امیر هوشنگ زند

شما چه روزى بود كه كشف كرديد، صداى خوبى براى دوبله داريد؟

من، خودم اين اتفاق را كشف نكردم. در هفت- هشت سالگى، همسايه اى داشتيم به اسم پورنگ بهارلو ، ايشان از مديران دوبلاژى بودند كه كارشان را در ايتاليا شروع كردند. ايشان مرا وارد اين كار كرد. در واقع گوينده شدن من خيلى تصادفى بود. با وجود اين كه پدرم بازيگر سينما بود. من از اين طريق بود كه وارد كار شدم.

كى بود؟

حدود سال ۱۳۴۰، يعنى ۴۳ سال پيش. البته در سال ۵۰ براى ادامه تحصيل به انگلستان رفتم و حدوداً ۹ سالى ايران نبودم.

در طول سال هايى كه هنوز از ايران نرفته بوديد، دوبله را به طور مستمر ادامه مى داديد؟

بله. اولين سريال كارتونى كه در ايران دوبله شد «پسر دريا» نام داشت. من فرصت اين را داشتم كه در اين سريال صحبت كنم. در آن دوره، تعداد بچه هايى كه جاى بچه ها حرف مى زدند خيلى بيشتر از امروز بود.

شما كارتان را با تلويزيون شروع كرديد يا سينما؟

با سينما. چون تا جايى كه يادم مى آيد در آن دوره، هنوز تلويزيون ملى كارش را شروع نكرده بود. اولين سريالى كه دوبله شد به نظرم «پليس بين المللى» بود و بعد از آن «كارگاه خصوصى» و «تسخير ناپذيران». من در همين دوره بود كه به كار دوبله وارد شدم. اولين فيلمى كه من توى آن حرف زدم «نقاب آهنين» بود. توى آن فيلم من فقط يك جمله گفتم، هرگز يادم نمى رود. در صحنه اى از فيلم، بايد قهرمان فيلم توسط پسربچه از زندان فرارى داده مى شد، پسربچه هم مى گفت: «دنبال من بيا، راهو نشونت بدم»، اين اولين جمله اى بود كه من در دوبله گفتم. آن روزها، ضبط صوت «ريل» كوچكى داشتم (هنوز ضبط صوت نيامده بود) كه از اول تا آخر يك نوار را با همين جمله پر كردم. با لحن هاى مختلف اين جمله را گفتم و ضبط كردم.

پورنگ بهارلو ، يكى از گوينده هاى خوب بود. اغلب هم جاى «مارچلو ماسترويانى» حرف مى زد.

شما كارتان را با دوبله سينما شروع كرديد اما با تلويزيون ادامه داديد، مخصوصاً بعد از انقلاب كه فيلم هاى كمى براى سينما دوبله شد. به نظر شما، چقدر دوبله سينما و تلويزيون با هم فرق دارد؟

به نظرم نبايد قاعدتاً از لحاظ كيفى، چندان تفاوتى داشته باشند. من تفاوتى بين اين دو قايل نيستم. در تلويزيون، سرعت كار خيلى مهم است و اين خصوصيت آن است و گريزى از آن نيست. حجم كار زياد است و بايد با سرعت بيشترى كار كرد. اين سرعت، تبديل به خصوصيت كار تلويزيون شده، چيزى كه من به شدت از آن پرهيز مى كنم و سعى مى كنم به عنوان مدير دوبلاژ به همكارانم، انتقال بدهم، اين كه به اندازه كافى تمرين كنيم و...

يعنى به لحاظ تكنيكى فرقى با هم ندارند؟

نه. به هيچ وجه. بازيگرى مثل «لارنس اوليوير»، هم كار تئاتر انجام داده، هم در فيلم سينمايى بازى كرده و هم در تلويزيون حضور داشته است. اما او در تلويزيون، داراى بازى متفاوتى نيست. به همين دليل، در كار دوبله هم تفاوت چندانى در كارش نبايد باشد.

اجازه بدهيد مثال بزنم، همين لارنس اوليوير كه شما مثال زديد، وقتى در حال بازى تئاتر است، يك «منولوگ» را با صداى خيلى بلندى مى گويد اما در سينما نيازى به اين صداى بلند و فرياد نيست.

بله، اين تفاوتى است كه تئاتر و سينما با هم دارند.

حالا ما در سينما فيلم را روى يك پرده بزرگ مى بينيم، در حالى كه تلويزيون، قاب كوچكى دارد. در اينجا، هيچ تفاوتى وجود ندارد؟

اين هم تفاوت سينما و تلويزيون است. گوينده يا بازيگر، به دليل تفاوتى كه بين سينما و تلويزيون است، بازيش را تغيير نمى دهد. به نظرم اين به كارگردان برمى گردد كه با توجه به رسانه مورد نظر، چه استفاده اى را از دوربين و صدا مى كند. بازيگر خود را محدود به اين تفاوت تكنيكى نمى كند او بايد خود را با دوربين، ميكروفون بوم... وفق بدهد اما، اگر قضيه نوع رسانه (مديوم) هم به اين چيزها اضافه شود، كار او سخت مى شود. در تلويزيون از نماهاى نزديك بيشترى استفاده مى شود، كه بازيگر از قضيه بدش نمى آيد و اين نكته هم به دليل همان كوچكى قاب تلويزيون است. اين خصوصيت ها، به گوينده هم انتقال پيدا مى كند. به نظر من، هيچ تفاوت بين سينما و تلويزيون از لحاظ دوبله وجود ندارد فقط همان سرعت در كار تلويزيونى است كه من سعى مى كنم، خودم را با آن محدود نكنم، البته گاهى گريزى نيست.

يعنى شما وقتى فيلمى را براى تلويزيون دوبله مى كنيد، تفاوتى قايل نمى شويد با آن وقتى كه آن را براى سينما دوبله مى كنيد.

البته از لحاظ فنى احتمالاً تفاوت هايى دارند كه اين تفاوت ها آنچنان در كشور ما محسوس نيست. الان صداهاى۱۰+۵، دالبى، دى تى اس (DTS) و... را در سينما داريم كه در تلويزيون كمتر قابل استفاده است. در ايران، به تازگى در حال تجربه هايى در صدابردارى ديجيتال هستيم. تلويزيون در حال شروع اين كار است و البته بخش خصوصى اين كار را كمى جلوتر شروع كرده. به نظرم به لحاظ فنى، تفاوت هايى بين دوبله تلويزيون و سينما وجود دارد، اما به لحاظ هنرى و اجرايى نه. اين تفاوت نبايد هم وجود داشته باشد. ما در تلويزيون، وظيفه سنگين ترى هم داريم، چون با مخاطب بيشترى هم روبه روييم.

اين دقتى كه مى گوييد، در سريال پرستاران هم وجود داشت. به طورى كه بعد از تغيير گروه دوبله، تفاوت به راحتى محسوس بود. چه شد كه مدتى پرستاران را دوبله نكرديد؟

من وقتى از طريق دوستان، مطلع شدم كه در روزنامه شرق در مورد دوبله سريال پرستاران چيزهايى نوشته شده است، خيلى خوشحال شدم. خيلى خوشحال شدم كه اين روزنامه متوجه تلاش هاى ما شده و در مورد افت دوبله اين سريال، چيزهايى نوشت. اين يادداشت ، براى من يك جور خسته نباشيد بود. آن هم در رسانه و روزنامه اى مثل شرق كه مخاطبان زيادى دارد.

در مورد اين كه چرا اين اتفاق افتاد، نمى خواهم خيلى وارد جزئيات شوم. فقط به اين نكته اشاره مى كنم كه دوستان، در سطح مديريت تلويزيون بايد با دقت بيشترى به مسائل نگاه كنند. به گفته امام، صدا و سيما دانشگاه است و بايد با حساسيت زياد به خوراكى كه از اين دانشگاه بيرون مى آيد نگاه كرد. به خصوص در مورد برنامه هاى شبكه اول كه در بيشتر نقاط ايران ديده مى شود. ما بايد سعه صدر داشته باشيم و با كندوكاو بيشترى به قضايا نگاه كنيم. انتخاب كسى براى انجام كار يا توقف فعاليت يك نفر، بايد با دقت بيشترى همراه باشد. ما بايد بيشتر به هم نزديك باشيم و هرگاه مشكلى به وجود آمد بايد با صحبت كردن، برطرفش كنيم. نبايد هرگز به يك نامه اكتفا كرد، اين مى شود كه يك سريال صدمه مى بينيد و مخاطب خود را از دست مى دهد. مى خواهم بگويم كه ما بايد بيشتر با هم دوست باشيم و بيشتر به هم اعتماد كنيم. واقعاً اگر مديران به زير مجموعه خود بيشتر اعتماد كنند، آنها را بشناسند و با آنها همفكرى بيشترى داشته باشند، قضايا ساده تر حل مى شود.

متاسفانه ما در سطح مديريت هيچ گاه با هم دور يك ميز جمع نشديم تا با هم صحبت كنيم. البته در مورد صنف ما (صنف گويندگان) چرا گاهى اين اتفاق مى افتد. اما اى كاش دست كم يك بار در طول هر سال، به مناسبت هاى مختلف، دور هم جمع بشويم و از مشكلات خودمان حرف بزنيم و چطور مى توانيم آنها را حل كنيم. مشكلات به هر حال وجود دارند. چه به لحاظ حرفه اى و چه به لحاظ صنفى. اين نكته طبيعى است كه هرچه انسان به لحاظ معيشتى تامين باشد، راحت تر و با آسودگى خيال كار مى كند. نگرانى اجاره خانه و خرج تحصيل فرزند و... اين همه مشكل كه نياز به تكرار ندارد وجود دارد. خود من هم احساس شرمندگى مى كنم كه آنها را بيان كنم و وقت خوانندگان اين نوشته را با بيان اين كلمات بگيرم، اما اينها چيزهايى است كه وجود دارد.

من فكر مى كنم كه مهر و محبت ما نسبت به هم كم شده، چه در سطح مديريت و چه در سطح همكاران صنفى خودمان. من سال هاى زيادى را در اين كار صرف كرده ام. ما بايد بيشتر از اين باهم دوست باشيم. مديران بايد با علاقه بيشترى به زيرمجموعه خود نگاه كنند. يك مدير نه فقط در سطح دوبلاژ كه در سطح مملكت، بايد به زيرمجموعه خودش درست مثل خانواده اش نگاه كند با آن ديد، مسائل همديگر را بيشتر درك مى كنيم و آنها راحت تر حل مى شوند.

خصوصيت كار هنرى، مخصوصاً در دوبله، در همين مشاركت هاست.

دقيقاً.

اگر مى شود در مورد شكل گيرى تيم دوبله پرستاران كمى صحبت كنيد.

نكته خاصى نبوده. تمام مديران دوبلاژ فيلم يا سريال را مى بينند و براساس شخصيت هاى آن، گوينده انتخاب مى كنند. من هم با وسواس زيادى اين كار را انجام مى دهم. به طور مثال اگر صداى فردى براى يك شخصيت مناسب باشد، حتماً از او استفاده مى كنم. حتى اگر او سر كار ديگرى باشد منتظر مى مانم تا كارش تمام شود و بعد كار را شروع مى كنم.

به همين دليل بود كه وقتى صداى بعضى از بازيگران پرستاران عوض شد آن اتفاق افتاد، به خصوص در مورد «پيتر»، روانكاوى كه در بيمارستان بود. واقعاً وقتى اين اتفاق افتاد، من ناراحت شدم، ضربه هولناكى بود، نه آنكه كسانى كه حرف زده اند خوب صحبت نكرده اند، صداى آنها اصلاً با شخصيت جور در نمى آ مد. چرا بايد اين قضايا پيش بيايد تا ما با اعتراض مواجه شويم.

مثل اين كه اين موضوع خيلى براى شما ناراحت كننده است. وقتى در موردش حرف مى زديد، يك كمى بغض هم توى صدايتان بود. پس اجازه بدهيد سراغ چيز ديگرى برويم. شما بر چه اساس گوينده را انتخاب مى كنيد؟ براساس صداى بازيگر اصلى؟ يا معيارهاى ديگرى هم داريد؟

بله. براساس صداى بازيگرهاى اصلى انتخاب مى كنم. اين يك واقعيت است كه صداى هركس با چهره اش متناسب است. به ندرت خلاف اين موضوع اتفاق مى افتد. يك مجرى جوان در شبكه سوم است كه صبح ها برنامه ورزشى اجرا مى كند صداى گرم و گيرايى هم دارد اما صدايش اصلاً با چهره اش نمى خواند. من سعى مى كنم در انتخاب صداها، صداهايى را در همان طول موجى كه بازيگر حرف مى زند، انتخاب كنم. به همين دليل است كه صداى پيتر يا صداى خانم كيانفر (ترى) خيلى شبيه صداى خودشان است، يا در مورد صداى «وان» البته صداى او «يه كمى بم تر» از صداى خانم شعشانى است. من حتى اين شباهت صدا را در مورد «مردى ها» يا «زنى ها» (كسانى نقش ها حاشيه اى دارند) هم رعايت مى كنم چون به نظرم اگر همان صدا درست انتخاب نشود به كار بقيه لطمه مى زند.

يك صداى نابه جا و ناكوك سريع به چشم مى خورد. خوشبختانه تماشاچى ها بسيار فهيم اند و اين مسائل را سريع درك مى كنند. براى اين كه دوبله را دوست دارند. اين نكته واقعاً براى من باعث سرافرازى است. مردم واقعاً محبت دارند.

نظر شما در مورد گفتن نام مدير دوبلاژ در تيتراژ فيلم چيست؟

راستش من با گفتن اسم مدير دوبلاژ در تيتراژ ابتداى فيلم اصلاً موافق نيستم. وقتى فيلم شروع مى شود همه چيز بايد در خدمت فيلم باشد همه بايد متوجه فيلم باشند حتى با گفتن اسامى بازيگران و... هم موافق نيستم فقط به نظرم گفتن نام فيلم كافى است. اما نكته اى كه به نظرم بايد وجود داشته باشد و در بسيارى از كشورها از جمله آلمان رعايت مى شود اين است كه نام مدير دوبلاژ و ساير عوامل دوبله، از جمله مترجم و صدابردار و گوينده ها در انتهاى فيلم حك مى شود. اين نكته به نظرم جالب و ضرورى است.

شما در طول مصاحبه، مرتباً صدايتان را عوض مى كنيد. مى خواستم كمى در مورد صداسازى حرف بزنيم. اين كه چقدر به تيپ سازى و شخصيت سازى در دوبله اعتقاد داريد.

بيشتر كار دوبله به همين دو مورد بر مى گردد. ما افرادى مثل منوچهر اسماعيلى داريم كه به نظر من پديده دوبلاژ در جهان است. ايشان تيپ هاى خيلى متفاوتى مثل «چيچو» و «پيترفالك» را حرف زده است. او صداى اين تيپ ها را هنرمندانه خلق كرد. از حنجره اش حداكثر استفاده را مى كرد. من «تيپ ساز» خوبى نيستم، حتماً عوامل ديگرى غير از حنجره هم در اين قضيه دخالت دارند، حتماً آقاى اسماعيلى مى خوانند بهتر در اين زمينه توضيح بدهند. بعد مى رسيم به شخصيت پردازى. اين كه شما مى گوييد كه من در طول مصاحبه صدايم را تغيير مى دهم، اين چيزى طبيعى است. ما در مورد مسائل مختلفى حرف زديم. مسائل مربوط به «پرستاران» من را آزرده كرده بود، در نتيجه موقع حرف زدنش در موردش كمى احساسى شدم. الان هم كه در حال توصيف هستم، يك جور ديگر حرف مى زنم. اين قضيه به شخصيت و حالات من بر مى گردد. يك شخصيت در طول فيلم تغيير زيادى مى كند او دائماً در حال تغيير حالات است اين قضيه، روى صدايش هم تاثير مى گذارد.

اما يك بار ديگر ما در مورد انتخاب يك نوع صداى خاص حرف مى زنيم. به طور مثال صداى يك لمپن، ما در آن جا بايد صداى كسى را انتخاب كنيم كه به چهره يك لمپن، جور دربيايد. گاهى هم ممكن است شخصيت مدير يك شركت سطح بالا يا يك فرد تحصيل كرده باشد، در اين صورت هم بايد صدايى متناسب با شخصيتش براى او انتخاب كرد.

يكى از بازيگرهاى سينما و تلويزيون مى گفت كه گوينده ها، صدا را از سر توليد مى كنند. به نظر شما چقدر اين جمله مى تواند درست باشد.

نمى دانم وقتى مى گويد كه صدا را در سر توليد مى كنند يعنى چه، چون كه ما از حنجره به مقدار زيادى استفاده مى كنيم. البته اغلب نمى شود كه از كل حجم هوايى كه از سينه در مى آيد، استفاده بهينه را انجام بدهيم. اين قضيه هم دليل دارد. ما هنگام دوبله كردن مى نشينيم. دوبله بايد ايستاده باشد. يادم مى آ يد در استوديو شهاب من در فيلم «ماسيس گلادياتور اسپارت» حرف مى زدم، همه ايستاده دوبله مى كردند. اين فيلم دومين فيلمى بود كه در آن حرف مى زدم. وقتى مى ايستاديم، بدن آزادى عمل را براى آن داشت كه به خوبى واكنش نشان بدهد. وقتى مى نشينيم به ديافراگم فشار مى آيد و شش ها فشرده مى شود و نمى توان از آنها، حداكثر كارآيى را انتظار داشت.

اگر بازيگر روى صندلى نشسته بود، شما باز هم ايستاده دوبله مى كرديد؟

نه. ما كارى نداشتيم كه او نشسته يا ايستاده، توى ماشين است يا توى قطار، اين نكته براى ما فرقى نمى كرد. ما بايد از صدايمان بهره بردارى درست را انجام بدهيم. فرض كنيم كه فرد توى درشكه است، درشكه هم در حال حركت است و بازيگرها مرتب تكان مى خورند. ما بايد اين حالت را القا كنيم. به طور مثال ممكن است برود روى دست انداز و ما هم بگوييم آق. ما داريم حقيقت را تقليد مى كنيم.

اگر مايل باشيد به عنوان آخرين سئوال در مورد دوبله سريال هاى ايرانى حرف بزنيم.

من سريال تعطيلات تابستانى را دوبله كردم. يك پسربچه اى بود كه مى خواست برود جبهه، اما پدر و مادرش اجازه نمى دادند. و بالاخره موفق شد به هدفش برسد. ماجراى قصه هم در يزد اتفاق مى افتاد. بازيگرهاى سريال يزدى نبودند، به همين دليل من براى دوبله اين فيلم از هنرمندان تئاتر يزد استفاده كردم. براى اين كه مى خواستيم به لهجه يزدى نزديك تر شويم. من معتقدم كه كارهاى تاريخى خيلى كمك مى كند.

يعنى شما در بعضى از زمينه ها، با دوبله سريال هاى ايرانى موافقيد.

در بعضى از زمينه ها. من كلاً با صدابردارى صحنه در سريال هاى ايرانى بيشتر موافقم. از همان روزهاى اولى كه به ايران برگشتم اين بحث وجود داشت. آن روزها بحث سريال سربداران مطرح بود. من زمانى با دوستانى مثل سيامك اعتمادى و مسعود بهنام استوديو صدا داشتيم و اولين كار جدى اى كه بعد از انقلاب صدابردارى سر صحنه شد را ما انجام داديم. بعد از صدابردارى «شبح كژدم» كار ديگر آقاى عيارى، «آنسوى آتش» را هم صدابردارى كرديم كه برنده بهترين صدا در جشنواره فجر شد.

منبع:روزنامه شرق


مطالب مشابه :


هنر گچ بری

بناهای ماندگار - هنر گچ بری - تنها راهی که به شکست می انجامد تلاش نکردن است ."کوروش کبیر"




امیر هوشنگ زند

صداهای ماندگار در تلويزيون از نماهاى نزديك بيشترى استفاده مى شود، كه بازيگر از قضيه بدش




انواع نماهای سبک نوین (رولسر - مینرال - کامپوزیت - شیشه فریم لس)

مناسب ترین راه برای نوسازی بناهای قدیمی و دادن جلوه ای جدید و ماندگار به آن، استفاده از




بازیگری در قاب

سکانس های ماندگار - Sequence; همچنين ظرافت هاي بازي در نماهاي گوناگون، شکلي کاملاً متفاوت




زیباسازی شهری، ضرورت توسعه همگون شهر .

يادماني، مانند محورها و خيابان‌هاي عريض، مستقيم و زيبا با نماهاي اردکان دیار ماندگار;




آلودگی منظر

محیط زیست ماندگار. از تركيب پنجره ها و ديوارهاست كه شكل و تركيب اوليه نماهاي شهري زاده مي




برچسب :