تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید
من علمنی حرفا ً فقد سیرنی عبدا ً
اول از همه وظیفه دارم از تموم عزیزانی که دعوت من رو قبول کردند و غزل قبلی من رو خوندن تشکر کنم.
ولی تشکر ویژه از بزرگانی که به این کوچک تازه راه لطف وصف ناپذیر داشتن و واقعا ً من رو با نقد شعرم و نکته سنجی خودشون شگفت زده کردن!
وقتی که اون غزل رو توی وبلاگ میگذاشتم مطمئن بودم که از لحاظ فنی پر از ایراده ولی در عین حال چون اون رو فقط از روی مشاهدات و حسم و بدون هیچ گونه دانش تئوریک سروده بودم نمیتونستم خودم اشکالات اون رو برطرف کنم.
منی که تا چند وقت پیش ، وقتی اولین بار کلمه ی عروض رو دیدم اون رو خوندم orooz ، حالا با گذاشتن این شعر دست و پا شکسته و البته به واسطه ی راهنمایی های بزرگواران ، که من رو به تحقیق و تا حدودی پیدا کردن راه واداشت ، تازه فهمیدم که :
تن تنن تن تن تنن تن تن تنن تن تن تنن
و در نتیجه فهمیدم که بهتره بیت اول اینجوری تغییر کنه:
عرشیان با یک نگاهت نکته دانم کرده اند سینه ام سوزانده اند و جاودانم کرده اند
این پیشرفت خیلی خوبیه برای منی که در دبیرستان ریاضی خوندم و تنها هنرم تمیز دادن بین غزل و مثنوی بوده.
اما نکته ی بعدی قافیه های غزل بود که با آگاهی اون رو یک بیت در میان تغییر دادم. این یک ایده ی آنی بود و وقتی اون رو تحلیل کردم به این نتیجه رسیدم که اگر زیبایی که پیدا کرده توی کفه ی راست ترازو ، و قاعده شکسته شده ی غزل رو توی کفه ی چپ ترازو بگذارم ، کفه ی راست سنگینی میکنه و به این ایده ی ناگهانی جواب مثبت دادم و غزل (شاید نباید بگم غزل. شاید...) رو به همون شکل داخل وبلاگ قرار دادم. در عین حال ابیات دیگه میتونه جایگزین بشه تا این قاعده شکسته شده هم ترمیم بشه :
تیره شبها
را به یادت تا سحر رقصیده ام
راز شب را در شبی چونان عیانم کرده اند
از نگاهت تا سحـــر در تاب و تب افروختم
زآتش دوزخ بدینسان در امــــــانم کرده اند
و....
در هر حال از اینکه ذکر نکردم اون غزل اولین غزل منه خیلی خوشحالم ، چون احتمال دادم در این صورت دوستان به این شکلی که الان نکات ظریفی رو به من یاد دادند عمل نکنن و به دلایل مشخص ایرادات من رو اونجوری که باید و شاید عنوان نکنن.
اما بازهم "دلم آرام نمیگرد" اگر از چند تا از دوستان بزرگوار تشکر مخصوص نداشته باشم!
خانم "الهام میزبان" عزیز و جناب "م.آرمان" عزیز ، توضیحاتشون به قدری کافی و کامل بود که دیگر دوستان نکته سنج رو هم به این وامیداشت تا من رو برای دقت و پیشرفت ، به نکات ایراد شده توسط این دو عزیز ارجاع بدن. از این دو عزیز و دیگر عزیزان که دوست دارم احساسم رو نسبت به لطف همه ی اونها با تمام دقت ابراز کنم (ولی حیف که از حوصله خارجه) صمیمانه ممنونم.
نکته ی دیگه اینکه شعری که گذاشتم به صورت نستعلیق بود ولی توسط نرم افزار کامپیوتری!
خودم چند وقتیه از قلم و مرکب به دورم. ولی الان یکی از کارهای قبلیم رو که یک اثر چلیپا هست و دو بیت اول یکی ازاشعار حافظ هستش رو میگذارم. البته دوستان اهل فن نستعلیق حتما ً پی به ایرادات اون خواهند برد که به بزرگی خودشون من رو خواهند بخشید. این خط رو برای پاسخ به لطف دوستان و مخصوصا ً جناب "ملکوت" و همچنین ارادت به حضرت حافظ اینجا میگذارم :
و اما حالا یک غزل دیگر که بامداد جمعه ، 25 مرداد 1387 سروده شده رو میگذارم و بی صبرانه منتظر بیان ایرادات فنی شعر توسط شما عزیزان هستم:
و در آخر و پس از خواندن شعر توسط شما عزیزان ، بازهم سخنی در مورد سبکی که این غزل داره (که البته در مورد شعر قبلی و در پست قبلی اشاراتی کردم) اینکه :
بیا شعر نگوییم که شعری گفته باشیم بیا شعر بگوییم که.....
و شاید به همین دلیله که هنوز هم بیشترین لذت رو از اولین بیت شعری که سرودم میبرم:
ای نهاده
در نـهاد هر کــس
آنچه همه را فقط همان بس
که به نظرم ، خود این بیت به تنهایی چیزی داره که خیلی از مثنوی های بلند دیگه ندارن.
(البته دوستان اهل دل میدونن که در این جمله ی به ظاهر مغرورانه دنیایی از "خود هیچ دانستن" نهفته است!)
مرسی....
"عاشق عشق باید بود..."
با تشکر از دوستانی که بازهم به بزرگ شدن کوچکی چون من کمک کردند بازهم به رسم مهرورزی از اونها از صمیم عشق ممنون و سپاسگزارم.
گویی بیت چهارم کمی ناخوانا به نظر میرسه و این به دلیل ضعف من در گذاشتن شعر در وبلاگه. ولی برای تاکید باید بگم که بیت چهارم باید اینجوری خونده بشه :
aghle bi parde o din eshghe barin nam gereft
پ.ن 2:
در آخرین شعر نو یی که توی وبلاگ گذاشتم نوشتم :
"خواجه هم چندی است با من رنگ دیگر دارد..."
و این همین امروز بازهم بیشتر و بیشتر بهم ثابت شد. لطفاً این سناریو رو بخونین:
[من به محض اینکه این غزل رو توی وبلاگ زدم از خیلیها از جمله دوست خوبم محمد رضا گرامی خواستم که بیاد اونو بخونه و نظرش رو بهم بگه. دلیل این شوق و عجله هم اینه که برام خیلی مهمه کسانی که به خوبی میدونم آیین محبت رو بلدن ، شعرم رو بخونن و از احساسشون برام بگن. ]
[امروز بعد از ظهر مشتاقانه در حالی که فکر میکردم دوستم شعر رو خونده گوشی موبایل رو برداشتم و...]
(این یک دیالوگ توسط sms هستش)
کوچک: سلام... رسیدی وبلاگو ببینی؟
دوست گرامی ام :
ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
بر کشم این دلق ارزق فام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را...
[در حالی که داشتم این sms رو تایپ میکردم: "جالبه من این شعر حافظ رو تا حالا نخوندم" ولی هنوز این sms رو send نکرده بوددم که این sms اومد: ]
دوست گرامی ام : نه متا سفانه ، امروز هی برام کار پیش اومده هنوز نتونستم آنلاین بشم
کوچک : چی! من فکر کردم خوندی! آخه این شعری که دادی خیلی به شعر من نزدیک بود! تاحالا هم این شعر رو نخونده بودم! خیلی عجیبه!
دوست گرامی ام : جالبه. تا sms زدی پرسیدی شعرتو خوندم یا نه ، فال گرفتم این اومد! مثل اینکه حافظ خیلی هواتو داره...
کوچک : (در نهایت ذوق:) الهی قربونش برم من. ما مخلص حافظ و همه ی دوستای با مراممون هستیم "در بست" خیلی حال کردم...
[و بعد از این دیالوگ خیلی چیزا اومد تو ذهنم.... یکیش خط نستعلیقی بود که با ارادت گذاشتم تو وبلاگ...]
مطالب مشابه :
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر شعر از حافظ شیرازی- sher hafez
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر. آری شود ولیکن به خون شعری بسیار زیبا از هاتف
شعری در مورد عید نوروز
شعری در مورد عید نوروز . ز باغای باغبان ما را همی بوی تو لختی صبر کن چندان که قمری بر
شعر در مورد ولادت امام حسن (علیه السلام)
شعر در مورد ولادت امام حسن (علیه السلام) بیا ساقی که صبح باور آمد . شکوه صبر را برگ و بر
پاسخی به شبهه افکنی های ناصر پورپیرار در خصوص زندگی و اشعار سعدی (1)
حق و صبر. پاسخ به در مورد فردوسی می گويد: " شک نيست که شهرت فراوان فردوسی به شاعری به سبب
شعری در مورد صاحب العصر و الزمان حضرت مهدی (عج)
شعری در مورد صاحب العصر و الزمان حضرت مهدی (عج) بسمه قامت صبر زمان پوسیده
تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید
تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی نکته ی دیگه اینکه شعری که گذاشتم به صبر کن حافظ به
برچسب :
شعری در مورد صبر