صحرای محشر!

سلام بر همه رفقا

اول از همه تسلیت میگم شهادت مادر رو...

سالی که با گریه بر غربت مادر شروع بشه حتما برکت زیادی داره.

تو لحظات ناب عزاداریتون یادمون کنین.

دوم از همه شرمنده بابت اینهمه تاخیر! دوست داشتم قبل سفرم به قم حتما یه پست بزارم...

دوست داشتم از پیرزنی بگم که دم پله های کفشداری 17 خورد زمین! و از درد غربت و تنهاییش می گفت...

دوست داشتم از روزی بنویسم که رواق حر عاملی بودم و مراسم ازدواج دانشجویی..

از زوجهای جوون دانشجو که به عنوان اردو اومده بودن مشهد و شروع برنامه هاشون تو حرم امام رئوف بود.

دوست داشتم بگم دارم میرم زیارت خواهر امام رضا (علیه السلام) و بگم همتون رو دعا میکنم...

.

نشد!

امروز چهارمین روز از سال جدیده...

سالی که برای من چشم تو چشم گنبد آقا تحویل شد...

و اولین نمازهای سالم رو تو حرمش خوندم...وبرای همه دعا کردم.

دیشب که اولین کشیک سال 94 رو داشتم، رواق حاتم خانی بودم. اولین رواق از درب پایین پای حضرت.

حقیقتا صحرای محشر بود!!!!!!

انقدر شلوغ بود که هرچی داد میزدم صدام نمیرسید به زائرها! خودم هم همون وسط گم شده بودم

چند بار از فشار جمعیت نزدیک بود بیفتم روی بقیه!!

فقط چوب پرم رو تند تند تکون میدادم و تا جایی که توان داشتم میگفتم:

"سمت راستت حرکت کن..یا الله...تو راه نایست..."

.

این وسط یه سری اتفاقات جالب هم افتاد!

- همینطور که چوب پر رو بالا گرفته بودم و تکونش می دادم، یهو در رفت! چوبش تو دستم موند و پرش پرتاب شد بین جمعیت! همه زائرها زدن زیر خنده و پر رو پیدا کردن و بهم دادن!

- به علت شلوغی مفرط بیشتر از نیم ساعت مونده به نماز مغرب درها رو بستیم! با کلی زحمت صفهای نماز مرتب شد..

--یک نی نی کوچولو به شدت گریه می کرد! اصلا لحظه ای هم توقف نداشت! تو بغل خالش بود. می گفت مامانش جای ضریح مونده و در بسته شده، وسایلش رو برداشت و یکی از بچه های خادم از تو فوریت های پزشکی بردش اونطرف. بعد از حدود 10دقیقه دوباره برگشتن و بچه با همون شدت گریه میکرد

گفتن مامانش رو پیدا نکردیم! خلاصه رفتن قسمت گمشدگان.

بعد از چند دقیقه مامانش سراسیمه اومد و گفت "گم شده بودم!"

--یه خانوم کوچولو هم گلاب به روتون دستشویی داشت تا حدی که به گریه افتاده بود

طفلی اومده بود به من میگفت چطوری برم؟ میگفتم خودت بلدی این همه راه بری باز بیای؟ تازه شاید نتونی دوباره بیای تو! میگفت عیب نداره تنهایی میرم!

جالب بود که ما براش جوش میزدیم و دنبال راه چاره بودیم اما مامان بی خیالش از جاش بلند نمیشد!!!

هرطور بود با کمک زائرها مامانشو راضی کردیم که همراهش بره.

و هرطور بود از بین جمعیت بردمشون و در رو باز کردم و گفتم سریع بپرین بیرون که الان همه میریزن تو!

.

پاس رو که تحویل دادم، تا رسیدم آسایشگاه، توی مسیر، صدای مراسم توی رواق امام خمینی پخش میشد.

یک روضه...یک روضه خیلی خیلی سوزناک...

دوست داشتم همون کنار صحن رو زمین بشینم و زار بزنم! دلم داشت از جاش کنده میشد... فقط خودم رو کنترل می کردم که داد نزنم!!!!!!!!!!!!

.

خیلی دعام کنین...خییییییییییلی...

 


مطالب مشابه :


فال ورق یا فال پاسور

فالستان|فال و طالع بینی|تاروت|فال ورق - فال ورق یا فال پاسور فال انبیاء فال چوب فال




فال تاروت

فال تاروت برای گرفتن فال تاروت ابتدا نیت کرده و سپس روی یکی از کارتها زیر کلیک کنید تا نتیجه




محرم،یلدا،کریسمس،روزنامه ها

فال,فال انبیا ,فال انبیاء,فال انبیاء الهی,گرفتن فال انبیا فال چوب وبلاگ 5- ستاره سرخ محشر




The important mechanical propeties of wood

وبلاگ تخصصی صنایع چوب و فراورده های مرکب - The important mechanical propeties of wood - به وبلاگ تخصصی صنایع چوب




روضه زینب

روز محشر گر که می بخشد سنگها و چوب و خاکستر همه . فال انبیا. قالب




یاحسین

آقا جون خودتون به همین شبای عزیز بهمون نگاهی بندازین ،تا در روز محشر فال چوب. فال حافظ




اینم به یاد ذاکر بی ادعا......

روز محشر سهم تو گردد چوب لای چرخ او




صحرای محشر!

صحرای محشر! فقط چوب پرم رو تند تند تکون میدادم و تا جایی که توان داشتم میگفتم: فال روزانه




عزاداری های شهر من تبریز

Wed 11 Dec 2013 ">کافه ی محشر . فال حافظ| شارژ زمانی که چوب به سرشان نزدیک می شود همگی با صدای




برچسب :