دل نوشته ای زیبا در مورد حجاب


داستانك حجاب+داستان كوتاه حجاب+دلنوشته حجاب+دلنوشته+سر كلاس


سرکلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز بایک دختری ارتباط دارند، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند! اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!

این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:

ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد، سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت، سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت.

سلام کرد گفت حاج آقا من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم، اجازه هست؟

گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن.

راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم، میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید، آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه، روحیاتمون باهم می خوره، باهم بگو بخند داره، خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره، ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید."

حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت.

در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد. به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!

پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که: من در کلاسهایی که می رم، دختری چشم من رو بد جور گرفته، میخوام بهش درخواست ازدواج بدم، ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم!

بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی!

چشم هام گرد شد، دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!!

گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوری، من باهاش چندتا کلاس داشتم، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه!

نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:

من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد، من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه، زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه، همه دردو دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه، حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!

من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده، همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش و نمراتش عالی!

همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه، و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم.


مطالب مشابه :


تبریز شهر اولین هاست !!؟؟

سراج منیر - تبریز شهر اولین هاست با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من .




سایت پارچه و دست پاکنی ما

سایت پتینه نوین تبریز - سایت پارچه و دست پاکنی ما - بزرگترین سایت تجارتی پتینه با مدیریت سراج




بازار کار و آینده رشته الکترونیک

بچه های دانشجوی برق (الکترونیک) ورودی 88 دانشگاه سراج تبریز . وب سایت تخصصی برق و




کتابهای مدرسان شریف

موسسه غیرانتفاعی سراج تبریز صفحه سایت اختصاصی مدارات و مقالات




چرا تبریز شهر اولین هاست؟

مهندسی شهرسازی - چرا تبریز شهر اولین هاست؟ - وب سایت دانشجوی مهندسی شهرسازی پیام نورتبریز




آیا آرایش ساده زینت محسوب می شود؟

سراج منیر - آیا آرایش ساده زینت محسوب می شود؟ - ஜ آپدیت ღ استخدام ღ دانلود ஜ




دانلود فیلم جدید Parker 2013 با کیفیت پرده ای خوب – TS

سراج منیر - دانلود فیلم جدید Parker 2013 با کیفیت پرده ای خوب – TS - ஜ آپدیت ღ استخدام ღ دانلود ஜ




دل نوشته ای زیبا در مورد حجاب

سراج منیر - دل با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . آفتاب تبریز;




دانشگاه های تبریز

دانشگاه رشدیه تبریز دانشگاه سراج تبریز این وبلاگ بر اساس قوانین سایت بلاگفا و جهت آشنایی




با رسول ترک بیشتر آشنا بشیم

سایت انتــظــــار المهـــدی عج تبریز وارد شديم حاج شيخ رضا سراج در بالاي منبر مشغول




برچسب :