مغازه لباس فروشی ریما

سلام

فکر می کنم تقریبا توی هرپستم گذری به این سردرد لعنتی که چند سالیه که با منه زده باشم. الان هم با یک مامان سحر که یک هفته تمام است بلاانقطاع سردرد دارد روبرو هستید. حالا توی این اوضاع ۳ روز هم جناب همسر نبود. بعد هم که آمد با ۳ نوع ویروس خطرناک برگشت و از زمانی که آمده در بستر به سر می برد و مشغول آه و ناله. دیگه دیروز که بنده خدا دچار توهم هم شده بود. اصرار اصرار که تو ظهر از سر کار برگشتی خونه و چند ساعت پیش من بودی. حالا هر چی قسم و آیه که بابا من همه اش سر کار بودم و پرستار ریما که بابا جان تمام مدت هیچ کس خونه نیومد تا اینکه حضرت آقا بالاخره رضایت داد که داشته خواب می دیده.

توی این اوضاع دیروز که داشتم از کلاس بر می گشتم ریما به همراهم زنگ زد که می خوام یکسری از لباسهام رو که کوچک شدند رو ببرم خونه دوستم و با هم بفروشیم. خلاصه رسیدم خونه در حالیکه سرم داشت از درد منفجر میشد. هر چی بهش می گم که این کار چندان درست به نظر نمیاد و ممکنه مامان دوستت راضی نباشه و ... اما کو گوش شنوا. من هم دیگه قاطی کردم و خلاصه اون روی ... اردیبهشتی ام بالا اومد و گفتم به من مربوط نیست هر کاری دلتون می خواهید انجام بدید. حالا خانوم خانومها چه لباسهایی رو هم انتخاب کرده بود. اکثرا لباسهایی بودند که همین اواخر براش خریده بودم و کاملا قابل استفاده. خلاصه به پرستار ریما اشاره کردم که چنددست از لباسهاش رو بهش بده تا ببره و مثلا بفروشه. رفت و بعد از نیم ساعت برگشت. ظاهرا فعلا دارن دکور مغازه که همون اتاق خواب دوست جانشان می باشد را آماده می کنند تا از فردا مغازه را افتتاح کنند. فکر کنم اول و آخر مشتریهاش هم خودمون باشیم و مجبور باشیم پول هر لباس رو دوبار پرداخت کنیم.

خلاصه که، نه که خرج زندگی بالاست و دخل و خرج جور نیست مجبوریم یه کار و کاسبی هم برای دخترمون جور کنیم تا کمک خرجمون اشه.

مغازه لباس فروشی ریما

مطالب مشابه :

مغازه لباس فروشی ریما

بهترین شیرینی فروشی های تهران

عکس لباس فروشی لباس های ادام

چه مغازه ای بزنم فروش و سود بیشتری داره؟