همراهشان بودند.

با رسيدن آن گروه به سياهكل حيدرخان و برادرش قره خان بدون در نظر گرفتن پنهاني بودن ماموريت آن گروه به تندي اطاعت خود از حكومت گماشته شده از سوي كمونيست ها در لاهيجان را قطع نموده و محمدخان مشيرالممالك را فرمانرواي مستقل سياهكل و ديلمان ناميدند و نيروي مسلح 250 نفرة خود را آمادة پا نهادن به صحنه هاي درگيري كردند.

فرمان ناپذيري آن ها از لاهيجان چند روزي بيش تر به درازا نكشيد و با تازش تفنگداران حكومت لاهيجان به سياهكل نيروهاي زير فرمان محمدخان مشيرالممالك شكست خورده و به ديلمان گريختند.  برآيند اين شكست كاهش شمار نيروهاي تفنگدار مشيرالممالك از 250 نفر به 90 نفر بود، نود نفري كه تنها مي گريختند.

بر هم ريزي روياي پرشكوه گروهي كم شناخت از رويدادهاي زمانه به تندي انديشة ستيزه گرانة آنان را دگرگون ساخت و بسياري از آنان را به پا نهادن به ميدان غارت و چپاول و بهره جويي از آشوب و ناآرامي ها كشاند.  دردي هميشگي.  ستيز، ناكامي، ره گم كردگي، انحراف در عمل و تبديل شدن انقلابي به چپاولگر.

چهار نمايندة اعزامي جنگل مي كوشيدند تا لجام گسيختگان را مهار كنند و اين سبب شد كه حيدرخان تن كنده از راه راستين ستيز و روي نهاده به هرج و مرج حتي ميرزا علي آقاي ديلمي و همراهانش را كه راهي شوئيل[27] بودند در ميانة راه از پيش رفتن باز داشته و از اسب به زير كشيده و دو شب در ديارجان در بند نگه دارد و پس از گرفتن همة دارايي آنان به آن ها اجازه دهد كه به راه خود ادامه دهند.  اين پايان سرسپاري هوشمندانة حيدرخان به خيزش جنگل بود و از آن پس نام حيدرخان تنها در بستر نا آرامي و غارت و كشتار نُمود مي يابد.

روزگار توانمندي دولت كمونيستي گيلان زود به پايان رسيد و همراه آن بسياري از پيوستگان به هر دو سوي خيزش، از تلاش بازمانده  به خانه هاي خود بازگشتند.  انگليس زمانه را براي فرود آوردن مُشت پاياني آماده مي ديد و دولت ايران را به فرستادن نيرو براي چيرگي بر گيلان و فروكوبي همه سوية خيزش جنگل برمي انگيخت.  نيروهاي دولتي قزاق به فرماندهي استاروسلسكي از منجيل راهي رشت شدند.

استاروسلسكي در 30 مرداد ســــال 1299

خورشيدي به رشت رسيد و سران كمونــيست

دولت شوروي گيلان از رشت گريختند.  رشت پنج روز در دست قزاقان دولتي ايران بود ولي پا نهادن ارتش سرخ به ميدان سبب شكست نيروهاي دولتي قزاق و پس نشيني آن ها به امامزاده هاشم و سپس آق باباي قزوين شد.  با رفتن قزاقان دولتي نيروهاي كمونيست به رشت بازگشتند و توانستند دگرباره دولت خود را در رشت برپا دارند.

ناكامي نيروهاي دولتي ايران دولت انگليس را به تكاپو واداشت و برآن داشت تا توانمندانه آن چه را كه به سودهاي فردايش آسيب مي رساند نابود سازد.  از آن رو يك بار ديگر مشيرالدوله را كه در آن زمان نخست وزير ايران بود به درون صحنة سياسي راند و او نمايندگاني به مسكوفرستاد و با بهره جويي از همة توان جنگي خود به توانمند ساختن نيروي دولتي قزاق براي رويارويي نظامي با آن چه كه در گيلان  مي گذشت، پرداخت.

تازش دگربارة ارتش قزاق ايران به رشت سبب چيرگي آنان در يكم مهر سال 1299 خورشيدي بر اين شهر و گريز  سران حكومتي گيلان گشت.  چيرگي نيروي دولتي قزاق بر رشت يك ماه به درازا كشيد ولي سرانجام كمونيست ها توانستند با دريافت كمك از نيروي دريايي ارتش سرخ دگرباره مجهز شده و به رشت بتازند و قزاق هاي ايراني را برانند.

آوار پس نشيني قزاق ها بر سر استاروسلسكي فرو ريخت.  او را به جرم خيانت بركنار نمودند و سردار همايون جانشين او شد و انگليس براي يافتن چارة كار گيلان در آبان سال 1299 خورشيدي كار ايران را به سپهدار اعظم رشتي سپرد.

در زمان نخست وزيري مشيرالدوله هياتي به سرپرستي مشاورالملك انصاري براي گفتگو با دولت شوروي و راضي ساختن آن به عدم دخالت در ايران راهي مسكو شده بودند.  ميرزا كوچك خان براي خنثي كردن اقدامات دولت ايران به تندي خالو قربان و سردار محيي را راهي مسكو نمود ولي فرستادگان او حتي نتوانستند به ملاقاتي كوتاه با لنــــين

نايل آيند و سرخورده و نااميد به گيلان            احمدشاه و رضاخان و سپهدار رشتي

بازگشتند.

در گرماگرم گفتگوي ميان مشاورالملك انصاري و دولت شوروي، انگليسي ها براي پديدآري زمينة دستيابي به توافق ميان ايران و شوروي و در پي توافق ميان خود و دولت شوروي در آبان 1299 خورشيدي سپهدار اعظم رشتي را به نخست وزيري ايران رساندند تا با استفاده از گيلاني بودن او در كنار اقدامات آرام سازي زمينة فروخواباني خيزش جنگل را نيز فراهم كنند.

همزمان با آغاز نخست وزيري سپهدار رشتي خبرهايي از گفتگوي دولت هاي انگليس و شوروي دربارة ايران به گوش مي رسيد و هر دو سوي خيزش دريافته بودند كه سياستمداران جهان بي نگاهي به آنان به كنار آمدن با يكديگر دل بسته اند.  آنان دريافته بودند كه اگر شوروي و انگليس با هم كنار آيند تنها يكي از دو سوي خيزش خواهد ماند و اگر كنارنيايند هيچ يك از دو سو نخواهند ماند.

همه خبرها را مي شنيدند و نگراني در همة دل ها لانه داشت.  گيلان غرق در هياهو و ناآرامي بود و اين زمينه را براي برپاخاستن هر آشوبگري فراهم مي نمود و هر كسي را مي توانست به آشوبگري تبديل كند.

مشاورالملك انصاري موفق شد در 26 دي 1299 خورشيدي موافقتنامه اي را با دولت شوروي تنظيم كند.  شايد توافق ايران و شوروي برآيند توافق لندن و مسكو بود.  انگليس بايد برگ آخر خود را به زمين مي كوبيد و از آن رو بود كه در سوم اسفند 1299 خورشيدي با كودتايي كه در راس آن رضاخان ميرپنج سوادكوهي قرار داشت دولت سپهدار اعظم رشتي نيز سقوط كرد و سيد ضــيـاءالدين

طباطبايي به نخست وزيري رسيد.  سيد ضياء الدين طباطبايي پنج روز       سيد ضياء

پس از بر سر كار آمدن در 8 اسفند سال 1299 خورشيدي/ 1921 ميلادي پيماني را كه مشاورالملك انصاري با دولت شوروي تنظيم كرده بود امضا كرد.

هر دو به خواستة خود رسيده بودند، هم انگليس و هم شوروي.  شوروي اعلام داشت تا زمان تخلية كامل نيروهاي انگليس نيروهاي خود را در ايران نگه خواهد داشت.  هر دو برآن بودند كه روزي ايران را رها سازند كه اين سرزمين آمادة بهره دهي به هر دوي آنان بر پاية توافقشان در لندن باشد.

در پيمان 8 اسفند 1299 خورشيدي شوروي تماميت ارضي ايران را تضمين نموده بود.  روتشتين سفير شوروي در 5 ارديبهشت سال 1300 خورشيدي به تهران رسيد و رويدادهاي گيلان را « اسف بار » ناميد و در 16 ارديبهشت سال 1300 خورشيدي در مراسم تاجگذاري احمد شاه قاجار قول تصفية مسئلة گيلان را داد.

راهي براي خيزش جنگل نمانده بود و ميرزا كوچك خان به تندي پذيراي گفتگو با دولت شد و براي آغاز گفتگو نخست دولت شوروي گيلان را با خود همراه ساخت و در 26 ارديبهشت سال 1300 خورشيدي دو سوي خيزش با هم كنار آمده و گروهي پنج نفره شامل ميرزا كوچك خان و حيدرخان عمواوغلي و خالو قربان و محمدي و سرخوش ادارة كميتة انقلاب ايران را بر عهده گرفتند.

كودتاي سوم اسفند 1299 آغازگر دوران نويني در ايران بود.  رضاخان سردار سپه برآن بود كه همة ناآرامي ها را فروخواباند و مي دانست كه آرام گشتن گيلان بستگي به تاييد پيمان 8 اسفند 1299 ايران و شوروي از سوي مجلس شوراي ملي دارد، چه آن كه در پي آن نيروهاي شوروي خاك ايـــــران را نخليه

مي كردند  و فروكوبي خيزش جنگل بسيار آسان خواهد شد.

شايد بتوان گفت كه در اواخر بهار سال 1300 خورشيدي تنها نامي از خيزش جنگل مانده بود، نه دولت شوروي گيلان بر شهرهاي رشت و انزلي چيرگي همه سويه داشت و نه فومن و پاره هاي باختري گيلان پذيراي همه سوية فرمان هاي ميرزا كوچك خان بودند. در آن روزها حكومت بسيار متزلزل كمونيست ها در لاهيجان در انتظار دگرگوني بود، در لنـــگرود

رضاخان سردارسپه خاندان منجم باشي دگرباره توان يافته بود، در املش خاندان صوفي سر از لاك خموشي بيرون آورده بود و در سياهكل محمدخان مشيرالممالك فرمان مي راند.  تالش زير فرمان حكام محلي خود بود و بر هر پاره اي از رودبار خاني ـ هر چند نه توانمند ـ فرمان مي راند.  توانمندان چيره بر خلخال در باحتر گيلان و تنكابن و كجور در خاور گيلان چشم به راه لحظة دگرگوني دوخته بودند.

بي گمان در چنين هياهويي هر آن كس كه مي توانست گروهي را گرد آورد و تفنگي به دست گيرد تنها انديشة دستيابي به قدرت را داشت و در آن راه جز غارت و چپاول روشي تداشت.  آن چه كه پيش آمد گروه هرج و مرج طلب حيدرخان را به گروهي آمادة غارت تبديل كرد و به زودي      آن ها از اطاعت اربابان و فرماندهان پيشين خود سر پيچاندند و زمينة هياهويي غارتگرانه در سياهكل از سوي حيدرخان فراهم شد.

احسان الله خان هراسان از بازي خوردگي كه برآيندش عدم پذيرش او در هيات اداره كنندة كميتة انقلاب ايران بود برآن شد كه دست به كاري شگفت زند.  تازش به تهران.  برانگيزانندة او ساعدالدولة تنكابني بود و او با سه هزار سوار رو به تهران نهاد اما در پل زغال در حالي كه در انتظار رسيدن نيروهاي كمكي ساعدالدوله بود او را در جمع محاصره كنندگان خود ديد.  چاره گريز بود. او دريافت كه مورد معاملة دولت هاي ايران و شوروي قرار گرفته است.  وي به تنكابن و رودسر و سرآخر به لاهيجان آمد و پنهان شد.

پس از شكست احسان الله خان از قواي دولتي، سيد ضياء الدين طباطبايي حاجي احمد كسمايي را مامور فروريزي دروني خيزش نمود و كيگالو فرماندة نيروهاي ارتش سرخ در گيلان در ملاقاتي با ميرزا كوچك خان علنا پايان يافتن كمك شوروي به خيزش جنگل را اعلام داشت.  تلاش ميرزا كوچك خان براي مكاتبه با روتشتين نيز سودي نداشت.

آوازة اختلافات دروني خيزش جنگل به تهران رسيد و هـمه در

انتظار رويدادي بزرگ بودند.  رويداد خود را در قرية ملاسرا نشان داد.     حي


مطالب مشابه :


لیست كتابهاي مرتبط با آموزش پیش از ازدواج

دكتر مير احمد مهرداد انتظاري مسعود معصومي و مسائل




سنجش منزلت اجتماعی معلمان در بین دانشآموزان پیش دانشگاهی استان قم

محمد حسن مير دكتر مهرداد محمد حسن معصومي. فاطمه محمدي




مدرسه های منطقه يك شهر تهران

آمادگي پسرانه دكتر احمد شهيد معصومي علي هرمزي مير فخرائي 021




لیست دانشنامه ها ی موجود در مرکز آموزشی مرند

فريده دكتر مهرداد حميدراد علي اكبر معصومي




پایان نامه :

دكتر فيضي م.ر مهرداد طراحي و مدل سازي سيستم اصلاح مير بيوك بررسي عملي افزايش




نگاهي به رويدادهاي يكصد سال اخير ديلمان و سياهكل

به پارة خاوري گيلان و بازپس گيري آن از دست جنگلي هاي زير فرمان دكتر مهرداد. رشت. ادارة




دعوت ۱۶۰۲ نفره نخبگان استان فارس از جليلي و لنکرانی

شايد خود دكتر جليلي چندان راضي به گفتن اين جزئيات محمد معصومي مهرداد منوچهري




تعداد آرای527 کاندیدای حوزه انتخابیه تهران،ری ، شمیرانات و اسلامشهر در انتخابات مرحله اول مجلس نهم

سايت دكتر يوسف 21-مهرداد بذرپاش/357145 250-اميرعباس معصومي/7.730




لیست مشخصات شرکتهای تولیدی تهویه و تبرید :

تهران- خيابان‌ دكتر علي‌ شريعتي‌ آقاي‌ مهرداد آقاي‌ مير محمد




برچسب :