تطَور نثر فارسی وعربی در قرن دوم هجری


                                   تطبیق نثر فارسی وعربی به نام خداوند جان آفرین ما همه اجزای    آدم    بوده  ایم             دربهشت این لحن ها بشنوده ایم    گرچه بر ماریخت آب وگل شکی           یاد مان   آید  از   آ نها     ا ند کی چکیده  در این مقاله معنی نثر ،سیر تاریخی ادب عربی و پارسی،ارتباط زبان عربی و فارسی از قرن دوّ م هجری ،ویژگی های نثر عربی قرن اوّل و دوم ،تاثیر اعراب و ایرانیان بر یکدیگر ،تحوّل فرهنگ عرب تحت تاثیر ایرانیان به ویژه  از زمان حکومت عبّاسیان ،پایه گذاران نثر عربی ،نثر پهلوی ،تطّورنثرعربی و نثر فارسی و تطبیق نثر فارسی  عربی این دوره .....مورد بررسی قرار گرفته است . کلید واژه:ادب عرب ،نثر ،تطوّر نثر ،نثر فارسی، زبان عربی، تطبیق و.... مقدمه       معنی لغوی نثر ((پراکنده ،سخن پاشیده وغیرمنظوم )) است .دراصطلاح ادب به نوشتار یا گفتاری اطلاق می شودکه درقیاس   باشعرازنظم وترتیبی که لازمه ی کلام منظوم   است یعنی از نظم وقافیه خالی باشد وبا بحورعروضی مطابقت نکند .واز لحاظ ادبی نثری ارزشنمد ومورد توجّه سخن سنجا ن است که نسبت به سخنان ونوشته های معمولی زیباتر واز جهت لفظ ومعنی فصیح تر وبلیغ  تر باشد .))     (رزمجو ،  1372،    ص 153 )  و نثر پارسی با مراحلی که در طیّ قرون متمادی  در مسیر تطّور و تکامل طی نموده است واقسام آثار ارزنده ای که   به عنوان مرده ریگ از خود به جای گذاشته است،در تاریخ ادب پارسی هرچند به آنها اشاره هایی شده ،امّا به طور تطبیقی در مقایسه با سایرآثار  کمتر بازبان عربی مقایسه گردیده است هرچند که بزرگ مرد ادب پارسی مرحوم استاد بهار درسه جلد کتاب ارزشمند خود با نام(( سبک شناسی))مراحل نثر فارسی و تطّور آن را  به طور وافی و کافی بیان داشته اند و سایر اساتید نیز به دنباله روی ایشان آثاری پرداخته اند.     این بحث می تواند تاثیر اسلوب پارسی بر نثر عرب در قرن دوم هجری تبیین نماید با تو جه به اینکه ((از اواخر قرن اول ،از یک سو به تدریج ایرانیان که موالی خوانده می  شدندبا آشنائی کاملی که با آثار مکتوب نثر پهلوی داشتند و نیز آثار فراوانی که در آن دوره چه به صورت ترجمه و نقل  به زبان عربی  ویا به صورت اصل ،به زبان پهلوی در دسترس آنها بود ،در دواوین عرب نفوذ یافتند و از سوی دیگر بلاغت یونانی  که آثاری از آن عربی ترجمه شده بود شهرت و رواج یافت و موجب آمدکه نخستین اسالیب  وسپس یونانی در عربی تقلید شود. (خطیبی ،1366 ،104)  ونوع   نثر(( عبدالحمید))  که وی ایرانی است زبان پارسی او همان زبان پهلوی ساسانی است که استخراج قواعد کلام و بعضی از همان اصول فنّ نثر نویسی در زبان پارسی و استعمال در زبان عربی و تحولّی که او در شیوه نویسندگی نثر عربی نمود تحت تاثیر اسلوب فارسی بوده است.و تحولاتی که در نثر عربی در قرن دوم هجری به وجود آمد مرهون ومدیون ادیبان پارسی است.تبادلات فرهنگ عرب وایرانی و نفوذ گسترده در دستگاهها ی دیوانی عرب واداره برنامه ی سیاسی و اقتصادی اعراب و.....سبک تاثیر گذار ایرانیان را برنثرو ادب آنها شاهداین گواهی است.                                                                    لذا با بهره گیری از حاصل ماندگار ادب پارسی بر آن شده تا به بررسی تطیبقی نثرو ادب پارسی و عربی هرچند ناسره بپردازم بو که  سخن سنجان  ونقّّادان ژرف نگر بدان ارجی نهند و بهایی بدهند و با مِهر دل ،مُهر تایید برآن بنهند که                   حال خود سر بسته گفتم اندکی        خود سخن دان داد بدهد بی شکی  (عطار) سیر تاریخی معانی واژه ادب در ادبیّات عربی ((واژه ادب از کلماتی است که معنی آن همراه با تحول زندگی قوم عرب و انتقال آن از بدویت به مدنیّت تغییر یافته و پی درپی معانی نزدیک به هم پیدا کرده ، تا این معنی را که امروز متبادر به ذهن می شود به خود گرفته ، که عبارت است از سخنی رسا که به نیت تاثیر در عواطف خواننده یا شنونده به شعر یا نثراطلاق شود. اگر در عصر جاهلی راجع به کلمه ادب کندو کاو کنیم آن را در زبان شاعران نمی یابیم ، بلکه به کلمه آدب به معنی کسی که مردم را به طعام فرا می خواند بر می خوریم . در شعر طرفه بن عبد آمده است : ((نحن فی المشاه ندعوا الجفلی لا تری الآدب فینا ینتقر))[1] مأدبه به معنی خوراکی که مردم بدان دعوت می شوند نیز از همین ریشه است، از اشتقاقات این لغت « ادب ، یأدب » می باشد یعنی طعا می آماده کرد ، یا : به طعامی دعوت کرد. گذشته از بیت طرفه ، شعر دیگری که دلالت بر انتقال کلمه ادب از معنای حسی مذکور به معنای دیگر کند در دست نیست، تا آنکه در زبان حضرت رسول ( ص) این کلمه در معنای اصلاح و پرورش اخلاقی به کار گرفته می شود: « ادّبنی ربّی فاحسن تأدیبی » شاعر مخضرم[2] ، ((سهم بن حنظله غنوی)) نیز کلمه ادب را در همین معنی به کار برده :                                   (( لایمنع الناس منی ما اردت و        لا اعطیهم ما ارادوا احسن ذا ادبا(( . این را که هر آنچه از دیگران بخواهد مانعش نمی شوند لیکن همه آنچه دیگران از او بخواهند ، ندهد ، دلیل بر حسن ادب گرفته ، یعنی نوعی پرورش اخلاقی نه  عمل بر وفق طبیعت  یاپیشامد.چه بسا کلمه ادب در عصر جاهلی نیز  در همین  معنی اخلاقی  به کار  گرفته شده  باشد لیکن نصی که این حدس را تأیید کند به دست ما نرسیده است.(( نلینو ))با این فرض که ادب مقلوب دأب است بر آن رفته که ادب در جاهلیت به معنی سنت و سیرت پدران استعمال می شده است.در واقع اعراب همچنانکه جمع بئر را ((آبار)) و جمع رأی را(( آرا)) می آورده اند دأب را هم به(( آداب)) جمع بسته اند ، و بعدها پنداشته اند که آداب جمع کلمه ادب است و ادب در معنای سنّت و سیرت (دأب) در زبانشان رایج و معمول شده و ادب را به معنی خوی و عادت پسندیده گرفته اند. اما این فرض بعیدی است؛ قریب به ذهن این است که کلمه از معنی  حسی آن: دعوت به طعام به معنی ذهنی یعنی دعوت به بزرگ منشیها و اخلاق ستوده    انتقال یافته باشد، همچنانکه تمام اسم معنیها به این گونه نخست در یک معنای حسی   حقیقی به کار می رفته و  سپس  مفهوم ذهنی و مجازی یافته اند.  د ر عصر  بنی امیه  کلمه  ادب در معنی اخلاقی و تربیتی استعمال می شود، و پیش از پایان آن دوره معنای دیگر و تازه تری بدان می فزایند: آموزش . در واقع عده ای از معلمان که خلیفه زادگان را طبق نظر خلفا فرهنگ عربی تعلیم می دادند،  مودِِّبین نامیده شدند.   اینان  به  فرزندان  خلفا شعر و  خطبه و  اخبار و انساب و ایّام عرب  مربوط به دوره جاهلی و اسلامی را می آموختند. این استعمال جدید مجال آن را پدید آورد که ادب در مقابل کلمه علم قرار بگیرد. علم در آن دوره به دانش شریعت اسلامی از قبیل فقه و حدیث پیامبر و تفسیر قرآن اطلاق می شد. در عصر عباسی  دو معنای پرورشی و آموزشی کلمه ادب ، هر دو در کنار هم کاربرد دارد. چنانکه)) ابن مقفع)) دو    رساله اش در پندهای اخلاقی و اندرزهای سیاسی را ((الادب الاصغیر و الادب الکبیر)) نامید. و  (( ابوتمام)) بخش سوم دیوان(( الحماسه)) را ((باب الادب)) نام نهاد که برگزیده ای است از اشعار نغز در   مضامین اخلاقی. همین معنی کاملاً بر بخشی از ((صحیح بخاری)) به نام ((کتاب الادب)) منطبق   است، همچنین بر((کتاب الادب)) نوشته(( ابن معتز.)) در قرن دوم و سوم هجری و پس از آن کلمه  ادب بر شناخت اخبار و اشعار عرب اطلاق کردند و شروع به تألیفاتی در این موضوع کردند و  کتب ادب نامیدند ، مانند ((البیان و التبیین)(( جاحظ)) که مجموعه ای است از اخبار و اشعار و خطبه   ها و نکات جالب با بسیاری اظهار نظرهای انتقادی و سخن سنجانه و نیز ((الکامل فی الغه و  الادب)) تألیف مبّرد که وجهه نظرش بحث در واژه هاست و چون در آن عصر فن نثر نویسی رو به  پیشرفت داشت نمونه هایی از رساله های منثور نیز ارائه کرده است. اما کلمه ادب رادر معنی آموزشی ، که به دو فن نظم و نثر و نکات و لطایف مربوط به آن مختص است، متوقف نماند  بلکه توسعه یافت و احیانا شامل  همه معارف   غیر  مذهبی گردید   که انسان  را از جهت   اجتماعی و فرهنگی ارتقا می دهد. کلمه ادب در این معنی گسترده نزد(( اخوان الصفا)) می یابیم ،   در رسائل ایشان ادب علاوه بر علوم لغت و بیان و تاریخ و اخبار ، به جادو و کیمیاو حساب و   آیین تجارت و معاملات نیز دلالت می کند. تا اینکه در قرن هشتم هجری این کلمه شامل انواع   معرفت به ویژه علوم بلاغت و لغت می شود، و در اینجاست که(( ابن خلدون)) می گوید: ادب   یعنی برداشتن اشعار و اخبار عرب و دانستن مجملی از هر علم . از قرن سوم هجری به بعد   کلمه ادب بر مجموعه آیینهایی دلالت می کند که طبقه بخصوصی از مردم بایستی رعایت  کنند و دراین معنی کتابهای بسیاری نوشته شده مانند:( ( ادب الکاتب ابن قتیبه و ادب الندیم  کشاجم)) . و به دنبال آن کتب مختلفی در موضوع ادب القاضی ( آیین قضاوت) ادب الوزیر( آیین وزارت) و ادب الحدیث آیین سخن گفتن( و ادب الطعام ( آیین غذا خوردن ) و ادب المعاشره(   آداب نشست و برخاست )و ادب السفر و غیره نوشته شده است. مضاف بر اینکه در اشعار و  لطایف نیز در بسیاری  موارد مدلول  کلمه ادب همین است. بالاخره از اواسط قرن گذشته کلمه ادب به دو معنی دلالت می کند، یکی معنای کلی در مقابل( Litterature) که فرانسویان بر هر نوشته ای[3] در هر موضوع و به هر سبک اطلاق می کنند چه علمی باشد چه فلسفی یا ادبی    به معنای ویژه ، پس هر چه محصول خرد یا احساس است   ادب نامیده می شود. امّا در   معنای خاص مراد از ادب تنها تعبیر معانی و مقاصد نیست بلکه بعلاوه می باید تعبیر چنان زیبا  باشد که در عواطف خواننده یا شنونده اثر کند، بدان گونه که در فن شعر و انواع نثر ادبی از خطابه و تمثیل و مثل و داستان و نمایشنامه و مقامه ، معلوم و معهود است. ))                                             (  تلخیصی از تاریخ ادبیات عربی الفاخوری) گذشته ادبی ایران ((مروری بر گذشته ادبی  ایران ،درآمدی بر ادبیّات امروز ومعیاری برای ارزیابی میزان هماهنگی فرهنگ نسل حاضر با اقتضای عصر محسوبست ودر عین حال آهنگ شتاب حرکت عصر رادرمسیر پیشرفت تکامل از روی    آن می توان دریافت .این مرور هم هرچند صورت گونه یی از تاریخ ادبی ایران رادارد در حقیقت ازهمه حیث درچهارچوب آن نمی گنجدودرفراسوی محدوده ی تا ریخ ادبی ناظر به شناخت عوامل واسبابی که در پیدایش   مجموع میراث فرهنگ ایران تاثیر داشته است نیز هست .     این میراث هم درطی زمان پویاوغالباً  بالنده وفزاینده بوده است ودرروند بالندگی وفزایندگی از عوامل درونی  خودکه شامل جهشهای عاطفی وفکری نسل هاست .به اندازه عوامل برونی که عبارت ازمحیط سیاسی واجتماعی  است تاثیر پذیرفته است .)) (زرّین کوب ، 1383 ،ص 12 )   به هر حال درتحوّل هر دوپدیده ی شعر ونثر ،غیرازعوامل سیاسی واجتماعی واقتصادی حاکم بر اعصار هم میراث سنتهای هر فن وهم انعکاس تمایلات واحساسات غالباًواپس زده وسانسوری شده  گذشته هاکه طی قرن ها درناخود آگاه جمعی نسلها حفظ شده تاثیر گذاشته است .           واین احساسات وتمایلات سرکوب شده در مسیر تحوّل به هنگام ضرورت یادرجریان فرصت ها برای  خود مجال بروز یافته است خواه به صورت یک بازگشت و خواه به صورت یک تجدد که غالباً به  دشواری مورد قبول اهل عصر واقع شده است .               (مقارن پیدایش اوّلین نمونه های شعر دری ،نثر فارسی نیز ،از مجموعه میراث گذشته ذخایر اررنده ای داشت  چنانکه از اعراب عصر،شاعری مثل  عتابی و نویسنده ای مثل ((جاحظ)) باآن که از عادت تفاخروبلاغت عربی خالی    نبودند اهمّیت این میراث پر مایه را قابل ملاحظه ووجود آنرا غیر قابل انکار می یافتند  بدین گونه مدتها قبل از آنکه اوّلین نمونه های موجود شعر فارسی دری به وجود آید نثر دری در حاصل میراث ((کتب عجم))با سرمایه معنی ونیروی بلاغت بی مانند خویش آمادگی خود را برای ایجاد آثاری که  زبان تازی هم در آن سال ها هنوزچیززیادی ازآن گونه آثار به وجود نیاورده بودنشان می داد .  البته نمونه هایی ازنثر دری ومفهوم عام ،ازاوایل عهد عباسیان دراسناد ((تورفان))[4] وحفاریهای افغانستان و ترکستان به خط سریانی یا عبرانی هم به دست آمده است که غالبا ً به مانویّه یا نصارا ویهود قدیم   آن نواحی تعلّق دارد  اما این نمونه ها هرچند از لحاظ اشتمال بر سابقه لغات و تعبیرات فارسی خالی از اهمّیت   نیست، از مقوله کلامی مشتمل بر جنبه ادبی باشد  به شمار نمی آید    برخی عبارات و الفاظ کوتاه  وپراکنده هم که از جمله در فارسیات ابونواس یا متون جاحظ وابن قتیبه  و طبری نقل است فایده عمده یی که دارند از مقوله ی زبان شناختی  ومباحث لغوی یا تاریخی در نمی گذرند  ودر واقع باآن که قبل از پیدایش شعر رسمی در زبان فارسی دری  برخی اشارات هم حاکی از احتمال وجود نثر فارسی در روایات  ونویسندگان عرب هست ،باز اولین نمونه موجود نثر فارسی تا آن جا که مشتمل بر جنبه ادبی باشد ، ظاهراً قدری دیر تر از اولین نمونه های شعر آن به وجود آمده باشد. وحتّی این قدیم ترین نمونه های نثر که تدریجاً  درطی زمان وسعت وتنوع بیشتر هم می گیرد هر چند از جنبه های ادبی خالی به نظر نمی آید بیشتراختصاص  به چیز هایی دارد که به ادب خالص هم نیست . غالباً به مباحث مذهبی و تفسیر وتاریخ پیامبران مربوط می شود معهذا خود این آثار هرچند ناظر به تفنن و هنر نمایی ادبی نیست باری سابقه ادبیات مذهبی و عرفانی را در قلمرو نثر فارسی،قدمت نسبی قابل ملاحظه می بخشد.)) (زرّین کوب ،1383،ص19) استاد زرین کوب ((کهن ترین نمونه های موجود نثر فارسی که ورای فواید علمی و زبان شناختی محض،از ابداع ادبی هم تاحدّی نشان دارد به عصر سامانیان مربوط است و شک نیست که با ارتباط مستمر و دایم بین بخارا و بغداد و با رابطه تعهدی که در دربار سامانیان با فقها و متشرّعه خراسان و عراق داشت، برای امرا و حکّام بخارا ممکن نبود در جنب توجه به نشر و توسعه فرهنگ و زبان فارسی به ادب  و  فرهنگ  زبانی  که لسا ن قرآن و  حدیث و  وسیله  خوض و توغل[5]  در فقه و تفسیر و کلام محسوب می شد ،توجه نکنند . از این رو  بود که ادب مورد توجه و حمایت واقع شد و گه گاه حتی بسط و توسعه ی فارسی را لااقل در آنچه به مباحث علمی از فقه و حدیث و کلام تا طب  و نجوم و حکمت مربوط می شد در عقده ی کسوف  انداخت وبا وجود استعدادی که زبان فارسی برای تقریر و تبیین این مباحث از خود نشان میداد زبان عربی  تدریجا ًدر عهد غزنوی و مابعد ،حتّی در داخل قلمرو زبان فارسی در نزد علما و فقها ی وقت درین گونه مباحث  بیش از زبان فارسی مورد توجّه واقع گشت.                                                                                                                                                     (همان ،ص 22)          نثر فارسی مروری بر نثرفارسی که رهگذر سیری در شعر فارسی را منظره یی گشاده تر ،و افقی روشن تر می بخشدو آن را به پژوهشی در تاریخ ادبیّات فارسی منجر می نماید  در حقیقت  ناظر به بررسی نمونه هایی  از آن گونه کلام است  که هر چند وزن و قافیه و سنت های خاصّ شعر  وشاعری در آن مطرح نیست  به هر حال  به آنچه مجرد عقل و عادت تقریر می کند وبا تصویر  وخیال سرو کار ندارد نیز محدود نمی شود و اگر به قصّه وتاریخ و سر گذشت و نقد و مقاله نویسی منحصر نیست باری آنچه را درباب هندسه و طب و نجوم وشناخت معادن و دارو ها نیز از دیر باز به زبان فارسی تحریر و تدوین شده است در شمول ندارد  و فی المثل رساله ی رگ شناسی(( ابن سینا))  وکتاب((التفّهیم  فی اوایل صناعه التنجیم ))بیرونی  را هم اگر مطرح  می سازد از جهت بررسی زبان و به نحو استطرادی است و.. که جستجو در این گونه آثار را به آنچه مربوط به تحوّل زبان   یا تاریخ تحوّل  فرهنگ قوم است حواله می دارد بدین گونه نثری  که پا به پای شعر اما غالباً با گامهایی محجوب تر و تردید آمیز در طی قرن ها ی طولانی ،سراسر قلمرو ادب فارسی را می پیماید و آن را وسعت و غنا می بخشد  مجموعه ی آن  گونه آثار غیر منظوم است که مثل آثار منظوم شاعرانه ،نظر به ادراک معنای حیات و تعبیر از آن دارد و می کوشد تا آنچه را مخاطب در باب زندگی خویش و دنیایی که در آن زندگی می کند از((گیهان شناخت حسن قطان مروزی))  و((بیان الادیان ابوالمعالی علوی))و ((وجه دین ناصر خسرو)) و... نمی تواند  به دست آورد از(( تاریخ بیهقی)) و ((تذکره  اولیاء عطّار ))و ((مقامات حمیدی)) و....عاید وی می سازد البّته سیر درین آثار به پژوهنده فرصت می دهد تا در طی یک تاریخ طولانی به همراه آنچه از سیری در شعر فارسی حاصل می آید خط سیر اندیشه وادب را درسراسر زبان فارسی دنبال کند واین سیر و مرور را وسیله یی برای ارزیابی موضع     عصری خویش و میزان ترقّی یا تقهّر جامعه خویش بیابد.(همان ،ص33)     فرهنگ ایران در پایان عهد ساسانیان  غیر از شعر شامل نثر ادبی بود  واین نثر غیر از زند اوستا  وسایر آثار مربوط به آیین زرتشت ،که با وجود شمول پیروان آن در جرگه اهل کتاب ،مرده ریگ آن در خارج از حوزه  دیانت زرتشتی  به سعی در حفظ و ضبط آن  می ارزید شامل تعدادی آثار اخلاقی  وتمثیلی و تاریخی  و حماسی  هم که اختصاص به پیروان زرتشت نداشت ، می شد که نو گرویدگان  به اسلام هم چنان در حفظ آن اهتمام کردند  و بعضی از آنها به عربی هم نقل شد وتا مدّت ها نشان آنها باقی ماند و حتی در شعر ونثر دری هم ،درآغاز بسط و  توسعه ی ادب فارسی انعکاس پیدا کرد . از این جمله پاره یی آثار هم که به عربی نقل شد در حوزه پیروان کیش   باستانی باقی ماند و دشواری خطّ پهلوی آن را از دسترس مخالفان ونا اهلان دور نگه داشت ))(همان ،49)  نثر کاتبان در عربی از تهذیب و تربیت دبیران پهلوی مایه دارد و با چنین حالی عجیب نیست که نثر فارسی دری   هم  در دست دیوانیان  ودبیران دستگاه حکومت ،مخصوصاً از عهد سامانیان و غزنویان الگو و نمونه ی کمال ادب را در آنچه به زبان مردم ایران مربوط می شود از همین شیوه ادب عربی وابسته به دستگاه خلافت اخذ و تقلید کند  ودر دیوان رسایل خراسان وغزنه و ماوراءالنهر هم که در این عصر(( امثال بلعمی)) و ((مصعبی))  و((ابوالفتح بستی)) ،خود در ادب و زبان تبحّر فوق العاده نشان می داده اند برای ادب نوزاد فارسی در نظم و نثر بنیاد استوار تازه یی به وجود آورند و بدین گونه قطع نظر از تاثیر اجتناب ناپذیر نثر عربی که ناشی از ارتباط اداری بین دیوان خراسان و بغداد  بود ،در دستگاه سلطانی از طریق این منشیان عصر ذوق و سلیقه ی اشرافی متاثر از مرده ریگ سامانی  وتازیکانی را در شعر ونثر منعکس نمایند و شیوه بیان معروف به سبک خراسانی را در نظم و نثر ،ویژگی مناسب با ذوق و تربیت  دبیران دیوانی سازند  ودر آنچه سبک خراسانی خوانده شد مرده ریگ باستانی مربوط به تربیت و تهذیب  عهد ساسانی را از طریق آنچه ادب عربی خود از پهلوی اخذ و اقتباس کرده بود در نثر و نظم دری ادب فارسی عهد اسلامی مجال انعکاس دهند .معهذا ادب عربی در نزد اهل مدرسه در طی قرنها همه جا از خراسان و عراق   تابغداد و ا ندلس متضمن سعی وشناخت دقایق لغت تازی به خاطر  دست یابی به تعمّق  در دقایق  معانی   قرآن و   حدیث تلقّی شد و هدف آن فهم اسرار آیات و احادیث و درک رموز کتاب وسنّت شناخته شد آشکارست که این هدف  نیز خود از اسباب عمده یی بود که ادب عربی را در خارج حوزه عربی زبانان مورد توجه ساخت و در عین حال    آن را از زوال نهایی که حاصل ضعف  وانحطاط ذوقی اخلاقی  و اجتماعی قرن های بعد از سقوط خلافت بود   رهانید .باری نقش فرهنگ اشرافی عهد ساسانی در پیدایش آنچه در عهد اول عباسی به عنوان ادب مایه امتیاز  کاتبان بزرگ و وزرای نامدار عصر محسوب می شد .اهمیّت  میراث اخلاقی و تربیتی فرهنگ زبان پهلوی را در آنچه در بازمانده ی رسایل آن عصر  حتی در شکل   منقولات عربی آنها منعکس بود  نشان می دهد . خشم و ناخرسندی امثال ((جاحظ)) هم برخی کاتبان را به خاطر  آن که در اقوال خویش به جای استشهاد  وبه آرای ائمه  وقضات اهل دین ،به کلام امثال بزرجمهر  مجوس  وآرای اکابر از ین طایفه تمسّک دارند به باد طعن ملامت می گیرد .  از برترین این میراث و از شهرت قبول این اقوال  حکایت دارد که ادب عربی قسمت عمده یی از حیثیت خود ر ابدان مرهون است  واین هم که گه گاه این پرخاشگران کسانی را که خود از همین راه اخذ و اقتباس به آنها مدیون بوده اند از ناسپاسی  به زندقه  ومجنون متّهم کرده اند نوعی تادیه ی وام اخلاقی است  - بر شیوه ای که فقط بد بینان  وناسپاسان با آن آشنایی دارند .  به هر حال در فرهنگ اسلامی اوایل عهد عبّاسی آنچه ادب خوانده می شد و نثر عربی را هم مثل شعر عربی شامل می گشت به طور بارزی از تاثیر فرهنگ اقوام غیر عرب متاثّر بود و در قیاس با آنچه از زبان هندی و یونانی و مخصوصاّ از زبان پهلوی و فارسی به عربی نقل شد ،ادب عربی به نحو قابل ملاحظه ایی خود را آنچه تا آن زمان فاقد آن بود بهرمند یافت . چرا که ادب عربی درآن هنگام هنوز چیز عمده یی جز شعر را شامل نمی شد و ((جاحظ)) ،ادیب  معروف این عصر ،اذعان داشت که حمکت  ودانش عرب به هر زبان دیگر که نقل شود چون بر نظم و وزن مبتنی است سر اعجاز خویش را که جز وزن آهنگ نیست از دست می دهد و تازه معانی این سخنان هم چیزی که   اقوام غیر عرب آن را در کتاب های خویش نیاورد ه باشند نیست .از این رو بود که خود جاحظ در کتابی به نام  ((المحاسن و الا ضداد)) و محمد بن ابراهیم بیهقی  در تالیفی به نام(( المحاسن و المساوی ))تعداد با لنّسبه از معانی و افکار منسوب به حکمای فُرس را با گشاده دستی  تمام نقل کرد ه اند و نقل این معانی بدون شک خود از عمق نفوذ فرهنگ  فرس در ادب عربی عهد اول عباسی حکایت دارد .که بسیاری از لغات فارسی  وعربی در این دو زبان استعمال    گردید.وقتی این گونه نویسندگان عربی زبان که ((جاحظ))  و((بیهقی)) و ((عتابی)) نمونه آن به شمار ند خود ادب عربی را به نحو بارزی تحت نفوذ الفاظ ماخوذ از فرهنگ فرس می یابند البته غرابت ندارد که لااقل افراط درین امر و اصراردر اخذ معانی و افکار قوم فرس را در جایی که استشهاد به کتاب و سنت در ادای مراد بسنده می نماید از جانب کاتب در خود اعتراض و ملامت بیابند و از این که کاتبان ادب را برتر از سنت می نمایند اظهار ملال نمایند و حتی گه گاه ظرفا و اهل ادب را که رفتار و گفتارشان خشونت و ناهنجاری فرزندان بادیه را تحقیر می کنند متهّّم به مجون و زندقه نمایند. (زرین کوب ،1383،ص 48) و استاد رستگار فسایی   ((نخستین نوع نثر فارسی با عنوان ساده یا (مرسل ))در نگارش شاهنامه ها و داستان های منثور قهرمانی ((جامع البیان فی التفسیر القرآن))شکل گرفت.  می داند  (رستگار فسایی ،1380،ص31) و به طور کلی می توان  تاثیر گذاری ایرانیان را بر تمدن اسلامی می توان به چهار مرحله خلاصه کرد : ((الف)انتقال بعضی از جنبه های دانش هندی به ویژه پزشکی ،نجوم و تاریخ طبیعی که در دوره ساسانیان تکامل یافته بود. ب)انتقال سنت علمی خود به جهان اسلام   ج)انتقال دانش ها ی یونانی  از راه ترجمه کتب به زبانهای پهلوی و سریانی و تدریس آنهادر جندی شاپور د)انتقال کلیه ی دانش های مذکوربه زبان عربی  یعنی زبان جهان اسلام ))        (  میر باقری فرد ،1381  ،ص138)     تاثیرنثرپهلوی درنثر عربی نثر عربی در قرن اول هجری به مقتضای زندگی اجتماعی عرب ساده بود .در قرن دوم دو نویسنده ی ایرانی –ابن مقفّع   وعبدالحمید –کاتب به پشتوانه نثر زبان پهلوی در نثر عربی تحٌولی ایجاد کردند چنانکه در ادبیات عرب جمله معروف است که ((بدات الکتابة بعبد الحمید  و ختمت بابن العمید)) این دونویسنده نثر عربی راازآن سادگی وحالت بدوی خا رج کردند ولفظاًومعناً  به سوی  آر ا ستگی و کمال بردند . در  این که این دو نویسنده سنت های نثر مزین پهلوی   ر ابه عرب منتقل  کردند  شکّی نیست (( ابوهلال عسکری درالصناعتین ))می نویسد (( عبدالحمید کاتب نمونه هایی که در فن نویسندگی برای آیندگان باقی گذاشت از زبان فارسی ( پهلوی ) استخراج کرد وبه زبان عربی گردانید .))      (محمدی ، 1374 ص 324) مهمترین کتاب ((ابن مقفّع ))ترجمه(( کلیله ودمنه)) عربی بود . از(( عبدالحمید ))هم دو رساله باقی مانده است که یکی ازآنها رساله ای است که خطاب به دبیر ان آن روزگار نوشته شده است .ازمختصات نثر(( عبدالحمید)) رعایت توازن وقرینه سازی است  می توان گفت که نثر او تا حدی نثر موزون است .هر چند امروز ه آثار ادبی پهلوی ونامه ها ومنشور های درباری عهدساسانی به جا نمانده است امااز کتب عربی واشارات نویسندگان قدیمی وترجمه های پراکنده از مواد پهلوی می توان دریافت که طبقه  دبیران درعهد ساسانی ملزم بودند که نامه ها ی درباری را به نثر مزین وآراسته بنویسند ومخصوصاًدیباچه ها می بایست در نهایت بلاغت بوده باشد ))       (بهار ،19،1377 )       تاثیر اسلوب پارسی در سبک نخستین دوره نثر عربی ((درباره ی مختصات نثر عربی تا آغاز قرن دوم هجری ،می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1-اسلوب قرآن کریم و احادیث نبوی  ومکاتیب و خطب پیامب ر وصحابه و خلفادر نثر عربی کمابیش یک قرن به همان صورت پیروی شد  و نثر جزدر معانی کوتاه  وموجز به کار نرفت. 2-سبک ایجاز بر کلام عرب غالب بود وایجاز در نظر آنان عبارت بود از بیان معنی با حداقل ممکن از لفظ یا چنانکه خود تعبیر کرده اند ((گرسنه داشتن لفظ وسیر کردن معنی))[6]یا ((اکتفا به الفاظ اندک در معانی بسیار))[7] 3-رواج سبک ((عبدالحمید ))در نثر عربی به سبک اطناب و ارسال و اطلاق  ،در واقع او را باید بنیانگذار سبک نوی در نثر عربی دانست که در ادوار بعد در زبان عربی  وبه تقلید از مختصات آن در زبان فارسی  ،سبک فنی  شناخته می شود . 4-شیوع شیوه اطناب توسط ابن المقفع در نثر عربی  و نقل اسالیب پارسی در نثر عربی 5-آموختن و روایت کردن آثار ترجمه شده از زبان پارسی و اسلوب آن در زبان عربی 6-تحوّل   کلی در نثر عربی د ر قرن دوم و سوم  توّسط ایرانیان  را به گونه ای که مشخصاتی که نثر عربی قرن  دوم  داشته باشد   می توان در ایران پیش از اسلام در نثر پهلوی یافت.))(خطیبی،1366،صص113-99) نثر درزبان عربی پیش از اسلام نثر عربی بسیار محدود بود ونثردراین دوره بیشتر در افسانه وقصّه وکلام کُهّان به کار می رفته است واین نثر هاراکه باسجع توام بوده است باید نثر فنی به شمار آورد قسمتی از نثر قرآن کریم نیز نثری فنی وبهترین نمونه ی فصاحت وبلاغت   درزبان عربی وپایه ی نثر فنی تازی وپارسی است . قرن اوّل ایجاز بر نثر عربی غلبه داشت واطناب ناپسند شمرده می شد وسجع وازدواج نیز به شیوه ی عهد جاهلیّت رعایت می گردید ونثر از قطعاتی مستقل که از لحاظ معنی با هم چندان پیوستگی نداشتند تشکیل می شد وکمتر برای  بیان مطالب پیوسته بکار می رفت در این دوره استعمال نثر بیشتر در دو مورد بوده : یکی خطابه،دیگرنامه نگاری . از اواخر قرن اوّل ،نثر عربی تحت تاثیر پهلوی تغییر یافت وعامل این تغییر ایرانیانی بودند که در دستگاههای دیوانی ودولتی عرب نفوذی داشتند .اینان پهلوی می دانستند وشیوه ی اطناب راکه از ارکان  نثر فنی است در نامه ها وتر جمه  ها وکتابهای خود به کار می بردند .که(( عبدالحمید کاتب)) و((عبدالله مقفّع)) درراس این تحوّل بودند .اینان علاوه بر اطناب صنعت ارسال مثل رااز پهلوی به عربی منتقل کردند این دوره را دوره اطناب با دوره اسلوب فارسی یادوره نثر مرسل نامیده اند  دراین سبک معنی بیش از لفظ مورد توجه بود وسجع نیز مراعات نمی گردید .))   نثر فنّی درزبان عربی دوره سابق الذکر پس از دوقرن  (دراواخر قرن سوم ) پایان یافت وسبک تازه ای به وجود آمد که پیشوای آن ایرانی  دیگری بود به نام ابن العمید .خصوصّیت عمده ی دوره جدید این بود که  لفظ بیش از معنی مورد نظر قرار داشت .وکار لفّاظی گاه به حدی می رسید که معنی به کلّی فراموش می شد .در این سبک سجع نیز که در دوره پیش  منسوخ شده بود دوبار ه رایج شد وبه دنبال آن صنایع دیگر بدیعی وارد نثر گردید وبا توجه به شیوه ی اطناب که ازدوره پیش بر جای مانده بود ،نثرفنی به صورت تازه درزبان عربی رواج یافت واقسام تازه ای از آن مانند مقامات به وجود آمد .                                                                                                                                                                                                                                                      (فرشیدور825،1378) نثر فنی درعربی نثر فنّی یا نثر مصنوع یعنی نثر متکلّفانه وتوام با صنعتگری ،این قسم نثر فارسی نیز تحت تاثیر نثر فنّی عربی به وجود  آمده است  .البتّه نثر فنی عربی خود تحت تاثیر این قسم نثر در زبان پهلوی قرار داشته است .(ابن العمید) که از پیشگامان نثر مصنوع عربیست این شکل ادبی را بنیان نهاد وکسانی مانند بدیع الزّمان همدانی ، ابوبکر خوارزمی وحریری آنرا رونق بخشیدند وفارسی نویسانی مثل نصرالله منشی ،منتجب الدین جوینی ، سعد الد ین وراوینی ، بها الد ین بغدادی ،عطا ملک جوینی ،وصّاف الحضره ،میرزا مهدی خان منشی ودهها ایرا نی دیگر از این شیوه نا مطلوب پیروی کردند ونثر فارسی را به بیراهه کشاندند .دوستداران این سبک می پنداشتند این نوع نثر دارای سبکی والا و شاعرانه است در حالی که وجود صنعتگری های   بی مزه و مبا لغه آمیز آن را بدل به سبکی نازل کرده است (فرشیدور825،1378) تاثیر زبان تازی در فارسی    با توّجه به این که مردم ایران بسیار قوی  ودانشمند و خوش بنیه بودند که باز توانستند گلیم خود را از این سیل که  دنیا را یکباره با قوتی عظیم فرا گرفت ،درست بیرون بیاورند ،و مانند مردم دیگر از قبیل قبطیان و نبطیان و  رومیان  سوریه و آرامیان وسریانیان یکباره در معده ادبیات عرب  هضم نشدند وازبین نرفتند  نفوذ ادبی عرب با همان قوتی که به مصر و سوریه متوجه گردیده بود به ایران هم توجه کرد ولی ایرانیان در پذیرایی این مهمان ناخوانده و پر اشتها خونسردی غریبی از خود بروز دادند و ناموس سیاسی و ادبی خود را از دستبرد وی تا حدی صیانت کردند . دوره نفوذ عربی در فارسی را به چهار دوره باید قسمت کرد : 1-از قرن اول تا قرن هفتم 2-از قرن پنجم تا قرن قرن هفتم 3-از قرن هفتم تا قرن دوازدهم 4-از قرن دوازدهم تا امروز ، که از مجموع این چهار دوره شش سبک به وجود آمد . از قرن اول تا قرن پنجم به دلیل آثار نثر و نظمی که در دست است تنها لغاتی که فارسی نداشته و لغات اداری عربی و بعض مترادفات که در نگارش بکار می آمده یا به درد قوافی شعر می خورد ه و یا لغات کوتاه  وفصیح عربی که دربرابر آن لغات دراز و غیر فصیح فارسی است داخل ادبیات فارسی شد . مثال آن لغات که در فارسی نبوده است :زکاه ،حج، مسلم ، مؤمن، کافر ، منافق ،فاسق ،خبیث ،آیت و....... مثال لغات اداری که به وسیله دولت رواج گرفته ، هیجا ،سلطان ،شرطه ،محتسب ،رسول ،علم ،تعبیه ،عصیان خلاف ،خلیج و.....    ))            (بهار ،1366 ،ص 258)            ملاحظا ت تاریخی ((ایران در نتیجه جنگ های نهصد ساله با روم و فتور و کهولت مزدیسنی و انقلاب فکری و سیاسی که از زمان  پیروز و قباد پیدا شده بود به ضعف  رو نهاد و تدابیر خسرو اول و خسرو دوم  به جایی نرسید و شورش سپاهیان که   بی شک  به پشتوانه اعیان و روحانیان بر ضد خسرو دوم  روی داد ،ایران  را طوری در هم شکست و نا توان ساخت که نتوانست در برابر تاخت وتاز های پی در پی تازیان که لشکر کشی برای آنها هزینه گزافی نداشت      و به آسانی می توانستند  به هر سو لشکر بفرستند تاب بیاورد و با آنکه ایرانیان زیادتر از رومیان ایستادگی و رشادت به خرج دادند اما زودتر از انها منقرض گردیدند . وضع جغرافیایی پایتخت ایران یکی از اسباب  بزرگ این انقراض به شمار می رفت اما تمدن و فرهنگ او از میان نرفت و بر خلاف آنچه شهرت دارد  زبان او نیز از تعرض اجانب محفوظ ماند و طو لی نکشید که بار دیگر از بیخ و تنه و ساقه ی آن درخت نیمه   ویران به اهتمام باغبانان محلی شاخ و برگ و باری نو  با پیوند های تازه  پدیدار  گردید  و ادبیاتی به وجود آمد که صد یک آنرا در عهد ساسانیان نداشت.   پادشاهی بعد از ساسانیان و هخامنشی و.... ادامه یافت  وبا تجارت بین شرق و غرب که اساس رقابت ایران روم    بود با لکل در دست  دول اسلام افتاد  وبه همین جهت دولت روم و دول کوچک فرنگ رو به ضعف و زبونی  نهادند و در جنگ های صلیبی شکست خوردند .     این دولت اگر چه به صورت دولتی عربی محسوب می شد  ولی اهل تحقیق  دانند که در حقیقت مردان  سیاسی و سرداران و نویسندگان و  حتی سربازان  ایرانی  پیشاهنگ و سابق  این تمدن و جنبش  بزگ بودند و دولت عباسی  دولتی نیمه ایرانی و تازی  بود که دربا ر و  مجموعه ی فرهنگ و ادب و آئین کشوری  ساسانیان  به  آن دولت انتقال یافت.                                                                                                                                                                        (همان ،143) دوام نثر پهلوی ((زبان ملّی ایران بعد از اسلام همان لهجه هایی بود که پیش از اسلام در ولایات روستاها متداول بود و معلوم نیست که از طرف ولات عرب سخت گیریهایی در تغییر زبان مردم به عمل آمده باشد و اگر تاثیری داشته اند همان عدم تشویق بوده است که ظاهراًپیش از اسلام هم این حالت دوام داشته و نمی توان پنداشت که روزی از طرف دولت های ایران در ترویج لهجه های ملی اقدام شوق آمیز یا تحریکاتی به کار رفته باشد تنها چیزی که بود بالطّبیعه و از لحاظ احتیاج و اضطراری که مردم به دولت و کارمندان دولت به مردم دارند  در ضمن اداره کردن امور لغاتی که تازیان نداشتند ایرانیان اخذ می کردند و بعضی از لغات خود را به ایرانیان می دادند و این مبادله در بادی امر چنانکه بعد خواهیم دید کاملاًطبیعی و بیطرفانه و متساوی صورت می گرفت و می توان   گفت سوای لغات دینی  که ایرانی آن لغات را خود در دست نداشت مانند زکات ،خلیفه ،امام ،صدقه و...که چیز عمده ای  نبود در بادی امر از عرب اخذ می شد و لغاتی که تازیان برای رفع حاجت اداری و ادبی  خود از ایرانیان   گرفتند به مراتب زیادتر از آن بود که به مردم ایران دادند.امّا آنچه جای انکار نیست آنست که زبان پهلوی و خطّ مزبور که چگونگی آن بیش از این به شرح گفته شده است به دوسبب رو  به زوال و  نیستی می رفت ، یکی  بدان سبب که خط و  زبان تازی   مشکل تر و  میدان  لغات و اصطلاحات آن تنگتر بود دیگر آنکه زبان و خط عربی صد سال بعد از فتح تازیان به واسطه ترجمه یی که ازکتب علمی سریانی و یونانی و هندی و ایرانی به عمل آمد ونیز به سبب آنکه زبان دولتی و درباری بود قوّت گرفته از طرفی بیشترمورد احتیاج قرار داشت و از طرف دیگر زیادتر رفع احتیاج می نمود بنا براین بالطبع هر ایرانی که می خواست به زبان علمی و ادبی سخن گوید و در کشور ایران یا اسلام معروف شود  و به اصطلاح امروز با مردم زندگی کند ناچار از روی میل و به خواهش طبع و به حکم عقل  و هم چنین  از نظر کثرت  اشتهار  و   انتشار زبان عرب  بدان زبان می نوشت و می گفت بعید  نیست که بعض امرای عرب نیز گاهی از این زبان    ترویج کرده باشند یا کتا ب های فارسی و پهلوی را نیز به حکم خرافی  بودن دور انداخته یا سوخته با شند امّا حقیقت مطلب این آنست که اگر اینکار را هم نمی کرد باز ایرانی ناگزیر بود  برای ترویج آثار خود به زبان علمی و رسمی که همان زبان عربی بود چیز بنویسند. ))      (بهار، ،1366ص114)به طور کلی می توان گفت نثر این دوره  تحت تاثیر نثر عربی قرار گرفته و آن را مستقل از نثر های دیگرمی سازد که فقط منحصر به این دوره می باشد . نثر عربی نثر عربی که در آغازبسیار  ابتدایی و ساده بود و در اواخر این عهد به مراحل قابل توجهی از کمال رسید مثل اعلای نثر عربی در دوره اسلامی قرآن کریم است و مسلمانان از روش آن در ایجاز و ایراد کلمات بی شمار بر گرفته اند و مراد از نثر عربی بیشتر دو قسمت آنست یکی رسائل دیوانی و اخوانی و دیگر   کتب و رسالات ادبی که متضمن بحث هایی در ادب و حاوی حکایت و امثال و قصص و بحث هایی اخلاقی   و اشارات تاریخی و نظایر این مطالب است بر روی هم این ابواب را می توان تحت عنوان کتابه الانشائیه   ذکر کرد . کتابت رسائل در صدر اسلام و قسمت اعظم از دوره بنی امیّه  در نهایت اختصار و در کمال ایجاز    بود  واین ایجاز در حقیقت اصل فصاحت  شمرده   می شد  و این بیشتر نتیجه ی تقلید از روش نثر کًُهّان و      خطاب های پیش از اسلام و یا صدر اسلام و هم چنین قرآن است که در  آنها سعی می شد   معانی بسیاردر   کلمات کم آید تا حفظ آنها آسان باشد و به کتابت که عرب از آن بهره ی وافی نداشت کمتر حاجت آیدو....      از هنگامی که نتایج آمیزش عرب با شهرنشینان غیر عرب آشکار گشت و علی الخصوص از آن وقت که    اختلاط تمّدن اسلامی آغاز شد و نویسندگان ایرانی نژاد که معمولاً با تربیت اصلی خود از زبان عربی هم    اطّلاع داشتند در دستگاههای اداری و درباری نفوذ بیشتری یافتند و در روش انشاء عربی و علم الادب    تحوّل و تکاملی ایجاد کردند و آنرا به روشی که متناسب با ا طّلاعات  آنان بود در آوردند .   از جمله نخستین کسانی که نظام و رسو می برای کتابت رسائل ایجاد کردند یکی ((جبله بن سالم بن عبد العزیز  مولی و کاتب هشام بن عبد الملک)) (م.125)است . وی استاد عبدالحمید کاتب مشهور ایرانی است و هم چنین  ((ابن الندیم عبد الحمید بن یحیی)) که وی از شمار اساتید بزرگ در ترّسل شمرده شد و اوّلین کسی است که کتابت   رسائل را بر میزان صحیح نهاده  و آن را از ایجاز بیرون آورده  ودر بعضی موارد با طاله کلام پرداخته  و در پاره یی موارد راه اختصار را نشان داده و تمهیدات را در صدر نا مه ها با صور خاصی معمول ساخته  است . راهی که او در کتابت پیش گرفت در دوره عباسی توسعه و امتداد یافت . در عصر اول عباسی برای کتابت رسائل  علاوه بر ادب عربی اطلاع از ادب ادب پهلوی لازم شمرده شد و نتیجه آن شد که ادب در عصر     اوّل عباسی مستلزم اطّلاعات وسیع از مسائل مختلف گردید و همین فکر است که سبب ایجاد این تعریف شد  که: ((ان الادب هو الاخذ من کل شئ بطرف)) و همین امر باعث تحول عظیمی در ادب عربی  که مقصور به   خطب و اشعار و رسائل کوتاه بود گردید .و یکی از مهمترین وجوه این تاثیر از میان رفتن ایجاز و سجع   و دیگر ایجاد توسّع در الفاظ  و مفاهیم دیگر پدید آمدن سبک ساده و مرسل در در نثر عربی است  که  مهمترین مرحله ی تکامل نثر عربی و وسیله بزرگ ترقی و آمادگی آن برای بیان مفاهیم علمی و ادبی شد   عبدالله بن مقفّع کسی بیشترین بار مایه تحول عظیم در نثر عربی با تالیف کتب ادبی را داشت وی با ترجمه   کتب از پهلوی به عربی مانند گاهنامه ،آیین نامه ،خدای نامه ،و..... این آثار مورد توجّه مسلمین قرار گرفت   و فصاحت  وجزالت کلام  وبلاغت  دانسته اند،و اهمّیت وی بیشتر در آنست که کلام سهل و خالی از اشکال   دارد و معتقد بود که کاتب بایداز الفاظ پست و غیر فصیح دوری جوید .   بعد از ابن مقفع ،علی بن عبید ة الریحانی[8] ،سهل بن هارون دشت میشانی [9]،ابو حنیفه  احمد بن داود بن و نند دینوری[10] ،ابو زید البلخی[11] و...... کسانی بودند که در بلاغت بی نظیر و خالق آثار متعدد به زبان عربی بودند                                                                                                                                                                 (صفا ،1366،ص189) ((درباره(( ابن مقفع)) آثار زیادی به زبان فارسی نوشته شده ،که استاد عباس اقبال آشتیانی  کتاب ارزنده یی در   این باره نوشت که لُبّ مطالب را درباره ی ((ابن مقفّع)) آورده بود . البته قبل و بعد از مرحوم اقبال آشتیانی   هم آثاری د رباره(( ابن مقفّع)) نوشته بودند امّا درباره(( بدیع الزّمان همدانی)) آثار کمی چاپ شده بود هنوز هم درباره     (( عبدالحمید کاتب مقاله ای نمی بینیم  در حالیکه پایه گذار نثر عربی بود چنانکه گفته اند ))بدات الکتابه بعبد الحمید  و ختمت بابن العمید ))[12]  . حقّ اش در ادبیات عربی هم ضایع شده و من  (دکتر حریر چی)در کتابم از او دفاع کرده ام .    دکتر طه حسین با همه  مقام علمی اش  از عبد الحمید کاتب انتقاد کرده و گفته اگر او چیزی هم بلد بوده از    استادش که یو نانی بوده یاد گرفته .!در حالیکه چنین نیست  و آن ها هر چیزی را به اشتباه به یونان  و غرب نسبت می دهند .        (کیهان فرهنگی ،ص9  ) مقایسه نثر تاریخی فارسی با نثر تاریخی عربی   ما در زبان فارسی  نثر های خوبی مثل ((گلستان)) و ((مرزبان نامه)) داریم اما نثر عربی از پشتوانه  های قدرتمندی برخوردار بوده ،هم به لحاظ ادبی ،به  خاطر قرآن ،سخنان   پیامبر (ص) و(( نهج البلاغه))  و هم از نظر  علمی وفرهنگی زبان عربی تا قرن هشتم زبان علمی  و فرهنگی و دینی و اصلاً یک زبان جهانی بوده و امروز هم در  بخش عظیمی از دنیا ملت هایی به این زبان گفتگو می کنند در گذشته هم همه مللی که مسلمان شد ند آثار شان    را اغلب به این زبان نوشته اند طبیعی است که این زبان به ویژه توسط ما ایرانیان پر بارشده و توسعه و ترکیب  خوبی پیدا کرده  و به همین دلیل باز هم طییعی است که نثر تاریخی آنها قوی تر از نثر تاریخی فارسی باشد  امّا زبان لطیف شعر فارسی در  هیچ زبانی نیست . البته زبان فارسی هم مدت ها زبان علمی بوده امّا جهانی   نبوده .))         (همان ،ص10)                                    به طور کلی می توان در تطبیق نثر فارسی و عربی به موارد زیر دست یافت                                                            تطبیق نثر فارسی و عربی این دوره   ویژگی های    نثر عرب در قرن دوم هجری ویژگی های  نثر فارسی در قرن دوم هجری   نثر ساده وابتدایی بود              استفاده از ایجاز و غلبه آن  و ناپسند داشتن اطناب کتابت در نهایت اختصار و ایجاز بود ایرانیان باعث تحول در نثر عرب گردیدندسبک ساده ومرسل از پشتوانه های محکم و قدرتمندی همچون قرآن  و نهج البلاغه برخودار بوده زبان علمی و فرهنگی  دینی وجهانی بوده اواخر قرن اوّل نثر عربی تحت تاثیر  پهلوی تغییر یافت فرهنگ فارس در زبان عرب نفوذ یافتسادگی ووضوح و درخشندگی واژه ها توجیه منطقی حکمت ها و نصیحت هاپیگیری مفاهیمروش پرسش وپاسخمشابه سازی وتصویر سازی پند گویی در قالب داستان رواج اقتباس در آثارشانرواج سبک عبدالحمید در نثر عربی و سوق دادن نثر عربی به سبک اطناب  وارسال و اطلاق                                                   نثر علمی  و زبان شناختی محض بود  مباحث علمی  از فقه حدیث کلام نجوم طب و حکمت را مشتمل گردیدبرابری و تعادل لفظ و معنی در نثر تصویر و خیال در ادب فارسی کمتر سر و کار دارد قدیمی ترین نمونه های نثر خارج از مفهوم عام مربوط به نیازهای عادی هرروزینه آنهاستزبان فارسی زبان علمی بوده امّا جهانی نبودهضرورتی بر استعمال لغات زبان عرب در آن وجود ندارد.تکرار فعل ها کلمه ها و گه گاه جمله هاآوردن حکایت های کوتاه با توجه به هدفتکرار واو عطف و ادات شر ط و پرهیز از حذف فعل ها بیان اجمالی یک اندیشه در ابتدای کلام و سپس توضیح و تفصیل جزئیات رعایت اختصار  و ایجازبه کار گیری آیات واحادیث در متون  در این موارد گاهی در ترجمه عبارات تاثیر نثر عربی دیده می شود.سادگی و پرهیز از کاربرد آرایه های لفظی و مترادفاتتطابق عدد و معدود مثل ده پسران و سه خواهرانبه کار بردن مصدر به جای مصدر مرخم  مثل نتوانستند گفتن آوردن پیشوند های فرا ،فرو ،باز و مانند آن پیش از افعال   نتیجه 1-زبان عربی با زبان فارسی پیوند هزار وچند ساله دارد . 2-تحوّل شعر ونثر متاثر از عوامل سیاسی ،اجتماعی و اقتصادی حاکم بر اعصار است. 3-نثر عربی قرن اول و دوم به اقتصای زندگی اجتماعی عرب ساده بود. 4-لفظ و معنی سیر کمال را طی می نمود .5- نثر عربی تحت تاثیر ادب پهلوی تغییر یافت که این عامل به دلیل نفوذ ایرانیان در دستگاههای دیوانی عرب بود . 6-((تبادل فرهنگ عرب و ایرانی  به دلایل: الف –مسلمان شدن شمار فراوانی از ایرانیان ب-مهاجرت ایرانیان به مراکز تمدن جهان اسلام پ-تبدیل شدن ایران به یکی از ولایات عربی اسلامی و…)) (العاکوب،1374 ،ص 3) 7-سده های دوم  وسوم هجری شاهد کوشش بی نظیر امّت اسلا می در حرکت های علمی و اندیشگی است . 8-طلایه این کوششها در سده های نخست حکومت شان در زمان امویان پدیدار شد. 9-تحوّل فرهنگ عرب از طریق خلفای عباسی و وزیران آن ها  به ویژه برمکیان بی اندازه به آن توجّه کردند      و دیگرانی چون ابن مقفّع و آل نوبخت به آن پرداختند. 10-در حکومت عباسیان ایرانی ها عر


مطالب مشابه :


«ادب‌» در متون عربی‌ /دكترمحمد حسن صنعتي

(فرهنگ عمید). دکتر خطیبی از شاگردان شادروان ملک‌الشعرای بهار و استاد برجسته سبک




قله شهباز/روستای سورانه/اراک

سورانه رادر غروب جمعه سی ام مهر ماه وادع گفتیم ودر اراک عمید خطیبی پر انرژِی و دکتر




فهرست مشاهیرخمسه زنجان

6) عاصم السلطنه (خطیبی دکتر محمدجواد شیخ الاسلامی عباسعلی عمید زنجانی




مقامات حریری

همچنانکه در رسائل این عمید، صاحب ابن عباد 11- دکتر خطیبی، فن نثر در اب پارسی ،ص 564.




مقامات حریری

همچنانکه در رسائل این عمید، صاحب ابن عباد 11- دکتر خطیبی، فن نثر در اب پارسی ،ص 564.




بیوگرافی تصویری و نوازندگی استاد انوشیروان روحانی

در نهانخانه دل نشیند هایده طبیب اصفهانی 7 سراب هایده مهین عمید 8 دکتر نیر سینا خطیبی




تطَور نثر فارسی وعربی در قرن دوم هجری

(خطیبی ،1366 ،104) (دکتر حریر چی)در یعنی نویسندگی به وسیله عبد الحمید کاتب شروع و به ابن عمید




کتابشناسی کتاب تجارب الامم

ابوالفضل خطیبی ابن عمید، مهلبی و ابوالفتح ابن عمید به تحقیق دکتر ابوالقاسم




برچسب :