تأملى بر نظريه «بينامتنيت» رولان بارت

بینامتنیت

تأملى بر نظريه «بينامتنيت» رولان بارت

 

                                                                       بهمن نامور مطلق

 

 

بینامتنیت قطعات ناهمگون متن را به گفتگوی درون متنی وادار می سازد

بینا متنیت از شیوه هایی است که همگرایی مطلق متن را در هم می ریزد و متن را ترکیبی از قطعات ناهمگون می کند که با یکدیگر در یک گفتگوی درون متنی قرار می گیرند

 

 

 

                                Art Poster by Andy Warhol          Three's a Party Posters by Andy Warhol

 

 

                                 تابلو اثر اندی وارهول      Andy Warhol- 1923 – 1987  

 

                   

گرچه واژه بينامتنيت از ابداعات ژوليا كريستوا و در نتيجه مطالعات او درباره نظريات باختين است، اما كريستوا بشدت متأثر از افكار حاكم بر حلقه تل كل

(tel Quel)

 بود كه در آن افرادى همچون رولان بارت، ژاك دريدا و فيليپ سولر گرد هم مى آمدند و از مهمترين حلقه هاى فكرى و فرهنگى قرن بيستم محسوب مى شد. اين حلقه موضوعات نوينى را در عرصه هاى زبان شناسى، نشانه شناسى، مطالعات فرهنگى، نقد و فلسفه مطرح كرد و شخصيت هاى آن در سراسر جهان شهرت يافتند. يكى از اين شخصيت ها بارت و ديگرى كريستوا بود كه نقش اصلى را در شكل گيرى مطالعات بينامتنى بر عهده داشتند. اما بينامتنيت به وسيله محققان ديگرى همچون ژرار ژنت، ميكائيل ريفاتر، لوران ژنى، بلوم و برخى ديگر در جهت هاى گوناگونى گسترش و توسعه يافت. اين مقاله به بررسى بينامتنيت نزد رولان بارت بسنده مى كند

 

«هر متنى يك بينامتن است؛ ديگر متن ها در سطوح متغير و با شكل هاى كمابيش قابل شناسايى در آن حضور دارند؛ متن هاى فرهنگ پيشين و متن هاى فرهنگ پيرامون؛ هر متنى يك بافت جديد از نقل قول هاى متحول شده است

 

تعريف بينامتنيت و تمايز آن از نقد سنتى

ديدگاه هاى بارت در مورد بينامتنيت از يك سو به نظريات كريستوا نزديك است و از سوى ديگر داراى ويژگى هايى است كه به آن اصالت خاصى مى بخشد. نظريات بارت به طور مثال از اين جهت با كريستوا نزديك و مشابه است كه هيچ يك در جست وجوى تأثير و تأثر يك متن بر روى متن ديگر نيستند. بارت از همان آغاز و همراه با كريستوا مى كوشد تا ميان مفهوم بينامتنيت و مطالعه مربوط به تأثير و تأثر آثار بر همديگر، تفاوت قائل شود. به همين دليل در نوشته هاى نخستين خود همواره در جداسازى اين دو مفهوم كوشيده است و مفهوم تأثير و تأثر متنى را تحقيقى متعلق به گذشته مى داند. بارت در مقاله «از اثر به متن» در اين باره مى گويد: «بينامتن كه تمام متن را فرامى گيرد - زيرا خود آن متن ميان متن يك متن ديگر محسوب مى شود - نمى تواند با خاستگاه متن اشتباه شود. جست وجوى «منابع» و «تأثيرات» يك اثر موجب رضايت اسطوره خويشاوندى مى شود. نقل قول هايى كه متن را شكل مى دهند، با وجود اين كه پيشتر خوانده شده اند، ناشناخته و جدايى ناپذير هستند، به همين دليل نقل قول هايى بدون گيومه هستند

 

بنابراين بارت توجه به موضوع تأثير و تأثر در علوم - بويژه در مطالعات بينامتنى - را ناشى از اسطوره خويشاوندى، نسب و نسب شناسى مى داند و چنين مى پندارد كه انسان همواره از اين كه ريشه و نسب خود يا چيزى را بشناسد، لذت مى برد و اين اسطوره همواره و به شكل هاى گوناگون در جوامع سنتى حضور دارد

 

بارت در مقالاتى كه در سال ۱۹۷۶ نوشت و در سال ۱۹۸۳ براى نخستين بار چاپ و منتشر كرد، نيز بر همين موضوع تأكيد مى كند تا مجدداً ميان برداشت او و همفكرانش و برداشت ديگران - كه آن را نقد سنتى مى نامد - تفاوت قائل شود. چنان كه مى گويد

 

نقد سنتى عادت داشت تا روى «منابع» يك اثر و «تأثيرات» دريافتى به وسيله هنرمند، مطالعه كند؛ اين عادت، روزهاى خوشى را در مطالعات دانشگاهى سپرى كرده است. اين منابع پديده اى مخفى شناخته مى شدند و اين تأثيرات به يك عنوان، تحميلى تلقى شده بود. نظريه نوين متن اين چشم انداز را دگرگون كرده است. چيزى كه مهم است و امروزه مورد توجه است، تأثيرى نيست كه هنرمند پذيرفته، بلكه آن چيزى است كه فرامى گيرد، خواه ناخودآگاهانه يا بالعكس خواه به صورت تقليدى طنزگونه. تمام اين زبان ها با خاستگاه هاى گوناگون كه از يك اثر گذر مى كنند و به معناى ديگر، آن را به انجام مى رسانند آن چيزى را شكل مى دهند كه بينامتن ناميده مى شود

 

همان طورى كه ملاحظه مى شود، بارت جست وجوى كارآگاهانه منتقدان سنتى را كه همانند يك مأمور و مفتش در جست وجوى روابط يك اثر با آثار ديگر يا يك نويسنده با نويسندگان ديگر هستند، مورد انتقاد قرار مى دهد. او همواره تلاش مى كند تا خود را از اين روش مفتشانه به دور نگاه دارد. به همين دليل بينامتن نزد بارت ويژگى گمگشتگى و پنهانى دارد، زيرا در متن توزيع شده و بسيار فراتر از نقل قول هاى مستقيم است كه مهمترين عناصر مطالعه در نقد سنتى محسوب مى شود. بنابراين، امكان جداسازى بينامتنيت از متن وجود ندارد و اين پيوستگى و در هم رفتگى تا آنجا پيش مى رود كه متن و بينامتن نزد بارت يك هويت واحد پيدا مى كنند

 

نقش و ويژگى هاى بينامتن در آراى بارت

بينامتنيت، رفته رفته به عنوان يكى ازمهمترين مبانى فكرى بارت در شكل گيرى ديدگاه ها و آراى او نقش مهمى را ايفا مى كند، چنان كه در اغلب نظرياتى كه بارت آنها را مطرح مى كند مى توان نقش و اهميت بينامتنيت را مشاهده كرد

 

الف. تمايز متن از اثر

يكى از نظريات بحث انگيز بارت تمايزى است كه او ميان اثر و متن قائل شده است. بارت ويژگى هايى براى متن در مقاله «از اثر به متن» برمى شمارد كه موجب جداسازى آن از اثر مى شود. در اين ميان بارت به ۷ دسته از تفاوت ها اشاره دارد كه عبارتند از: روش، گونه ها، نشانه، تكثر، خويشاوندى، خوانش و لذت. در ميان اين ۷ دسته تفاوت، حداقل ۲ دسته از آنها به طور مستقيم با اشاره به بينامتنيت مطرح مى شوند كه عبارتند ازتكثير و خويشاوندى

بينامتن در خدمت تكثر متنى: بارت در توضيح دسته پنجم از تفاوت هاى ميان اثر و متن به بحث تكثر معنايى در متن و تقابل آن با اثر مى پردازد. اين موضوع يكى از محورى ترين موضوعاتى است كه او آن را مطرح و همواره در گسترش آن تلاش مى كند. بارت در توضيح دليل تكثر معنايى در متن به بينامتن اشاره مى كند و ضمن بيان تفاوت ميان مطالعه بينامتنيت و نقد سنتى- كه پيش تر به آن اشاره شد- اضافه مى كند: موضوع تكثر معنايى برخلاف وحدت معنايى است كه مورد توجه خاص فلسفه وحدت گرا قرار مى گيرد. با بررسى موضوع چندگانگى معنايى مى توان به يكى از نهادينه ترين موضوعات بارت پى برد. بارت دلالتگرى را متعلق به اثر مى داند كه اغلب در معناهاى مشخص و يگانه محدود مى شود. به همين دليل او از واژه دلالت پردازى استفاده مى كند تا بتواند چندگانگى و تكثر معنايى در متن را مشخص و متمايز كند. دلالت پردازى در مقاله ديگر بارت يعنى «نظريه متن» بيش از پيش مورد توجه قرار مى گيرد. بنابراين پيرو نظر خود بارت، اين بينامتنيت است كه با ماهيت چندآوايى (يعنى پوليفونى

 (polyphonie)

 از نظر باختين و استروفونى

(stereophonie)

از نظر خود بارت) و چند بعدى خود موجب مى شود تا متن داراى ويژگى چند معنايى شود. جالب اين كه بارت در مقاله «از اثر به متن» و در مبحث تكثر معنايى موضوع بينامتنيت را درست پس از بحث راجع به استروفونى مطرح مى كند كه بيانگر ارتباط تنگاتنگ اين دو است. ديگر متن همانند اثر نيست كه به يك معناى واحد و پنهان محدود شود و كار مفسر و منتقد يافتن اين معناى مركزيت يافته و واحد باشد، بلكه تكثر معنايى موجب مى شود تا هر شخصى در فرآيندى كه قرار مى گيرد معنايى از معناهاى گوناگون را كشف يا حتى خلق كند. در نتيجه همانطورى كه گفته شد، ديگر منتقد در پى دلالتگرى نيست، بلكه به دلالت پردازى مشغول است

 

رد خويشاوندى و مرگ مؤلف: بارت در ادامه هنگامى كه به دسته پنجم از تفاوت هاى اثر و متن يعنى ملاك خويشاوندى بويژه در ارتباط با مؤلف مى پردازد، دوباره به بينامتن توجه دارد و مى گويد: «متن مى تواند بدون ضمانت، پدر خوانده شود؛ و بالعكس آن، بازسازى ميان متن، مسأله وراثت را از بين مى برد. مسأله اين نيست كه مؤلف نمى تواند به متن يا به متن خود«بازگردد»؛ اما در چنين صورتى وى به عنوان ميهمان مطرح مى شود.» چنان كه ملاحظه مى شود، روابط ميان متن ها جاى رابطه ميان مؤلف و اثر را مى گيرد. اين تعامل و تداخل بينامتن در توليد متن،موجب از بين رفتن اصالت مؤلف و اقتدار او مى شود. بارت با استفاده از تعاملى كه متن ها در آفرينش متن نوين دارند، حق مالكيت مؤلف را مورد تشكيك قرار مى دهد. اين شك و سپس انكار موجب ظهور يكى از مهم ترين و بحث انگيزترين نظريات بارت مى شود. در واقع، از نظر بارت رابطه ميان مؤلف و اثر با رابطه ميان مؤلف و متن كاملاً متفاوت است، زيرا متن برخلاف اثر تحت تملك مؤلف محسوب نمى شود و بنابراين براى مطالعه متن نياز نيست به مؤلف و آرا و زندگينامه او مراجعه شود، بلكه خود متن كفايت مى كند. با انكار و رد پيوند خويشاوندى و تملكى ميان متن ومؤلف، رفته رفته نقش مؤلف تا آن حد مورد ترديد قرار مى گيرد كه به مرگ او مى انجامد

 

همان طور كه همه مى دانند، يكى از نظريات مهم، بحث انگيز و تأثيرگذار بارت اعلام «مرگ مؤلف» از سوى اوست. بارت در توجيه مرگ مؤلف به چندين دليل اشاره دارد كه مهم ترين آنها بينامتنيت است. به همان اندازه كه منتهاى پيشين در زايش متن جديد نقش مهمى را بر عهده مى گيرند، به همان اندازه نيز از اهميت نقش مؤلف كاسته مى شود. ژينيو در بررسى آثار بارت به همانندى نظريات او با كريستوا اشاره مى كند و موضوعاتى همچون «نظر بافتار و درهم تنيدگى متنها و نظر زايش يا توليد پيش متن ها درمتن نوين و مرگ مؤلف» را مشترك ميان اين دو مى داند. استفاده اى كه بارت از بينامتنيت براى «مرگ مؤلف» مى كند، همراه با استدلال هايى است كه كريستوا و باختين پيشتر- البته به شكل محدودتر- به آن توجه كرده بودند

 

بنابراين، نقد سنتى شايد بتواند براى «اثر» و نه «متن» مؤثر باشد، زيرا ويژگى هايى كه اثر دارد امكان نقد مبتنى بر تأثير و تأثر را مى دهد اما متن به دليل نوع پيوستگى با ساير متن ها اين امكان را تا حد زيادى نفى مى كند. علت اصلى آن هم چنان كه بارت مى گويد، اين است كه «تمام متن بينامتن است

 

ب. نظريه پردازى متن

بارت پس از اين كه متن را از اثر متمايز كرد، به نظريه پردازى درباره متن پرداخت. مقاله «نظريه متن» مهم ترين اثر در تبيين اين نظريه است كه در دايرة المعارف يونيورساليس منتشر شده است. البته مقاله «نظريه متن» نيز به گونه اى، گسترش و تفصيل مقاله «از اثر به متن» محسوب مى شود. بنابراين، بينامتنيت در اينجا نيز يكى از اصول بارت براى تبيين متن است. بارت با كمك بينامتن هر آنچه مى تواند با متن ارتباط برقرار كند را نيز متن تلقى مى كند و همان طورى كه سوفى رابو اعلام مى كند: «به لطف مفهوم بينامتنيت، ديگر برون متن وجود ندارد و جهان، فضاى سيالى براى پيوسته متن شدن است».بارت ويژگى بينامتنيت يعنى ارتباط و تعامل ميان متن ها را برخاسته از خود متن و حتى از معناى واژه متن مى داند و بر همين اساس مى گويد:«اين مفاهيم اساسى كه پيوستار نظريه هستند، در كل همگى با تصوير القائى به وسيله ريشه شناسى خود واژه «متن» مطابقت دارد: موضوع بافت است؛ در صورتى كه پيشتر نقد به طور يكپارچه بر «بافت» پايان يافته تأكيد داشت، نظريه امروزى متن از متن پوشان روى گردان است و تلاش مى كند تا بافت را به صورتى در هم تنيده از رمزها، فرمول ها و دال هايى درك كند كه در آنجا، سوژه جاى مى گيرد، تخريب مى شود و همچون عنكبوتى در تار خودش محو مى شود. بنابراين دوستداران واژه پردازى مى توانند نظريه متن را همچون هيفولوژى تعريف كنند. (هيفو بافت، پارچه و تار عنكبوت است.)»در اين مقاله بارت ضمن تكرار بحث خود در مقاله «از اثر به متن» به گسترش اين مباحث نيز مى پردازد و مى گويد: يكى از راه هاى ساخت زدايى- بازسازى جابه جايى متن ها و تكه هاى متن ها است كه پيرامون متن و در نهايت در خود متن مورد توجه وجود داشته يا دارد: هر متنى يك بينامتن است؛ ديگر متن ها در سطوح متغير و با شكل هاى كمابيش قابل شناسايى در آن حضور دارند؛ متن هاى فرهنگ پيشين و متن هاى فرهنگ محيط؛ هر متنى يك بافت جديد از نقل قول هاى متحول شده است

 

چنان كه ملاحظه مى شود. بارت هر متنى را يك بينامتن مى داند، به بيان ديگر، هيچ متن ناب و خالصى را قبول ندارد. او سپس مى افزايد

بينامتنيت كه شرط هرگونه متنى است هر شكلى كه داشته باشد، بى گمان به مسأله ارجاع و تأثير محدود نمى شود؛ بينامتن حوزه عمومى فرمول هاى بى نامى است كه خاستگاه آنها به ندرت قابل بازشناسى هستند، نقل قول هاى ناخودآگاهانه يا غيرارادى، داده هاى بدون گيومه است. از ديدگاه معرفت شناسى، مفهوم بينامتن آن چيزى است كه براى نظريه متن، امكان اجتماع را به دنبال مى آورد. تمام زبان پيشين و معاصر است كه در متن حضور دارد؛ نه همانند مسير يك شبكه قابل شناسايى و يك تقليد اختيارى، كه همانند مسير يك پراكندگى- تصويرى كه درمتن، جايگاه نه يك باز توليد بلكه يك توليد را اطمينان مى بخشد

 

پس ازكنار گذاشته شدن اثر و توجه ويژه به متن مى توان اضافه كرد نظر مشترك ديگرى كه آراى بارت را به نظر كريستوا پيوند مى دهد، نقش بينامتن در توليد و خلق متن است. به عبارت ديگر اگر بينامتنيت تأثير و تأثر را مورد توجه قرار نمى دهد، پس چه نقشى دارد؟ در اينجاست كه بارت در توضيح آراى كريستوا بر رابطه ميان متن و خلاقيت تأكيد مى كند و متن را محصول خلاقيت و توليد مى داند، اما اين توليد گونه گروهى يا تئاترى دارد؛ يعنى يك خلاقيت و توليد جمعى است. اين جمع تنها مؤلف و مؤلفان پيشين او نيستند، بلكه مخاطب نيز در خلق اثر تأثير بسيار جدى دارد

متن يك محصول توليدى است. اين مسأله نمى خواهد بگويد كه محصول يك تلاش است بلكه تئاتر يك توليد جايى است كه توليد را در هر لحظه و با هر جنبه اى كه آن را دريافت كرد، حتى نوشتار (نوع ثابت شده) آن هم به طور پيوسته به انجام مى رساند. اين فرآيند زبان روزمره، بازنمايى كننده يا بيانى را ساخت شكنى مى كند و زبان ديگرى را مى سازد.

 

بارت در مقاله «تحليل ساختارى در مورد پرده ۱۱-۱۰) بينامتنيت را مورد بررسى قرار مى دهد و مى گويد

بينامتن موجب مى شود كه يك ويژگى گفته به يك متن ديگر ارجاع شود و اين در معناى بى كران واژه است؛ زيرا منابع يك متن را نبايد با نقل قولى كه نوعى ارجاع غيرقابل برگشت به يك متن بى كران است، اشتباه كرد؛ متنى كه همانا متن فرهنگى انسانيت است. اين مسأله بويژه در مورد متن هاى ابدى صادق است كه از نمونه هاى بسيار گوناگون به هم بافته شده اند و در آنجا نتيجتاً پديده ارجاع شده يا نقل قول شده از يك فرهنگ پيشين يا محيط بسيار رايج است. در آن چيزى كه بينامتن ناميده مى شود، بايد متن هايى را نيز كه پس تر مى آيند افزود. منابع يك متن تنها آنهايى نيستند كه پيش تر آمده اند، بلكه آنهايى هم كه پس تر مى آيند هستند. اين ديدگاهى است كه لويى استروس با قرار دادن ويرايش فرويدى از اسطوره اديپ در قسمت اسطوره اديپ آن را به خوبى پذيرفته است: اگر سوفوكل خوانده مى شود، بايد همچون نقل قول فرويد خوانده شود و فرويد نيز همچون نقل قول سوفوكل خوانده شود

 

چنان كه ملاحظه مى شود، پيش متن و پس متن در نزد بارت ـ به گونه اى كه اغلب محققان مطرح مى كنند ـ طرح نمى شود، بلكه بارت بر اين نظر است كه پيش متن به زمان بستگى ندارد و هرگاه ۲ متن با يكديگر ارتباط برقرار مى كنند، به همان اندازه كه متن گذشته در شكل گيرى متن آينده شريك است، به همان اندازه نيز متن پسين بر متن گذشته مؤثر است

 

ج. بينامتنيت: مؤلف و مخاطب

اغلب پژوهشگرانى كه به بينامتنيت مى پردازند، بارت را به دليل توجه خاصش به خوانش از ساير محققان در اين زمينه جدا مى كنند. بارت خود از بانيان توجه به خوانش و مخاطب در موضوع بينامتنيت است و اين مسأله از موضوعات اصيل بارت در اين خصوص محسوب مى شود. بنابراين، اگرچه توجه به مخاطب در انديشه هاى پيش از بارت بويژه در پديدارشناسى نيز مشهود است، اما بايد گفت كه هيچ نظريه پردازى به اندازه بارت به مخاطب توجه نكرده است و راهى كه او مى گشايد به وسيله ديگران ادامه پيدا مى كند. از ميان اينها مى توان به يكى از مهم ترين چهره هاى نظريه پرداز بينامتنيت يعنى ميكائيل ريفاتر اشاره كرد

 

همراه با چرخش محور مطالعات از مؤلف به مخاطب و توجه بارت به خوانش متن، بينامتن بيش از پيش به جاى اين كه به خلق اثر توجه كند، دريافت اثر را مورد توجه قرار داده است. بارت خود در اين رابطه مى گويد

مؤلف همچون مالك ابدى اثرش تلقى شده است و ما خوانندگانش همچون مصرف كنندگان ساده. اين وضع به طور مشخص، يك مضمون اقتدارى را موجب مى شود؛ فكر مى شود كه مؤلف داراى حقوقى نسبت به خواننده است، او خواننده را در يك معناى خاص اثر محدود مى كند و اين معنا به طور طبيعى درست است؛ براساس نتيجه اخلاقى نقد، در مورد معناى درست تلاش مى شود آن چيزى كه مؤلف مى خواهد بگويد، انجام شود نه به هيچ وجه آن چيزى كه خواننده مى شنود

 

بنابراين، موضوع خلاقيت همچنان مورد توجه است اما اين خلاقيت از محور مؤلف به سوى مخاطب انتقال پيدا مى كند. مخاطب متن ديگر يك مصرف كننده ساده نيست، بلكه بالعكس در خلق اثرى كه مشاهده مى كند، شركت دارد.در نتيجه، با اهميتى كه مخاطب پيدا مى كند، نقش متن هاى پيشين مخاطب نيز اهميت مى يابد و اين پيش متن هاى مخاطب است كه به او اجازه مى دهد تا در خواندن متن آن را در گذر متن هاى پيشين درك كند، همچنين هر متن پيشين بر خوانش متن پسين نزد مخاطب تأثيرگذار است. اين موضوع را بارت در اس/زد

به خوبى نشان مى دهد. همچنين او در بينامتن در اثر منسوب به استاندال نيز ردپاى پروست را مى يابد. در «لذت متن» نيز به اين موضوع اشاره دارد كه پروست در خواندن استاندال چگونه نقش دارد. در واقع تأثيرگذارى نويسندگان پيشين در نويسندگان پسين نزد مخاطب و در خوانش آنها امكان پذير مى شود. چنان كه گويا دو سير زمانى وجود دارد: يكى زمان نوشتن و تقدمات نوشتارى كه به مؤلفان بازمى گردد و ديگرى زمان خوانش كه از آن مخاطبان است. اين دو در اغلب موارد نه تنها با هم يكى نيستند، بلكه متفاوت و وارونه مى شوند. به همين دليل برخلاف روند تأْليفى، در روند خوانشى گاهى نويسنده اى معاصر پيش متن نويسنده اى باستانى مى شود

 

ناتالى پيگى گرو مى گويد هنگامى كه بينامتنيت و مناسبات بينامتنى از متن به طرف خوانش و خواننده متمركز شود، اتفاق بزرگى مى افتد كه آن نقش ذهنيت (سوبژكتويته) است، زيرا ديگر فرآيند بينامتنيت تأثيرات و واكنش هايى در ذهن خواننده خواهد بود. به همين دليل بينامتنيت عملى ذهنى و شخصى مى شود، چنان كه يك متن مى تواند داراى فرآيندهاى گوناگون بينامتنى نزد افراد و اشخاص گوناگون باشد. روابط بينامتنى، همه در ذهن خواننده صورت مى پذيرد اما براساس نظر بارت متن در اينجا بى تأثير نيست، زيرا متن مى تواند با نوع بيان، سبك و همچنين موضوع و مضمون خود، قابليت بالقوه بينامتن را در خوانش افزايش دهد. به طور مثال يك متن نمادين امكان بينامتن را نزد خواننده بسيار بيشتر مى كند. به همين دليل براى بارت مهم نيست كه مرجع يك متن كدام متن ديگر است و در اينجا برخلاف نظر بسيارى از محققان، آن چيزى كه اهميت دارد اين است كه متن هاى پيشين خواننده كدام اند و تا چه حد در دريافت متن جديد مؤثرند. بارت كه خود از خوانندگان جدى پروست بوده است، همان طورى كه در «لذت متن» اشاره شده است، مى گويد: هنگامى كه متن جديدى را مطالعه مى كند آن را از گذر متن پروست و با تأثر از آن، مطالعه و دريافت مى كند و در اين فرآيند خوانش آثار پروست حاضر است. بنابراين اگر بخواهيم از واژه «ژنتى» استفاده كنيم، پيش متن اثر يا مؤلف مهم نيست بلكه پيش متن خواننده اهميت دارد.به عبارت ديگر، پيش متن خلق اثر مورد توجه نيست بلكه پيش متن خوانش اثر مهم است. اين مسأله نيز با ساير آراى بارت همچون «مرگ مؤلف» و اهميت خوانش كاملاً مطابقت و هماهنگى دارد

 

در اينجا موضوع ديگرى نيز مطرح مى شود و آن عدم تعين در بينامتنيت است زيرا هركس مى تواند باتوجه به پيش متن هاى خود، بينامتنى مخصوص به خود در خوانش يك متن واحد داشته باشد. حتى يك خواننده با دو بار خواندن مى تواند دو بينامتن متفاوت داشته باشد. اين عدم تعين بيانگر گذر بارت از ساختارگرايى به پساساختارگرايى است كه در همين سال هاى دهه هفتاد صورت مى گيرد و به طور همزمان در مقالات و سخنرانى هاى گوناگون بارت قابل مشاهده است. در پساساختارگرايى فرايندهاى بينامتنى فاقد تعين مطلق مى شوند.براى تكميل موضوع بينامتنيت و رابطه آن با مؤلف يا مخاطب، بايد اين نكته را نيز اضافه كرد كه بينامتنيت نزد مؤلف هيچ گاه به طور كامل از آراى بارت محو نمى شود بلكه او اهميت اصلى را به بينامتنيت نزد مخاطب مى دهد.چنان كه مشاهده مى شود، بارت با اين تعريف خود از بينامتنيت، آن را از بسيارى ديگر تعريف ها جدا مى كند زيرا از نظر بارت بينامتنيت با شناخت خاستگاهى متنى نبايد اشتباه گرفته شود؛ او نگرش خاستگاهى به بينامتنيت را نگرشى قديمى مى داند

 

شايد ازنظر او اين نوع نگرش به بينامتنيت بيشتر با اثر منطبق است تا با متن. به عبارت ديگر، اين رابطه بينامتنى در اثر رابطه اى آشكار است، ولى درمتن بينامتن به شكل پنهان حضور دارد زيرا در اثر، ارتباط بينامتنى محدود و تعريف شده است و به همين دليل نياز به ارجاعات صريح دارد، ولى در متن جداى از اين است، زيرا متن بر اساس روابط شبكه اى با ساير متن ها ساخته مى شود و با آنها شروع و ادامه مى يابد

 

بينامتنيت در عرصه هنر

تا اينجا بارت بينامتنيت را از مطالعات سنتى يا به قول خودش نقد سنتى متمايز كرد

 

اما يك پرسش مهم و اساسى ديگر نيز درمورد تعريف بينامتنيت به نظر مى رسد و آن اين كه حدود و گستره بينامتنيت كجاست؟ به بيان روشن تر قلمرو بينامتنيت تا كجا پيش مى رود و چه نظام هاى نشانه اى را شامل مى شود؟ اين پرسش از اين جهت اهميت دارد كه برخى متن و به دنبال آن بينامتن را درنظام كلامى و بويژه نوشتارى آن محدود مى كنند

در اين رابطه بارت و بسيارى از پژوهشگران، نظر خاصى دارند و آن اين است كه دامنه متن فراتر از نظام كلامى صرف است. بارت اين موضوع را به طور مستقيم و غيرمستقيم در آثارش بيان و هر از گاهى اين نظام ها را به هم تشبيه مى كند.او مقاله خود با عنوان «نشانه شناسى و شهرسازى» را اين گونه به پايان مى رساند: «... زيرا، شهر يك شعر است. همان طورى كه اغلب آن را مى گويند و همان طورى كه هوگو بهتر از هركس آن را بيان كرده است، اما يك شعر كلاسيك نيست، شعرى است كه به خوبى برروى يك موضوع متمركز شده است. شعرى است كه دال را مى گستراند و اين گسترش است كه درنهايت نشانه شناسى شهر بايد بكوشد تا دركش كند و به آوازش درآورد

 

او با صراحت در كتاب «امپراتورى نشانه ها» مى گويد: «شهر يك متن است.» بنابراين هنگامى كه بارت از متن سخن مى گويد، گرچه اغلب منظورش نظام كلامى است، اما نظام هاى غيركلامى همچون تجسمى، نمايشى، فيلمى و معمارى را نيز دربرمى گيرد.به همين دليل بيشتر مطالبى كه بارت درخصوص نشانه شناسى و بينامتنيت نظام كلامى مطرح كرده است، درخصوص نظام هاى ديگر بيانى نيز صادق است

 

به اين اعتبار، براى بارت هر شكل بيانى مى تواند متن تلقى شود و بنابراين بينامتن در حوزه هنر به همان اندازه مطرح است كه درحوزه ادبيات و زبان از آن بحث مى شود. او شهرسازى، نقاشى، عكاسى، سينما، تئاتر، موسيقى، گراور و بسيارى ديگر از جلوه ها يا شاخه هاى هنرى را به عنوان متن، مورد بررسى قرار مى دهد. گاهى چنان در مورد هنر و غيرهنر سخن مى گويد كه گويى همچون برخى ديگر چندان تفاوتى ميان آنها حس نمى كند، چنان كه در «لذت متن» مى گويد: «درست بينامتن همين است، غيرممكن بودن زندگى درخارج ازمتن بيكران، خواه اين متن پروست باشد يا يك نوشتار روزنامه اى يا صفحه تلويزيون. كتاب به معنا مى پردازد و معنا به زندگى.» همان طور كه ملاحظه مى شود، او اثر پروست، مطالب يك روزنامه يا برنامه تلويزيونى را كه از ۳ حوزه ادبيات، زبان روزمره و هنر هستند، متن تلقى مى كند كه فرايند بينامتنيت در آن مى تواند رخ دهد. بارت در سال ۱۹۷۵ مقاله اى در مورد موسيقى مى نويسد و آن را با اين جمله به پايان مى رساند:«به وسيله موسيقى، ما بهتر متن را همچون دلالت پردازى درك مى كنيم

 

 

 

در خصوص نحوه و میزان تاثیرگذاری پیش متن و بینا متن بر متن: در این مرحله محقق و منتقد به بررسی جایگاه و چگونگی حضور این پیش - متنی می پردازد. یعنی نحوه ارتباط میان پیش - متن و متن نهایی را مورد بررسی قرار می دهد. در واقع اغلب اوقات با شناسایی متن مرجع تا حدود زیادی چگونگی ارتباط میان متن و متن نیز مشخص می شود. زیرا اگر متن ارزشی باشد با توجه به ارتباطی که متن با بینا متن داشته باشد جایگاه بینا متن نیز مشخص می شود

 

شناخت بینا متن نه تنها به محقق کمک می کند تا عناصر گوناگون یک متن را بشناسد و به میزان تعامل متنی پی ببرد بلکه می تواند در شناخت بهتر متن نیز موثر باشد. بینا متنیت می تواند متن را از تک گویی خارج و به چند گویی تبدیل سازد. بنابراین بینا متنیت از شیوه هایی است که همگرایی مطلق متن را در هم می ریزد و متن را ترکیبی از قطعات ناهمگون می کند که با یکدیگر در یک گفتگوی درون متنی قرار می گیرند. دکتر نامور مطلق، سال گذشته در "دومین هم اندیشی نشانه شناسی هنر" بحث پیرا متنیت و اهمیت آن در دریافت متن نزد ژرار ژنت و در نشست بررسی " بیش متنیت نزد ژرار ژنت و دیگران " به مباحثی درباره متن نزر ژنت پرداخته بود

 

-------------------------------

با دخل و تصرف برگرفته از:

http://www.aftab.ir/news/2006/jan/23/c7c1138031733_religion_philosophic.php

و روزنامه ایران


http://moarek.blogfa.com/cat-130.aspxو سایت باشگاه


مطالب مشابه :


معرفی کتاب « مباني نشانه شناسي»

معرفی کتاب « مباني نشانه شناسي دانلود چامسکی راه پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي حوزه




معرفی کتاب : نشانه شناسی

نشانه شناسى علمى است كه به شناختى، هنر و ادبيات دانلود مقالات و کتاب




نشانه شناسی کاربردی/ فرزان سجودی

هنر در نظر دانلود pdf کتاب البته جندين كتاب با موضوع نشانه شناسي دارم اما اين يكي




فراخوان مقاله

هم‌انديشي انسان‌شناسي هنر(2) هم‌انديشي نشانهشناسي هنر(5) کتاب هنر متوسطه




نشانه‌شناسی و نشانه در زبان‌شناسی

دانلود چامسکی راه و نه بر عکس.بارت در کتاب عناصر نشانهشناسى از این حکم هنر نشانه




تأملى بر نظريه «بينامتنيت» رولان بارت

شناسى، نشانه شناسى، مطالعات هم اندیشی نشانه شناسی هنر" بحث پیرا دانلود کتاب




باستان شناسی پیش از تاریخ ایران

موسسه نشانه شناسي. دانلود کتاب کاوش ترجمه تخصصی مقالات و کتب باستان شناسی ، تاریخ ، هنر




انسان شناسی هنر (6)

موسسه نشانه شناسي. دانلود کتاب کاوش های چغامیش هنر مِند (Mende)




ليست كتب زبانشناسي داخلي

دانلود کتاب. مارکسيسم در زبان‌شناسي، تهران : هنر 1383، نشانه شناسي




نگاهی به کتاب هنر و معماری اسلامی

موسسه نشانه شناسي. دانلود کتاب کاوش های باستان کتاب هنر و معماری اسلامی یکی از مراجع




برچسب :