عشق غرورغیرت3
پسره ی عنتر من و مسخره میکنی حیف الان نمیشه وگرنه با همین دستا دونده دونه موهای خوشگلت و میکندم که تا آخر عمرت تو خونه بمونی و بترشی عوضی
سرم و برگردوندم بار دیگه از خانوم تاجیک خدافظی کردم و به سمت خونه رفتم .
1 هفته از اون ماجرا گذشت ماجرایی که من ثانیه ثانیش و تو دفتر خاطراتم ثبت کردم .
برام جالب بود هر وقت بیرون میرتم نگام تو خیابونا به دنبال ، به قول هستی ماشین خارجی خاکستری بود .
ولی عجیب که ندیدم .
قرار بود فردا تو سایت سازمان سنجش جواب نهایی کنکور و بزنن خیلی استرس داشتم من عمران دوست داشتم از بچگی عاشق این رشته بودم .
صبح با صدای بابام از خواب پریدم
-بابایی پاشو جوابا رو زدن
با هول از تخت پریدم که پام به گوشه ی تخت خورد و از درد نفسم بند اومد ولی با این حال با دو به سمت لب تابم یورش بردم یریع وارد سایت شدم و یوزر و پس وردم و وارد کردم به خاطر شلوغی خطا نیم ساعتی معطل شدم تا بالاخره دیدم
جیغی از خوشحالی زدم که بابام گوشاش و گرفت
-قبول شدم ، قبول شدمممممممممممم عمرااااااااااااااااااااااااااااااااان
وای خداجون نوکرتممممممممممم عاشقتمممممممممممم
همونی که میخواستم بابامم فوق عمران بود و شرکت بزرگ پل سازی و جاده سازی داشت و پروژه های بزرگی هم دستش بود.
دوباره جیغ جیغ کردم
قرار بود به افتخار قبولیم امشب شام بریم بیرون
خیلی خوشحال بودم انقدر که فقط منتظر وارد شدن به دانشگاه بودم .
همه اعضای خونه از خوشحالی من خوشحال بودن
2 ماه دیگم به سرعت گذشت نمیگم چجوری گذشت ولی الان من روی صندلی دانشگاه نشسته بودم وبه حرفای دکتر خیری که از اساتید قابل احترام من بود گوش میکردم .
با صدای خسته نباشید استاد نگاهم و ازش گرفتم مشغول جمع کردم لوازمم شدم
-میگم آیناز تو دلت واسه بچه ها تنگ نشده؟
چرا خیلی هم تنگ شده بود هستی معماری قبول شده بود و تران هم مهندسی پزشکی ولی یاسی و من عمران
درسته که توی یک دانشگاه بودیم ولی وقتی اونا کلاس داشتن ما نداشتیم واسه همین چند هفته ای بود همو ندیده بودیم.
-چرا منم خیلی دلم واسشون تنگ شده امشب هماهنگ کنیم بریم گاجره شام بیرون
-عالیه منم پوسیدم تو خونه
باهم از کلاس خارج شدیم چند تا از بچه های ترم بالایی اون ور سالن ایستاده بودن ، یکیشون رضا کریمی بود سال سومی بود قد بلند لاغر چشای درشت عسلی بینی عملی ، صورت سفید و میشه گفت خوشگل
بعدی آراد محمدی بود اونم سال سومی بود و میشه گفت از نظر تیپ و هیکل بقیه رو تو جیبش میذاشت بسیار خوش هیکل و خوش تیپ بود قیافه رضا بهتر بود ولی تیپ این عالی بود.
بعدی نوید وثوق بود پسری قد بلند چهارشونه، مژه های پرش به چشاش جذابیت خاصی داده بود ، لباسای مارکش از دور تو چشم بود همیشه توی ساعت مارکش با آراد رقابت داشت میشه گفت از همشون بلند تر بود . البته اینم بگم که آقا نوید دل یاسی ما رو برده بود و احساس میکردم نویدم یک جورایی به یاسی نگاه میکنه
و آخری پسری که جذایتش شهره دانشگاه بود غرورش من و یاد آرتام مینداخت که تو ای چند ماه دیگه ندیدمش ، پسری چشم و ابرو مشکی قدش حدود 182 هیکل ورزشکاری ، وضع مالی عالی ، محل سگ به دخترا نمیده ، والته صدایی بسیار زیبا داره بچه ها میگفتن چند وقت پیش که جشن تولد
رضا بوده حسابی ترکونده. اسمش شریفشون رایان .
با یاسی از جلوشون رد شدیم که همشون ساکت شدن
وقتی یکم دور شدیم صدای آراد و شنیدم :
-این دخترا بر خلاف بچه های ترم اولی که با نگاهشون قورتمون میدم ولی عجیبه که محل سگم نمیدن
دیگه بقیه حرفاشون و نشنیدم وباهم به محوطه دانشگاه رتیم اون روز دیگه کلاس نداشتیم یاسی رو رسوندم و به خونه رفتم تا واسه شب با بچه ها بریم شام.
--------------------------
جلوی میز آینم ایستاده بودم با دست به موهام ور میرفتم و شونش میکردم تو آینه به چشام نگاه کردم ، به نظر خودم بیشتر از خوشگل بودن ناز بودم ولی هرکسی یک نظر داشت روم، بعضی ها مثل خانواده بابام که چندتاییشون خواستگارم بودم از نظرشون خوشگل بودم
ولی بعضی ها مثل دوستای مامانم از نظرشون ناز بودم ولی خانواده مامانم نظرشون خوشگل و ناز بود والا من هنوز نتونستم هویت خودمو تشخیص بودم نمیدونم بالاخره خوشگلم یا نه ؟
دوستام که میگفتن جذابم والا اگه خود درگیر نشم خیلیه!!!!!!
هرکسی موهای بلندم ومیدید که بلندیش تا قوس کمرم بود و فر درشت، امکان نداشت تحسین نکنه منم همیشه در جوابشون به یک جمله همراه با لبخند اکتفا میکردم:
-از داره دنیا فقط همین مورو داریم دیگه
لبام و همه میگفتن قشنگه ، از نظر عده ای چشام قشنگ بود وجالبیش اینجا بود که از نظر خواهر یاسی ، یاسمن ، باربی بودم .
نه خیلی لاغر بودم نه خیلی چاغ ، پر بودم ولی هیکلم و دوست داشتم نه خیلی سفید بودم نه سبزه ، نه خیلی بلند بودم نه معمولی. میشه گفت هرکی چشش میفتاد به من حداقل چند ثانیه ای نگام میکرد زیبایی خیره کننده ای نداشتم ولی بدم نبودم.
و اما اخلاقم ، تو نگاه اول دختری مغرور و از دماغ فیل افتاده ، که خودش ومیگیره ، نگاهم به جنس مذکر سرد بود به هرکسی اجازه نمیدادم پاش و از گلیمش فراتر بذاره در عوض تو جمع آشنا گرم و پر انرژی بودم با پسرخاله هام و خانوماشون گرم و پرنشاط برخورد میکردم ولی امان از روزی که از جمعی خوشم نیاد ............
به سمت کمد رفتم مانتو مشکی که مدل بارونی بود و سرشونه هاش دکمه میخورد و دکمه های جلوی سینش به صورت کج بسته میشد بالاتر از زانوم بود و کمربندی طلاییی که از پشت نواری بود ولی جلوش حلقه حلقه و تویکی از حلقه هاش دوطرفش قفل میشد.
شلوار راسته سرمه ای تیره با شال سرمه ای و کفشای تخت مشکی، که جلوش یک نوار کوچیک ورنی میخورد و کیف ورنی سرمه ای.
به خودم تو آینه نگاه کردم موهامو انقدر کشیده بودم که که شال ابریشم رو سرم لیز میخورد . کرمی که رو صورتم خوابونده بودم پوست صورتمو سفیدتر و شفاف تر کرده بود با مداد مشکی به صورت حاله باریکی از خط مشکی زیر چشام و ابروهام که مداد قهوه ای تیره کشیده بودم و ریملی که مژه هام و مشکی و بلند تر نشون میداد . دور لبام و خط لب باریکی کشیده بودم خدارو شکر لبام پربود و نیاز نبود دوسانت بالاتر از لبم خط لب بکشم ، رژ مات مسی مایع رو هم رو لبم زدم و نگاهی تو آینه به خودم انداختم یک بوس واسه خودم فرستادم ، 2قدم مونده بود از در خارج شم یادم اومد ساعت ننداختم برگشتم جلو آینه ساعت ویگورم که مامیم و بابام واسه تولدم خریده بود که بنده استیل مشکی داشت دور صفحه مشکیش نگین کار شده بود و دخترونش کرده بود ، انداختم ، یک انگشتر نقره که حلقه بود و دورش چند ردیف نگین ریز میخورد و انگشت وسطم کردم . گونه مامانم و بوسیدم ، نازنین کلاس داشت وگرنه میبردمش باخودم ( خواهرم و میگم)
ریموت و زدم در درحال باز شدن بود ماشین و استارت زدم دنده رو عوض کردم دستم و پشت صندلی کناریم گذاشتم و عقب رفتم یکدفعه یک ماشین با سرعت از پشتم رد شد اگه یک لحظه دیر تر ترمز گرفته بودم الان ماشین خوشگلم داغون شده بود
یاد آرتام افتادم حرفی که واسه اوراقی بهش زدم و در آخر پولی که پرت کردم طرفش ، از یاد آوری اون موقع بدنم گر گرفت .
دستم و به سمت ضبط دراز کردم و پلی کردم:
تو رو باگریه میبوسم
این اشکا از سر غم نیست
تو دنیام هیچ آغوشی
واسم انقدر محکم نیست
بهت وابسته تر میشم
( پام و بیشتر رو گاز فشار دادم ، دنده رو عوض کردم )
داری میشی همه دنیام
از این روزای تکراری
فقط احساست و میخوام
چقدر بی مرز نزدیکیم
چه حالیممممممم من این لحظه
نمیشه باور این انگار یک دیوونگی محض
( تو چراغ قرمز بودم 2 دقیقه با خونه هستی فاصله داشتم اس زدم بیا پایین)
چقدر بی مرز نزدیکیم، چه حالیم من این لحظه
نمیشه باور این انگار یک دیوونگی محض
همه دلواپسی ما تو آغوش تو میپوسه
ببین لبام چه با احساس داره لبات و میبوسههههههه
(چراغ سبز شد ، با سرعت پیچیدم دم خونه هستی پام و محکم رو ترمز زدم که صدای جیغ لاستیکا در اومد )
تو رو با گریه میبوسم همه دنیام عوض میشه
کنارم باشی تو قلبم نه آشوب نه تشویشه
چقدر بی مرز نزدیکیم
چه حالیم من این لحظه
نمیشه باور این انگار یک دیوونگی محض
( هستی در خونش و بست با دو اومد سوار ماشین شد :
-سلام خوبی؟
-سلام مرسی تو خوبی ؟ هیوا خوبه؟ )
چقدر بی مرز نزدیکیم چه حالیم من این لحظه
نمیشه باور این انگار یک دیوونگی محض
( مرسی خوبه)
-دیروز یک خانومه واسه امر خیر زنگ زده بود
با هیجان برگشتم سمتش و منتظر شنیدن بقیه حرفش شدم
-پسرش 25 سالشه ، فوق لیسانس حقوق ، خونه داره تو (....) ماشینم داره ، از نظر وضع مالی خوبن و خانواده خوب و مذهبی هستن
-وای همه چیزش خوبه هستی این و بچسب که الان پسرا مثل کش تنبون شدن نگیریشون در میرن ها
بعد زدم زیر خنده ، هستی یک نازی آورد :
-نه عزیزم اون خواستگارای تو ان که مثل کش تنبونن چون به اصرار ماماناشون میان تورو که میبینن در میرن .
با این که حرصم گرفت ولی مثل همیشه لبخند خونسری زدم:
-آره عزیزم چون باشعورن
هستی با تعجب من ونگاه میکرد ، ادامه دادم:
-چون وقتی میان من و میبینن میفهمن لیاقتم خیلی بیشتر از اوناست و در حدی نیستن که به خودشون اجازه همچین کاری بدن ، اینم از باشعوریشون و قدرت درکشونه ولی مال تو عزیزم چون میبینن از سرتم زیادین سریع چتراشونو باز میکنن و همون جلسه اول با خودشون زیرشلواری میارن
قشنگ معلوم بود داره حرص میخوره این و از نفسای بلندی که میکشید میفهمیدم
تا رسیدن به خونه تران با مسخره بازی و تیکه انداختن بهم گذشت
به تران تک زدم
در و باز کرد و پرید تو ، راه افتادم
-به به سلاااااام حال شما دختر خوشگلا بیاین من و یک لقمه چپ کنین که خودم و مثل آنجلینا جون درست کردم فقط میمونه هیکلم که باس برم پروتز بذارم مخصوصا پروتز سینه چون واسه اینکه هیکلم مثل اون شه فک کنم به چند بار پروتز گذاشتن نیاز دارم
-یک استراحتی بده به فکت ، میترسم درد بگیره اون دنیا فکت پیش خدا ازت شکایت کنه . دختر تو مغز گنجشک خوردی ؟؟؟؟؟؟؟
-ای بابا تو خونه روزایی که قراره باشما برم بیرون حرف نمیزنم همشو جمع میکنم تا بریزم رو سر شما خووووووووووووووووووووووب
----------------------------------
-آخ عزیزم راست میگی یادمون رفته بود تو خیلی وراجی
ترانه دندون قروچه ای کرد و سرش و به سمت پنجره برگردوند.
از کوچه تران اینا با سرعت اومدم بیرون و سریع جلو یک بنز چهاردر که 4 تا پسر جیگر توش بودن پیچیدم که بنزه که واسه دور دور اومده بود فرهاد با این کار من پاش محکم گذاشت رو ترمز که صدای بدی داد
هستی و تران باهم گفتن:
-ایووووووووووووووووووووول دمت گرم حالشون و گرفتی
راننده با عصبانیت بهم نگاه میکرد متاسفانه خوردم به چراغ قرمز . از آینه بغل دیدم که بنزه با یک حرکت دور زد ، سپر به سپر ماشین واستاد از آینه پشت ، چشمم به چشای پسره افتاد که ازش شرارت میبارید .
-عوضی
با حرف من هر دوتاشون برگشتن عقب
-وا اینکه بنزست .
-آره اومده خیرات سرش حالم و بگیره
پوزخندی زدم ودستم و گذاشتم رو دنده ، پام و گذاشتم رو کلاژ و گاز و یک چشم به آینه بود یک چشم به چراغ.
هم سبز شد پام محکم گذاشتم رو گاز ، ماشین از جا کنده شد بنزه پشت به پشتم میومد. هم میومد ازم سبقت بگیره میپیچیدم جلوش انقدر با سرعت میروندم که هستی و تران اشهدشون و خونده بودن.
از شانس خوشگلم خوردم به چراغ قرمز و خوشگل تر اینکه کنارم خالی بود سریع اومد کنارم.
پسره مثل غاز سرشو کرده بود از پنجره بیرون و باعث شده بود که زیادی جلب توجه کنیم .
-خانووووووووومی دست فرمونت لایک داره
راننده بود که احساس میکرد خیلی بانمکه یا دندوناش خیلی خوشگله که نیشش و شل کرده.
هستی با صدای نه چندان آروم گفت :
-نکبتتتتتتتت
پسره که سمت شاگرد نشسته بود :
-ما به هر کسی افتخار نمیدیم ولی چون شمایی و من ازت خوشم اومده شمارم و بهت میدم .
پسره کثافت من و با اون عوضیا که باهاشون میلاسه یکی کرده حالیت میکنم به چراغ نگاه کردم 20 ثانیه مونده بود سبز شه ، پام و آماده گذاشتم رو گاز به سمت پسره برگشتم اونم با نیش شلش حواسش به چراغ بود .
کارت و با یک حرکت انداخت تو ماشین ، هستی با عصبانیت کارت و برداشت میخواست پرتش کنه بیرون که دستم و گذاشتم رو دستش با تعجب برگشت طرفم
-نه فعلا نگهش دار .
-عزیزم میدونم بهم نمیرسی ولی میخوام این شانس و بهت بدم که باهم یک کورسی بذاریم گرچه بازم میگم نه این قراضه به ماشین خوشگلم نمیرسه( بعد با دست به 206 خوشگلم اشاره کرد، کثافت به ماشین من میگه قراضه حالیت میکنم) نه خودت در حدی هستی که با ارشیا جون بتونی رقابت کنی ( بعد به خودش اشاره کرد)
پوزخندی زدم یک ارشیا جونی بهت نشون بدم پس تو هنوز آیناز جون و نشناختی
10...9....8....7....6
-بچه ها محکم بچسبید
پام و گذاشتم رو گاز ، فرمون و چرخوندم دستی رو کشیدم ماشین با صدای بدی به سمت مخالف خیابون چرخید همه کسایی که پشت چراغ بودن با دهن باز داشتن نگاه میکردن بنزه که دیگه کپ کرده بود ، سرعتم و آروم کردم میدونستم نمیتونه دور بزنه 3 ثانیه مونده بود که چراغ سبز شه کارت و از هستی گرفتم و جلو چشم بنزه ریزش کردم و پوزخندی زدم و پام و رو گاز محکم فشار دادم.
-بابا دمت گرم نه مثل اینکه یک چیزایی از افسانه جون به ارث بردی
هستی بود که نطق میکرد
لبخندی زدم و به سمت خونه یاسی روندم مثل همیشه با کلاس از خونشون اومد بیرون وبا قدمای محکم وبا ناز اومد سمت ماشین
-سلام خوبین؟
-سلااااااااااااااام یاسی جون نبودی ببینی آیناز جیگر چجوری یک بنز ه رو سوسک کرد .
یاسی با تعجب به من نگاه کرد
-بنززززززززززززززز؟
-دقیقا از اون جمله فقط بنزش و گرفتی ؟؟؟؟؟
هستی و تران زدن زیر خنده یاسی چشم و ابرویی اومد و خندید
هستی شروع کرد به تعریف
-خوب بچه ها بریم گاجره یا پنه؟؟؟
تران با خنده و هیجان گفت پنهههههههههههههههههههه
میدونستم چرا این تران مشتاق بریم پنه آخه رئیسش از فامیلاشونه، اسمش پویاست . مهندس مکانیک تو فردوسی درس میخونه.موهاش قهوا ی روشن ، پوستش سفید ، چشای عسلی ، قدش 178 و کلا بور بود خوشگل و به قول تران مهربون.
این تران هم که عاشق اینجور کیساااااااااااااااااااا
-به خاطر روی گل تران خانوم که از درد بی شوهری دق نکنه میریم پنه.
تران از خوشحالی فقط دوتا بال کم داشت .
یاسی از حرکات تران خندش گرفته بود و ریز میخندید
-خلی ترانه این کارا چیه؟
-هی شما یاسی خانوم بذار ببینم وقتی نوید وثوق و میبینی چیکار میکنی؟
از حرف من یاسی اول قرمز شد ولی بعد اخماش و کشید توهم
هستی با صدای بلند رو به یاسی گفت :
-بله جوجه رو آخر پاییز میشمرن
برگشتم طرف هستی :
-معلومه جوجه رو آخر پاییز میشمرن مخصوصا اگه جوجهه فوق لیسانس حقوقم باشه که دیگه............
هستی محکم بازوم و ویشگون گرفت
-چته روانی بازوم درد گرفت خودت باید بیای جواب شوووهرم و بدی ها. کبود میشه
با این حرف من تران گفت :
-آره یادم نبود نمیتونیم به آقا آرتام پاچه گیر جواب بدیم
از حرفش یک جوری شدم تا حالا به این فکر نکرده بودم که آرتام شوهرم بشه از فکرش قند تو دلم آب شد . یک لحظه به ذهنم اومد دستم دور بازو های پر آرتامه و من با لباس عروس بلند و دنباله دارم همراه با آرتام که کت وشلوار سرمه ای شیک تنشه به سمت مهمونا میریم .
با این فکرم لبخندی اومد رو لبم ولی دردی که تو پهلوم پیچید سریع لبخندم و به اخم تبدیل کرد
برگشتم طرف هستی که دیدم ریز داره میخنده:
-چته روانی چرا میزنی ؟ اه دردم گرفت خوووووب
بعد شروع کردم ماساژ دادن
-آخه همچین رفتی تو فکر آرتام جونت که فک کنم بچه هاتونم به دنیا اومد
-ساکتتتتتتتتتت
بعدم دستم و بردم سمت ضبظ و آهنگ مورد علاقم و پلی کردم و صداش و زیاد کردم:
خاطرت انقدر عزیزه که توی تصورم
جات و خالی میذاره یک عمره غصه میخورم
هر دفعه میبینمت میگم این آخرین دفعه است
به تو زل میزنم انگار همین دفعه است
تو رو میکشونمت اینجا به هر بهونه ای
بهترم وقتی که نزدیکمی وقتی خونه ای
من مریضم وقتی چشمای تو از من دوره
تو که خوابت میبره میمیرم از دلشوره
تو که خوابییییییییییی همش نفسات و چک میکنم
شبا تا صبح به نفس کشیدنت فک میکنم
میشمرم نکنه قلبت یکی کمتر بزنه
عشق تو ثروتمو ، چشم تو دنیایییییییییییی منه
تو که خوابی همش نفسات و چک میکنم
شبا تا صبح به نفس کشیدنت فک میکنم
میشمرم نکنه قلبت یکی کمتر بزنه
عشق تو ثرومتمو ،چشم تو دنیای منه
تو رو میکشونمت اینجا به هر بهونه ای
بهترم وقتی نزدیکمی وقتی خونه ای
من مریضم وقتی چشمای تو از من دوره
تو که خوابت میبره میمیرم از دلشورههههه
تو که خوابی همش نفسات و چک میکنم
شبا تا صبح به نفس کشیدنت فک میکنم
میشمرم نکنه قلبت یکی کمتر بزنه
عشق تو ثروتمو ، چشم تو دنیای منه
خاطرت انقدر عزیزه که حتی توی تصورم
جات و خالی میذارم یک عمره غصه میخورم
هر دفعه میبینمت میگم که آخرین دفعست
به تو زل میزنم انگار فقط همین دفعست
تووووووو که خوابی همش نفسات و چک میکنم
شبا تا صبح به نفس کشیدنت فک میکنممممممم
میشمرممممممممم نکنه قلبتتتتتتت یکی کمتر بزنه
عشقت و ثروتمو عشق تو دنیای منههههههههه ""
( آهنگ وقتی خوابی پویا بیاتی)
توی رویای خودم بودم چقدر این آهنگ و قشنگ بود ،نمیتونم بگم آرتام و دوست داشتم ولی بدمم نمیود انگار چشاش نیرویی داشت که من وبه طرف خودش میکشوند جذبه ای داشت که اگه اخم میکرد لال میشدی من فقط اخماش و اون نگاه خونسردش و دیده بودم تاحالا خندش و ندیده بودم ولی به نظرم اگه خندش مثل آرتینا باشه باید خیلی خوشگل باشه
رسیدیم ، بچه ها پایین شدن ماشین و پارک کردم و به سمت فست فود رفتیم .
ورودیش وسط بود فضاش خیلی ملایم و کلاسیک و آرامش بخش وبود
صندلیاش گرد و قهوه ای سوخته ، میزشم گرد . از فضاش خوشم میومد خیلی شیک بود
به سمت میز رفتیم و نشستیم .
یک دفعه دیدم نیش تران شل شد سرم وبرگردوندم که دیدم پویا داره میاد سمتمون به احترامش از جامون بلند شدیم ، خیلی شیک و محترمانه شروع کرد به احوال پرسی و حال مامان و بابای تران و پرسید. ترانه هم آروم و با صدای نازک و با ناز جواب میداد من از خنده قرمز شده بودم ، هستی روش و کرده بود سمت دیگه و میخندید ، یاسی سرش و کرد تو گوشیش ولی شونه هاش از خنده میلرزید
تاحالا هیچ کدوممون تران و اینجوری ندیده بودیم انقدر آروم و خانوم همیشه خدا شر بود و شیطون .
وقتی پویا ازمون سفارش گرفت با اجازه ای گفت و ازمون دور شد
تا پویا رفت ما دیگه نتونستیم خودمون و کنترل کنیم زدیم زیر خنده
-مرررررررررررررررررررگ ببرین صداتون و الان صداتون و میشنوه فک میکنه به اون میخندین.
به تران نگاه کردیم که اگه یک دقیقه دیگه میخندیدم مطمئنا جرمون میداد .
خیلی طول نکشید که غذامون و آوردن . همینطور که میخندیدیم و حرف میزدیم غذامون ومیخوردیم.
وقتی تموم شد تران بلند شد و گفت من حساب میکنم هستی هم سربه سرش گذاشت:
-نه عزیزم من حساب میکنم آب میوه قبلی رو تو حساب کردی حتی یک قطره هم نخوردیم و کوفتمون شد تو نمیخواد حساب کنی یک قدم برداشت که تران یک تنه ای به هستی زد همینطور که به طرف پویا میرفت گفت:
-نهههههههههه خودم حساب میکنم
من و یاسی از حرکاتش آروم میخندیدم و هستی هم بازوش و ماساژ میداد:
-احمق دردم گرفت
-حال کردم مگه دختر عموت بتونه حالت و. بگیره، چیزی که عوض داره گله نداره جواب اون همه ویشگونی که امروز گرفتی
پشت چشمی نازک کردم به طرف در رفتم سرم پایین بودو تو کیفم دنبال سوییچم میگشتم .یک دفعه در اوتوماتیک باز شد ویک جفت کفش شیک مردونه جلوم ظاهر شدم سرم واز پایین به سمت بالا آوردم :
خوب شلوار راسته کتون سرمه ای روشن ، ساعت مارک کاسیو ، بند استیل صفحه درشت 3 موتوره و صفحه مشکی ، پیرهن جذب آبی روشن که سر آستیناش دکمه میخورد و روی بازوش بسته میشد . و بازوهای ورزشکاریش و خوب به رخ میکشید ، چشمم به گردنش افتاد ، گردنبند پلاتین ونیکاد ، که روی پوستش خیلی قشنگ بود ، لبای پر ته ریش و بینی خوش فرم ومردونه ، هم چشم به چشاش افتاد دهنم اندازه چشام باز شد و یک قدم عقب رفتم اون حواسش به من نبود داشت با پسری که کنارش ایستاده بود بحث میکرد . هم برگشت تا راه بیفته چشش که به من افتاد چشاش اندازه توپ تنیس شد
همزمان باهم گفتیم :
-تووووووووووووو
سریع خودش و صاف کرد سرفه ای مصلحتی کرد و قیافه ی خونسردش و گرفت منم سریع خودم و جمع و جور کردم و اول دهنم و که اندازه غار علی صدر باز شده بود بستم و مغرور تو چشاش زل زدم
پسره کناریش دستش و رو شونه آرتام گذاشت :
-داداش چرا واستادی ؟
بعد به من نگاه کرد یک ابروش و داد بالا و از بالا تا پایین و من و بدون اینکه چیزی از چشاش بیفته برانداز کرد بعد همون نگاهش و به یاسی و هستی انداخت
-خانوماااااااااااااااا میشه بپرسم چرا راه و سد کردید ؟ مدل جدیده شوهر پیدا کردنه ؟
یاسی مثل همیشه که رو این حرفا حساس بود، به پسره نگاه همراه با تحقیر انداخت و با انگشت بهش اشاره کرد:
- مدل جدیده پیشنهاد دادنه؟
پسره وارفت ولی خودش و نباخت هم دهن باز کرد حرفی بزنه آرتام دستش و آورد بالا که به زبون ما یعنی خفه خون.
-خیلی وقت بود ندیده بودمتون سرکار خانوم ، ذکر و خیرتون همیشه تو خونه هست( ذکرو خیرو همچین گفت که انگار تو خونشون فحشم میدن والا)
منم به لحن خودش لبخندی زدم و گفتم :
-خانوم تاجیک لطف دارن ، و البته از همچین مادری دختری مثل آرتینا جون بعید نیست.
بعد صدام و آروم کردم :
از همچین مادری همچین پسری بعیده
بعد سرفه ای کردم یک قدم برداشتم: به هر حال سلام من وبهشون برسونید
-حتماااااااااا، سلام من وهم به افسانه خانوم زیبا برسونید
بعد مثل من صداش و آروم کرد:
-از همچین مادر زیبایی همچین دختری بعیده
پسرهههههههههههههههههههههههههههه یالغوززززززززززززززززززز شیطونه میگه بزنم شتکش کنممممممممممم عوضی من زشتم؟؟؟؟؟
خود هرکولت چیی؟؟؟ فقط هیکل گنده کرده عقلش اندازه موسی کو تقی کودن هم نیست.
انقدر حرصم در اومده بودم ولی حرصم و سر قدم های بلندی که برمیداشتم خالی کردم
به ماشین رسیدم در و باز کردم سوار شدم ، هستی و یاسی هم سوار شدن و با عصبان
مطالب مشابه :
رمان رقابت عشق9(قسمت آخر)
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان رقابت عشق9(قسمت آخر) رمان عشق توت فرنگی نیست(مریم عباس زاده)
رمان رقابت عشق1
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان رقابت عشق1 رمان عشق توت فرنگی نیست(مریم عباس زاده)
رمان عشق یوسف3
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان عشق یوسف3 - انواع رمان های رمان رقابت عشق(باران کرمی+armina)
عشق غرورغیرت3
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - عشق غرورغیرت3 - انواع رمان های رمان رقابت عشق(باران کرمی+armina)
رمان عشق به چه قیمت3
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان عشق به چه قیمت3 - انواع رمان های فانتزی،عاشقانه،اجتماعی
عشق ممنوعه14
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - عشق ممنوعه14 - انواع رمان های رمان رقابت عشق(باران کرمی+armina)
رمان عشق یوسف22
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان عشق یوسف22 - انواع رمان های رمان رقابت عشق(باران کرمی+armina)
رمان عشق یوسف12
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان عشق یوسف12 - انواع رمان های رمان رقابت عشق(باران کرمی+armina)
رمان عشق یوسف21
♥ دوسـ ـتـداران رمـان ♥ - رمان عشق یوسف21 - انواع رمان های رمان رقابت عشق(باران کرمی+armina)
برچسب :
رمان رقابت عشق