خاطرات

یعنی علاوه بر دستانم دوباره لرزش سر و گردن هم آزارم می داد  بطوریکه دیگر نمی توانستم کارهای شخصی خودم را انجام دهم تا زمانیکه پزشکم جبهه بود به خانم ایشان که متخصص اعصاب و روان بود مراجعه کردم و ایشان بمن گفتند خوب همان داروها را دوباره شروع کن و من هم همان کار را انجام دادم خلاصه پس از یکماه و نیم که دکتر به تهران برگشت و من نزد ایشان رفتم دوباره همان قرصهای پردنیزولون را برایم تجویز کردند که کردند که بمدت پنج سال از آن قرصها استفاده می کردم گاهی روزی ده قرص و گاهی پانزده قرص با صبحانه می خوردم با خوردن قرصها حالم بهتر می شد من شروع می کردم بمرورقرصها را کم می کردم تا به دو عدد قرص میرسید ناگهان در اثر مسئله کوچکی و استرسی و یا در تابستان ها در اثر گرما حالم بدتر می شد و دوباره اجباراً تعداد قرصها را به حداکثر یعنی پانزده قرص افزایش می دادم  گاهی اوقات که کمی بهتر می شدم کمی ورزش می کردم اما یکبار که برای ویزیت ماهانه نزد دکتر دکتررفتم دکتر بمن گفت چرا لاغر شدی گفتم بعضی روزها ورزش می کنم که دکتر بمن نیشخندی زد و چون خیلی برفتار و نگاههای دیگران حساس بودم احساس کردم دکتر بحالت تمسخر بمن خندیده است و همان بود که ورزش کردن را کنار گذاشتم در جلسه ای دیگر به دکتر گفتم آیا فیزیوتراپی میتواند اثر مثبت برایم داشته باشد؟ اگر لازم است به فیزیوتراپی بروم دکتر گفت "در این موشکباران لازم نیست میایی ابرویش را برداری چشمش را کور میکنی" در طول این مدت که من از کورتون خوراکی استفاده می کردم یبوست مزاج خیلی مرا آزار می داد بطوریکه یکروز پس از نیم ساعت که در دستشویی بودم بعد از بیرون آمدم یکباره هیچ نفهمیدم و در حال افتادن بودم که برادرم متوجه حالت من شده بود و با سرعت از افتادن من جلوگیری کرده بود  اول مرا بر صندلی نشاند ولی من بیحال بودم که خواهرم گفته بود باید بخوابانیدش وقتی که مرا خواباندند من تازه چشمم را باز کردم بله یکی از بدترین وضعیت هایی که ممکن است یک بیمار ام . اس داشته باشد یبوست مزاج است که یک بیمار ام . اس باید با تغذیه و خوراکی هایی از قبیل میوه جات و سبزیجات که مصرف می کند از این مسئله جلوگیری کند و بی تحرکی من نیز مزید بر علت بود از طرفی لرزش زیاد و از طرف دیگر ناتوانی اعضای بدنم خیلی مرا از این وضعیت خسته کرده بود و اطرافیانم هم چون نمی دانستند فکر می کردند من باید استراحت کنم اگر کسی بدیدنم می آمد و من می خواستم تکانی بخورم بمن میگفتند نه تو تکان نخور تو باید استراحت بکنی خوب حق داشتند نمی دانستند که این بیماری برعکس بیماریهای دیگر است و این بیماری نیاز به فعالیت و تحرک دارد البته فعالیت تا مرز خستگی و در حدی که بیمار خسته نشود خلاصه منهم با همین استراحت های نابجا و خوابیدن ها همه عضلاتم را ضعیف و تنبل کردم وکم کم اگر هم می خواستم نخوابم دیگر نمی توانستم در بهار سال 71 مادرم بمدت یک هفته به مسافرت رفت در طول آن یک هفته من به سرماخوردگی مختصری مبتلا شدم و تب کردم آن تب باعث شد من حسابی از پا بیافتم نمی دانستم چه کنم یکی از دوستان بمن گفت دکتر مادر من دکتر خوبی است نزد ایشان برو و منهم که حاضر بودم بهر ریسمانی چنگ بزنم بلکه بهتر شوم نزد آن پزشک رفتم ایشان گفتند "چرا کورتون خوراکی مصرف میکنی" و یک نوع کورتون تزریقی برایم تجویز کردند که یکروز در میان تزریق شود ولی دوز آن خیلی برایم کم بود وشاید بمن سازگار نبود که همان باعث شد من کاملاً از پا افتادم بطوریکه روزها که پدرم در خانه نبودند من نزدیک دستشویی می خوابیدم چون هم تکرر ادرار داشتم و زودبزود به دستشویی میرفتم و هم راه رفتن برایم مشکل بود بطوری شده بودم که از خودم بدم می آمد و همین مسئله افسردگیم را نیز شدیدتر کرده بود روزی یکی از بستگان بمن گفت اینکه تمام مدت در خانه نشسته ای برای تو و روحیه ات خوب نیست تو خودت را در خانه زندان کرده ای بهتر است یک صندلی چرخدار تهیه کنی که بتوانیم حداقل هفته ای یکبار به گردش برویم وقتی کمی از خانه بیرون بروی بهتر از این است که خودت را در خانه زندان کرده ای من هم که بر اثر ناتوانی خیلی در خانه مانده بودم از این گفته خوشم آمد و گفته وی را تایید کردم پدرم هم که بیرون بردن من برایشان سخت شده بود از این نظر استقبال کردند ولی برادرم خیلی مخالفت کرد و می گفت تو باید اگر چه کوتاه راه بروی نباید بر ویلچر بنشینی اما من از روی اشتباه و بدلیل اینکه از آن وضعیت خسته شده بودم با برادرم مخالفت کردم و گفتم تو چه میدانی من چه می کشم و بالاخره کاری را که نباید می کردم انجام دادم و بر روی ویلچر نشستم غافل از اینکه چه بلاهایی در اثر نشستن بر ویلچر بسرم خواهد آمد چون با ویلچر آن مقدار راه رفتن را هم که آهسته آهسته با گرفتن دستم به دیوار و یا با واکر راه می رفتم کنار گذاشتم و مدام بر ویلچر نشستم البته من چندین بارهم بزمین افتاده بودم وخونین شده بودم و همین باعث ترس من از راه رفتن هم شده بود اما  ویلچر باند شدن من باعث کوتاهی اندامهای تحتانی  و شلی عضلات شکمم و انحنای ستون فقراتم شد بطوریکه حتی در حال نشستن هم اگر تکیه گاهی نداشتم نمی توانستم بنشینم و از پشت می افتادم البته من خودم خیلی رعایت بهداشت را می کردم ولی بیمارانی هستند که دراثر عدم رعایت بهداشت علاوه بر ناراحتیهایی که ام . اس برایشان ایجاد میکنم دچار زخم بستر هم می شوند  که البته خیلی هم دردناک است  خلااصه نشستن بر ویلچر باعث شد روزبروز حرکت من کمتر شود و تنها کاری که میکردم مطالعه بود و خوشبختانه به کتابهای روانشناسی علاقمند شده بودم و کتابهایی که میخواندم تا حدودی بمن کمک میکرد که افکار نابجای خود را عوض کنم و کمتر خود را بیهوده پندارم و بفهمم می توانم در جامعه تاحدودی مفید باشم و بخود و زندگی امیدوار شوم در اوایل سال 72 دوباره پزشکم را تغییر دادم و از پزشکم خواستم برایم دستور فیزیوتراپی بنویسند و چون دوست فیزیوتراپم بمسافرت رفته بود مجبور شدم برای فیزیوتراپی به بیمارستان نزدیک محل اقامتم بروم و فیزیوتراپ بیمارستان برایم دستگاه آی آر که گرم کننده بود می گذاشتند و هر بار که بخانه برمی گشتم زمان بالا رفتم از پله ها زمین می خوردم و حالم خیلی بد میشد بعد از ده جلسه پزشک فیزیوتراپ بیمارستان از من پرسید آیا خودت احساس می کنی بهتر شده باشی من که خجالت می کشیدم بگویم "نه" گفتم نمی دانم چیز خاصی حس نمی کنم در آن زمان هنوز باورم نمی شد که چقدر گرما برایم مضر است  


مطالب مشابه :


فیزیوتراپی در بیماری‌های قلبی و تنفسی

فیزیوتراپ های در بیماران تنفسی شامل اصلاح ریوی با تاثیر فراوان بوجود آمد.




فیزیوتراپ بی‌تجربه، گرفتاری‌های بیشتر

پروفسور بیژن فروغ - فیزیوتراپ بی‌تجربه، گرفتاری‌های بیشتر - درمان دیسک کمر دیسک گردن زانو




گفتگویی با امیر مسعود جمالی، فیزیوتراپ ملوان بندرانزلی

اخبار قوهای سپید انزلی - گفتگویی با امیر مسعود جمالی، فیزیوتراپ ملوان بندرانزلی - - اخبار




فاجعه افزایش قد من در تهران (تجربۀ عمل یک جوان آمریکایی با دکتر مطلبی زاده)

با شنیدن صدای بلند زمین خوردن من برادر آن دختر برای کمک بیرون آمد. ایرانی ها در فیزیوتراپ




خاطرات

نقش ایمان امید و اراده در بدیدنم می آمد و من می پزشک فیزیوتراپ بیمارستان




برچسب :