تركيب بندي
تركيب بندي تصوير
صاحبنظران واشخاصي كه با تصوير سروكار دارند در مورد چگونگي تركيب بندي تصوير نظرهاي متفاوتي عنوان مي نمايند. عده اي قواعد موجود را كوركورانه تقليد مي كنند عده اي قواعد پيش پا افتاده و معمول را به كار مي گيرند. برخي قواعد و فرضيات را رد كرده و نماي خود را به طور تصادفي و بدون در نظر گرفتن نكته خاصي تركيب مي كنند اما در واقع , هر گونه بررسي عميق تركيب بندي تصوير بايد با شرايط عيني موضوع در ارتباط باشد و اين روشي است كه اشخاص حرفه اي و با تجربه بكار مي گيرند و هميشه بخاطر داشته باشيم چشمي كه هدايت نشود در اطراف صحنه سرگردان مي شود و مي كوشد تا خودش كانونهاي توجه را پيدا كند حتي زماني كه هيچ الگو و رابطه اي وجود ندارد.
اصول تركيب بندي:
اصول مربوط به تركيب بندي تصاوير قانون نمي باشد. اين اصول اشاراتي بر چگونگي واكنش بيننده نسبت به توزيع خطوط و رنگها در قاب تصوير هستند. اينكه شما رنگ خاصي را در صحنه قرار دهيد يا از آنچه در صحنه وجود دارد يكي را انتخاب كنيد چندان مهم نيست. مهم آن است كه اگر تصوير خود را به نحو قابل قبول تركيب بندي نكنيد احتمال دارد بيننده برنامه متوجه هدف و مفهوم صحنه نشود و تصاوير شما را غلط تفسير كند و بالاخره با تصاوير بدون هدف و نامشخص كسل شود. از اين رو بايد توجه داشت كه تركيب بندي تصوير چيزي مانند ((بسته بندي تصوير ))نيست و داراي اصولي است كه در كيفيت تصاوير موثر هستند. به عبارت ديگر تركيب بندي تصوير روشي است كه به كمك آن افكار و انديشه هاي كارگردان در قالب تصاوير تداوم مي يابند عملي كه دوربين انجام مي دهد چيزي بيش از قاب بندي بخشي از صحنه است. دوربين ذاتا آنچه را كه نشان مي دهد تعديل مي نمايد و از آنجا كه قاب تصوير , موضوعهاي درون خود را از ديگران جدا مي كند (بيننده ديگر قادر به ديدن وقايع و عوامل خارج از اين چارچوب نمي باشد) و چون تصوير حاصل سخت و مسطح است (دوربين نمي تواند عمق صحنه را باز آفريني كند) روابط خاصي بين اجزاء و عوامل موجود در قاب تصوير پديد مي آيد كه در صحنه اصلي وجود ندارد.
هيچ نمايي واقعيت را مستقيما به نمايش نمي گذارد. بسياري مواقع اين تجارب شخصي است كه ما را قادر مي سازد تصوير را توجيه و يا تفسير كنيم, يعني از آنچه كه مي بينيم برداشت نسبتا صحيحي انجام دهيم.
تقسيم بندي طلائي:
از نخستين روزهاي فلسفه يونان مردمان كوشيده كه در هنر يك قانون هندسي پيدا كنند. زيرا كه اگر هنر (كه آن را با زيبائي يكي مي دانند) همان هماهنگي باشد و هماهنگي هم از رعايت تناسبات حاصل شود, منطقي به نظر مي رسد كه فرض كنيم اين تناسبات ثابت مي باشند. تناسب هندسي معروف به تقسيم طلائي قرنها به عنوان كليدي براي اسرار هنر در نظر گرفته مي شد و كاربرد آن نه تنها در هنر بلكه در طبيعت نيز چنان عموميت دارد كه گاهي حرمت مذهبي نسبت به آن معمول داشته اند. در قرن شانزدهم گروهي از نويسندگان سه قسمت تقسيم طلائي را به تثليث مسيحي مربوط كرده اندو در تعيين طول و عرض در و پنجره و قاب عكس و صفحه كتاب و روز نامه غالبا از تقسيم طلائي استفاده مي كنند و مي گويند ويولونهاي خوش ساخت , اهرام مصر , تناسبات كليسا هاي گوتيك نيز بر همين قائده استوار مي باشند و نقاشان , مجسمه سازان و معماران بزرگ همواره از اين نسبتها براي بيان دريافتهاي خود از زيبائي استفاده كرده اند. در اين تقسيم طلائي همواره نسبتي ثابت وجود دارد يعني نسبت بخش كوچكتر به بخش بزرگتر متناسب است با نسبت بخش بزرگتر به تمامي طول خط.
تقسيم طلائي در حدود 3:5 است و قابي كه به دو بخش مساوي تقسيم شود فقط تعادل صوري دارد و خسته كننده و يكنواخت است و از اين كار بايد خود داري شود تقسيم قاب به نسبت 2:3 يا 3:5 بلافاصله حالت مكانيكي آن را ظاهر مي كند و تعادلي قابل قبول تر و جالب تر ايجاد مي كند. در قاعده يك سوم ها طول و عرض قاب به سه قسمت مساوي تقسيم شود و موضوعهاي اصلي در محل تقاطع خطوطي كه از اين قسمتها مي گذرند قرار مي گيرند.كه به آن نقاط طلائي مي گويند.
زاويه دوربين
يكي ديگر از مسائل مهم در قاب بندي تصوير زاويه دوربين مي باشد و داراي اثراتي شگرف بر بيننده است. به طور كلي بي نهايت زاويه براي دوربين وجود دارد اما سه زاويه اصلي وجود دارد:
1) خط همتراز چشم (زاويه ديد افقي) Eye Level
(Straigh – on – angle)
زاويه خط همتراز چشم برابر با ارتفاع ديد بيننده اي با قد متوسط است در نماهائي اين چنين, دوربين جاي چشم فرد قرار مي گيرد. در بسياري ازمواقع با استفاده از خط همتراز از چشم مي توان تصويري به شدت نمايشي خلق نمود مثل قطاري كه به سرعت به طرف دوربين مي آيد. با اين وجود جذابيت اين نماها كم نمي باشد.
2) نماي سر پائين با زاويه بالا (High Shot):
نماهاي سر پائين به نماهائي اشاره دارد كه در آنها دوربين از بالا به موضوع نگاه مي كند. البته ضروري نيست كه دوربين حتما در جايي بسيار بلند قرار گيرد. اين نماها باعث مي شوند كه ضربا هنگ يكنواخت نماهاي همتراز چشم تغيير كنند. نماهاي سر پايين مي توانند توليد تضاد, اختلاف و جذابيت نمايشي كنند. نماهاي سرپائين را مي توان به چند منظور استفاده كرد.
الف) مسائل فني – (براي آسانتر كردن درك و تماشاي كنش مثل تماشاي بازي فوتبال كه از بالا بسيار راحت تر از سطح زمين صورت مي گيرد.)
ب) مسائل زيبا شناختي: (براي تصوير ايده آل هنري مثل گرفتن نماهائي از بالاي سر يك حركت در اسكي).
ج) مسائل روان شناختي: نماهاي سر پائين بهترين روش براي تحقير افراد است. براي نشان دادن فردي كه همه چيز خود را از دست داده و اكنون فردي حقير شده است شما مي توانيد با استفاده از يك عدسي زاويه باز و زاويه سر پائين ارتباط او را با عناصر صحنه از بين ببريد. وقتي كه دوربين او را از ارتفاعي بالا نشان مي دهد, آن شخصيت به عنصري كوچك و منزوي تبديل مي شود.
3 - نماهاي سر بالا يا زاويه پائين(Low –Shot)
در نماهاي سر بالا , دوربين پائين تر از موضوع قرار مي گيرد. به كسي اغراق نماهاي سر بالا (LOW Shot): را مي توان نماي نقطه نظر يك كرم دانست نماهاي سر بالا , كاربرد هاي روان شناختي دارند. در چنين نماهايي موضوع جايگاهي همانند قاضي يا كشيش دارد و هنگامي كه بيننده به آنها نگاه مي كند احساس ترس مي كند يا احساس احترام در بيننده افزايش مي يابد.
نماهاي سر بالا به لحاظ تركيب بندي تصويري كاركردي كاملا نمايشي دارند. اگر ساختماني كوچك را در پيش زمينه قرار دهيد و سپس سر بالا از آن فيلم بگيريد , آن ساختمان شبيه برجي به نظر مي رسد. اگر خط افق و عناصر موجود در پس زمينه را از تصوير حذف كنيد و سر بالا تصوير برداريد انگار وي را در برابر آسمان قرار داده ايد كه جلوه هاي نمايشي ويژه اي دارد.
صاحبنظران واشخاصي كه با تصوير سروكار دارند در مورد چگونگي تركيب بندي تصوير نظرهاي متفاوتي عنوان مي نمايند. عده اي قواعد موجود را كوركورانه تقليد مي كنند عده اي قواعد پيش پا افتاده و معمول را به كار مي گيرند. برخي قواعد و فرضيات را رد كرده و نماي خود را به طور تصادفي و بدون در نظر گرفتن نكته خاصي تركيب مي كنند اما در واقع , هر گونه بررسي عميق تركيب بندي تصوير بايد با شرايط عيني موضوع در ارتباط باشد و اين روشي است كه اشخاص حرفه اي و با تجربه بكار مي گيرند و هميشه بخاطر داشته باشيم چشمي كه هدايت نشود در اطراف صحنه سرگردان مي شود و مي كوشد تا خودش كانونهاي توجه را پيدا كند حتي زماني كه هيچ الگو و رابطه اي وجود ندارد.
اصول تركيب بندي:
اصول مربوط به تركيب بندي تصاوير قانون نمي باشد. اين اصول اشاراتي بر چگونگي واكنش بيننده نسبت به توزيع خطوط و رنگها در قاب تصوير هستند. اينكه شما رنگ خاصي را در صحنه قرار دهيد يا از آنچه در صحنه وجود دارد يكي را انتخاب كنيد چندان مهم نيست. مهم آن است كه اگر تصوير خود را به نحو قابل قبول تركيب بندي نكنيد احتمال دارد بيننده برنامه متوجه هدف و مفهوم صحنه نشود و تصاوير شما را غلط تفسير كند و بالاخره با تصاوير بدون هدف و نامشخص كسل شود. از اين رو بايد توجه داشت كه تركيب بندي تصوير چيزي مانند ((بسته بندي تصوير ))نيست و داراي اصولي است كه در كيفيت تصاوير موثر هستند. به عبارت ديگر تركيب بندي تصوير روشي است كه به كمك آن افكار و انديشه هاي كارگردان در قالب تصاوير تداوم مي يابند عملي كه دوربين انجام مي دهد چيزي بيش از قاب بندي بخشي از صحنه است. دوربين ذاتا آنچه را كه نشان مي دهد تعديل مي نمايد و از آنجا كه قاب تصوير , موضوعهاي درون خود را از ديگران جدا مي كند (بيننده ديگر قادر به ديدن وقايع و عوامل خارج از اين چارچوب نمي باشد) و چون تصوير حاصل سخت و مسطح است (دوربين نمي تواند عمق صحنه را باز آفريني كند) روابط خاصي بين اجزاء و عوامل موجود در قاب تصوير پديد مي آيد كه در صحنه اصلي وجود ندارد.
هيچ نمايي واقعيت را مستقيما به نمايش نمي گذارد. بسياري مواقع اين تجارب شخصي است كه ما را قادر مي سازد تصوير را توجيه و يا تفسير كنيم, يعني از آنچه كه مي بينيم برداشت نسبتا صحيحي انجام دهيم.
تقسيم بندي طلائي:
از نخستين روزهاي فلسفه يونان مردمان كوشيده كه در هنر يك قانون هندسي پيدا كنند. زيرا كه اگر هنر (كه آن را با زيبائي يكي مي دانند) همان هماهنگي باشد و هماهنگي هم از رعايت تناسبات حاصل شود, منطقي به نظر مي رسد كه فرض كنيم اين تناسبات ثابت مي باشند. تناسب هندسي معروف به تقسيم طلائي قرنها به عنوان كليدي براي اسرار هنر در نظر گرفته مي شد و كاربرد آن نه تنها در هنر بلكه در طبيعت نيز چنان عموميت دارد كه گاهي حرمت مذهبي نسبت به آن معمول داشته اند. در قرن شانزدهم گروهي از نويسندگان سه قسمت تقسيم طلائي را به تثليث مسيحي مربوط كرده اندو در تعيين طول و عرض در و پنجره و قاب عكس و صفحه كتاب و روز نامه غالبا از تقسيم طلائي استفاده مي كنند و مي گويند ويولونهاي خوش ساخت , اهرام مصر , تناسبات كليسا هاي گوتيك نيز بر همين قائده استوار مي باشند و نقاشان , مجسمه سازان و معماران بزرگ همواره از اين نسبتها براي بيان دريافتهاي خود از زيبائي استفاده كرده اند. در اين تقسيم طلائي همواره نسبتي ثابت وجود دارد يعني نسبت بخش كوچكتر به بخش بزرگتر متناسب است با نسبت بخش بزرگتر به تمامي طول خط.
تقسيم طلائي در حدود 3:5 است و قابي كه به دو بخش مساوي تقسيم شود فقط تعادل صوري دارد و خسته كننده و يكنواخت است و از اين كار بايد خود داري شود تقسيم قاب به نسبت 2:3 يا 3:5 بلافاصله حالت مكانيكي آن را ظاهر مي كند و تعادلي قابل قبول تر و جالب تر ايجاد مي كند. در قاعده يك سوم ها طول و عرض قاب به سه قسمت مساوي تقسيم شود و موضوعهاي اصلي در محل تقاطع خطوطي كه از اين قسمتها مي گذرند قرار مي گيرند.كه به آن نقاط طلائي مي گويند.
زاويه دوربين
يكي ديگر از مسائل مهم در قاب بندي تصوير زاويه دوربين مي باشد و داراي اثراتي شگرف بر بيننده است. به طور كلي بي نهايت زاويه براي دوربين وجود دارد اما سه زاويه اصلي وجود دارد:
1) خط همتراز چشم (زاويه ديد افقي) Eye Level
(Straigh – on – angle)
زاويه خط همتراز چشم برابر با ارتفاع ديد بيننده اي با قد متوسط است در نماهائي اين چنين, دوربين جاي چشم فرد قرار مي گيرد. در بسياري ازمواقع با استفاده از خط همتراز از چشم مي توان تصويري به شدت نمايشي خلق نمود مثل قطاري كه به سرعت به طرف دوربين مي آيد. با اين وجود جذابيت اين نماها كم نمي باشد.
2) نماي سر پائين با زاويه بالا (High Shot):
نماهاي سر پائين به نماهائي اشاره دارد كه در آنها دوربين از بالا به موضوع نگاه مي كند. البته ضروري نيست كه دوربين حتما در جايي بسيار بلند قرار گيرد. اين نماها باعث مي شوند كه ضربا هنگ يكنواخت نماهاي همتراز چشم تغيير كنند. نماهاي سر پايين مي توانند توليد تضاد, اختلاف و جذابيت نمايشي كنند. نماهاي سرپائين را مي توان به چند منظور استفاده كرد.
الف) مسائل فني – (براي آسانتر كردن درك و تماشاي كنش مثل تماشاي بازي فوتبال كه از بالا بسيار راحت تر از سطح زمين صورت مي گيرد.)
ب) مسائل زيبا شناختي: (براي تصوير ايده آل هنري مثل گرفتن نماهائي از بالاي سر يك حركت در اسكي).
ج) مسائل روان شناختي: نماهاي سر پائين بهترين روش براي تحقير افراد است. براي نشان دادن فردي كه همه چيز خود را از دست داده و اكنون فردي حقير شده است شما مي توانيد با استفاده از يك عدسي زاويه باز و زاويه سر پائين ارتباط او را با عناصر صحنه از بين ببريد. وقتي كه دوربين او را از ارتفاعي بالا نشان مي دهد, آن شخصيت به عنصري كوچك و منزوي تبديل مي شود.
3 - نماهاي سر بالا يا زاويه پائين(Low –Shot)
در نماهاي سر بالا , دوربين پائين تر از موضوع قرار مي گيرد. به كسي اغراق نماهاي سر بالا (LOW Shot): را مي توان نماي نقطه نظر يك كرم دانست نماهاي سر بالا , كاربرد هاي روان شناختي دارند. در چنين نماهايي موضوع جايگاهي همانند قاضي يا كشيش دارد و هنگامي كه بينند.ه به آنها نگاه مي كند احساس ترس مي كند يا احساس احترام در بيننده افزايش مي يابد.
نماهاي سر بالا به لحاظ تركيب بندي تصويري كاركردي كاملا نمايشي دارند. اگر ساختماني كوچك را در پيش زمينه قرار دهيد و سپس سر بالا از آن فيلم بگيريد , آن ساختمان شبيه برجي به نظر مي رسد. اگر خط افق و عناصر موجود در پس زمينه را از تصوير حذف كنيد و سر بالا تصوير برداريد انگار وي را در برابر آسمان قرار داده ايد كه جلوه هاي نمايشي ويژه اي دارد
مطالب مشابه :
سایت دانشگاه آزاد اسلامی واحد آذرشهر
وبلاگ اشپزخانه دانشگاه اذرشهر - سایت دانشگاه آزاد اسلامی واحد آذرشهر - اموزش اشپزی
تركيب بندي
بچه های معماری دانشگاه آزاد آذرشهر - تركيب بندي - آنکه معمار است و الگوی همه ،لاله ای بر قلب
چارت درسی کاردانی پیوسته و کاردانی ناپیوسته کامپیوتر
گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامی آذرشهر - چارت درسی کاردانی پیوسته و کاردانی ناپیوسته
تکنولوژی Raid
گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامی آذرشهر - تکنولوژی Raid -
بخشنامه های مرتبط با دفتر جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
دفتر جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد آذرشهر - بخشنامه های مرتبط با دفتر جذب هیئت علمی دانشگاه
آشنایی با اصول معماری سبز در شهر
بچه های معماری دانشگاه آزاد آذرشهر - آشنایی با اصول معماری سبز در شهر - آنکه معمار است و
انتقال کلیه کلاسهای خانم مهندس آقازاده از روز یکشنبه به روز چهارشنبه
گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامی آذرشهر - انتقال کلیه کلاسهای خانم مهندس آقازاده از روز
وسایل مورد نیاز برا بچه های جدیدالورود رشته مهندسی معماری
بچه های معماری دانشگاه آزاد آذرشهر - وسایل مورد نیاز برا بچه های جدیدالورود رشته مهندسی
برچسب :
دانشگاه آزاد آذرشهر