متن ادبی در مورد حضرت رقیه(سلام الله علیها)
ميچکند از نگاهها، پنهان اشکها، يادگار دريايند
آسمان هم به گريه ميآيد وقتي از چشم «کودکي»، آيند
کودکي مانده
در دل غربت خفته امّا درون ويرانه
آن که روزي نگاه زيبايش شد حديث هزار پروانه
جرم او را کسي نميدانست جرم پروانه را نميدانند
آنچه مردم شنيده ميگويند رسمِ جانانه را، نميدانند
چشمها را گشوده، ميناليد در فضاي غريبِ ويرانه
مثل شمعي که اشک ميريزد در سکوت حزينِ يک خانه
نالههايش، اگرچه ميگفتند:
«غربت خانه کرده بيتابش»
دور ميزد درون تاريکي
لحظه لحظه، نگاه بيخوابش جستوجوهاي او، نشان ميداد
انتظار کسي، به جان دارد!
سر به بالا گرفته، ميپرسيد:
عمّه، اين خانه، آسمان دارد؟!
آسمان را گرفت در آغوش
مثل يک عقده در گلو، افسرد! آرزوي قشنگِ «بابا» هم!
در همان آخرين نگاهش، مُرد حضرت قاسم عليهالسلام يادگار
برادر
يادگار برادر
بود و پاره جگر حسن عليهالسلام . شوقي شگفت در چشمهايشيدايش موج ميزد. رنگ چشمهايش «اَحْلي
مِنَ العسل» بود. سيمايش شکفتهتراز گل بود. با عاطفهتر از هر آغوشي، عطشناک، رو در
روي تنهايي عمو ايستاد وهيچ نگفت. فرات در آن طرفِ فتوت موج ميزد و درياي
وفا در اين طرف حادثه،سر به زير و عطشناک، تشنه يک جرعه نگاه رضايتمند حسين
عليهالسلام بود.
«عمو جان تشنه خوناب تيغم
مکن از باده عشقت دريغم»
نگاه حسين عليهالسلام بر قامت بالاي قاسم ديري
نپاييد و چونان ابري بارورو بهاري، در ناگهاني از بغض شکفت و باريد. نگاه
قاسم يادآور مدينه است وغربت اندوهبار کوچههاي آن. نگاه قاسم موجخيز است
و با سياهي در ستيز. نگاهي است ژرفتر از زخمهاي عميق تنهايي و غربت.
قاسم همچنان سر به زير انداخته است و چشم
انتظار لحظه تلاقي تبسّم و اشک است.
«از پشت آسمانتْ فلک ميکند
خطاب کاي به ز روي مَه، مَه روي زمين
تويي
اينک اين حسين عليهالسلام است که غرق در اين
همه زلالي و زيبايي، دست درآغوش تماشاي قاسم ميکند و زيبايي زيبنده او را
مرور ميکند.
زيباييزيبنده قاسم را مرور ميکند و با يک پلک
زدن، به پس کوچههاي مدينه ميرسد،به لحظههاي تنهايي برادر. نگاه حسين از بقيع ميگذرد
و در جوار روضهپيامبر صلياللهعليهوآله ، خيمه ميزند. به ياد
ميآورد زماني را که برشانههاي پيامبر مينشست و غرق در لبخندهاي معطر پيامبر
ميشد. حسينعليهالسلام ، چشمهاي خيس خود را که گشود، بيتابي قاسم را در آغوش خوديافت. کدامين
اجازه ميتواند رنگ شيرين چشمهاي قاسم را از حسينعليهالسلام بگيرد؟
کدامين اجازه است که بايد از دل حسين عليهالسلامبر زبانش جاري
شود؟! که عشق، گذشتن از وابستگيها است، و سلوکي استبيتوقف. و حسين عليهالسلام سکوت کرد و
سکوت، سکوتي که علامت رضايت است ونشانه دلتنگيهاي ناگزير.
سکوت، علامت رضايت است و رضايت حسينعليهالسلام
سرمايه سعادت ابدي. قاسم که پاسخ را در سکوت عمو يافته بود،آسيمه سر، در آغوش حسين عليهالسلام شناور
شد. چشم در چشم حسين عليهالسلامدوخت و با زبان بيزباني، ايثار ماندگار عمو را
ستود.
قاسم، اينيادگار بهار زخمي برادر، لباس رزم به تن ميکند.
تا به بزم شوريدگان درآيد. قاسم ميرود، و با او رودي از نگاه حسين عليهالسلام جاري ميشود. قاسمميرود، گويي
دل و جان حسين عليهالسلام ميرود.
اي منظري که ميروي از چشم تر بمان در قاب چشم منتظرم يک نظر بمان
آفتاب روز عاشورا به سرخي کامل خود نزديک ميشود
و آسمان با غزل بارانيخويش به بدرقه قاسم ميشتابد. زخمها، آغوش خود را
به پيشوازش ميگشايند. تا چند لحظه بعد، قاسم مهمان تبسّم عمو خواهد شد. حسين در آن سوي واقعه،لحظههاي
تماشايي و سرشار از تمناي قاسم را مرور ميکند، تمنايي که آتش بردل حسين عليهالسلام
ميزند، تمنايي که:
«عمو جان تشنه خوناب تيغم
مکن از باده عشقت دريغم
سرم دارد هواي نيسواري
سرم را بر سر ني ميگذاري
عمو جان گر به صف افتادهام من چرا پس از قلم افتادهام من
بده جامي که دست افشان شوم من به جشن تيغها مهمان شوم من
و حسين عليهالسلام برخاست و ديد که انتظار،
در چشم منتظر قاسم موج ميزند. و زمان آن رسيده بود که شربت شهادت را بر کام قاسم
ريزد.
من دختر حسينم
ويران سرايم
امشب شد ميهمان سرايم
اين جا که خيزران نيست قرآن بخوان برايم
هر شب صدات کردم امشب دعات کردم
يا در برم بماني يا همرهت بيايم
زهرا عذار نيلي نگشود بهر حيدر
من هم به محضر تو صورت نمي گشايم
گر افکني جدايي در بين جسم و جانم
ديگر به جان زهرا از خود مکن جدايم
من دختر حسينم هم سنگر حسينم
ماه صفر محرم، شام است کربلايم
خواهم در اين خرابه دور سرت بگردم
ديوار گشته حائل، زانو شده عصايم
ديشب به شوق وصلت تا صبح گريه کردم
امشب بگو اسيران گريند در عزايم
کي گفته در خرابه شب ها گرسنه خفتم
بعد از تو بوده هر شب خون جگر غذايم
داني چرا عدويم تا حد مرگ مي زد
فهميده بود از اول من دخت مرتضايم
تا دور او بگردم تا دست او ببوسم
اي کاش همرهت بود عموي با وفايم
هر چند روسياهم آلوده گناهم
مولا بگير دستم من "ميثم" شمايم
مطالب مشابه :
متون ادبی (دکلمه های قرآنی)
دید گاه اسلام در مورد سپردن کارهای سنگین به زنان ; آیا در قرآن سخن از ازدواج موقت متن نهج
متن ادبی قران جهت آغاز برنامه
متن ادبی قران جهت آغاز شعر و متن مجری در مورد امام
متن ادبی در مورد حجاب
متن ادبی در مورد حجاب. آیامیدانید قرآن پيوندهای
متن ادبی در باره حجاب و زن
متن ادبی در قرآن هم مي گويد: زنان خودآرايي و خودنمايي و عشوه گري نكنند، تا مورد آزار
فنون و صنایع ادبی در قرآن
مطالعه ادبی قرآن در سطح آیات مورد اشاره و در عین حال جان بخشی در متن قرآن، درک
قرآن
فرهنگی,قرآنی و ادبی. ویژه متن قرآن در نظر قرآن در مورد طبیعت و انسان را
متن ادبی در مورد حضرت رقیه(سلام الله علیها)
متن ادبی در مورد حضرت رقیه(سلام الله علیها) اين جا که خيزران نيست قرآن بخوان
اعجاز قرآن
و اما در مورد نظم قرآن، سيد اظهار مىدارد كه به سادگی بعنوان یک متن ادبی برای
(متن ادبی) درباره نماز
نماز در قرآن چند بار آمده در مورد نماز. عکس (متن ادبی) درباره
برچسب :
متن ادبی در مورد قرآن