راههای رسیدن به شادی
هو
ميتوان يك زندگي حكيمانه و مطلوب از سه مولفه تشكيل شده است كه عبارتند از خوشي، خوبي و ارزشمندي.
از نظر مولانا جلالالدين خوش بودن، يكي از مطلوبات ذاتي و خواستههاي مشترك آدميان ميباشد كه همگان دنبال آنند:
اين همه عالم طلبكار خـوشند وز خوش تــزوير انـدر آتشند
طالب زر گشته جمله پير و خام ليك قلب از زر نداند چشم عام
مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات: 745-746
خوش بودن با برخوردار بودن از مطلوبات فردي، اجتماعی فردي و مطلوبات اجتماعی جمعي حاصل ميشود كه مطلوبات" فردي" عبارتند از: شادي، آرامش، اميد، رضايت باطن و معناداري زندگي. مطلوبات "اجتماعي فردی" نيز عبارتند از: ثروت، قدرت، محبوبيت، مقام، شهرت
و مطلوبات "اجتماعي جمعی" نيز عبارتند از: عدالت، آزادي، نظم، رفاه و امنيت
مقالة ذيل نگرشي به شادي و عوامل زمينهساز و موانع آن ميباشد، ميتوان گفت: شادي مهمترين مولفه در خوشايند بودن زندگي ميباشد كه از منظري مترادف با متصل شدن به منبع فيّاض عالم ميباشد چرا كه در هستي يك موجود است كه غم نميخورد و مبتهج بالذّات است.
در خانه غم بودن از همت دون باشد اندر دل دون همّت اسرار تو چون باشد
ذيلاً به مواردي از عوامل شاديزا و بهجتافزا اشاره ميشود.
1. شـادي و خوشحـالي بيشتر و پيشتر از آنكـه نتيجـة وقايع باشد، نتيجة نـوع نگـاه و واكنش
مابهوقايع ميباشد ميگويند 10% زندگي ما را وقايع تشكيل ميدهد و 90% زندگي را واكنش نسبت به وقايع بعضاً يك اتفاق براي دو نفر واكنشهاي كاملاً متفاوتي ميتواند به همراه داشته باشد و مثالهاي متعددي براي اين ميتوان ذكر و در زندگي روزمرّه مشاهده كرد. مثلاً كسي مانند مولانا جلالالدين مرگ را نيز كه براي خيليها تلخ ترين اتفاق ميباشد، «عروسي ابد» ميبيند و ميگويد:
مرگ ما چيست عروسيّ ابد سرّ آن چيست «هو الله احد»
موقع وفات امام خميني تعدادي از مسؤلان به جماران ميروند و آنجا از مرحوم كيومرث صابري (گلآقا) ميخواهند جملهاي بگويد تا به عنوان تسليت بر روي پارچه بنويسند، صابري ميگويد: خواستم جملهاي متفاوت بگويم كه رنگ و بوي ماتم و عزا نداشته باشد و گفتم: «عروج امام خميني بر ملكوتيان مبارك باد.» منظور اينكه نگاه و تلقّي ما از وقايع بسيار مهم و تاثيرگذار است. معاويه به عديبن حاتم ميگويد: علي (ع) در حقّ تو جفا كرد پسران تو در جنگ كشته شدند ولي پسران علي (ع) زنده ماندند. عدي بن حاتم ميگويد: من در حق علي (ع) جفا كردم او شهيد شد ولي من هنوز زندهام.
2. زندگي در زمان حال:
از مهمترين عوامل شادي، زيستن در زمان حال و با مفهوم مخالف، از عوامل زمينهساز غم و اندوه پرسهزدن در گذشته و آينده ميباشد، مولانا گويد:
جمله تلوينها ز ساعت خاسته است رست از تلوين و از ساعت برست
چون ز ساعت ساعتي بيرون شدي چـون نماند محرم بيچون شدي
مثنوي معنوي
زندگي در زمان حال پيش شرط مهم و دشوار زندگي اصيل ميباشد. در فيلم «نوامبر شيرين» وقتي بازيگر اصلي فيلم «چارلز ترون» موبايل و ساعت خود را به آب مياندازد صحنة زيبا و عميقي از رها شدن از قيد و بند زمان را به تصوير ميكشد و نوعاً بندي زمان بودن مانع ابتهاج و سرور واقعي ميگردد. مخصوصاً زندگي در گذشته و آينده صائب گويد:
عشرت امروز بيانديشه فردا خوش است فكر شنبه تلخ سازد جمعة اطفال را
مولانا نيز گويد:
ساقيا چون مست گشتي خويش را بر من بزن ذكر فردا سينه باشد نسيه را گردن بزن
ديوان شمس
قرآن نيز وقتي اولياي خدا را توصيف ميكند ميفرمايد: «اَلا انّ اولياء الله لاخوف عليهم ولا هم يحزنون»، (يونس، 62) شايد مُراد از دور بودن از خوف و حزن رها بودن از غم و اندوه گذشته و هراس و نگراني آينده باشد. خيام نيشابوري كه يكي از نابترين راههاي زندگي را در پارهاي از رباعيات خود به تصوير ميكشد مي گويد:
تا كي غم اين خورم كه دارم يا نه وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست كــاين دم كـه فرو بـرم بـرآرم يـانه
مطلبي به اصطلاح داخل پارانتز عرض ميشود كه خود ميتواند به صورت مستقل و مجزّا عنوان گفتار و مقالهاي گردد و آن اينكه از مقطع كودكي و كودكان ميتوان ده ويژگي را ياد گرفت و با خود داشت كه يكي از آنها زيستن در زمان حال ميباشد. كودكان نوعاً فارغ از غُل زنجير گذشته زندگي ميكنند و در هر لحظهاي كه سپري ميكنند خويش هستند ويژگي دوّم كودكان عمل به صرافت طبع ميباشد، آنچه ميخواهند فارغ از نظر و قضاوت ديگران انجام ميدهند به تعبير اگزيستانسياليستها خود هستند و خود را هستند. اقبال لاهوري ميگويد:
همچو آئينه مشو محو جمــال دگران از دل خويش فرو شوي خيال دگران
در جهان بال و پر خويش گشوده آموز كه پــريدن نـتـوان بـا پـر و بال دگـران
شايد يكي از مصاديق اين بيت از مثنوي كه ميگويد: ـ
در زمين ديگران خانه مكن كار خود كن كار بيگانه مكن
تطبيقاً عمل به صرافت طبع باشد. يكي از دوستان ميگويد در خدمت آيت اله بهاءالدين (ره) ميرفتيم كه نشست و پاهاي خود را داخل آب كرد و فرمود هوا گرم است قدري خنك بشوم!! شايد يكي از عواملي كه موجب ميشود در روستاها شادي بيشتر از شهر باشد اين است كه روستائيان صرافت طبع بيشتر دارند.
اسماعيل خويي گويد: «وقتي من بچه بودم مردم نبودند.» اين ناديده گرفتن مردم نه به معني بياعتنايي به ديگران كه غذا نخوردن به اشتهاي ديگران ميباشد. خودم باشم و خودم را باشم و خودم را بالا بكشم نه اينكه نقابدار ظاهر شوم و با يك سناريوي از پيش نوشته شده توسط ديگران در زندگي نقش بازي كنم.
ويژگي سوم كودكان اين است كه بازي را به جدّ ميگيرند.
چهارم اينكه كودكان هم به آساني ميخندند و هم به آساني گريه ميكنند اين نيز بسيار ارزشمند است هم در ارتباط با خنده و هم در ارتباط با گريه، مولانا گويد: «كودكان خندان و دانايان ترش» و در ديوان شمس گويد:
خنده از لطف حكايت ميكند گريه از قهرت شكايت ميكند
اين دو پندار مخالف در جهان از يكي دلبـر حكايت ميكند
البته در بزرگسالان به ظاهر مومن و مذهبي، نوعي گريه استدراجي نيز وجود دارد كه خطرناك ميباشد بعضي از اشخاص دنيا پرست و بعضاً حتّي مسخ شده به آساني گريه ميكنند و اينها شايد كساني هستند كه خداوند به خودشان واگذاشته است.
پنجم: كودكان وقتي سير ميشوند در غم غذاي فردايشان نيستند. مرحوم ژوليده نيشابوري در شعر معروفِ:
دلت را خانه ما كن مصفّا كردنش با من به ما درد دل افشا كن مداوا كردنش با من
در بيتي گويد:
چو خوردي روزي امروز ما را شكر نعمت كن غم فردا مخور تامين فردا كردنش با من
ششم: از داشتههاي كوچك خوشحال ميشوند. انسان بزرگسال نيز ميتواند از داشتههاي پرشماري كه در اختيار دارد خوشحال شودولي غالباً ناسپاس است و دنبال داشتنهاي افزونتر
هفتم: در هر چيزي به چشم موضوعي نو پديد مينگرد و شگفتزده ميشود از اين رو دچار ملالتخاطر نميگردد مولانا گويد:
هر زمان نو صورتي و نوجمال تا ز نو ديدن فرو ميرد ملال
هشتم: روحية كنجكاوي و پرسشگري بالايي دراند كه اگر درست هدايت شودو سمت و سوي تعاليبخشي به خود بگيرد ميتواند بسيار مفيد واقع شود.
نهم: صداقت دارند: معروف است كه ميگويند حرف راست را بايد از بچّه شنيد و يا از مست، آنگونه كه گفتهاند: «مستي و راستي». كودك راست ميگويد و اين هم فضيلت ارزشمندي است و به همان نسبت دروغگويي صفتي بسيار مذموم و نكوهيده و در احاديث نيز كليد درب تمام شرور و در احاديث نيز نقل شده است كه: «الكذب شرّ من الشراب»
دهم: كينه كسي را به دل نميگيرد. كودكان با هم قهر و دعوا ميكنند و پس از مدت كوتاهي دوباره آشتي ميكنند كينه كس را به دل نميگيرند و اين هم فضيلت اخلاقي ارزشمندي ميباشد.
گر به هر زخمي تو پركينه شوي پس كجا بيصيقل آئينه شوي
3- سير چشمي و بيطمعي:
از عواملي شادي و در كنار آن آرامش، سيرچشمي ميباشد هر قدر طمع ورزي بر انسان غالب باشد و گرفتار حرص و اسير شحّ نفس، به همان نسبت غم و غصّه نيز بيشتر غالب ميآيد. امام صادق (ع) ميفرمايد: «الرّغبةُ في الدنيا تورث الغمّ و الحزن»، (محمدي ري شهري، ميزان الحكمة)
تكلف گر نباشد خوش توان زيست تعلق گر نباشد خوش توان مرد
مولانا جلالالدين در بيت بسيار عميقي گويد:
پس به هر چيزي كه دل خواهي سپرد از تو چيزي در نهان خواهند برد
داشتهها در هر حال قسمتي از ذهن و ضمير ما را به خود مشغول ميسازند و موجب گرفتاري ميگردند اغلب انسانها بيشتر از آنكه مالك داشتههايشان باشند مملوك داشتههاي خود ميباشند و نشانهاش نيز اين است كه وقتي قسمتي از دارايي خود را ازدست مي دهند چقدر متأثر ميشوند مهم بيتعلق زيستن است. حافظ در ابيات معروف خود گويد:
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبـود ز هــر چــه رنـگ تـعـلــق پـذيـرد آزاد اسـت
مگر تعلق خاطر به ماهر خساري كه خاطر از همه غمها به ياد او شاد است
آرامش نيز با سبكباري نسبت مستقيم دارد، گفتهاند: آرامش خود را به هيچ چيز و هيچكس وابسته مكن تا آن را هميشه داشته باشي، همچنين آرزو انديشانه زندگي كردن نيز موجب اندوه ميگردد وآنگونه كه شمس گويد: آزادي در بيآرزويي است. [جمله مذكور به بودا هم نسبت داده شده است]
آن غم آمد ز آرزوهاي فضول كه بدان خو كرده است آن صيد غول
4- عشق و مهرورزي:
از مهمترين سرچشمههاي شادي محبت ورزيدن و خوبي كردن ميباشد، انسانهاي خوب، نوعاً شاد هم هستند مولوي گويد:
گرچه از روز ازل خـرّم و شـادان زادم عشق آموخت مرا شكل دگر خنديدن
به صدف مانم خندم چو مرا ميشكنند كار خامان بوَد از فـتـح و ظفر خنديدن
و در بيتي ديگر گويد:
هر كه را پر غم و ترش ديدي نيست عاشق از آن ولايت نيست
و:
اگر تو عاشقي غم را رها كن عــروسي بين و ماتم را رها كن
خوبي به ديگران در درجة اول به خود انسان آرامش و شادي ميبخشد و موجب راحتي روح و روان ميگردد.
خير كن با خلق بهر ايزدت يا براي راحت جان خودت
مثنوي معنوي، دفتر چهارم، بيت: 1978
حضرت علي (ع) در توصيف پرهيزگاران ميفرمايد: «امّا النّهار فحلماء علماء ابرار اتقيا» روز تقوا پيشگان با چهار مولفة اصلي و اساسيِ: حِلم، علم، نيكي و تقوا پيشگي سپري ميشود.
كاري كن اي فلان و غنيمت شمار عمر ز آن پيشتر كه بانگ برآيد فلان نماند
5- توبه و استغفار:
از عواملي كه موجب شادي و ابتهاج و نيز سبكي روح و اوج گرفتن ميگردد توبه و استغفار ميباشد پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «من اكثر الاستغفار جعل الله من كل همّ فَرحاً و من كلّ ضيق فرَجاً و رزقه من حيث لا يحتسب»، (ابن فهد حلّي، عدّة الداعي)
مولانا در حكايت توبة نصوح، حالتي كه پس از توبه واقعي به نصوح روي ميدهد اينگونه به تصوير ميكشد كه:
همچو سرو و سـوسنم آزاد كرد همچو بخت و دولتم دلشــاد كرد
نام من در نامه پــاكان نـوشت دوزخي بـــودم ببخشيدم بهشت
آه كردم چون رسن شد آه من گشت آويزان رسن در چــاه من
آن رسن بگرفتم و بيرون شدم شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در بُن چاهي همي بــودم زبون در همه عــالم نميگنجم كنون
آفرينها بر تـــو بــادا اي خدا نــاگهان كردي مرا از غم جــدا
مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ابيات: 2314-2309
مولانا در بيتي گويد:
چون كه غم بيني تو استغفار كن غم به امر خالق آمد كار كن
مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 836
6- خواستن شادي
از عوامل شاد زيستن اراده شادي ميباشد. ميگويند: عارفان از صداي سقايي در بازار نيز سرمست ميشوند آنگونه كه گفتهاند: العارف هشّ بشّ بسّام. مولانا نمونه و مصداق شاخص اين نحوة زيست ميباشد كه ميگويد:
خون ما بر غم حرام و خــون غم بر ما حلال هر غمي كو گرد ما گرديد شد در خون خويش
باده غمگينان خورند و ما ز مي خوشدلتريم رو به محبـوسان غم ده ساقيان افيون خويش
و صريحتر و رساتر از اين ميگويد: «گردن بزن انديشه را من از كجا غم از كجا»
و:
حريف دوزخ آشامان مستيم كه بشكافند سقف سبزگون را
نقل است كه وقتي صداي پتك را در بازار ميشنود به رقص درميآيد و ميگويد:
يكي گنجي پديد آمد در آن دكان زركوبي زهي صورت زهي معني زهي خوبي زهي خوبي
زهي بازار زر كوبان زهي اسرار يعقـوبان كه جان يـوسف از عشـقش بـرآرد شـور يـعـقوبـان
حكايت جالب و درسآموزي از يكي از دانشجويان ايراني مقيم يكي از كشورهاي غربي نقل شده است كه: پس از گروهبندي يكي از پروژههاي عملي، وقتي نزد ديگر هم گروههاي خود رفتم دختر خانم دانشجويي گفت: برنامة كاري و زمانبندي ما نزد فيليپ هست، پرسيدم: فيليپ كيست؟ گفت: همان پسر خوش قيافه، من به جان نياوردم و او در ادامه گفت: همان كه لباس سِت ميپوشد باز تطبيق ندادم و گفت: همان كه روي ويلچر مينشيند، من بلافاصله متوجه شدم و با خود گفتم: چقدر نوع نگاهها متفاوت است! اگر از من ميپرسيدند همان اول به روي ويلچر نشستن آن دانشجو متمركز ميشدم و اشاره ميكردم ولي آن دختر اوّل وجاهت و آراستگي او را ميبيند.
7- به هيچ اتفاقي برچسب خوب و بد نزنيم
از راههاي شاد زيستن اين است كه در ارتباط با امور و وقايع به سرعت قضاوت نكنيم چارليچاپلين گويد: هر اتفاقي آخرش خوب است و اگر خوب نشده هنوز به آخر نرسيده است همچنين اغلب وقايع اگر از تمام وجوه و جوانب بررسي شوند شايد رهاوردهاي مطلوب و مثبتي با خود به همراه داشته باشند آنگونه كه قرآن ميفرمايد: «فانّ معالعسر يُسراً. انّ مع العسر يُسراً»، ( اشراح، 6-7)
يُسر با عُسر است هين آيس مباش راه داري زين ممات اندر معاش
8- ديگران را آنگونه كه هستند قبول كنيم
از ديگر راههاي شاد زيستن اين است كه مطابق خواست خود در پي تغيير ديگران نباشيم و سايرين را آنگونه كه هستند قبول كنيم. مي گويند: ساختة خدا، خواسته خداست و البته اين غير از امر به معروف و نهي از منكر با روش صحيح و صائب خود ميباشد كه عملكرد و رفتارمان موجب ترغيب ديگران ميگردد نيز براي رها شدن از اندوه و غم ميبايست انتظارات خود را از ديگران بكاهيم و نهايتاً از هيچكس انتظاري نداشته، چشم اميد به خداوند داشته باشيم.
تو با خداي خود انداز كار و دل خوشدار كه رحم اگر نكند مدّعي خدا بكند
حافظ
و:
ميانت با خدا گر صلح باشد نامرادي نيست خدا اصلاح خواهد كرد با مردم ميانت را
شهريار
9- ياد خداوند:
از عوامل شادي، ياد خداوند ميباشد كه پيشتر اشاره شد خداوند عين شادي و ابتهاج است. و آدمي با «رنگ خدا» گرفتن شادتر ميشود. قرآن ميفرمايد: «قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خيرٌ ممّا يجمعون»، (يونس، 58)
اگر تو آن من باشي از اين و آن نينديشم ز كفر آخر چرا ترسم كه تو ايمان من باشي
عراقي
10- خودستاني
از عوامل مهم و تاثيرگزار شادي، خودستاني و نفي انانيت ميباشد.
نفس انسان مهمترين مانع شادي و آرامش ميباشد اگر كسي بتواند نفس را مهار كند تدريجاً درهاي شادي به رويش باز ميشوند. امام علي (ع) در مناجات شعبانيه عرض ميكند: «... و الحقني بنور عزّك الابهج فاَكونُ لك عارفاً و عن سواك منحرفاً». مصداق مهم «عن سواك» و غير خداوند خود انسان ميباشد كه «اعدي عدوّ» ميباشد و «مادر بتها» انسان وقتي به وادي امن و آرامش وارد ميشود كه قدم بر خود نهد و نفس سافل را مهار سازد. مولانا جلالالدين گويد:
اين همه غمها كه اندر سينههاست از غــبــار و گـــرد بـود و بـــاد مـاســت
اين غمان بيخ كن چون داسهاست اينچنين شد و آنچنان وسواس ماست
در اين صورت، به تعبير "مايستر اكهارت" شادي از وجود آدمي فوران ميكند و او يكپارچه ابتهاج و سرور ميگردد.
تا علم و فضل بيني بيمعرفت نشيني يك نكتهات بگويم خود را نبين كه رستي
الحمدلله رب العالمين
مطالب مشابه :
ادبیات اندرزی تعلیمی
شاهنامه ابيات بسياري را از زبان بزرگمهر و يا پادشاهان و نيز گفته هاي حكيمانه خود در
شعري منسوب به مرحوم حسين پناهي
آن چه بيش از همه در باب وي مشهور شده است ابيات و جملات نغز و حكيمانه اي است كه به وي منسوب
فردوسي و تشویش اذهان عموم
پشيماني از سرودن آن ابيات و جفا در حق محمود و اين چنين با تدبير حكيمانه سلطان لايزال
زیباترین جمله از کیست ؟ برگ 7
جملات قصار , كلام , سخنان مردان بزرگ , جملات حكيمانه , ام و بعضي از ابيات فريدالدين
چند غزل از حافظ
تا دگر باره حكيمانه چه بنياد كند غزل شماره 191 تعداد ابيات 1 - 12 : آنان كه خاك را به نظر كيميا
نمونه سوال دين و زندگي ( 2)
-2 كار حكيمانه چه كاري -5 اشاره به كداميك از دلايل ضرورت معاد دارد؟ و پيام ابيات
راههای رسیدن به شادی
ميتوان يك زندگي حكيمانه و مطلوب از سه مولفه تشكيل شده است كه حافظ در ابيات معروف
اصول مشترک زیست معنوی:(سکوت)
(فايدهاي در سكوت و خودداري از اظهار سخن حكيمانه نيست همانگونه دفتر اول، ابيات:
پروين اعتصامي
و همگان اشعار پروين را مي خوانند و وي را ستايش مي كنند و بسياري از ابيات حكيمانه و
5 - سخن بزرگان و نیکان
جملات كوتاه ، دانشمندان روانشناسی ، سخنان بزرگان و جملات حكيمانه ، جملات حكيمانه ، جملات
برچسب :
ابيات حكيمانه