روان خوانی
پدر و مادر
پدر و مادر بهترین نعمت خداوند است که خدا به ما داده است اگر ما پدر و مادر نداشته باشیم زندگی کردن برایمان سخت می شود. دیگر کسی نیست که به ما کمک کند ما باید کارهای خوب انجام دهیم تا پدر و مادر ما را دوست داشته باشند .
من همیشه برای پدر و مادرم دعا می کنم که سالم باشند .
3
...............................................................................................................................................................................................................................................
مسافرت
ما تابستان پیش با مادربزرگ به ساری رفتیم . از دیدن شالیزار ها لذّت بردیم . مرغابی ها در کنار چشمه پرواز می کردند. من شنا کردن را دوست دارم و با پدرم به ما کنار دریا رفتم تا شنا کنم .
سفر ما در ساری چهار روز شد وبعد از چهار روز ما به خانه برگشتیم .
4
اولین روز مدرسه
علی با مادرش برای اولین روز به مدرسه رفت در راه علی خیلی ناراحت بود و مدرسه را دوست نداشت .
وقتی که به مدرسه رسید دید . بچّه های زیادی آمده اند . خیلی از دیدن بچّه ها خوش حال شد و فهمید که مدرسه جای درس خواندن است و می تواند خواندن و نوشتن یاد بگیرد در مدرسه معلّم خود را شناخت و با او دوست شد .
5
..................................................................................................................................................................................................................................................
کمک به دوست
نرگس و مادرش به بازار رفتند آن ها در بازار کفش و لباس خریدند .
نرگس گفت : مادرجان « ای کاش می توانستم »
برای دوستم سارا هم لباس و کفش بخریم چون کفش سارا هم کهنه شده بود . مادر لبخندی زد و گفت پسرم ناراحت نباش من برای دوستِ تو هم لباس نو می خرم تا او هم خوشحال شود .
6
گردش در پارک
دیروز ما در پارک بودیم
مادر با ژاله سوپ درست کردند .
پدر با من توپ بازی می کرد .
من با پا توپ را شوت کردم .
ناگهان توپ روی گل افتاد و پروانه پر زد .
من بسیار ناراحت شدم که پروانه را ترساندم .
7
...............................................................................................................................................................................................................................................
درس تشدید
ما امروز در تشدید را یاد گرفتیم . ما بچّه ها شاد شدیم .
یاد روز اوّل مهر ماه افتادیم که تازه به مدرسه آمده بودیم .
آموزگار به ما گفته بود با دقّت و توجّه به درس می توانید .
موفّق شوید و در مدرسه پیشرفت کنید .
8
شالیزار
ژاله و منیژه برای گردش به خانه ی پدر بزرگ در یکی از شهرهای شمال ایران رفتند . بوی خوش برنج از شالیزارها می آمد .
در دامنه ی کوه چوپانی گوسفندانِ خود را به چراگاه برده بود و خودش در کنار چشمه چادر زد. و از آن ها مراقبت می کرد . آن دو خواهر سفر خود را هرگز فراموش نمی کنند . 9
................................................................................................................................................................................................................................................
با حیوانات مهربان باشیم
مهدی و امین با آموزگار خود به پارک رفتند . در آن جا ، آن ها با هم بازی کردند . آموزگار گفت : بچّه ها از این هوای دلپذیر و خوب استفاده کنید خدا را شکر کنید . در پارک حیوانات و پرندگان زیادی بودند . آموزگار گفت : ما آدم ها نباید حیوانات و پرندگان را اذّیت کنیم باید با آن ها مهربان باشیم . 10
ماهی قرمز
امروز محمّد با پدرش به بازار رفت.
تا ماهی برای سفره ی عید بخرند .
پدر محمّد دو تا ماهی قرمز خرید محمّد هم از پدرش تشکّر کرد و قول داد که از ماهی ها خوب مواظبت کند . و آن ها اذیّت نکند .
11
.......................................................................................................................................................................................................................................................
دکتر
امید دکتر با ایمان و نیکوکاری است او به مدیر مدرسه نامه داد تا دانش آموزان بیمار را درمان کند . او یک بسته آب نبات برای کودکان روی میزش آماده کرده بود ، تا آن ها را شاد کند .
دکتر می داند خداوند کسانی را که به مردم کمک و یاری می رسانند، دوست دارد .
12
جنگل
یک روز قاسم با دوستانش برای گردش به جنگل رفتند جنگل نزدیک رودخانه ی بزرگ بود .
آن ها در کیف خود میوه داشتند و کنار رودخانه میوه ها را شستند و خوردند .
قاسم بعضی از صداهای پرندگان را را یاد گرفت و مثل آن آواز می خواند . بچّه ها آن روز از جاهای جالب و دیدنی لذّت بردند . و یک نقّاشی در مورد جنگل کشیدند.
13
.........................................................................................................................................................................................................................................................
عدد نویسی
جواد با مداد خود در دفترش پنج درخت کاج که روی آن سه گنجشک نشسته بودند و زیر آن درخت دو جوجه ی قشنگ کشیده بود. وقتی آموزگار دفتر او را دید. خیلی شاد شد و گفت : آفرین به شما دانش آموز زرنگ و با ادب که توانایی خوبی در انجام کار داری .
14
ژاکت
مادر برای ژاله یک ژاکت بافت .
ژاکت ژاله خیلی قشنگ بود .
وقتی ژاله با ژاکت خود به مدرسه رفت .
آموزگار و بچّه ها از دیدن ژاکت ژاله خوش حال شدند.
و به او گفتند ژاکت زیبایی داری و بعد آموزگار گفت: آفرین ژاله که لباس گرم پوشیده ای و مواظب خود هستی تا مریض نشوی .
15
.........................................................................................................................................................................................................................................
سبزه
بچّه های کلاس اول مدرسه شهید اسکندری در روز پنج شنبه آخر سال سبزه های خود را به گلزار شهدا بردند.
و یاد و خاطره ی شهیدان را با ذکر صلوات زنده کردند . بچّه ها بسیار خوش حال بودند .
که می توانند برای شهیدان حمد و سوره بخوانند .
16
خاطرات نوروز
سال نو با خاطرات جدید شروع شد .
امروز روز اول سال جدید بود که به مدرسه رفتیم .
بچّه ها از خاطرات نوروز خود تعریف کردند .
هرکدامشان به یکی از شهرهای ایران سفر کرده بودند .
و خاطرات خود را برای من و دوستانش تعریف می کردند و خیلی خوش حال بودند که بود به مسافرت رفته اند و جاهای زیادی را یاد گرفته بودند .
17
.................................................................................................................................................................................................................................................
مداد
من امروز با مداد خود یک نقّاشی زیبایی کشیدم . وقتی نقّاشی تمام شد . آن را به معّلم خود نشان دادم . آموزگار پرسید که شکل چه کسی است من لبخند ی زدم و گفتم اجازه ! این شکل شما است آموزگار دستی بر سرم کشید و گفت آفرین پسرم خیلی خوب مرا کشیده ای.
18
جایزه :
بچّه های کلاس اوّل خانم صادقی برای ستاره های طلایی خود جایزه گرفتند .
چون با تلاش و کوشش خود توانسته بودند درختِ بدون برگ و شاخه را زیبا کنند و با ستاره های خود شاخ و برگ دادند . هر روز به ستاره های خود اضافه می کردند تا درخت زیبا تر شود و جایزه بگیرند.
در نتیجه اگر خوب درس بخوانیم آموزگار ما را خیلی دوست دارد و پدر و مادر هم خوشحال می شوند .
19
مسواک
کامران دندان های سفید و تمیزی دارد .
چون او هر سه نوبت صبح ، ظهر ، و شب مسواک می زند و خیلی دوست دارد که دیگران هم مثل او مسواک بزنند .
کامران دانش آموز تمیز و پاکیزه ای است وبا دندان های خود چیزهای سفت را نمی شکند .
خداوند هم انسان های پاکیزه و با ادب را دوست دارد .
مدرسه امام حسین)ع(خانم پوران صادقی
پایه : اول
مطالب مشابه :
نقاشی با حروف الفبای فارسی - خلاقیت در کلاس
چند روزی هست که در کلاس زنگ های آخر با حروف الفبا نقاشی می کنیم و کارهای خیلی زیبا و خلاقانه
نقاشی با حروف الفبای فارسی - خلاقیت در کلاس
چند روزی هست که در کلاس زنگ های آخر با حروف الفبا نقاشی می کنیم و کارهای خیلی زیبا و خلاقانه
آموزش حروف الفبا با شعر
آموزش حروف الفبا با شعر از ابتدای آبان ماه معمولا آموزگاران به آموزش حروف الفبا می
شکلها در طبیعت
نجوا با حروف الفبا * کاغذ نقاشی در اندازه 30×5/22 سانتیمتر مربع(یک برگ برای هر نفر)
روان خوانی
نجوا با حروف الفبا من امروز با مداد خود یک نقّاشی زیبایی کشیدم . وقتی نقّاشی تمام شد .
فعالیت های درس هنر دوم دبستان
1- نقاشی با موضوع معین. 2- نقاشی با حروف الفبا و اعداد و نام خودشان. 3- نقاشی خط خطی و یافتن
برچسب :
نقاشی با حروف الفبا