سفر به تونس - حومه تونس - قسمت یکم: کارتاژ زادگاه هانیبال
جون دلم براتون بگه که .... صبح زود بیدار شدیم و زدیم بیرون. مقصد این بار حومه شهر تونس بود. رسیدن به اونجا خیلی سخت نبود. از تو خود شهر سوار تراموا شدیم تا رسیدیم به انتهای خط. از اونجا قطارهای محلی به سمت حومه شهر حرکت می کردند. خیلی نمی شد اسمشون رو قطار گذاشت. دو سه تا واگن سبز قدیمی بیشتر نداشتند. هوا کمی ابری بود. بهتر! از آفتاب خیلی خوشم نمیاد. منظره بیرون شهر خیلی قشنگ بود به ویژه اینکه قسمتی از مسیر از وسط یه دریاچه به نام دریاچه تونس می گذشت. این دریاچه در اصل پیشروی آب دریای مدیترانه به داخل خشکی بود و با یه دهانه بسیار باریک به دریا متصل می شد. بعدا فهمیدم این بزرگراه که ما در حال گذر از اون بودیم در واقع بندی بوده که رومیان اینجا ساخته بودند. در افق کوه بلندی خودنمایی می کرد.
عبور از میان دریاچه تونس
اولش قطار نسبتا خلوت بود ولی از دریاچه که رد شدیم و به محدوده حومه شهر که رسیدیم، در هر ایستگاه که توقف می کرد، کلی آدم به ویژه بچه مدرسه ای ها می ریختند بالا. پسر بچه ها عشقشون این بود که لای در بایستند و نذارند در واگن ها بسته بشه. راننده قطار هم اصلا هیچ توجهی به باز بودن در قطار نداشت. امیدوارم هیچ وقت هیچ کدومشون شوت نشن پایین!
مسیری که ما باید طی می کردیم به زور به 20 کیلومتر می رسید. نیازی نبود از مردم بپرسیم که کجا باید پیاده بشیم. استاد (GPS) همراهم بود. روی تابلوی ایستگاه نوشته بود "قرطاج". قرطاج دیگه کجاست؟ استاد می گفت: "کارتاژ". چرا این عربها انقدر علاقه دارند نامها رو وارونه کنند. "ژ" ندارید، "ک" هم ندارید؟!!! این رو هم بگم چون نام این منطقه کارتاژه 6 تا ایستگاه به نام کارتاژ وجود داره. اونهایی که به سایت از همه نزدیک ترند یکی ایستگاه Carthage Dermech هستش (اگه GPS دارید چون باید از کوچه پس کوچه برید) و اون یکی Carthage Hannibal (اگه می خواید سر راست باشه) ولی یه کم دور تره. پس اولین کارتاژی رو که دیدید هول نشید پیاده بشید!
ایستگاه قطار "قرطاج"!
تاریخ رو خیلی دوست دارم. از قبل زیاد نام "هانیبال" یا به قول عربها "حنبعل!!!" به گوشم خورده بود. تنها هماورد رومی ها در دریای مدیترانه در سالهای قبل از زایش مسیح. تمدن کارتاژ که یه جورایی میشه گفت جز قدرتمندترین تمدنهای بومی شمال آفریقا بوده، در همین نقطه شکل گرفته. تمدنی که برای مردم تونس مثل هخامنشی ها برای ایرانی ها می مونه. وارد جزئیات تاریخی این تمدن نمیشم. اگه علاقه دارید در موردش بدونید به اینجا مراجعه کنید و به طور مختصر اطلاعاتی رو در موردش دریافت کنید.
از ایستگاه قطار تا خود سایت باستانی، یکی دو کیلومتری راه بود. تو این فکر بودیم که چطوری بریم. یه نگاهی به اطراف انداختیم. خیلی سرسبز و قشنگ بود. اطرافمون پر بود از ویلاهای بزرگ سفید شیک. انگار اینجا محله اشرافی شهر بود. یه چیزی تو مایه های لواسون. البته کاملا سبک معماری یکدستی داشت و کاملا با محیط اطراف هم سازگار بود نه مثل لواسون و اطراف تهران که یه سری پولدار گستاخ (صد البته منظورم بعضی از اونهاست. اونهایی که یه شبه میلیاردر شدن!) فکر کردن مملکت مال باباشونه و ساختمون های زمخت بی ریخت بتنی شون رو طوری توی کوه فرو کردن که آدم با دیدنش می خواد بالا بیاره!
محله پر از ویلا در منطقه کارتاژ
انقدر این ویلاها و فضای سبز اطرافش و سروهای بلند توی حیاطهاش قشنگ بود که ترجیح دادیم تمام مسیر رو پیاده بریم. چه سکوتی داشت. اصلا ماشینی از اونجا رد نمی شد. اتفاقا سفارت الجزایر هم همونجا بود. ساختمون شیکی داشت. مثل ساختمون سفارتشون توی جای خوب شهرک غرب تو تهران. ظاهرا هم کشور پولداریه و هم توی انتخاب محل سفارت خیلی باسلیقه. خیابونهای باریک، خونه های سفید، درختان گل دار، آسمون نیمه ابری و باد خنک. چند تا عکس ازش می ذارم این پایین.
بالاخره رسیدیم به ورودی سایت. خوبیش این بود که قسمت امانتداری هم داشت و کیفم رو گذاشتم پیششون. اولین چیزی که خیلی به چشم می اومد تعداد زیاد اتوبوسهای توریستی بود. انگار ما از معدود آدمهایی بودیم که با پای خودمون اومده بودیم اونجا. کاملا معلوم بود بیشتر این توریستها کسانی هستند که با یه تور با برنامه از قبل مشخص شده اومدن اینجا و احتمالا هدفشون فقط بازدید از کارتاژ و بعدش هم احتمالا ساحل های خوب تونس توی حمامات هستش. بخش عمده شون روس بودن. فهمیدنش خیلی سخت نبود. فقط یه دختر یه متر و هشتادی روس می تونه توی اون سنگلاخ کفش پاشنه بلند بپوشه و کیف کنه که قدش از دوست پسرش سی سانت بلندتره! صدالبته این موضوع به جذابیت سایت می افزود . این نشون میداد بعضی از این خانمهای روس خیلی با خود شهر کاری نداشتند. اصولا توی شهر هیچ توریستی لباسهای اینجوری نمی پوشه. بالاخره با همه آزاد بودنش، تونس کشور اسلامی با مردم نسبتا معتقدیه.
نمایی از شهر تونس از بالای تپه کارتاژ
هیچ دلیلی برای گذاشتن این عکس نداشتم! همینجوری از کشتیه خوشم اومد.
بر خلاف نام و شهرتش و اینکه این سایت یه اثر جهانیه، ولی به نظرم ناامید کننده بود. از تمدن کارتاژ تقریبا هیچ اثری باقی نمونده بود چون رومی ها اون رو شخم زده بودند. تقریبا همه آثار مربوط به دوران روم باستان بود. خیلی برای من چیز تازه ای نبود. و از اون بدتر اینکه از آثار خود روم هم چیز زیادی باقی نمونده بود چون در زمان حکومت خلفای اسلامی، بخش عمده ستونها و سنگهای اون برای ساخت ساختمونها و مسجدها به جاهای دیگه منتقل شده بود.
ویرانه و دریا
بخش دیگه ای از ویرانه ها
نتیجه سالها هم نشینی سنگ و درخت. "کمال هم نشین در من اثر کرد" رو میشه اینجا دید!
ویرانه ها روی یه تپه مشرف به یه دره باز قرار داشت. از اونجا به راحتی می شد دریا و کوه زیبایی رو در اون طرف خلیج دید. اون چیزی که بیشتر از سایت باقی مونده بود، پلان خود سایت بود با دیوارهای خیلی کوتاه. مثلا توی یه فضای باز سنگفرش شده که در دو طرف اون درختان سرو بلند کاشته بودند، نوشته بود که اینجا مثلا معبد آپولون بوده. فقط قدرت تخیل اینجا به کار می اومد اگه این دخترهای روس تمرکز آدم رو به هم نمی زدن!
ظاهرا اینجا معبد بوده. هیچ اثری ازش باقی نمونده.
در کل این سایت فقط یک ستون هنوز پابرجا مونده بود. اون یکی هم خیلی خوش شانس بوده. خیلی ها دور همین ستون جمع می شدند و عکس می گرفتند. به نظرم با همه وسعتی که این سایت داشت، در حد ثبت جهانی نبود. شاید اگه منظرهای زیبای اطراف و قشنگی خود شهرک کارتاژ نبود، رفتن به اونجا بی فایده بود. البته اینا از دیدگاه منه، شاید برای خیلی ها که تا حالا یه اثر رومی درست و حسابی ندیدن، اینجا خیلی هم از نظر باستانی جذاب باشه.
تنها ستون ایستاده سایت
به رسم همه سایتهای جهانی، اینجا هم یه موزه کوچیک داشت. توش تعدادی مجسمه مرمرین رومی و چند تا هم موزاییک فرش که کف خونه ها رو زینت می داده وجود داشت. یکی از این موزاییک ها (که از تعداد بی شماری موزاییک ریز ساخته شده) خیلی بزرگ بود. فکر کنم صد متر مربع مساحت داشت.
فرش موزاییکی کف یکی از ویلاهای رومی
با همه ناقص بودن سایت، به خاطر مساحت زیادش چند ساعتی رو اونجا مشغول بودیم. به نظرم هنوز یه سری جاهای پرت هم باقی مونده بود که ندیده بودم اما امان از این سیاتیک لعنتی. بدترین همسفریه که تو عمرم داشتم و متاسفانه همه جا هم پایه است! تصمیم گرفتیم که برگردیم. دوباره اون مسیر قشنگ رو پیاده طی کردیم تا ایستگاه قطار. ترن سبز زوار دررفته تلق تلق کنان در حالی که چند تا پسر بچه درهاش رو باز نگه داشته بودند از راه رسید...
****
پی نوشت: می خواستم داستان مربوط به دهکده سیدی بو سعید رو هم تو همین پست منتشر کنم ولی ترجیح دادم به جای یه پست بلند (مثل پست بولیوی) به دو پست کوتاه بشکنمش و با فاصله کم منتشرش کنم. شاید این جوری خوشایند تر باشه. اگه باب میلتون بود، به من هم اطلاع بدید.
مطالب مشابه :
سفر به تونس - مقدمات سفر
سفر به تونس یکی اینکه نوشتن برای خودم یه یادآوریه و تبدیل میشه به دفترچه خاطرات
سفر به تونس - سوسة
فرسنگ - سفر به تونس - سوسة - یادداشت هایی از ایران گردی و جهانگردی (خاطرات یک مسافر) سفر
سفر به تونس - قیروان - شهر مقدس
سفر به تونس خاطرات سفر ( شیما و علی) جریان نو (مرضیه) گردشگری (نیما) ایران شناخت (صدرا)
سفر به تونس - حومه تونس - قسمت دوم: سیدی بو سعید
فرسنگ - سفر به تونس - حومه تونس - قسمت دوم: سیدی بو سعید خیم (خاطرات یک مسافر) سفر
سفر به تونس - حومه تونس - قسمت یکم: کارتاژ زادگاه هانیبال
فرسنگ - سفر به تونس - حومه تونس - قسمت یکم: کارتاژ زادگاه هانیبال خیم (خاطرات یک مسافر) سفر
سفر به تونس - ال جم (El-Djem) - آوردگاه گلادیاتورها
در انتهای جنوبی هم دومین شهر بزرگ تونس به نام صفاقس یا به قول فرانسوی خاطرات سفر ( شیما و
خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز سوم - بارسلون - قسمت دوم- لارامبلا
خاطرات سفر خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز سوم (تونس، مراکش و )
خاطرات سفر مشهد
خاطرات سفر باباي پرهام بايد با يكي از همكاراش براي ماموريت كاري به مشهد قبرس، تونس
سوق مدینه جمیرا
علمی، نمونه سوال و خاطراتی از سفر به به تونس. از آن به خاطرات اعزام من به
برچسب :
خاطرات سفر به تونس