اضطراب
بطوركلي استرسآميز تلقيشدن يك حادثه ، بستگي به ماهيت حادثه و نيز چارهها و دفاعها و مكانيسمهاي مقابلهاي شخصي دارد كه همة اينها با ايگو (خود، نهاد) در ارتباط هستند انتزاعي جامع كه به فرآيندهاي ادراك تفكر و عمل شخص به حوادث بروني و سائقهاي دروني اطلاق ميشود.اگر ايگو شخص عملكرد مناسب داشته باشد شخص در تعادل سازگارانه با دنياي برون و درون خود خواهد بود اگر عملكرد ايگو مناسب نبود و عدم تعادل ادامه يابد شخص دچار اضطراب خواهد شد. (كاپلان ، 1368)
اضطراب زماني ناهنجار است كه شدت آن مانع تحقق اهداف شخصي يا ارتباطات بين فرد ميشود يا باعث درجات بالايي از ترس و درد شود. در چنين سطحي از شدت اضطراب به صورت اختلالات اضطرابي درنظر گرفته ميشود بنابراين يك اختلال اضطرابي با شدت سطح اضطرابي كه فرد تجربه ميكند استمرار و تضعيف ، فرد مشخص ميشود. (فاپولي ـ گيلبرا ايروتبس ، 1988 ، به نقل از كاردوجي 1998)
مطالعات اخير نشان ميدهند كه اختلالات اضطرابي شايعترين اختلالات روانپزشكي را تشكيل ميدهند و تشخيص زود و به موقع اختلالات اضطرابي ميتواند به درمان مؤثرتر و پيامدهاي مثبت درمان اين اختلالات منجر شود.
بسیاری از اوقات ترس با اضطراب، به صورت یک جا در نظر گرفته میشود. حال آن که بین ان دو تفکیک وجود دارد، چنان که ترس بستگی به محرک شناخته شدهای دارد، در حالی که اضطراب، محرک ناشناخته و غیرمشخصی خواهد داشت. در مورد ترس، محرک تهدید کننده قابل ملاحظه و مشاهده است، ولی اضطراب به انتظار خطر بستگی دارد، و عامل ناشناخته است( عظیمی، 1370). ترس عبارت است از واکنش در مقابل یک خطر واقعی، ولی اضطراب عبارت است از واکنش در مقابل خطری که وجود ندارد(گنجی، 1376).
اضطراب در سه سيستم جداگانه خود را نشان ميدهد كه عبارتند از سيستم :
رواني ـ فيزيولوژيكي و رفتاري كه در نهايت هدف آنها حمايت از ارگانيزم ميباشد يكي از پيامدهاي اين سه بعد اين است كه ميتوانند با هم تركيب شوند و در سطح اضطرابي كه افراد تجربه ميكنند تغييرات وسيعي ايجاد كنند. (تيلور ، 1953)
در تقسیمبندی کلی دو نوع اضطراب وجود دارد.
اول: نوعی که به طور طبیعی به عنوان عکسالعمل در مقابل استرس یا خطر تجربه میشود. مثلاً شخصی بتواند تهدید علیه امنیت یا سلامتیاش را به درستی تشخیص دهد هنگامی که ترمز اتومبیل ببرد. در این هنگام شخص احساس لرزه و رعشه میکند، دهانش خشک میشود، کف دستها و پیشانیش عرق میکند، ضربان قلبش سریعتر شود، در معدهاش احساس سوزش کرده و عصبی میگردد، او اضطراب و ترس روحی را تجربه میکند. بیشتر مردم این چنین احساساتی را به هنگام خطر یا فشار داشتهاند. همچنین اگر کسی مکرراً در موقعیت میعنی مورد حمله قرار بگیرد یا ترسانیده شود، یاد میگیرد که هر زمان با آن موقعیت مواجه شود، هراسان گردد. این یک عکسالعمل دفاعی معمول است این اضطراب را که یک عکسالعمل طبیعی به استرس موجود در محیط خارجی فرد است برونزایا اضطراب تحریک شده مینامیم. عبارت فوق این عقیده را منعکس میکند، که فرد همیشه میتواند هنگام ظاهر شدن این نوع اضطراب منشأ قابل توجیهی بر آن تشخیص دهد.
نوع دیگری از اضطراب وجود دارد که اضطراب درونزا نامیده میشود، اکنون شواهد جمعآوری شده نشان میدهد که قربانیان آن با یک آسیبپذیری ژنتیکی به آن زاده میشوند، این نوع معمول با علائمی از اضطراب شروع میشود که ناگهان و بدون هشدار و بیهیچ علت ظاهری، ضربه زننده هستند. گاهی به نظر میرسد که بخشهای متفاوتی از بدن از کنترل خارج میگردد. حتی ممکن است در غیاب هر نوع خطر یا استرس ظاهری قلب به سرعت بزند یا حالت سرگیجه، خفگی و تنگی نفس و یا احساس مورمور شدن ظاهر شود. ناگهانی بودن این علائم و این حقیقت که آنها بدون هشدار و بدون وجود استرس آشکار ظاهر میشوند، بیماری را از نوع دیگر اضطراب یعنی پاسخ طبیعی به تهدید جدا میکند در واقع اضطراب برونزا و درونزا کاملاً متفاوت هستند( شیهان، بیتاریخ).
بیماریهای عاطفی از جمله اضطراب در نزد همه افراد و ترس یا اضطراب از امتحان در نزد دانش آموزان از موضوعاتی است كه به دلیل وجود آن در جوامع شدیداً مورد توجه قرار گرفته است و به ندرت می توان باور كرد كه كسی هیچ وقت دچار اضطراب نشود زیرا زندگی در هر مرحله و دوره و مكان سرشار از انواع فراز و نشیب و مملو از تجربیات تلخ و شیرین و انتظارات مطلوب و دل واپسی های متعدد است كه هر كدام به دلیلی یا به طریقی می تواند اضطراب آور باشد .
تعاریفی دیگر در زمینه اضطراب :
لافون اضطراب را این چنین تعریف میکند: اضطراب یک انتظار به ستوه آورنده است و ممکن است در تنشی گسترده، موحش و اغلب بینام اتفاق میافتد، این حالت که به شکل احساس و تجربه کنونی است مانند هر اغتشاش هیجانی در سطح همبسته روانی و بدنی در فرد پدید میآید و ممکن است یک تهدید عینی و اضطرابآور داشته باشد. در واقع اضطراب به عنوان احساسی رنجآور است که با یک موقعیت ضربهآمیز کنونی یا به انتظار خطری که به شئی نامعینی وابسته است تعریف میشود(دادستان، 1375، ص 61).
اضطراب یک حالت احساسی و هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن تولید حالت بیقراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط تناسب ندارد (معانی، 1370، ص21).
اضطراب حالت هیجانی ناخوشایند و مبهم و وضعیت تحریک تشدید شده هیجانی است که اساسا نگرانی یا ترس را هم دربر دارد( آرتور، 1999؛ فرانکو، 1370).
اضطراب را در واقع همه انسانها تجربه میکنند، اضطراب احساس ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسی است که با یک یا چند تا از احساسهای جسمی همراه میگردد(آلن وهمکاران، 1372).
v اما تعریف D.S.M.I.V – از اضطراب این گونه است :
نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها، بدبختیهای آینده، توأم با احساس بیلذتی، با نشانههای بدنی تنش، منبع پیش بینی نشده میتواند درونی یا بیرونی باشد( ترجمه پورافکاری، 1368).
و نهایتاً این که اضطراب عبارت است از احساس مبهم و توأم با ناراحتی که اغلب منشاء و علت مشخصی ندارد، و برای فرد شناخته شده نیست( آرلن، 1998).
نظام اضطرابي انسان هم يك هشدار دهنده و هم وسيله اي جهت آماده شدن براي فرار از خطر بشمار مي آيد. بنابراين به موازات توسعه و رشد الگوي زندگي و پيچيده شدن خطرات و تهديدهاي موجود براي بقا غنيمت كمتري داشته و مانند سابق چندان جنبهي مكانيكي ندارد. (شفيع آبادي، 1368، ص 122)
بيان مسئله:
اضطراب از كلمه (Anxietas) كه به معناي ناآرامي مي باشد گرفته شده است و به حساسيتهاي جسماني و رواني كه در پاسخ، تهديد اعم از تهديد حقيقي يا خيالي به وسيلهي ارگانيزم ابزار ايجاد مي شود اشاره مي كند. همچنين اضطراب ممكن است در پاسخ به آنچه كه موجب تهديد «اعتماد به نفس» ميشود يا از پيدايش موقعيتي كه شخص در آن وضعيت از انجام كاري خارج از حدود توانايي اوست احساس فشار مي كند به وجود مي آيد.
اضطراب نوعي خود اشتغالي ذهني است كه با خودانگاري و ترديد درباره تواناييهاي خود، شخص مي شود و غالباً به ارزيابي منفي، عدم تمركز حواس، واكنشهاي جسماني نامطلوب وافت عملكرد تحصيلي فرد منجر مي گردد.
v رویکردهای نظر یه اضطراب
v در ذیل نظریههای مکاتب گوناگونی به اضطراب را از نظر می گذرانیم و خواهیم دید که این مکاتب، سازه اضطراب را تببین میکنند، البته هیچ کدام از آن تبیین رضایت بخش یا کاملی از علت و ماهیت اضطراب ارائه نمیکنند، با این همه، هر یک در پیشبرد دانش ما برای شناخت بیشتر این پدیده سهمی دارند.
v نظریههای زیست شناختی اضطراب
v البته تردیدی نیست که همراه با اضطراب یک فرآیند زیست شناختی نیز وجود دارد. اما پرسشی که به میان میآید این است که در بحث از سبب شناسی اضطراب، آیا این فرآیند بعداز مکانیسمهای روانشناختی اولیه قرار میگیرد یا آن که تجربههای متفاوت افراد از اضطراب صرفاً مبین ساخت زیست شیمیایی و کارکرد مغزی متفاوت آنهاست. به منظور درک پیچیدگی مغز و فرآیندهای زیست شیمیایی همراه با اضطراب، نخست لازم است بحث مختصری پیرامون مبانی کالبدشناسی عصبی داشتهباشیم. میتوان مغز را تقریباً به سه ناحیه تقسیم کرد : ناحیه بسیار پیشرفته پیش مغزکه مرکز هوش و استدلال است، میان مغز یا سیستم لیمبیک به ویژه بادامه که در فرآیندهای هیجانی دخالت دارد.سومین ناحیه، مغز پسین است که در تعادل حیاتی نقش دارد. این ناحیه شامل هیپوتالاموس و غده هیپوفیز است و این ساختارها هستند که در پاسخ های زیست شناختی اضطراب و فشار روانی اهمیت ویژهای دارند( پاول و اندایت، 1378).
v نظریهپردازان در صدد مطالعه احتمال وجود یک حلقه ژنتیکی در تجربه اضطراب برآمدهاند. اسلاتر و شیلدز میزان همگانی اختلالهای اضطرابی و در دوقلوههای یک تخمکی را 41 درصد و دو قلوهای غیرهمسان را 4 درصد نقل میکنند. اگرچه این نتایج ممکن است از فرضیه زیست – پزشکی حمایت کنند، اما باید در نظر داشته باشیم که دو قلوهای همسان همانطور که ژنهای همانندی به ارث میبرند اغلب در محیط عادی همانندی نیز بزرگ میشوند. شواهد دیگری در تایید نقش عوامل زیست شناختی ارائه کردهاند. آیزنگ میگوید تفاوتهای فردی در تجربه اضطراب ممکن است ناشی از نظرات ساختار ژنی ویژهای باشد که فرد را مستعد نوسانات همیجانی پایین یا بالا میسازد. آیزنگ این فرایند را به صورت تمایل به نشان دادن واکنشهای خیفیف یا شدید در برابر محرک ویژهای که میتواند موجب ناراحتی و پریشانی فرد شود تعریف میکند. وی همچنین اظهار میدارد که علاوه بر این، برخی افراد مستعد یادگیری پاسخهای شرطی نیرومندی هستند و بدین ترتیب نظریههای زیست –پزشکی و رفتاری را تلفیق میکند.
v نظریه سلیگمن پیرامون آمادگی در ابتلاء به هراس، تلفیقی است از نظریههای زیست شناختی و رفتاری، به نظر او آدمی، به واسطه فرایندهای تکاملی، از نظر زیستی متسعد ابتلاء به شماری ترسهای شرطی در برابر محرکهای خاصی است. این ترس ها در انسان نخستین به مثابه پاسخی طبیعی واکنشی که ضامن بقای نوع به شمار میرفته، تجلی پیدا کردند( به نقل از پاول و اندایت، 1378).
نظریههای روانکاوی
v نظریه فرویدی:
فروید بین سه نوع متفاوت از اضطراب تمایز قائل شده است: اضطراب عینی یا اضطراب در برابر واقعیت که هر کسی آن را تجربه میکند و قابلیت واکنش به خطر واقعی است آن گونه که در همان خارجی رخ میدهد. فروید مشخص میکند که چنین اضطرابی هم منطقی و هم متناسب با محرک میباشد. چنین اضطرابی شیوهای سریع و سازگارانه است که فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل میشود. دو شکل اضطراب که موجب مشکلات روانی می شوند اضطراب اخلاقی و اضطراب روان رنجوریخوانده میشوند.
فروید اظهار میدارد که نخستین تجربه اضطراب در اثر تولد رخ میدهد. نوزاد از رحم که جایی امن برای اوست جدا میشود و وارد یک موقعیت نو و ناآشنا میشود و به ناگاه در مییابد که نیازهای نهاد یا تأخیر ارضا می شود. این اضطراب اولیه است که پس از آن برای تمامی تجربههای دیگر الگو می شود به دومین شکل از اشکال سه گانه اضطراب فروید بر میگردیم. اضطراب اخلاقی به ترس از تنبیه توسط فراخوداشاره دارد و زمانی رخ میدهدکه نهاد، فرد را مجبور کند تا رفتاری را انجام دهد
یا تمایل انجام آن رفتار را در او برانگیزد و رفتار با هنجارهای معمول، سازگار نباشد.
در چنین مواقعی اضطراب به شکل احساس گناه و شرح در میآید. سومین شکل یعنی اضطراب روان رنجوری نتیجه تهدید نهاد برای تسلط برخود است که پیامد اجتماعی آن نیز رفتار ناپسند لذت جویانه یا پرخاشگرانه است. کودک شدیداً به واسطه چنین رفتارهایی از گذشته تا حال مورد تنبیه قرار گرفته است. همچنین انتظار تنبیه آتی است که اضطراب ایجاد میکند خود تلاش میکند تکانش های نهاد را با توجه به نظارت فراخود، واپس زند ولی وقتی این واپس زنی به طور جزئی موفق باشد اضطراب شناور تجربه میشود( پاول و اندایت، 1378).
v نظریه نو فرویدی :
این نظریهها در دهههای 1930 و 1940 و عمدتاً نتیجه اختلاف نظر درباره آن چه تاکید افراطی فروید بر اهمیت تکانههای بیولوژیکی تلقی میشد، خصوصاً تکانه جنسی و تهدیدی که آن تکانهها بر فرد تحمیل میکند، مطرح شدند.
نوفرویدها شخصیت آدمی را به میزان زیادی پیامد و نتیجه تأثیرات اجتماعی میدانند. آنها بر این باورند که اضطراب اولیه نه در آغاز تولد بلکه بعدها بروز میکند، زمانی که کودک فهمید به والدین وابسته است. کودک نه تنها برای ارضای نیازهای فیزیولوژیکی اساسی، بلکه برای حفاظت و حمایت نیز به والدین وابسته است. اضطراب در نتیجه ناکامی بالقوه یا واقعی چنین نیازهای ایجاد میشود. بر اثر رفتارهای بد کودک، والدین ممکن است عواطف و حمایت خویش را از کودک دریغ کنند. این تهدید، کودک را بر میانگیزد تا با انتظارات والدین همنواشود. با وجود این، نیاز مداوم کودک به واپس زنی این تکانهها، ناکامی و سپس پرخاشگری معطوف به والدین را بوجود میآورد. آشکارا اگر کودک این پرخاشگری را ابراز دارد به طرد و اضطراب اولیه منتهی می شود و در غیر این صورت در نتیجه مجبور میشود، با استفاده از مکانیسمهای دفاعی کاملاً تثبیت شده که در اوان زندگی برای سرکوبی اضطراب اولیه به چالش گرفته شوند. بر طبق نظریه نوفرویدیها وقتی که دفاعهای اولیه که علیه اضطراب به کار گرفته میشوند منطقی و معقول باشند به آسانی در موقعیتهای جدیدی مورد تهدید خواهند گرفت. اگر چنین دفاعهایی ضعیف باشند یا در نتیجه فشار روانی درازمدت تضعیف گردند، آن گاه دفاعهای جدیدی شکل میگیرند که اضطرابهای جدید را دامن میزنند و در نتیجه روان نژندی تمام عیار ایجاد میشود(پاول و اندایت، 1378).
v نظریههای رفتاری اضطراب
آزمایشهای اولیه واتسون و رینر اضظراب را بر اساس نظریه رفتاری مورد پژوهش قرار داده. بنابر توصیف آنها، هراسها میتوانند از طریق شرطی شدن کلاسیک فراگرفته شوند و این تبیین را از آزمایشهایی که در مورد آلبرت کوچولو انجام داده بودند، به دست آوردند( سیف، 1997).
ماووردر این مورد نظریه دو عاملی را ارائه داده است. در عامل اول، ترس ها همان گونه که اشاره شد از طریق شرطیسازی کلاسیک ایجاد میشوند و فرد یاد میگیرد که ترس را به وسیله گریز آموزی کاهش دهد. کاهش ترس از طریق اجتناب یعنی دومین نوع یادگیری شرطی سازی فعال ایجاد میشود و پاسخ اجتنابی فرا گرفته میشود. مساله آموخته می شود و اضطراب کاهش مییابد و تقویت میشود. نظریه سلیگمن نیز بر اساس پیوستار از پیش آمادگی، عدم آمادگی میتواند بر فهم ترس شرطی شده کمک کند. محرکهایی که ما نسبت به آنها از نظر فیزیولوژیکی آمادگی داریم، با سرعت بیشتری نسبت به محرکهای غیر آماده، شرطی میشود(سیف، 1997).
v نظریه یادگیری شناختی – اجتماعی
این دیدگاه از رفتارگرایی تحول یافت و گسترش آن در نتیجه انتقاد از چیزی بود که انعطافناپذیری و عقاید سادهگراینه رفتارگرایی محض خوانده میشود. بندورا این نظریه را درست میداند که ترس و اضطراب فرا گرفته میشوند، ولی برای یادگیری، چهار مکانیسم اجتماعی را بر شمرد: نخست ، ترس ممکن است از طریق شرطیسازی کلاسیک دقیقاً به همان شیوهای که توصیف شده، فرا گرفته شود. دوم بنا به اظهار بندورا تجربه نیابتیمیتواند با اهمیت تلقی شود. این فرآیند هم سرمشقگیری خوانده شده است. سوم، آموزش نمادین که به یادگیری از طریق آموزش اشاره دارد، خواندن یا گفتن اینکه چیزهایی معین تهدیدا، دردزا، یا منع شدههستند. چهارم، بندورا به منطق نمادین که بالقوه در ایجاد اضطراب مهم میباشد نیز اشاره دارد. شخصی ممکن است استنباط کند چیزی خطرناک است. این فرایند ممکن است منطقی یا غیرمنطقی باشد. بنابراین در نظریههای یادگیری شناختی اجتماعی بر اهمیت ترکیب اصول یادگیری همراه با نقش تفکر و استدلال فردی در ایجاد اختلالات اضطرابی تاکید میشود( پاول و اندایت، 1378).
v نظریههای شناختی اضطراب
در نظریههای شناختی عقیده بر این است که عامل بوجود آورنده اضطراب یا فشار روانی رویدادها یا مشکلات نیستند، بلکه تفسیر فرد از رویدادها یا وقایع است که میتواند این مشکلات را به دنبال داشته باشد. نظریههای شناختی به عنوان رویکردی برای تبیین و درمان افسردگی توسعه یافتهاند. اخیراً از این نظریهها در حیطه اضطراب نیز استفاده شده است و نکات مورد تأکید و تلویحات درمانی آنها در این مورد نیز معتبر به شمار میروند. با وجود آن که نظریههای مختلف نکات نسبتاً متفاوتی را مورد تاکید قرار میدهند، در مجموع میتوان گفت که اضطراب به وسیله ارزیابی اشتباه یا نادرست از موقعیت ایجاد میشود(پاول و اندایت، 1377). تئوری شناختی بک از اضطراب و افسردگی، مورد بررسی قرار گرفته است. این تئوری مطرح میکند که هر حالت آسیب شناختی یک نیمرخ شناختی خاصی دارد. در وضعیت اضطرابی این نیمرخ شامل موقع تهدید جسمانی یا روانی ادراک شده در حوزه فردی است، نظریه شناختی بک تفاوت میان حالت عاطفی مبتنی بر محتوای شناختی خاص همراه با هر اختلال را مطرح میکند(بک، 1992). بک میگوید افکار اضطرابزا در اثر یک یا چند مورد از 4 نوع معنای فکری ایجاد میشود. الیس با طرح این موضوع که شماری از باورهای غیرمنطقی، عامل اولیه رنج و ناراحتی آدمی هستند به بسط و گسترش نظریه شناختی پرداخت به نظر وی اضطراب از باورهای غیرمنطقی ایجاد می شود. وی محرکها را موجب اضطراب نمیداند.بلکه تفسیر فرد از محرکها در ایجاد اضطراب مهم میداند و بازده باور غیرمنطقی طرح میکند(پاول و اندایت، 1377).
v اهميت و ضرورت تحقيق:
وقتي انسان نمي تواند تعارضات رواني خود را به طور مستقيم حل كند در واقع كل وجود او را در معرض خطر قرار مي گيرد براي رفع اين خطر فرد به طور ناخودآگاه به مكانيسم هاي دفاعي متوسل مي شود تا به كمك آنها موجوديت فرد را حفظ كند. توسل به مكانيسمهاي دفاعي تقريباً براي همه افراد پيش مي آيد و هر كس در زندگي روزمره خود به نحوي شكستها، نگرانيها و اضطرابهاي خود را به ياري همين مكانيسمهاي ناچيز جلوه مي دهد. بنابراين؛ وجود آنها براي سازگاري مجدد فر د با محيط خود لازم است...
آمارها نشان ميدهد که 3 درصد از دختران 12 تا 16 ساله، در مقابل 6 درصد از پسران هم سنوسال خودشان، دچار اختلالات شديد رواني ميشوند. افسردگي و اضطراب بيشتر از ساير اختلالات بين دختران نوجوان ديده ميشود. براي مثال، تحقيقي که بين سالهاي 1987 تا 2006 روي دختران 15 ساله اسکاتلندي انجام شده، نشان ميدهد که نزديک به 43 درصد آنها داراي مشکلات احساسي و 27 درصد از آنها داراي مشکلات رواني مانند افسردگي حاد و مزمن بودهاند. افسردگي و ساير اختلالات رواني در صورت شناخت مناسب والدين از فرزندانشان و مشاهده دقيق اعمال و رفتار آنها به سادگي قابل تشخيص بوده و اگر به موقع به روان پزشک مراجعه شود به راحتي قابل درمان نيز هست.
سبب شناسی اضطراب
عواملی که سبب ایجاد اضطراب شخص میشوند و به دو دسته کلی تقسیم میشوند: گروه اول، آن دسته عواملی هستند که با اثرگذاری بر روی ساختمان بدن و جسم، موجب اضطراب می گردند، گروه دوم؛ عواملی که برخاسته از طرز تفکر و بینش فرد است و سبب اضطراب درونی میگردد.
گروه اول : عوامل جسمی و فیزیکی ،
- کم کاری یا پرکاری تیروئید
- نزول شدید قند خون
- پرکاری مرکز غده فوق کلیوی
- افزایش هورمون کورتیزول
- مسمومیت با داروهای محرک
6- قطع ناگهانی این داروها:الف-الکل ب -مسکن ها
7- تومورهای مغزی، در مواردی ممکن است عامل به وجود آورنده اضطراب باشد، به خصوص تومورهای حوالی بطن سوم.
8- بیماریهای مزمن انسداد ریهها
9- مسمومیت با فلزات سنگین
10- بعضی از انواع صرع مربوط به ابتلاء دیانسفال
11- عدم تحمل قرص آسپرین( معانی، 1370، ص 14).
v گروه دوم؛ داشتن افکار نامعقول، اصرار فرد بر اینکه ؛
v چنان چه امور بر وفق مراد نباشند، نهایتاً به بدبختی فرد ختم میشود.
v اعتقاد فرد به اینکه، برای کسب احساس ارزشمندی باید از تمامی جهات کامل و بی نقص باشد.
v اعتقاد فرد بر اینکه تجارب گذشته به طور مطلق بر رفتار تأثیر میگذارد.
اعتقاد فرد بر اینکه عوامل خطرناک بیرونی وجود داشته و فرد باید از بروز آنها جلوگیری کند(شفیع آبادی، 1372، ص 11).
نشانه ها و علایم، نقش مهمی را در تعیین یک بیماری روانی ایفا می کنند. در واقع شناسایی علایم، راه را برای درمان هموار می کند. اضطراب هم دارای علایمی است. بعضی از نشانه ها در بدن و یا در رفتار و روان بروز می کنند. ممکن است همه این علایم در یک فرد مضطرب نباشند یا برخی از آنها در مورد فردی صادق باشند و در فرد دیگری صادق نباشند، ولی در عین حال قطعاً لازمة اضطراب وجود بعضی از این علایم است. در این مقاله با استفاده از منابع روانشناسی علایم را در مقوله های مجزایی دسته بندی می کنیم:
1. علایم جسمانی
همان طور که در تعریف اضطراب هم آمده بود، پاره ای از علایم جسمانی لازمة این بیماری روانی است، چرا که هر حالت هیجانی علاوه بر داشتن یک مؤلفه روانی، دارای یک مؤلفه بدنی هم می باشد. این علایم در کودکان مضطرب مثل بزرگسالان مشاهده می شود. بر اساس تحقیقات گسترده محققان در دهه های اخیر، نشانه های اضطراب درنخستین هفته ها و ماههای زندگی هم شناسایی شده است و بروز آنها در جسم کودکان بسیار حایز اهمیت می باشد.1 اضطراب گرچه یک بیماری روانی و درونی است، اما این علایم در جسم و رفتار هم به طور ناخودآگاه بروز می کند و نمی توان آن را کتمان کرد. امیر مؤمنان علی ـ سلام الله علیه ـ در کلامی زیبا و پرمعنا می فرماید: کسی چیزی را در ضمیر خود مخفی نمی کند مگر اینکه در سخنانی که از دهان او می پرد و در چهره و قیافه اش، آشکار می گردد.
علایم جسمانی را می توان به دو دسته تقسیم کرد: علایم ظاهری ، علایم داخلی.
الف ) علایم ظاهری:
گاهی در شخص مضطرب، علایمی بروز می کنند که هر کس او را ببیند، می تواند پی ببرد که او دچار یک حالت روانی است. این علایم عبارتند از:
ـ آشفتگی چهره و درهمی وضع موی سر و صورت و همچنین انقباض های خفیف در پلک ها، گشاد شدن مردمک چشم و…؛
ـ عرق کردن کف دست به گونه ای که ما در دست دادن به او احساس می کنیم و همچنین رنگ پریدگی، سرخ شدن رنگ پوست که این به خاطر تحریک زیاد اعصاب است؛
ـ لرز، سراسیمگی، دردهای عضلانی؛
ـ دشوار بودن سخن گفتن؛
ـ نیمه باز بودن و خشکی دهان؛
ـ اختلال های خواب: بی خوابی و بیداری طولانی یکی دیگر از علایم ظاهری است؛
ـ عدم تعادل : در حالت اضطراب انسان کنترل خود را از دست می دهد و رفتار غیر منطقی و نامعقولی پیدا می کند؛
ب) علایم داخلی:
گاهی اضطراب همراه با برخی از علایم می باشد که در ظاهر مشخص نیست، برخی از آنها عبارتند از:
ـ سیستم تنفسی: افزایش دفعات تنفس، کوتاهی تنفس، تنفس نا مرتب، احساس فشار در سینه.
ـ سیستم قلبی و عروقی: افزایش ضربان قلب، افزایش یا کاهش فشار خون.
ـ سیستم گوارشی: تهوع، استفراغ، آروغ زدن، اسهال، سوء هاضمه، شکم درد، کاهش وزن، بی اشتهایی یا افزایش اشتها، یبوست، احساس درد هنگام بلع غذا.
ـ دستگاه ادراری: تکرار و افزایش دفعات ادرار، بی اختیاری ادرار.
ـ دستگاه عصبی: فشار و هیجان، سردرد، ضعف و تاریکی دید، میگرن.
ـ سیستم مترشحه داخلی: افزایش کار غدد تیروئید و ادرنال ( فوق کلیوی)، اختلال غده های درون ریز.
ـ سیستم عضلاتی- اسکلتی: احساس کوفتگی و درد، افزایش کشش عضلانی و ضعف عضلات.
ـ سیستم تناسلی : کاهش میل جنسی در مردان و زنان، افزایش میزان خونریزی در دوران قاعدگی در خانم ها.
2. علایم روانی
سرگردانی یکی دیگر از مؤلفه های تعریف بود. اضطراب، به خاطر داشتن ماهیت روانی دارای علایمی چند است:
ـ ناتوانی در آرامیدگی: شخص مضطرب قدرت و توانایی لازم را در آرامش عضلانی و آرام سازی طبیعی خود ندارد.
ـ ناتوانی در حل مشکلات: یک احساس ناتوانی در مقابله با مشکل ها و برنیامدن از عهده مشکلات در شخص به وجود می آید.
ـ ناتوانی در تمرکز فکر: برای شخص مضطرب تمرکز در فکر، دشوار است و در نتیجه تصمیم گیری در اموری که مبتنی بر تفکر است برایش ممکن نیست.
ـ خستگی: خستگی مفرط از دیگر علایم روانی اضطراب است.
ـ احساس ناراحتی و نگرانی: همان طور که ذکر شد اضطراب احساس رنج آوری است، پس شخص مضطرب یک احساس ناراحتی در طول مدت اضطراب دارد.
کودکان مبتلا به اضطراب از جدایی در خارج از منزل احساس ناراحتی می کنند و این ناراحتی همیشه با آنها است.
ـ احساس ناامنی: وقتی کودکی رفتارهای همچون درآویختن و چسبیدن به دیگران و محیط را از خود نشان می دهد، نشانة اضطراب است، چون در این حالت شدیداً احساس ناامنی می کند.
ـ احساس ترس بی جا: کودک مضطرب همواره با احساس ترس مبهمی زندگی می کند، مثل اینکه خود را در لب پرتگاهی می بیند و بیم آن دارد تا هر لحظه حادثه ای اتفاق بیفتد.
ـ وحشت زدگی شبانگاهی: بروز مکرر این اختلال نشانة یک اضطراب است.
ـ ترس از سرزنش دیگران : کودک در مورد قضاوت دیگران از نتایج کارش نگران است و برای دستیابی به تأیید و عدم سرزنش آنها تلاش می کند.
ـ تحریک پذیری و زود رنجی: شخص مضطرب چون یک حالت نگرانی دارد، در برخی موارد زود رنجیده می شود.
ـ ترس از مرگ: یکی دیگر از علایم شخص مضطرب این است که از مرگ وحشت دارد. ما در بخش عوامل اضطراب به علت ترس از مرگ اشاره خواهیم کرد.
ـ احساس فشار و هیجان: این احساس به خاطر این است چیز ترسناکی در شرف وقوع است.
ـ احساس تشویش: در حالت اضطراب یک حالت تشویش به انسان دست می دهد که به وسیلة قشر مخ درک می شود.
3. علایم ذهنی ـ ادراکی
ـ کاهش فراخوانی خاطرات: شخص در حال غلبه اضطراب دچار ضعف حافظه می شود، به گونه ای که خاطرات خود را فراموش می کند.
ـ ناتوانی در تخیل: در اثر این ناتوانی فرد نمی تواند یک عبارت را به عبارت دیگر ربط دهد.
ـ عدم ثبات در رأی: شخص مضطرب در کوتاه مدت، رأی و تصمیمش تغییر می کند.
ـ ضعف تمرکز: بر اثر اضطراب، توانایی تمرکز و قدرت حافظه دچار اختلال می شوند.
ـ دقت در جزییات: شخص مضطرب به صورت وسواس گونه ای در جزئیات دقت می کند.
4. علایم عاطفی ـ هیجانی
ـ احساس تقصیر و گناه: کودک مضطرب همیشه احساس می کند که کاری را درست انجام نداده است و از این بابت همیشه احساس تقصیر و گناه می کند.
ـ احساس کمبود محبت:نوجوان مضطرب همیشه درجهت کسب تأیید دیگران تلاش می کند.
ـ احساس تنهایی و بیچارگی: شخص مضطرب به خاطر اینکه دارای یک حالت روانی است، همیشه خود را از دیگران جدا می بیند و احساس تنهایی می کند.
ـ احساس درماندگی: در اضطراب چنان احساس درماندگی و ناتوانی به شخص دست می دهد، که قدرت انجام هر کاری از او سلب می شود.
ـ احساس حسادت: شخصی که دارای اضطراب است، همیشه به افرادی که از امنیت و آرامش نسبی برخوردار هستند، حسادت می ورزد. این علامت برای شخص حسود در روایات اسلامی آمده است، حضرت علی ـ سلام الله علیه ـ کلامی زیبا در بیان خصوصیت شخص حسود دارند، آن حضرت می فرمایند: برای شناخت حسود همین بس که او غمگین می شود در حالی که تو شادمان هستی. و یا در روایتی دیگر می فرمایند: حسود از شرور و بدی ها خوشحال می شود و از سرور و خوشحالی دیگران، غمگین می گردد.
5. علایم رفتاری
خشم: خشم یکی از هیجانات نیرومندی است که در انسان نهاده شده است، و از سالهای اولیه رشد بروز می کند و اغلب رفتارهای پرخاشگرانه را بدنبال دارد. حضرت علی ـ سلام الله علیه ـ می فرماید: شدت خشم و غضب گفتار را دگرگون ، استدلال را زایل و فهم را مشوش می کند.
گاهی خشم بیانگر اضطراب فراوان است. بروز این خشم در رفتار انسان حاکی از ناپایداری هیجانی شدید است، چه زیبا فرموده است حضرت علی ـ سلام الله علیه ـ که: خشم و غضب صاحبش را هلاک می کند و زشتی هایش را آشکار می سازد.
ـ اختلال توجه: رفتار نامنظم کودک و پرداختن به فعالیت های متعدد بدون اینکه رغبتی به آنها داشته باشد، بیانگر اضطراب درونی اوست.
ـ تخریب گری: کودک مضطرب از کنترل رفتار خود ناتوان است وممکن است به تخریب گری بپردازد.
در پایان این فصل به علایم مرگ و لحظات آخر زندگی که در روایات به «سکرات الموت» تعبیر شده است، می پردازیم؛ چرا که آن لحظه از لحظات حساس و اضطراب زا است. امیر مؤمنان علی ـ سلام الله علیه ـ آن لحظه را چنین ترسیم می فرماید:
سکرات مرگ و حسرت از دست دادن آن چه داشتند بر آنها هجوم آورد، در سکرات مرگ اعضای بدنشان سست گردد و در برابر آن رنگ خود را باختند، سپس کم کم مرگ در آنها نفوذ کرد، بین آنها و زبان شان جدایی افکند. او همچنان در میان خانواده خود با چشم نگاه می کند و با گوش می شنود … گوش و زبانش از کار می افتد به طوری که در میان خانواده اش نمی تواند با زبانش سخن بگوید …
با دقت در این بیان نورانی برخی از علایمی که روان شناسان برای اضطراب ذکر کرده اند، می توان استخراج کرد. علایمی چون رنگ پریدگی، دشوار بودن سخن گفتن به وضوح از این بیانات می توان استفاده کرد. در آن لحظه حساس به خداوند متعال پناه می بریم و امیدواریم که اهل بیت ( علیهم السلام) ما را تنها نگذارند. ان شاء الله.
آثار اضطراب
بی تردید هر بیماری روانی در زندگی افراد و رفتار آنها در اجتماع، اثر گذار است. اضطراب هم به خاطر داشتن ماهیت روانی، از این قاعده مستثنی نیست. آن چه از اضطراب به ذهن می آید، همان حالت رنج آور بودن آن است؛ ولی می توان برای این حالت روانی، آثار مثبتی هم تصور کرد. در این فصل ما ابتدا از آثار مثبت اضطراب سخن می گوییم، و سپس به پیامدهای منفی آن، اشاره می کنیم:
یک) آثار مثبت
اضطراب به میزانی که صدمه آفرین نباشد، و توان کار را از آدمی سلب ننماید، امری مفید است و می تواند منشأ آثار مثبتی باشد؛ این امر از آن بابت است که اضطراب دارای صورت انگیزه ای و نقش محرک است و باعث ظهور و بروز بسیاری از پاسخها می شود. به همین منظور می توان از اضطراب استفادة اندک کرد و آنرا موجب رشد دانست و حتی در مواردی از اضطراب برای تکامل شخصیت می توان بهره گرفت، زیرا آدمی را وا می دارد تا از خطرات گوناگون خود را دور دارد؛ با توجه به نکته ای که در فصل دوم از این کتاب، ذکر کردیم و اضطراب را در مواردی با خوف قابل تطبیق دانستیم، از این رو اضطراب را در داشتن آثار مثبت، می توان همچون خوف ممدوح دانست.
به اعتقاد بسیاری از روانشناسان و روان پزشکان اضطراب تجلی واکنش جنگ و گریز برای حفظ جان انسان در رویارویی با خطر است.
شاید این هم حکمتی باشد که در همة افراد به میزانی ولو اندک اضطراب وجود دارد. البته این بدان معنا نیست که ماهیت آن سود رسان باشد و باید در ایجاد آن کوشش کرد. به هنجار یا نابهنجار بودن اضطراب، بستگی به علت، شدت و مدت آن دارد.
اضطراب به منزلة بخشی از زندگی هر انسان، در همة افراد در حدی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حد به عنوان پاسخی سازش یافته تلقّی می شود به گونه ای که می توان گفت: اگر اضطراب نبود همة ما پشت میزهایمان به خواب می رفتیم.
بنابراین مقدار معتدل اضطراب، برای رشد تکامل شخصیت لازم است و در همة افراد بشر وجود دارد، در ذیل به برخی از آثار مثبت اضطراب اشاره می کنیم:
عامل احتیاط: فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه کند. اضطراب متعادل یا نرمال سبب عکس العمل متناسب با خطر می باشد، و شخص را وادار به دفع خطرات از خود می کند. اضطراب ما را وا می دارد تا برای معاینه ای کلی به پزشک مراجعه کنیم، و لذا گفته اند: اضطراب برای بقای حیات ضرورت اساسی دارد؛ به این معنا که یک درد هیجانی است که مانند درد جسمانی به صورت یک فرآیند اخطار و هشداردهنده عمل می نماید. اضطراب سبب می شود کتابهایی را که از کتابخانه به عاریت گرفته ایم بازگردانیم و در یک جادة لغزنده با احتیاط رانندگی کنیم و ... بدین ترتیب زندگی طولانی تر، سازنده تر و بارورتری داشته باشیم.
بنابراین، اضطراب به منزلة بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد. از این زاویه می توان پاره ای از اضطرابهای دوران کودکی و نوجوانی را بهنجار دانست و تأثیر مثبت آنها را بر فرآیند تحول پذیرفت ؛چرا که این فرصت را برای افراد فراهم می آورد تا مکانیزمهای سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تنیدگی زا و اضطراب انگیز گسترش دهند. به عبارت دیگر می توان گفت که اضطراب در پاره ای از مواقع سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد می کند؛ امکان تجسم موقعیت ها و سلطه بر آن را فراهم می آورد و یا آنکه بر می انگیزد تا به طور جدی با مسؤلیت مهمی مانند آماده شدن برای یک امتحان و یا پذیرفتن یک وظیفة اجتماعی مواجه شود.
فروید در نوشته های اواخر عمر خود (1936) بین سه نوع متفاوت از اضطراب تمایز قائل شده است، اضطراب عینی یا اضطراب در برابر واقعیت که هر کسی آن را تجربه می کند و قابلیت واکنش به خطر واقعی است، آنگونه که در جهان خارج رخ می دهد. فروید مشخص می کند که چنین اضطرابی هم منطقی، و هم متناسب با محرک می باشد. چنین اضطرابی شیوة سریع و سازگارانه است که فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل می شود. اما اضطراب اخلاقی و روان رنجوری موجب مشکلات روانی می گردد.
در روایات اسلامی این نکته آمده است که چه بسا یک ترس سبب شود که شخص را به محل امنی و پناهگاهی برساند، امام علی ـ سلام الله علیه ـ می فرماید: چه بسا شخص خائفی که ترسش او را به جایگاه امنی در آورد.
عامل حرکت: اگر در ما، کار و تلاش اضطراب گونه ای نباشد، شور لازم را برای حرکت نخواهیم داشت، پس اضطراب عامل حرکت و از جای برخاستن است. نگرانی ناشی از احساس تحقیر سبب می شود که شاگرد برای موفقیت در امتحان تلاش کند، چون در مورد اضطراب امتحان دو علت ذکر می کنند: یکی ترس از شکست است که اگر شخص موفق نشود، پیش دیگران تحقیر می شود و این در واقع همان عزت نفس است که با موفقیت حاصل می شود و علت دوم ترس از انجام کار، که احتمالاً هدفهای انتخاب شده با هدفهای واقعی یکی نیستند ، که اولی مسلم و آشکار، دومی پنهان است.
عامل سرعت: اضطراب عامل سرعت و شتاب در امور می شود و آدمی را وا می دارد که کار خود را با سرعتی هر چه بیشتر انجام دهد و در صحنه از دیگران عقب نماند.
انگیزة دقت: اضطراب انسان را وامی دارد که در ذهن خود این تشویش را داشته باشد که نکند کارش ناقص باشد،مهندس را وامیدارد که در ابداع خود احتیاط نماید واین سبب اختراعات می شود.
تعادل: اضطراب با اینکه یک واکنش ابتدایی است، با این حال دارای بازتاب مخصوصی است و انسان را از بعضی انفعالات درونی رها می سازد. اضطراب و هیجان دارای نیرویی است که یک نوع تعادل در احساس آدمی برجا می گذارد و در آن حال با سرچشمه ای بسیار عمیق مربوط است که هنوز انگیزه آن بر ما پوشیده است
عامل نظم: نظمی که آدمی در زندگی روزمره، در غذا و لباس و در قرار دادن هر چیز در جای خود دارد ناشی از اضطراب متعادل است.زن خانه داری که همیشه کبریت را در جای خود می گذارد از یک سو به خاطر خطر آفرینی آن و از سوی دیگر این که وقتی برق خانه قطع شد چراغ را روشن کند. البته این نظم را می توان به عنوان عامل پیشگیری از اضطراب در این گونه موارد دانست.
رشد و پویایی: همان طور که قبلاً ذکر شد مقدار متعادل اضطراب، موجب رشد و تکامل شخصیت می شود، و در پویایی برخی از اعمال بشر، اضطراب متعادل مقام اصلی را اشغال می کند، چون اضطراب پاسخ طبیعی در مقابل تهدید است. بعنوان مثال اضطراب ناشی از نگرانی از امنیت مالی ممکن است:
ـ فردی را وادار به جمع کردن ثروت بنماید؛
ـ فرد دیگر را وادار به طرح واقع بینانه در سرمایه گذاری بیمه و برنامة دورة بازنشستگی نماید؛
ـ از طرفی در فردی ثالث موجب وابستگی کامل گردد.
در نتیجه اضطراب، همچون موتور محرکی است که اگر به وسیله عقل و درایت انسان هدایت شود، و جهت گیری درستی پیدا کند، آثار مثبتی از جمله آنچه گذشت و غیر آن می تواند داشته باشد، وگرنه عامل مخربی خواهد شد.
دو) آثار منفی
اگر چه اضطراب تا حدودی مفید است، اما این حالت ممکن است جنبة مزمن و مداوم بیابد که در این صورت نه تنها نمی توان پاسخ را سازش یافته دانست، بلکه باید آنرا به منزلة منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گسترده ای تلقی کرد که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند، و دارای آثار مخربی بر روح و روان و حتی جسم آدمی است که به برخی از آنها در ذیل اشاره می کنیم:
الف) آثار روانی
یأس و ناامیدی: اضطراب زندگی فرد را تا حد زیادی تلخ می کند، او را از تمام تماس های انسانی باز می دارد و امید او را به ایجاد یک زندگی آرام، نابود می کند. فرد مضطرب از شکست و بخصوص شکست معنوی بشدت هراس دارد و هنگامی که بعد از مدتها تردید، بالاخره عملی را انجام می دهد، از کرده خود پشیمان می شود و حتی اعمال بسیار ناچیز نیز ممکن است سبب ایجاد حالت حمله در شخص مضطرب بشود. افرادی که شدید مضطرب یا تحت فشار روانی هستند، افکار خود تردیدی و خود تقبیحی از خود نشان می دهند و خود را شکست خورده و نا امید و درمانده می دانند و این را به خود تلقین می کنند و دیدگاه کاملاً مأیوسانه ای به آینده زندگی پیدا می کنند.
احساس تنهایی: فرد مبتلا به اضطراب همیشه احساس بیچارگی و تنهایی می کند. او متکی به دیگران است و از این اتکاء رنج می برد، بنابراین، خود را آدم بدبخت و بیچاره ای می پندارد و نسبت به دیگران احساس عناد و کینه می نماید. به نظر می رسد تاکتیک های مهر طلبی در واقع نوعی پناه جویی است و حاکی از احساس درماندگی است. چرا که شخص مضطرب با وجود این حالت روانی همیشه خود را تنها و بی چاره می داند.
ب) آثار رفتاری
ترس از آینده: فرد مضطرب همیشه از آینده می ترسد و این ترس در رفتار و فعالیت تأثیر نموده، اغلب باعث حمله های عصبی در او می شود. اضطراب از آینده از جمله موانعی است که اگر در روح فرد نفوذ کند عزم و تصمیمش را درهم می شکند. شخص مضطرب همیشه در شک و تردید بسر می برد و نمی تواند در هیچ موردی به سرعت تصمیم بگیرد، زیرا از اشتباه کردن می ترسد و عدم تصمیم را به تصمیم غلط ترجیح می دهد. این وسواس و یا بد بینی نسبت به کارهای خود همیشه تأثیر منفی بر زندگی او می گذارد.
عامل اختلال در نوجوان: عدم تعادل در حالات و رفتار و عملکردها، اتخاذ مواضع و افت اندیشه و تفکر و تحصیل، ضعف در کار و تلاش، بروز بیماری های عصبی، و تغییر هویت شخص نوجوان یا جوان از آثار منفی اضطراب است و پیامد این اثر این است که کار تربیت و هدایت این نسل دشوار می گردد. گر چه برخی از این آثار در افراد مضطرب در سنین دیگر هم دیده می شود؛ اما جوان به خاطر اضطرابی که از تغییرات جسمانی او ناشی می شود بیشتر این حالت در او بروز می کند و اثر منفی بر فعالیت های او می گذارد.
عامل وسواس: اضطراب ها در مواردی می توانند زمینه را برای نابسامانی رفتاری و اختلال در اعصاب نیز فراهم آورند. بسیاری از روانکاوان ریشه و منشاء وسواس را درونی می دانند و برای اضطراب در این زمینه نقش فوق العاده ای قایلند. به عنوان مثال کودکی که خود را آلوده کرده است، برای مقابله با اضطراب ناشی از آن، که به علت نگرانی از امر و نهی مادر پدید می آید، خود را بطور مکرر می شوید. تکرار این امر زمینه را برای عادت و یا پیدایش افکار وسواس فراهم می آورد که نگران کننده و صدمه آفرین است. البته گاهی ممکن است وسواس زمینه را برای بروز اضطراب فراهم کند، پس اضطراب و وسواس لازم و ملزوم یکدیگرند.
ج) آثار عاطفی ـ هیجانی
عامل عصبانیت و خشم: شخص مضطرب ممکن است ناگهان عنان خشم را رها کرده و به کسانی که به آنها اتکا داشته، به شدت حمله کند، ولی معمولاً جرأت اجرای منویات خود را ندارد و احساس تقصیر و پشیمانی می کند و همین باعث می شود تا به خود حمله نموده و خویشتن را سرزنش کند.
سرکوبی عواطف: اضطراب یکی از علل مهم سرکوب کردن عواطف می باشد، این موضوع به ویژه هنگامی صادق است که اضطراب با احساس تقصیر توأم شود. به عنوان مثال اضطراب سبب می شود آدمی عشق و محبت خود را فراموش کرده و حالت رحم و دلسوزی خود را نادیده بگیرد؛ بنابراین در برابر جریانات زندگی، لذت و نشاط کافی نداشته باشد.
هـ) آثار اجتماعی
از بین رفتن فرصت ها: اضطراب و نگرانی از آینده، تأسف و افسوس بر گذشته از جمله موانعی هستند که اگر در روح کسی نفوذ نمایند، عزم و تصمیمش را در هم می شکنند، و او را خودباخته و مرعوب می سازند، نگرانی از آینده و افسوس بر گذشته سد راه سعادت آدمی هستند.
افسوس بر گذشته و اضطراب از آینده مانند موریانه، ریشه های امید و اراده را در ضمیر مردم می خورند و آنانرا بطوری مردد و احیاناً مأیوس می نمایند که از سعی و کوشش دلسرد شده و گاهی از انجام وظایفی که بر عهده دارند سر باز می زنند. این دو مانع روانی نمی گذارند مردم از فرصت موجود و از نیرویی که اکنون در اختیار دارند، بدرستی استفاده کنند و موجبات پیروزی و موفقیت خود را فراهم آورند. بدبختانه بیشتر مردم از زن و مرد، پیر و جوان در تمام شئون فردی و اجتماعی به این بیماری روحی گرفتارند و از شکنجه های جانکاه افسوس و نگرانی، همواره رنج می برند. به همین جهت بسیاری از فرصتهای عزیز را بی ثمر و رایگان از کف می دهند و پس از آن در آتش حسرت و ندامتی که خود افروخته اند می سوزند.
در روایات اسلامی سفارش شده است که هیچ وقت بر گذشته افسوس و حسرت نخورید و در مورد آینده، هم نگران و مضطرب نباشید. حضرت علی ـ سلام الله علیه ـ می فرماید: افسوس های گذشته را، در دل خود بیدار مکن! که تو را از آمادگی آینده باز می دارد. در جای دیگر دربارة اضطراب و نگرانی از آینده به خاطر رزق و روزی می فرمایند: غم فردای نیامده را بر امروز موجودت تحمیل مکن یعنی بار امروز را به خاطر فردا سنگین منما و غصه آنچه هنوز نیامده مخور و در مورد آن نگران و مضطرب نباش.
تأثیر منفی بر زندگی: کاهش قدرت برای برخورد با مسائل آن طور که هستند، عدم راه حل برای مسائل، عدم قدرت برای سازگاری با تغییرات و کمتر لذت بردن از زندگی از دیگر آثار منفی اضطراب به شمار می رود. چرا که شخص مضطرب در برخورد با مسائل نمی تواند سریع تصمیم بگیرد و راه حلی برای مشکلات پیدا کند؛ از این رو غالباً از مشکلات زندگی وحشت دارد و در نتیجه نمی تواند بهرة کافی و لذتی وافر از زندگی ببرد.
بیماری هایی که در اثر اضطراب به وجود می آید:بیماری کاهش قند خون:
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا میکند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را بهسوى خود منعطف کرده است.
این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد.
- افزایش فشار خون و بیماری قلبی
- افزایش فشار خون و بیماری قلبی ارتباط نزدیکی با اضطراب دارند ( کوپر 1982، مترجم، مدیحی، 1370).
سرطان
ااضطراب در ایجاد سرطان میتواند نقش اساسی داشته باشد چرا که اضطراب در بسیاری از موارد باعث وقفه در سیستم دفاعی بدن میگردد. ( وپر 1982، مترجم مدیحی 1370، ص 54).
بیماری معده و روده
افراد معینی در مقابل اضطراب با افزایش اسید معده عکسالعمل نشان میدهند که غالباً عامل موثری در ایجاد زخم معده و روده است. سایر حالاتی که مع
مطالب مشابه :
برنامه عملیاتی گروه مشاوره ناحیه 2 کرمانشاه
هسته مشاوره آموزش وپرورش ناحیه2 کرمانشاه - برنامه عملیاتی گروه مشاوره ناحیه 2 کرمانشاه
مدیریت آموزش و پرورش ناحیه 2 کرمانشاه نیز تغییر کرد/ فرشادفر سرپرست شد
مدیریت آموزش و پرورش ناحیه 2 کرمانشاه نیز تغییر کرد (مدیرکل اداره آموزش وپرورش استان
اضطراب
هسته مشاوره آموزش وپرورش ناحیه2 کرمانشاه - اضطراب - هسته مشاوره ناحیه دو کرمانشاه - هسته
منابع پيشنهادي براي آزمون علمي – تخصصي مشاوران
هسته مشاوره آموزش وپرورش ناحیه2 کرمانشاه هسته مشاوره ناحیه دو کرمانشاه
پیوند اولیا و مربیان
هسته مشاوره آموزش وپرورش ناحیه2 کرمانشاه - پیوند اولیا و مربیان - هسته مشاوره ناحیه دو
بهداشت روان در مدرسه
هسته مشاوره آموزش وپرورش ناحیه2 کرمانشاه - بهداشت روان در مدرسه - هسته مشاوره ناحیه دو
روزشمار هفته بهداشت روان
هسته مشاوره آموزش وپرورش ناحیه2 کرمانشاه - روزشمار هفته بهداشت روان - هسته مشاوره ناحیه دو
دریافت کارت ورود به جلسه آزمون علمی ، تخصصی و حرفه ای مشاوران مدارس
تاريخ : جمعه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۳ | 0:37 | نویسنده : هسته مشاوره ناحیه دو | .:
برچسب :
آموزش وپرورش ناحیه 2 کرمانشاه