گل دونه17
بنام خدا
سلام به همه
آنچه در ۳ هفته گذشته، گذشت
کلاس بادبادک پنجشنبه۹۲/۵/۳۱
مربی این جلسه شیرین جون بودند که جلسه اول هم با بچه ها رنگ بازی کردند توی حیاط (گل دونه ۸) من از اینکه دوباره شیرین جونو که خیلی هم خوش انرژی هستن دیدم خیلی خوشحال شدم.
تو این جلسه طبق معمول شعر خوانی صورت گرفت
چشم چشم دو ابرو
دماغ و دهن یه گردو
چوب چوب یه گردن
اینم یه گردی تن
دست دست دو تا پا
انگشتا و جورابا
حالا بذار دو تا گوش
موهاش نشه فراموش
ما که قبلا اینجوری میخوندیمش شما رو نمیدونم!!!!!!!!!!!!!!!
چشم چشم دو ابرو
دماغ و دهن یه گردو
چوب چوب شکمبه
بعدم شعر
ای زنبور طلایی نیش میزنی بلایی
پاشو پاشو بهاره
گل واشده دوباره
کندو داری تو صحرا
پر میکشی به هرجا
پاشو پاشو بهاره
عسل بساز دوباره
این شعرو من توی cd هنگامه یاشار دارم و خیلی هم زیباست.
بعدهم شعری که مکیای نازنین واسه تیاناز زیاد میخوند که کامل و صحیحش اینجوریه:
عروسک قشگ من قرمز پوشیده تو رختخواب مخمل آبی خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اونو خریده فشنگ تر از عروسکم هیچکس ندیده
عروسک من چشماتو وا کن وقتی که شب شد اونوقت لالا کن
بیا بریم توی حیاط با من بازی کن توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن
بعد از شعر خوانی شیرین جون لگن و آرد آوردن برای درست کردن خمیر ، این تکنیک رو قبلا تو کلاس مریم جون انجام داده بودیم (گل دونه۱۳) تنها تفاوتش که خیلی هم کارو تمیزتر و جالب تر کرد این بود:
بعد از ریختن آرد تو لگن حدود ۱ استکان نمک اضافه کردن بخاطر کپک نزدن خمیر و بعد ۱ استکان روغن مایع بخاطر نرمتر شدن خمیر و جلوگیری از ترک خوردن خمیر و رنگ خوراکی که کارو خیلی زیباتر کرد بعد هم که آب تا مقداری که خمیر به دست نچسبه و اگه زیادی خمیر شل بود آرد اضافه میکردن.(مادرای عزیز این خمیرو تو خونه درست کنید هم کاملا بهداشتیه حتی اگه بچه دستشو دهنش کنه انگار خمیر نونو خورده! هم ارزونه هم سرگرم کننده هم یه خمیر خوب واسه درست کردن چیزای مختلف)
من حدود ۲ هفته است این خمیرو توی ظرف دربسته توی یخچال نگه داشتم و خراب نشده و هردفعه با تیاناز ازش استفاده میکنیم عالیه عالیه.
شیرین جون به خمیر هرکدوم از بچه ها یه رنگ زد تا رنگا متنوع بشن و به بچه ها گفت میتونید خمیراتونو به هم بدین تا رنگای مختلف داشته باشین.
رنگ تیاناز نارنجی بود. دوستاش رنگای آبی و سبز و ... بهش میدادن اما اولش تیاناز بهشون از خمیر نارنجیش نمیداد!!!!!!!!!! فقط گیرنده بود!!! منم اصراری نمیکردم اما کم کم از خمیرش به بچه ها داد و همه مشغول کار شدند.
البته تیاناز این جلسه کمی مریض هم بود. روز قبلش رفته بودیم دکتر فهیم زاد شربت و دارو دادند(سرماخوردگی) اما حیفم اومد کلاسو از دست بدم و بردمش کلاس( خیلی هم خوب شد که رفتیم چون هم کار جدید یاد گرفتیم هم روحیه تیاناز عوض شد)
بعد بچه ها با خمیرشون شکلای مختلف درست کردن. تیاناز چون قبلا تو کلاس مریم جون با خمیرش عروسک درست کرده بود فکر میکردم دوباره همونو تکرار کنه ولی تیاناز رنگای مختلف خمیرو رو هم میچید مثل برج که یکی از مادرا گفت تیاناز برج رنگی ساخته!!! اما شیرین جون به بچه ها یه سری مهره و ریسه رنگی و چوب بستنی داده بودند که توی کاردستی شون استفاده کنند و تیاناز چوب بستنی رو وسط خمیرش قرار داد و گفت بستنی درست کردم شیرین جون ببین بستنی درست کردم و دهن همه رو با بستنی رنگارنگش آب انداخت!!!!!!!!!!!!!!!! (فهمیدم دخترم برج ساز نیست تا عاقبت به خیرشه!! )
مرسی شیرین شیرینم از زحماتی که در کلاس واسه بچه ها میکشین.
تیاناز در حال درست کردن بستنی با خمیر
تیاناز و شیرین جون همراه با بستنی دست ساز خمیری تیاناز
تیاناز و من -شیرین جون و یکی از بچه های کلاس
بعد کلاس من و تیاناز کتاب احساس خوب نوشته تادپار از نشر چکه و نشر قلم رو از کتابخانه امانت گرفتیم و من یکسری کتاب و cd حدید خریدم که اسامیشو بعدا میگم.
و اما پنجشنبه ۹۲/۶/۷ کلاس بادبادک
کتاب های امانتی جلسه قبلو به کتابخانه برگرداندیم. تیاناز ۲ تا کتاب از خاله ستاره امانت گرفت(نمیدونم کی انتخاب کرد؟ و کی گرفت؟ فقط دیدم دستشه!!!!!!!!!! ) کتاب مهمان آمد، باران آمد لی دیویس ترجمه : مهدی حجوانی انتشارات بنفشه و یک کتاب علمی آزمایشهای علمی با آب که بدرد سنش نمیخورد و من تو خونه قایم کردم که هی نگه مامان بخون!!!!!!!!!!!!!!!
کلاس این جلسه کارگاه نمایشی
مربی: عمو هادی
عمو هادی تو کلاس برا بچه ها یه قصه تعریف کردن.
۲ شهر بودن یکی بل بلیها(با کسر ب) و قل قلیها(با کسر ق) مردم شهر بل بلی وقتی میخواستن حرف بزنن میگفتن:بل بل بل بل
مردم شهر قل قلی وقتی میخواستن حرف بزنن میگفتن :قل قل قل قل
مردم ایندو شهر حرف همدیگرو نمیفهمیدن وقتی با هم روبرو میشن و شروع میکنن به حرف زدن چون حرف همو نمیفهمن فکر میکن دارن با هم دعوا میکنن.بل بل بل بل بل-قل قل قل قل
عمو بچه ها رو به دوگروه تقسیم کردن
یه عالمه روزنامه به بچه ها دادن و گفتن روزنامه رو تکه کنید و گلوله درست کنید(تمرین مهارتی دست برای کودک) بعد گروه بل بلیها و قل قلیها باید با گلوله روزنامه به جنگ هم میرفتن و به هم گلوله پرتاب میکردن. وسط جنگ عمو یه مانع(تشک ژیمناستیک) بین بچه ها قرار داد تا بچه ها از پشت مانع به هم گلوله پرتاب کنند. خلاصه کلی هیجان بود.
موقع جنگ بچه ها میگفتن بل بل بل بل و قل قل قل قل و شادی میکردند.
بعد عمو یه سری وسایل مثل موبایل ، ساعت،... زیر گلوله ها قایم میکردن و از بچه ها میخواستن اونا رو پیدا کنند
بعد عمو ۲ تا کیسه به بچه ها دادن و ازشون خواستن تمام گلوله های روزنامه رو جمع کنند(تمرین تمیز کردن محل بازی بعد از اتمام کار) بعد گفتن میتونن با کیسه های پر شده از کاغذ توپ بازی و شوت بازی کنند(تمرین بازیافت از مواد زائد).
تیاناز و دوستاش در حال جمع کردن گلوله های کاغذی بعد از بازی
بعد هم کلی گلوله رنگی به بچه ها دادن که پرت کنند و یه پارچه که توپا رو بریزن توش و با کمک مادرها توپا رو بالا و پائین پرت کنند . بعد هم از بچه ها خواستن مثلا توپای قرمز یا زرد یا... رو به عمو پرت کنند(تمرین رنگ شناسی) و خلاصه کلی شادی و بازی. مرسی عمو هادی از جلسه خوبی که با بچه ها داشتین کلی مادرها!!!!!!!!!!!!!!!!و بچه ها بازی کردن و کیف کردن.
بچه ها در حال پرت توپ رنگی با تکون دادن پارچه
عمو هادی مربی نمایش در بادبادک به همراه تیاناز
بعد از کلاس من و ندا واسه خرید از بوسینی سمت یوسف آباد قرار داشتیم که به اتفاق طاها به اونجا رفتیم. بعد هم واسه ناهار رفتیم ونک.رستوران فضای باز استخر ونک. جای همه دوستان خالی خیلی خیلی جاتون خالی.
طاها و تیاناز بعد از ناهار در رستوران شبهای ونک
بعدازظهر تو خونه ندا گفت اگه میخوای بریم دنبال بچه ها(تارخ-تیما-تابش) کرج و
من فردا جمعه کوه نمیرم تا بچه ها رو ببریم باغ وحش.
خلاصه شب رفتیم کرج دنبال بچه ها و اونارو آوردیم تهران.
جمعه صبح با تابش و تیما ندا و تیاناز بل بلی و قل قلی بازی کردیم و کلی شادی کردیم. موقع بازی تیاناز گفت مامان یه بالشت بزار اینجا!! یادم نبود از مانع وسط جنگ!!که تیاناز با زبون کودکی و حافظه خوبش یادآور شد .بعد هم پارچه هایی رو که نسرین خانم زحمتشو کشیده بودن به همراه مهره هایی که مکیا جون فرستاده بودن (مرسی زن دایی نسرین و مکیا جون که این ابزارو به ما رسوندین انگاری که دنیا رو به بچه ها داده بودین )رو با چسب و کاغذ و مداد شمعی و مقوا در اختیار بچه ها قرار دادم ازشون خواستم یه نقاشی کنند و پارچه تکه شده و مهره و گلوله های پنبه ای روی کارشون بچسبونند. جاتون خالی انگار دنیارو بهشون داده بودم. کلی با این تکنیک ها حال کردن.
بعد هم یه روبان بالای تلویزیونم وصل کردم و کارای کلاژ بچه ها رو وصل کردم و گفتم این نمایشگاه گروهی کارهای هنری شماست.
تیما - تیاناز-تابش عکسهای بالا کلاژهایی است که ۳ تایی درست کرده بودند و من با گیره به روبان وصل کردم
بعد هم ۳ تا کاسه یکبار مصرف ، خمیری که قبلا تو کلاس شیرین جون درست کرده بودیم، مهره های رنگی، پرهایی که از توپ بدمینتون بیچاره ام!!! کندم رو به بچه ها دادم و ازشون خواستم کلاه درست کنند(همونی که تو کلاس مریم جون انجام دادیم.) و خلاصه جای همه بچه ها خالی خالی.............
کلاه های دست ساز بچه ها
تارخ که شبها بیدار میموند و با کامپیوتر کار میکرد صبخ تا غروب میخوابید. به همین دلیل باغ وحش نرفتیم. اما یه تولد جانانه واسه اش گرفتیم. ندا واسه اش کیک خرید و کلاه های رنگی به بچه ها روبان و نی نوشابه دادم و با آهنگ تولدت مبارک بازی کلاس مریم جونو انجام دادن و خلاصه جای مامان و باباشون خالی.
تولد تارخ با اندکی تاخیر
به ندا گفتم آمادگی دارم یه مهد کودکو اداره کنم. بعد از بازی بچه ها گفتم تمام دانستنیهای من تموم شد ولی انرژی بچه ها نه!!!!!!!!!!!!!!من فقط برای یک روز در ماه آمادگی دارم (هم از نظر اطلاعات هم از نظر انرژی مهد کودکو اداره کنم!)!!!!!!!!
بچه ها شنبه به کرج برگشتند و مامان مهین یکشنبه شب به تهران اومدن و مارو(مخصوصا تیانازو) خیلی خیلی خوشحال کردن.
بچه ها بیاین یه کلاس خیلی خوشمزه داریم!!!!!!!
۵شنبه۹۲/۶/۱۴ کلاس بادبادک مربی:شیرین جون
کتاب امانتی کتابخونه رو دادیم و تیاناز کتاب Rudolph Falls Asleepرو به امانت برداشت.(کتاب به زبان انگلیسی بود ولی روی هر نوشته رو به فارسی چسبانده بودند!!!
شیرین جون با یه سینی موز وارد کلاس شدن و من گفتم امروز یه کلاس خوشمزه داریم. شیرین جون گفتن آره و بچه ها دستاشونو بشورن میخوایم یه دسر خوشمزه بنام بنفی پای درست کنیم.
(شیزین جون گفتن اصل این دسر انگلیسیه ولی هندیها هم زیاد این دسرو درست میکنن)
به بچه ها موز دادن و خواستن اونارو دایره دایره ببرن.
بعد بیسکویت سافه طلایی دادن و خواستن اونا رو تکه تکه خرد کنن.
تیاناز وقتی بیسکویتو نصف کرد گفت ۲ تا نیم دایره شد!!!!!!!!!(آفرین دختر نازنینم)
بعد هم بیسکویتها رو توی غذا ساز ریختن(اولش دستگاه خراب بود و کار نکرد اما بعدش شروع به کار کرد) و به شکل پودر درآوردن.
بعد به بچه ها یه جام طلقی خوشگل دادن و گفتن حدود ۱/۵ لیوان رو پودر بیسکویت بریزن. بعد هم یک قاشق عسل و یک قاشق خامه. بعد برشهایی از موز و بعد شیر عسلی رو که خود شیرین جون درست کرده بودن (سرد) اضافه کردن حدود نصف استکان و بعد بچه هابا خامه فرم گرفته و برشهایی از موز دسرو تزئین کردن.مرسی گلدونه های مامانا یه چتر رنگی هم به بچه ها دادن تا اونو توی دسر بزارن و یه عکس برگردان (شکل کیتی) هم به بچه ها جایزه دادن(ببخشید هدیه دادن شیرین جون گفتن نگین جایزه این کلمه بچه رو شرطی میکنه بگین هدیه). جای همه خالی خیلی خوش گذشت.
بچه ها با کمک ماماناتون این دسر خوشمزه رو درست کنید.نوش جان همه شما
تیاناز بعد از درست کردن دسر در بادبادک۹۲/۶/۱۴
مامان سحر -دوستدار تمام بچه ها
مطالب مشابه :
فایل های صوتی کلاس نلسون خوانی
خرداد 1389 - دکتر علیرضا فهیم زاد خرداد 1389 - دکتر محبوبه منصوری خرداد 1389 - دکتر معصومه محکم-1
گفتگو با دکترعباس قاسمی زاد رییس دانشگاه علمی کاربردی گیلان ؛
آقای دکتر قاسمی زاد از کودکی در ذهنشون زنان با ایمان و فهیم این دیار بال پرواز
مطب های فوق تخصص و متخصصین کودکان و نوزادان شمال تهران-شریعتی،پاسداران و ظفر و میرداماد
آقای دکتر سید علیرضا فهیم زاد(متخصص بیماریهای کودکان و نوزادان) دکتر فریبا
گل دونه17
البته تیاناز این جلسه کمی مریض هم بود. روز قبلش رفته بودیم دکتر فهیم زاد شربت و دارو دادند
224-فروغ فرخ زاد
کشکول - 224-فروغ فرخ زاد هنر فهیم دکتر پروانه کاظمی متخصص
خــر(4)
دکتر چمران. لینک بهتر از آدمی زاد به تبیین رابطه، آدمیزاد نوعاً فهیم و خر نوعاً نفهم می
161-با سوسک سمج چه کنیم؟
این جانور در فصل های گرم بیشتر فعالیت میکند و زاد دکتر رئیسی و دکتر آلبالو گیلاس هنر فهیم
درشت گویی پسر مارشال به کرزی و کوچ کشی ناگهانی کریم خرم
با حضور رییس جمهور کرزی به خانه ی مارشال فهیم در بعد دکتر عبدالله زاد روز مروه بهار
برچسب :
دکتر فهیم زاد