1- معاني با بهاي ثلاثي مزيد
|
• باب افعال: 1- تعديه: کَرُمَ (بزرگواري نمود← اَكْرَمَ (گرامي داشت) 2- نسبت دادن فاعل به معنايي كه فعل از آن مشتق گشته است. مثال: أجْربَ الرَّجُل (شتر یا گوسفند آن مرد به بيماري جرب دچار شد) أغَد البعيرُ (شتر غدّه دار شد)
3- یافتن مفعول بر صفتی که شایسته آنست . مثال: أحمَدتُ اَخاکَ 4- در معنی سلب: أشفَی المریضُ (بهبودی بیماراز میان رفت) أعجَمْتُ الکِتابَ:(نشانه های حرکات کتاب را از بین بردم) 5- به معنی دُخول در چیزی . أصبَحنا و أمْسَیْنا 6- به معنی مبالغه و نشان دادن فزونی معنی می آید أشغَلتُ الصَّبیَّ (درسرگرم ساختن کودک، کوشیدم) 7- برای عرضه کردن: أقتَلْتُهُ أَی عَرَّضْتُهُ لِلقَتْلِ * گاه فعل متعدی به باب افعال می رود و لازم می گردد. أکَبَّ ( به روی در افتاد) أعرَضَ ( روی گردانید) (ثلاثی مجرد این دو فعل « کبَّ و عَرَضَ» متعدی است. )
2- معانی باب تفعیل 1- بیشتر برای نشان دادن کثرت و فزونی معنی در فعل، در فاعل، یا در مفعول آمده است. کثرت معنی در فعل: طَوَّفتُ و جَوَّلتُ (بسیار طواف کردم و گشتم ) کثرت معنی در فاعل: مَوَّتَتِ الآبالُ ( شتران بسیاری مردند) کثرت معنی در مفعول:غَلَّقَتِ الأَبوابَ (همه درها را استواریست) 2- برای نسبت دادن مفعول به اصل فعل. کَفَّرتُه وَ عَجَّزتُهُ و فَسَّقتُهُ، أی نَسَبتُهُ إلی الکفر و العجزِ و الفسقِ 3- برای متعددی ساختن فعل. فَرِحَ علیً فَرَّحتُ علیّاً 4- به معنی سَلب: قَشَّرتُ العُودَ أی نَزَعتُ قِشرَهُ 5- برای تشبیه: قَوَّس الشیخُ 6- برای ساختن فعل از اسم . خَیَّمَ القومُ أی ضَرَبوا خِیاماً
3- معنای باب مفاعلة 1. برای بیان مشارکت در انجام گرفتن فعل است. مثال: کاتَبَ صَدیقٌ صدیقاً. (دو دوست به یکدیگر نامه نوشتند) کارمتُهُ. ( یکدیگر را گرامی داشتیم ) 2. تکثیر: ظاعَفتُ الشّیءَ. (آن چیز را دو چندان کردم .) 3. به معنی « أفعَل » از باب افعال. مثال: عافاکَ اللهُ = أعفاک اللهُ. (خداوند تو را تندرستی دهاد.) 4. به معنی فعل مجرّد. دافَعَ و سافَر به معنی ؛ دَفَعَ و سَفَرَ
4- معانی باب تَفَعُّل: 1- برای « مطاوعه» مثال: قَطَعتُ الحبلَ فَتَقطَّعَ. 2- برای «تَکَلُّف و تَشَبُّه»: مثال: تَحَلَّمَ و تَزَهَّدَ. ( خود را بردبار و پارسا نشان داد.) 3- برای ساختم فعل از اسم . مثال: الفقیرُ توسَّدَ الحَجَرَ فَنَامَ ( توسّد= از «وِساده، به معنی بالش گرفته شده است.) 4- برای دلالت به این معنی که فاعل، از فعل کناره گرفته است. «وَ مِن اللَّیل فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةًً لَکَ.... ( پاسی ازشب را بیدار بمان که آن فضیلتی است برای تو.) 5- به معنی حصول و فراهم آمدن تدریجی فعل تَجَرَّعتُ الماءَ 6- به معنی انتساب تَبَدّی الرَّجُلُ. ( مرد به بادیه منسوب گشت.) 5- معانی باب تفاعُل: 1- برای مشارکت: تخاطَبَ الرجُلانِ (دو مرد یکدیگر را مورد خطاب قرار دادند.) 2- برای «مطاوعه»: باعَدْتُهُ فَـتَباعَدَ ( از او دوری گزیدم واو ازمن دور ماند) 3- برای نشان دادن امری غیرواقعی: تجاهَلَ عَلیٌّ 4- وقوع تدریجی فعل: تواردَ القوم ( آن گروه به تدریج آمدند.)
6- معانی باب افتعال: 1- مطاوعه : جَمَعَ البُستانُّی الأوراق فاجْتََمَعَت. 2- مبالغه : إکتَسَبَ زیدٌ أی بالَغَ فی الْکَسْبِ 3- برای اشتقاق و گرفتن فعل از اسم. إختَبَزَ أی اِتَّخَذَ الخُبزَ. 4- اشتراک: اِختَصَمَ القومُ. أی تخاصمُوا. 7- معانی باب إنفعال 1- برای مطاوعه و همیشه لازم است . قَطَعتُ الخَشبَ فَانْقَطَعَ. (چوب را بریدم و آن این عمل را پذیرفت.) باب انفعال همواره از فعلهایی بنا می شود که دارای تأثیر ظاهری باشد. بنابراین فعلهای مربوط به باطن و اندیشه به باب انفعال نمی رود؛ نمی توان گفت: إنعَلَم یا إنفَهَمَ. 8- باب افعلال: معنی مبالغه، همیشه لازم و مخصوص رنگها و عیبهاست. • إحَمرَّتِ الأرضُ مِنْ دِماءِ الأَبْرِیاءِ. (زمین ازخون بی گناهان گلگون شد.) • وَاسْوَدَّت وُجوهُ الأشرارِ و الخائنینَ.( نابکاران و خیانت پیشگان سیه روی گشتند. 9- معانی باب إِستفعال 1- طلب و درخواست. إستَفْهَمَ واسْتَخبَرَالتّلمیذُالمُعَلِّمَ. (شاگرد از معلم خواست که وی را آگاه سازد) 2- یافتن مفعول بر صفتی. اِستَعظَمْتُ الأمْرَ . ( کار را برزگ یافتم) 3- دگرگونی و تحول. إستَحْجَرَالطِّینُ. (گل به صورت سنگ درآمد) إسْتَنوق الجَمَلُ. (آن شتر نر، در رام بودن، چون شتر ماده شده است) 4. مطاوعه: أراحَهُ فأستراحَ 5- در معنی فعل مجرد إستَعْلَی قِرْنَهُ = علاهُ ( بر حریف خود چیره گشت) إستَقَرَّ= قَرَّ ( قرار یافت ) 10- باب افعیلال برای بیان مبالغه بیشتر و مخصوص رنگهاست إحمارّ= بسیار سرخگون شد. |
معانی باب های رباعی مزید 1- باب تَفَعلُل: برای مطاوعه • مثال: دَحرَجَ الماءُ الحَجَر فَتَدَ حْرَجَ ( آب سنگ را غلتانید و آن غلتید). 2- دو وزن دیگر رباعی مزید یعنی «إفعَنلَلَ و افعَلَلَّ» برای مبالغه به کار می رود. إحرَنجَمَ ، إطمَأَنَّ خلاصه: 1- تعدیه ( متعددی کردن) • افعال • تفعیل
2- مطاوعه: • تَفَعُّل • تفاعل • إفتعال • إ نفعال • إفعلال • إستفعال • تَفَعْلُل
3- مبالغه و فزونی معنی در فعل : • افعال • تفعیل • مفاعله • افتعال • إفعیلال • إفعَلَلَّ • إفعَنلَلَ
4- ساختن فعل از اسم: • تفعیل • تَفَعُّل • افتعال
5- مشارکت: • مفاعلة • تفاعل • إفتعال
6- مخصوص رنگ و عیب: • إفعلال • إفعیلال
7- فراهم آوردن تدریجی فعل: • تَفَعُّل • تفاعل
8- لازم: • إ نفعال • إفعلال
فعــل: 1. صحیح 2. معتل
• فعل صحیح 1- سالم : ضَرَبَ
2- مهموز - الفاء : أخَذَ - العین: سَأل - اللام: قَرَأَ
3- مضاعف - ثلاثی: شَدَّ - رباعی: زلزل |
مطالب مشابه :
نام های اصیل ایرانی به همراه معنی
نام های اصیل ایرانی به همراه معنی. سحر و جادو ، حيله و اسم يکي از قهرمانان ايران زمين
اسم ها و معنی آنها
هرچی که بخوای εїз ♤ ♣ ♧ ♥ღ • *ღ ツ - اسم ها و معنی آنها - رقیه : سحر،افسون
معنی مصدر در لغت نامه دهخدا
نسیم سحر :::: - معنی مصدر در لغت نامه دهخدا المصدر اسم ما سوي الزمان من مدلولي الفعل کامن من
س مثل سی... س مثل سارا!
سارا به معنی زن والا مقام٫ الهه و یا شاهزاده در زبان عبری اسم فرزندانم اینجا سحر است.
معنی اسم شخصیت های سونیک
سلام من سحر هستم و13 سال دارم واین وب را فقط مخصوص طرفداران سونیک و پسر های سگا گذاشتم وبا
معنای برخی از اسامی دختر ترکمن و زیباترین نامهای ترکمنی
- آرتیق گل به معنی بیکه، اراز سلطان و نظیر این اسم ها. (اراز آی به معنی ماه سحر گول : گل
معنی اسم اعضای دابل اس و معنای اسم دابل اس
انتي انتي دابل اس - معنی اسم اعضای دابل اس و معنای اسم دابل اس (خوشا به حال سحر )
اسم هایی زیبا برای دخترانی زیبا
اسم هایی زیبا برای دخترانی (سحر-دلربایی کردن) برخی اسم های زیبا که معنی آنها را نمی دانم:
معاني با بهاي ثلاثي مزيد
نسیم سحر :::: - معاني با بهاي ثلاثي مزيد - امیدوارم این وبلاگ همچون نسیم سحری احساس آرامش و
معنی اسم « کورنلیوس فاج »
هری پاتر - معنی اسم « کورنلیوس فاج » کورنلیوس اُسوالد فاج / وزیر اسبق سحر و
برچسب :
معنی اسم سحر