مسائلی در باب ایمان
مسائلی در باب ایمان
تأليف: شيخ صالح فوزان
کتابي را كه پيش روي داريد مجموعه سؤالاتي است كه عالم و بزرگوار شيخ صالح فوزان معلم توحيد و سنت به آن ها جواب مي دهد، خواننده گرامي در خلال آن به جواب مسائل مهمي از ديدگاه اهل سنت و جماعت خواهد رسيد اين كه ايمان چيست و كفر چگونه تحقق مي يابد و اين كه جهل چه هنگام مي تواند عذر و مانع تكفير باشد و علل كفر اهل كتاب اعم از يهود و نصاري چيست و تقسيمات مرجئه و حكم آن ها و شروط لا اله الا الله و حكم مولاة كافران و مشركان و سؤالاتي ديگر در اين زمينه كه حتماً از فهم آن خوشحال و كسب معرفت خواهيد كرد اميد است خداوند متعال آن را مايه نفع رساني و روشنگري براي مسلمانان قرار دهد ما را نيز از پاداش خير خود در روزي كه جز او فريادرسي نيست بهره مند گردامند، و به تحقيق شناخت ايمان و كفر از جمله مسائلي است كه مسلمان را در زندگي در مواجه با حركات فكري و انحرافات از گمراهي حفظ مي گرداند و بي توجهي بدان و انحراف از شناخت آن مصائب بسياري را مخصوصاً در زمان ما براي مسلانان فراهم نموده از خداوند متعال خواهانم اهل ايمان را ياري فرمايد تا با شناخت ايمان و كفر و تعهد به لا اله الا الله و رسالت آخرين پيامبران عليهم الصلاة و السلام در مقابل دشمنان دين خدا قلعه محكم نجات يافته گان را حراست و نگهباني كنند و ما را نيز به مجموعه قافله نجات كه پرچم آن را آدم عليه السلام به دست گرفت و پيامبران عليهم الصلاة و السلام آن را پاس داشتند و امت محمد صلي الله عليه وسلم مأ'ور حفاظت از آن شد ملحق گرداند
الله خير حافظ و هو ارحم الراحمين
و صلي الله علي سيدنا محمد و آله وصحبه و سلم
مقدمه مؤلف
الحمد لله رب العالمين و صلي الله وسلم علي نبينا محمد و علي آله و صحبه و بعد:
براستي كه مسائل مربوط به عقيده بسيار مهم است لذا يادگيري همه ابواب آن واجب است و لازم است آن را از اهلش دريافت كرد و تنها به طرح سؤال و جواب اكتفا ننمود چون هرچند سؤالات مطرح شوند و جواب داده شود، مسائل مجهول باقي خواهند ماند بنابراين كسي كه مي خواهد به خود و مسلمانان سود برساند بايد عقيده را از اول آن تا به آخرش ياد بگيرد و ابواب و مسائل آن را فرا گيرد و آن را از اهل علم و از كتاب هاي اصلي كه سلف صالح نگاشته اند دريافت و با اين شيوه جهل او برطرف خواهد شد و ديگر به سؤالات بيشتر محتاج نخواهد شد و آن گاه خواهد توانست آن را براي مردم بيان و افراد نادان به مسئله را نيز آموزش دهد، چون آن گاه خود در عقيده اهليت يافته است؛ و همين طور لازم است كه عقيده را تنها از كتاب يا خواندن و يا مطالعه فرا نگيرد چون مسائل مربوط به آن در آغاز به وسيله كتاب و مطالعه دريافت نمي شود بلكه آن را به وسيله روايت از اهل علم و صاحبان بصيرت كه مسائل آن را فهم و بدان حكم كردند فرا گيرد و اين يك نصيحت واجب از سوي من براي طالبان علم است. اما چيزي كه هم اكنون در عرصه هاي دعوت به وسيله سؤالات بسيار پيرامون اعتقاد و مسائل مهم آن از طرف مردمي كه قبلاً آن را ياد نگرفته اند مطرح است و يا توسط كساني كه جاهلانه در مورد آن بحث مي كنند و يا به خاطر اعتماد بر خواندن كتاب ها و مطالعاتشان مطرح مي شود باعث پيچيدگي و غموض مسئله شده اند و هر اشكالي، اشكالات ديگري را باعث و تلاش بيشتري را طلب و اختلافات را شكل مي دهد. چون هرگاه به فهم خويش رجوع نماييم و نخواهيم آن را از اهل علم و مصادر اصلي آن دريافت داريم، اعتماد ما بر خواندن و مطالعات خويش خواهد شد و اين امر با توجه به اختلافات افهام و اداراكات موجبات اختلاف در امورات مهم را باعث مي شود در حالي كه دين ما براي ائتلاف و اجتماع و دوري از تفرقه آمده است و بعثت آن براي مولاة اهل ايمان و دشمني با كافران بوده است و اين امر به اتمام نمي رسد جز اين كه امور دين را از مصادر آن و از علمايش كه آن را از عالمان قبل از خود دريافت و به آيندگان مي رسانند دريافت داشت؛ و شيوه علم صحيح در عقيده و مسائل ديگر همين است گرچه عقيده مهمترين آن هاست چون آن اصل و اساس است و اختلاف در آن سبب گمراهي و موجب اختلاف و تفرقه مسلمين است، در اين مورد نيز ما احتياج به كتاب جديد نداريم بلكه كتاب هاي علماي سلف و پيروانشان برايمان كافي است چون بيشتر چيزهايي كه هم اكنون در اين زمينه نوشته مي شود بي فايده هستند. و بالله التوفيق.
سؤال 1: كفر اكبر و ارتداد به چه وسيله اي تحقق مي يابد؟ و آيا فقط به اعتقاد و انكار و تكذيب روي مي دهد يا تنها به اين موارد اختصاص ندارد؟
جواب: كفر و ارتداد به وسيله ارتكاب هر يك از موارد نقض كننده اسلام كه نزد اهل علم شناخته شده هستند روي مي دهد لذا هركس مرتكب يكي از اين موارد شود به شرطي نسبت به آن جاهل و بي اطلاع نباشد بدان وسيله مرتد مي شود و ما مي توانيم به سبب قول و عملي كه از او ظاهر و آشكار گشته است بر عليه او حكم كفر صادر كنيم و سبب چنين حكمي از جانب ما اين است كه ما هيچ راهي جز حكم كردن بر اساس آن چه ظاهر و آشكار است، نداريم؛ در حالي كه مسائل مربوط به دل ها را جز خداوند سبحان نمي داند بنابراين هركس سخن كفري را بر زبان راند يا عمل كفري را انجام داد بر اساس آن چه از او ظاهر شده است از قول يا عمل كفري مشروط به اين كه موارد مذكور جزو مسائلي باشند كه موجب ارتداد مي گردند بر او حكم ارتداد صادر مي نماييم مگر اين كه مرتكب چنين كفري جاهل باشد به گونه اي كه جهلش باعث عذر او گردد و يا مجبور و مكره باشد كه اين مسائل مانع از صدور حكم بر عليه چنين شخصي مي گردند، اين امر در مورد مسائلي از امورات عقيده چون شرك و كفر اكبر است كه در كتاب و سنت ظاهر و آشكارند ولي در مورد امورات غير آشكار و پوشيده حتماً بايد به شيوه درست حق را براي طرف مقابل روشن و حجت را بر او اقامه كرد.
سؤال 2: كساني هستند كه در مورد ايمان اظهار مي دارند كه آن عمل، اعتقاد و عمل است و عمل را شرط كمال براي ايمان مي دانند و باز مي گويند كفر تنها به وسيله اعتقاد حاصل مي شود، آيا اين گفته از جمله سخنان و اقوال اهل سنت است؟
جواب: كسي كه چنين اظهار مي دارد ايمان و عقيده را فهم نكرده است و اين همان چيزي است كه ما در مقدمه اظهار داشتيم و آن اين كه واجب است نزد اهل علم عقيده را ياد گرفت و آن را از مصادر اصلي آن دريافت داشت.
اين كه اظهار مي دارد ايمان قول و اعتقاد است، سپس مي گويد: عمل شرط كمال ايمان و شرط صحت آن است، سخن متناقضي است چگونه عمل را در آغاز از جمله ايمان مي داند سپس مي گويد شرط آن است؟
معلوم و آشكار است كه شرط خارج از شروط غير آن است اما عمل در نزد اهل سنت داخل در ايمان است و غير آن نيست و اظهار خلاف آن تناقضي از طرف آن هاست، چنين كسي مي خواهد قول سلف و سخن متأخرين را با هم جمع كند و تناقض را فهم نكرده است چون بدون شناخت قول سلف و حقيقت سخن متأخرين خواسته است بعضي از آن ها را در بعضي ديگر وارد كند.
ايمان، قول، عمل و اعتقاد است و عمل از جمله ايمان و جزو آن است بنابراين عمل شرطي از شروط صحت ايمان يا شرط كمال آن يا چيزي ديگر از جمله اقوالي كه هم اكنون در صدد ترويج آن هستند، نيست، بلكه ايمان قول است به زبان، اعتقاد است به قلب و عمل كردن به جوارح و اعضا است كه به وسيله اطاعت و فرمانبري فزوني مي يابد و به سبب ارتكاب معاصي نقص مي پذيرد و اين چيزي است كه اهل سنت و جماعت در مسئله ايمان در قديم و جديد بر خلاف مرجئه بر آن بوده اند.
سؤال 3: آيا اعمال ركن ايمان و جزئي از آن مي باشد يا شرط كمال ايمان است؟
جواب: اين عين همان سؤال قبلي است. سؤال كننده حقيقت ايمان را نمي شناسد، به همين دليل متردد است كه آيا اعمال جزو ايمان است يا شروط آن؟ و سبب آن هم اين است كه عقيده را از مصادر اصلي و اصولي آن و از علمايش دريافت ننموده است همان گونه كه بيان شد عمل بدون ايمان و ايمان بدون عمل ممكن نيست و اين دو با هم ايمان هستند پس اعمال و اقوال و اعتقاد داخل در ايمان مي باشند و مجموع آن همان ايمان به الله جل جلاله همراه ايمان به كتاب هايش، پيامبران، ملائكه، روز آخرت و ايمان به مقدرات اعم از خير و شر آن مي باشد.
سؤال 4: اقسام مرجئه را همراه با بيان عقايدشان در مورد ايمان نام ببريد؟
جواب: مرجئه به چهار گروه تقسيم پذيرند.
گروه اول: كساني هستند كه مي گويند: ايمان تنها شناخت و آگاهي است گرچه تصديق و پذيرش آن حاصل نشده باشد و اين كلام جهميه است كه بدترين سخنان و زشت ترين آن ها و چنين اعتقادي كفر به پروردگار متعال است چون مشركين آغازين و فرعون و هامان و قارون و ابليس همگي قلباً خداوند متعال را مي شناختند اما چون آن را بر زبان نراندند و قلباً آن را تصديق نكردند و به وسيله اعضا و جوارح بدان عمل نكردند، صرف اين شناخت به آن ها سودي نرساند.
گروه دوم: كساني هستند كه مي گويند: ايمان تنها تصديق نمودن قلب است و اين سخن قول اشعريها است. اين سخن نيز باطل است چون كافران نيز تصديق قلبي داشتند و مي دانستند كه قرآن و رسول خدا حق مي باشند، يهود و نصاري بدان اعتراف هم مي كردند چنان كه قرآن بازگو مي فرمايد:(الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ)[1]«اهل كتاب محمد صلي الله عليه وسلم را مي شناختند چنان كه فرزندان خويش را مي شناختند ولي گروهي از آن ها در حالي كه مي دانستند حق را كتمان كردند.» اين شناخت را قلباً نيز تصديق مي نمودند. پروردگار متعال در مورد مشركان مي فرمايد: (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ)[2] «ما به تحقيق مي دانيم سخناني را كه باعث اندوه و حزن تو باشد بر زبان مي رانند اما آن ها تو را تكذيب نمي كنند بلكه آيات خدا را انكار مي نمايند». اين كفار با زبان به آن اقرار نكردند و به وسيله اعضا بدان عمل ننمودند ولي با اين وضع قلباً آن را تصديق كردند پس مؤمن محسوب نشدند.
گروه سوم: كساني كه در مقابل اشعريه قرار داشتند و كراميه ناميده مي شدند آن ها مي گفتند ايمان اقرار كردن با زبان است هر چند قلباً به آن اعتقاد نداشته باشد. بدون شك اين سخن باطل است چون منافقيني كه در پايين ترين درجات جهنم قرار دارند نيز با زبان به وحدانيت الله تعالي و رسالت محمد صلي الله عليه وسلم اقرار مي نمايند و به وسيله اعضا و جوارح نيز بدان عمل مي كنند ولي با اين وصف بدان معتقد نبوده و قلباً آن را تصديق نمي كردند چنان كه پروردگار متعال مي فرمايد: (إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ ﴿1﴾اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)[3] «چون منافقان پيش تو آيند و گويند: شهادت مي دهيم كه تو رسول خدا هستي، خداوند مي داند كه تو رسول او هستي و خداوند شهادت مي دهد كه منافقان دروغ مي گويند. آن ها از قسم هايشان سپري براي خود ساخته اند پس در راه خدا ممانعت ايجاد نمودند براستي كه آن ها كار بدي كردند» و پروردگار متعال مي فرمايد: (يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ)[4]«چيزي را كه در دل ندارند بر زبان مي رانند».
گروه چهارم سخن مرجئة الفقهاء است كه مي گويند: ايمان اعتقاد است به قلب و اقرار كردن به زبان است كه عمل در آن داخل نيست. در ميان گروه هاي مرجئه اين دسته نظراتشان از بقيه آرام تر است گرچه اعتقادشان صحيح نمي باشد چون بدون عمل ايماني وجود ندارد.
سؤال 5: آيا اختلاف اهل سنت با مرجئة الفقهاء در رابطه با اعمال قلوب است يا اعمال جوارح و اعضا؟ و آيا اين اختلاف لفظي است يا معنوي؟
جواب: اختلاف مرجئة الفقهاء با جمهور اهل سنت در عمل جوارح و اعضاي ظاهر چون نماز و روزه و حج است كه مي گويند اين موارد جزو ايمان نيستند بلكه شرط ايمان مي باشند، حال آن را شرط صحت بدانند يا شرط كمال، قولشان صحيح نيست و اختلافشان با جمهور اهل سنت اختلاف معنوي است چون آن ها معتقدند ايمان به وسيله اعمال افزايش و نقصان نمي يابد نه به وسيله اطاعت فزوني و نه به وسيله معصيت نقصان پيدا مي كند، و چون ايمان را تنها تصديق قلبي و اقرار به زبان تفسير مي كنند ايمان همه مردم را مساوي و برابر مي دانند ولي همان گونه كه گذشت اين سخن صحيح نيست چون خداوند متعال نماز را ايمان ناميده است(وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ)[5] «خداوند ايمانتان را ضايع نمي گرداند». منظور از ايمان در اين آيه نمازي است كه مسلمانان رو به بيت المقدس خوانده بودند، نماز را در حالي كه عمل است، ايمان ناميده است و روسل خدا صلي الله عليه وسلم مي فرمايد:(الْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ أَوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً فَأَفْضَلُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنْ الطَّرِيقِ وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنْ الْإِيمَانِ)[6] «ايمان هفتاد و چند يا شصت و چند شعبه دارد برترين آن ها قول لا اله الا الله و كمترين آن برطرف نمودن آزاري از راه مؤمنان است و حيا شعبه اي از ايمان است». اين شعبه هاي ايمان بعضي قول، بعضي اعتقاد و تعدادي عمل است كه همه آن ها را ايمان ناميده است و فرموده: (الايمان بضع و سبعون شعبة) «ايمان هفتاد و چند شعبه دارد». در صورتي كه يك چيز واحد بود قابليت انشعابات را نداشت.
سؤال 6: آيا كسي كه اعمال ظاهر را به طور علي رها كرده و هيچ عملي را انجام نمي دهد ولي با زبان شهادتين را اقرار و به فرائض دين ايمان دارد مسلمان است؟ در صورتي هم كه بدانيم فردي چنين فردي هيچ عذر شرعي ندارد كه مانع انجام دادن اعمال ظاهري او گردد؟
جواب: چنين فردي ممكن نيست مؤمن باشد، كسي كه قلباً معتقد باشد و به زبان اقرار نمايد اما عمل به اعض و جوارح را رها كند و به طور كلي اعمال ظاهري را بدن هيچ عذري ترك كند مؤمن نيست، چون ايمان همان گونه كه بيان داشتيم و اهل سنت و جماعت آن را تعريف كرده اند عبارت است از: اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به جوارح؛ و ايمان جز به همه اين امور حاصل نمي گردد، لذا اگر كسي يكي از اين موارد را ترك كند ايمان ندارد و مؤمن محسوب نمي شود.
سؤال 7: آيا اگر كسي اقرار نمايد كه اميان قول، عمل و اعتقاد است و قابل افزايش و نقصان است از ارجاء مبري است هر چند معتقد باشد كه كفر تنها به اعتقاد و انكار تحقق مي يابد؟
جواب: اين تناقض است چون كسي كه معتقد باشد ايمان اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به اعضا و جوارح است و از طرف ديگر معتقد باشد كفر تنها به وسيله اعتقاد و انكار تحقق مي يابد دچار تناقض شده است.
چون اگر ايمان اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به جوارح و اعضا باشد و به وسيله طاعت و بندگي فزوني يابد و به وسيله معاصي كم شود معنايش اين خواهد بود كه هركس اعمال به جوارح را به طور كلي رها كند مؤمن نيست چون همه اين موارد با هم ايمان هستند و براي ثبوت آن يكي به تنهايي كافي نيست لذا كفر تنها در جحد و انكار خلاصه نمي شود بلكه انكار فقط يكي از انواع كفر است و تحقق كفر به قول و عمل و اعتقاد و شك همان گونه كه علما بيان داشته اند قطعي است. در اين مورد به باب احكام مرتد در كتاب هاي فقهي مراجعه نماييد.
سؤال 8: آيا اين سخن صحيح است: كسي كه خدا و رسولش را دشنام دهد سخنش در ذات خود، كفر نيست بلكه علامت و نشان هايي بر استخفاف و استهانتي است كه در دل دارد؟
جواب: اين سخن باطل است چون خداوند متعال در مورد منافقين بعد از سخني كه بر زبان آوردند حكم كفر صادر نمود آنجا كه در غزوه تبوك بعضي از آن ها گفتند: (ما رأينا مثل قرائنا هؤلاء أرغب بطوناً و لا أجبن عند اللقاء) «در حالي كه مقصودشان رسول خدا صلي الله عليه وسلم و اصحاب بود گفتند: ما به مانند اين ها هرگز نديده ايم كه شكم گنده و به هنگام روبرو شدن ترسو باشند». پروردگار متعال در موردشان آياتي نازل فرمود: (وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ ﴿65﴾ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ)[7] «اگر آن ها را بازخواست كنيد گويند كه ما تنها به مزاح و شوخي سخن مي رانديم بگو آيا با خدا و آيات و رسولش تمسخر مي كرديد؟ عذر نياوريد كه شما بعد از ايمان كافر شديد».
آن ها را به سبب اين سخنان تكفير مي نمايد و در كفرشان اعتقاد داشتن به دل را به شرط نمي گيرد بلكه به موجب اين سخنان حكم به كفرشان صادر مي نمايد در حالي كه آن ها اظهار مي داشتند: (إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ) «ما تنها به مزاح و شوخي سخن مي رانديم»يعني آن چه را گفتيم در دل قصد آن را نداشتيم . و هم چنين الله تعالي مي فرمايد: (يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ)[8] «به خدا سوگند مي خورند كه نگفتند در حالي كه كلمه كفر را گفتند و بعد از اسلامشان كافر شدند». كافر شدنشان را به دنبال گفتن كلمه كفر مي آورد و به اطلاعشان مي رساند كه آن ها بعد از مسلمان شدن كافر شدند.
سؤال 9: حكم كسي كه خدا و رسول و دين را دشنام مي دهد و اگر نصيحت شود كار و تلاش براي درآمد و روزي را دليل قرار مي دهد چيست؟ آيا چنين فردي كافر است يا مسلماني است كه احتياج به تعزير و ادب شدن دارد؟ و آيا در اينجا بين دشنام دادن و دشنام دهنده مي توان فرق گذاشت؟
جوب: براي انسان جايز نيست با قول و عمل و عقيده وشك به خداوند متعال كافر شود سپس اين كار را با طلب روزي و كسب درآمد توجيه كند چون روزي به دست خداست چنان كه مي فرمايد:( وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ﴿2﴾ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ)[9] «هركس تقواي خدا را پيشه كند برايش راه خروج نشان مي دهد و از جايي كه گمانش ندارد او را روزي مي دهد». پس روزي به دست خداست لذا هركس كه دنيا را بر آخرت برگزيند خداوند متعال او را محكوم به كفر نموده است و در توصيف مرتدين و منافقين مي فرمايد: (ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)[10] «اين بدان سبب است كه آن ها دنيا را بر آخرت برگزيدند و الله تعالي قوم كافر را هدايت نمي كند». آن ها را بدان سبب كه ايمانشان را به خاطر زندگي كردن با مردم و بودن با آن ها ترك كردند، اين گونه حكم مي نمايد و مي فرمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ)[11]«چقدر بهتر بود كه آن ها به آن چه خدا و رسول به آن ها عطا كردند راضي بودند و مي گفتند خداوند ما را كفايت است او و رسولش از لطف و كرم خود به ما عطا خواهند كرد ما تنها به سوي خداوند مشتاقيم». بر خداوند توكل كردند و خداوند نيز آن ها را روزي داد، پس هركس به خاطر زندگي كردن با كافران موافق كفرشان باشد مانند آن ها كافر مي شود چون او نيز حيات دنيا را بر آخرت برگزيده است.
سؤال 10: كسي كه بر گورها ضريح مي سازد و روي آن ها مساجد بنا مي كند و برايشان مال وقف مي كند و هيئت هاي تشريفاتي را بر آن ها مي گمارد و امكان عبادت كردن و طواف به دور آن ها و به دعا خواستن و قرباني كردن را برايشان از جانب مردم فراهم مي نمايد حكمش چيست؟
جواب: حكم چنين فردي اين است كه به سبب اين كار كافر مي شود چون كارش دعوت نمودن براي كفر است ساختن ضريح و بنا كردن مسجد بر آن و دعوت كردن مردم براي عبادت آن ها و منصوب كردن دربان و نگهبان دلالت بر رضايت او بدين كارها و دعوت كردن به كفر و گمراهي از جانب او را دارد هر چند قصدش طلب روزي و كسب درآمد باشد چون با اين كار دينش را به دنيايش فروخته است لذا داخل در اين فرموده خداوند متعال است كه مي فرمايد:(ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)[12] «اين بدان سبب است كه آن ها دنيا را بر آخرت برگزيدند و الله تعالي قوم كافر را هدايت نمي كند».
سؤال 11: آيا نماز خواندن پشت سر امامي كه به اموات استغاثه مي نمايد و از آن ها درخواست ياري و مدد مي كند درست است؟ و آيا پشت سر كسي كه عمداً دروغ مي گويد و بندگان صالح را آزار مي دهد و براي مردم امامت مي كند جايز است نماز خواند؟ و آيا چنين فردي در نماز مقدم مي شود هنگامي كه دروغ و فسق او دانسته شود؟
جواب: نماز خواندن پشت سر كسي كه به مردگان استغاثه مي نمايد درست نيست چون اين كار شرك اكبر و انسان را از دايره ايمان خارج مي گرداند و چنين فردي مسلمان نيست و نماز براي صاحبش نيز صحيح نمي باشد. نماز كسي كه پشت سر او نماز مي خواند نيز صحيح نيست و شرط امامت نماز ايمان به خدا و رسولش مي باشد و اين كه در ظاهر و باطن عامل به اسلام باشد.
اما دروغ گفتن و آزار رساندن به مؤمنان از جمله گناهان كبيره محسوب مي شوند و حكم گناه كبيره پايين تر از شرك است لذا باعث كفر نمي شوند اما لزومي ندارد چنين فردي به عنوان امام منصوب شود اما هرگاه چنين وضعي پيش آمد و مردم به يك امام كه دروغگو است در نماز اقتدا كردند بايد از نماز كردن به تنهايي پرهيز و همراه آن ها نماز خواند تا بلاخره امام صالحي يافت مي شود و پشت سر او نماز مي خوانند.
سؤال 12: تعدادي احاديث موجودند و كساني كه معتقد رها نمودن همگي اعمال به طور كلي موجب كفر نيست به آن ها استدلال جسته و استناد مي كنند مثل حديث: (لَمْ يَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ)[13] و حديث البطاقة[14] و احاديث ديگر در اين زمينه كه موجودند. آيا جواب آن چگونه بايد باشد؟
جواب: اين كار استدلال كردن به متشابهات است و اين راه اهل زيغ و انحراف است. پروردگار سبحان مي فرمايد:(هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ)[15] «خداوند كسي است كه قرآن را بر تو نازل كرد بعضي از آن آيات محكمات هستند كه اصل و مرجع ساير آيات خداوند است و برخي ديگر متشابه هستند كساني كه در دلشان ميل به باطل قرار دارد از پي آيات متشابه مي روند». اين ها دلايل متشابه را به دست گرفته و دلايل محكم كه آن ها را تفسير و توضيح مي دهد را رها كرده اند در حالي كه بايد متشابه را بر محكم رجوع داد.
كسي كه عمل را به خاطر يك عذر شرعي رها مي كند و تا زمان مرگ برايش امكان عمل نيست چنين فردي معذور است و اين احاديث بر چنين فردي حمل مي شوند و گفته مي شود اين فرد كسي است كه شهادتين را همراه اخلاص و تحيد براي خداوند بر زبان جاري كرده است ولي عمل كردن برايش ممكن نبوده است چنان كه احاديثي از رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بدان ناطق است كه مي فرمايد:(مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ)[16] «كسي كه لا اله الا الله بگويد و به غير الله كافر شود جان و مالش حرام مي گردد و حسابش با خداست» و مي فرمايد:(فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ)[17] «براستي كه خداوند گوينده لا اله الا الله را بر آتش حرام كرده است كسي كه به گفتن آن وجه پروردگار را قصد نمايد».
لذا اگر كسي با اين وصف شهادتين را اقرار نمايد و به معاني آن معتقد باشد و اخلاص داشته باشد ولي تا زمان مرگش فرصت عمل كردن را نيابد چنين فردي به سبب شهادتين داخل بهشت مي گردد و حديث بطاقه و احاديث ديگر بدين مضمون بر آن حمل مي شوند و هم چنين حديث آن هايي كه از آتش خارج مي گردند در حالي كه هيچ عمل خيري را انجام نداده اند بر همين معني حمل مي گردد چون آن ها همراه شهادتين امكان عمل نمودن برايشان فراهم نگشته است اما كسي كه با اختيار همگي اعمال را رها مي كند در حالي كه امكان عمل كردن برايش فراهم است چنين فردي مؤمن نيست. بدين صورت بين احاديث صحيح با اين مضامين جمع شدن ممكن مي گردد.
سؤال 13: حكم كسي كه غير الله را به فرياد مي خواند و در بين مسلمانان زندگي مي كند و قرآن به او ابلاغ شده است، چيست؟ آيا چنين فردي مسلماني است كه دچار شرك شده است يا مشرك است؟
جواب: هركس قرآن به او ابلاغ شود طوري كه اگر بخواهد قادر به فهم آن باشد ولي نسبت به فهم آن اعراض مي جويد و سپس به آن عمل نكرده و قبولش نمي كند بر چنين فردي حجت اقامه گشته و به واسطه جهل معذور نيست چون حجت به او رسيده و پروردگار متعال مي فرمايد:( قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ)[18] [19]؛ و چنين فردي چه با مسلمانان يا غير مسلمانان زندگي كند مساوي است، هركس قرآن يا سنت صحيح به او برسد به گونه اي كه اگر بخواهد بفهمد قادر به آن باشد سپس به آن چه به او رسيده عمل نكند چنين فردي مسلمان نيست و به واسطه جهل معذور نمي باشد.
سؤال 14: آيا در اتمام حجت، فهم كردنش به صورت واضح و آشكار شرط است يا در آن صرفاً ابلاغ آن كافي است؟ خواهشمند است مستدل توضيح فرمائيد؟
جواب: اين را در جواب سؤال قبلي بيان داشتم و آن اين كه هرگاه دليلي از قرآن و يا سنت به فردي ابلاغ شد بايد به شيوه اي باشد كه اگر بخواهد قادر به فهم آن باشد. يعني آن را با زبان خود بفهمد يا با زبان عربي قادر به فهم آن باشد ولي توجهي به آن نكند و به آن عمل ننمايد چنين فردي به واسطه جهل به آن معذور نيست چون خود اعراض نموده و كوتاهي كرده است. الله تعالي مي فرمايد: (وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ)[20] «كساني كه كافر شدند از آن چه نسبت به آن انذار شدند اعراض كردند» و مي فرمايد: (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا)[21]«و چه كسي ظالم تر از آن كسي است كه به وسيله آيات پروردگار متذكر مي شود ولي اعراض مي كند و چيزي را كه پيش فرستاده است فراموش كرد، ما بر دلهايشان پرده اي قرار داده كه فهم نكنند و در گوشهايشان سنگيني مي نهيم، اگر به سوي هدايت دعوت شوند هرگز هدايت نمي يابند.» و مي فرمايد: (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ)[22] «و چه كسي ظالم تر از آن كسي است كه متذكر آيات خداوند مي شود سپس از آن اعراض مي كند. ما از مجرمين انتقام مي گيريم».
سؤال 15: آيا طايفه اي از عرب كه شيخ الاسلام رحمه الله به خاطر امتناع از تحويل زكات تكفير كرد بدين سبب بود كه آن ها منكر واجب بودن زكات بودند يا صرفاً به خاطر اين بود كه آن ها از دادن زكات خودداري و ملتزم به آداب آن نبودند؟
جواب: اهل علم اين مسئله را توضيح داده اظهار داشته اند كساني كه از پرداخت زكات به خاطر انكار واجب بودنش خودداري مي كنند دچار كفر مي شوند و به مانند اهل ارتداد با آن ها مقابله و جنگ مي شود اما اگر به خاطر بخل از تحويل آن خودداري مي كردند در حالي كه به واجب بودنش معتقد بودند به خاطر دريافت زكات شرعي با آن ها جنگ مي شود چون زكات حق ديگران است كه بر عهده او مي باشد كه از پرداخت آن خودداري مي كند و از جمله شعاير ديني است كه بايد بدان ملتزم گردد و در اين صورت كافر نيستند در صورتي كه واجد شوكت و قدرتي بودند به خاطر عدم پرداخت زكات بايد آن ها را با زور ملزم به پرداخت نمود ولي چيزي را كه به شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله نسبت مي دهند كه به صورت مطلق آن ها را تكفير كرده است اطلاعي از آن ندارم اما علما اظهار داشته اند هركس مانع يكي از شعاير اسلام چون اذان و اقامه گردد با او جنگ مي شود اما لازمه آن تكفير نمودنش نيست بلكه جنگ در اين مورد براي اقامه شعاير آشكار دين است.
سؤال 16: حكم از بين بردن شريعت اسلامي و تبديل كردنش به وسيله قوانين وضعي و قرار دادي چون قانون فرانسه و انگليس و ديگران و حكم كردن به آن در همه قضايا چيست؟
جواب: هركس شريعت اسلامي را به طور كلي محو و قانوني ديگر را جانشين آن نمايد اين كارش دليل بر اين است كه او اين كار را جايز و حلال مي داند، چون ممكن نيست او چنين كاري بكند مگر اين كه معتقد به برتري و بهتر بودنش نسبت به شريعت باشد كه اگر شريعت را بهتر مي دانست آن را محو نمي نمود و قانون ديگري را جايگزينش نمي كرد و اين كار كفر به پروردگار عالم است و حكم كسي كه احكام مربوط به نكاح و ميراث را بر اساس شريعت حفظ نمي كند و در مسائل ديگري از شريعت عدول و قوانين ديگري را جانشين آن مي نمايد نيز همين گونه است چون او به قسمتي از كتاب مؤمن و به بعضي ديگر از آن كافر است يعني در بعضي مسائل به شريعت حكم مي كند و در بعضي مسائل حكم كردن به آن را منع مي نمايد در حالي كه دين يك مجموعه غير قابل تجزيه است و حكم كردن به آن نيز تجزيه ناپذير است و حكم كردن به آن نيز تجزيه ناپذير است بنابراين حتماً بايد به طور كامل آن را بر زندگي تطبيق نمود و از تطبيق دادن بعضي از آن و رها نمودن بقيه احكامش پرهيز نمود، كه خداوند متعال مي فرمايد: (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ)[23] «آيا به بعضي از كتاب ايمان مي آوريد و به بعضي ديگر كافر مي شويد».
سؤال 17: اگر كسي اين سخن را قول گروهي از مرجئه بنامد حكمش چيست؟(هركس ظاهر عمل را به طور كلي ترك كند كافر است و منظورش از آن جنس عمل باشد چنان كه بعضي از اهل علم ذكر كرده اند).
جواب: چنان كه گذشت عمل جزو ايمان است هركس آن را ترك كند ايمان را ترك كرده است حال چه عمل را به طور كلي رها كند و هيچ عملي را انجام ندهد يا بعضي از آن را داخل در ايمان نداند و ترك كند فرقي ندارد چنين فردي داخل در مرجئه مي باشد. ترك بعضي از اعمال چون نماز، ايمان را زايل مي كند و ترك بعضي از اعمال آن را به طور جدي نقص مي نمايد و بعضي نيز بر اساس نوع عمل موجب نقص جزئي در ايمان خواهد شد.
سؤال 18: آيا سلف امت رضوان الله عليهم كه جهميه را تكفير كرده اند مقصودشان كفر اكبر بوده است كه انسان را از دين خارج مي كند يا پايين تر از كفر اكبر را قصد نموده و هدفش منع كردن و سخت گيري بوده است؟
جواب: سلف كه جهميه را تكفير كرده اند قصدشان كفر اكبر بوده است چون جهميه منكر كلام خداوند عزوجل بودند و مي گفتند: كلام خداوند مخلوق است و منكر اسماء و صفات پروردگار بودند، آن ها اهل تعطيل بودند كه آن چه را در قرآن و سنت در بيان اثبات اسماء و صفات پروردگار وارد است را تكذيب مي كردند و هم چنين عقيده به حلول داشتند و معتقد بودند كه خداوند متعال در هر مكاني قرار دارد و الله تعالي متعالي تر از آن چيزهايي است كه آن ها ميگ فتند و اين سخنانشان مقتضي كفر اكبر بود لذا قصد سلف از تكفيرشان كفر اكبر بود مگر كساني كه جاهلانه از آن ها تقليد مي كردند و گمان داشتند كه در اين كار بر حق مي باشند و مذهب و معتقدات آن ها و حقيقت و اقوالشان را نمي دانستند لذا تا زماني كه حقيقت برايشان روشن مي شد به سبب جهل معذور بودند.
سؤال 19: به كار بردن حكم تكفير به وسيله سلف در مورد افراد معين چون تكفير حفص الفرد توسط شافعي زماني كه به خلق قرآن معتقد شد، چنان كه لالكائي در شرح اصول اعتقاد اهل سنت از شافعي نقل مي كند كه به حفص الفرد گفت:"كفرت بالله العظيم"«به پروردگار متعال كافر شدي» و همين طور ابن بطه در الابانة الصغري تكفير جهم بن صفوان و بشر مريسي، نظام، ابوهزيل علاف را بيان داشته است، آيا تكفر آن ها را به صورت معين قصد كرده اند يا فقط الفاظ آن ها را الفاظ كفري دانسته اند؟
جواب: هركس يك عمل كفري را انجام دهد يا يك قول كفري را بر زبان براند و از جمله كساني نباشد كه به سبب جهل معذور هستند به صورت معين تكفير مي شود و بر عليه آن ها حكم كفر صادر مي شود.
سؤال 20: بعضي اصطلاحات چون التزام، اقناع، كفر اعراض در كتاب هاي اهل سنت وارد شده اند معناي آن ها چيست؟
جواب: كفر داراي انواعي است كه كفر اعراض و كفر تكذيب، كفر جحد و انكار از جمله آن ها هستند، به طور كلي كفر داراي انواعي است و تنها يك نوع نمي باشد.
در حالت كلي كفر به دو نوع اكبر كه انسان را از دايره ايمان خارج مي گرداند و كفر اصغر كه انسان را از دايره ايمان خارج نمي كند تقسيم مي شود و لازم است اين مسائل و معرفت مربوط به آن ها را به صورت مفصل ياد گرفت و لازم به ذكر است كه كفر در يك حد و مرتبه نيست بلكه چنان كه گذشت داراي مراتب انواع مختلف است.
سؤال 21: معني فرموده شيخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب رحمه الله در نواقض اسلام بند 3 كه مي آورد"هركس مشركين را تكفير نكند يا در كفر آن ها شك كند يا مذهب آن ها را صحيح بداند مانند آن هاست" چه مي باشد؟
جواب: بلي همان طور است چون چنين فردي به آن چه آن ها بر آن هستند راضي است و موافق آن چه كه بر آن هستند مي باشد لذا هركس آن ها را تكفير نكند يا راضي بدان چه بر آن هستند باشد يا از آن ها دفاع نمايد چون آن ها كافر است به خاطر اين كه راضي به كفر است و آن را انكار نكرده و آن ها را بر آن اقرار و تأييد نموده است.
سؤال 22: اگر كسي بگويد: فردي كه به خاطر ابلاغ نشدن آيه(لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ)[24] به او، نصاري را تكفير نمي كند، لذا چنين فردي تا اين آيه را نداند تكفير نمي شود، حكمش چيست؟
جواب: تكفير يهود و نصاري اختصاص به سوره مائده ندارد بلكه در قرآن تكفير آن ها بسيار زياد است و هم چنين كفر آن ها با توجه به اقوال و اعمالشان و آن چه در كتاب هايشان دانسته مي شود ظاهر و آشكار است چنان كه مي گويند: مسيح پسر خداست يا گويند خداوند سومين سه است و يا مي گويند الله همان مسيح پسر مريم است يا سخن يهود كه مي گويند: عزير پسر خداست يا اين كه مي گويند خداوند فقير است و ما بي نيازيم يا مي گويند دست خدا بسته است و امثال اين سخنان كه در بيشتر آيات قرآن و كتاب هايي كه در دست خودشان قرار دارد موجود است لذا در غير سوره مائده نيز كفرشان آشكار و ظاهر است.
سؤال 23: دليل بر مشروعيت شروط علم و تسيلم شدن، تصديق، اخلاص، محبت، قبول كردن و يقين همراه تلفظ به لا اله الا الله براي صحت شهادت چيست؟ و كسي كه تنها تلفظ به لا اله الا الله را بدون در نظر گرفتن اين شروط كافي مي داند چه مي باشد؟
جواب: چنين فردي يا گمراهي است كه قصد گمراه كردن مردم را دارد و يا ناداني است كه نمي داند چه چيز را بر زبان مي آورد. لا اله الا الله تلفظ نمودن تنها نيست بلكه لزوماً داراي معناي و مقتضياتي است و لفظي نيست كه تنها بر زبان جاري شود. دليل بر آن فرموده رسول خداست كه مي فرمايد: (مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) «هركس لا اله الا الله بگويد و بدان چه جز الله عبادت مي شود، كافر گردد» و مي فرمايد:(فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ)«الله تعالي كسي را كه لا اله الا الله را بگويد و قصدش از آن ها وجه الله تعالي باشد آتش را بر او حرام مي گرداند». چنان كه ملاحظه مي كنيد تلفظ را با قيودي مقيد مي گرداند. و اين فرموده ديگر رسول الله صلي الله عليه وسلم كه مي فرمايد:(أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ)[25] «مأمورم كه با مردم بجنگم تا لا اله الا الله را بر زبان جاري كنند هرگاه لا اله الا الله را گفتند جان و مالشان جز به سبب حق آن از من حفظ شده است و حسابشان با خداست ». در اين حديث حق لا اله الا الله را بيان داشته است و صرفاً به تلفظ نمودن به آن هنگامي كه به حق لا اله الا الله كه دانستن معناي آن و عمل كردن به مقتضاي آن مي باشد ملتزم نگردد اكتفا نمي شود و شروطي را كه اهل علم بيان داشته اند از اين دلايل برگرفته مي شوند.
سؤال 24: لطفاً آيات 106- 109 سوره نحل (مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿106﴾ ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴿107﴾أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿108﴾ لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ)را تفسير فرمائيد؟
جواب: اين آيه دلالت دارد بر اين كه كسي كه كلمه كفر را بر زبان راند در حالي كه بر آن مجبور و بدان معتقد نباشد و تنها براي نجات از اجبار و اكراه آن را بر زبان آورد چنين فردي معذور است چنان كه در سرگذشت عمار بن ياسر آمده است آن گاه كه مشركين او را مجبور مي نمايند به رسول خدا دشنام دهد و او را آزار دهد و از آزار نمودنش خودداري كردند و آن را مشروط به سب و دشنام دادن به رسول خدا صلي الله عليه وسلم كردند لذا او چيزي را كه بدان معتقد نبود بر زبان آورد، پيش رسول خدا آمد و رسول خدا صلي الله عليه وسلم نيز از او پرسيد دلت را چگونه مي يابي؟ جواب داد: ايمان به خدا و رسولش را در دلم مي يابم، آن وقت اين آيات نازل شد:(مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿106﴾ ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)«هركس بعد از ايمان به خداوند كفر ورزيد مگر اين كه بر آن مجبور و قلبش بر ايمان ثابت باشد ولي در دل به آن راضي باشد خشم و غضب پروردگار بزرگ بر آن هاست سبب آن اين است كه حيات دنيا را بر آخرت برگزيدند و خداوند قوم كافران را هدايت نمي كند».
لذا هر انساني بر گفتن كلمه كفر مجبور گردد و تنها قصدش با گفتن آن كلمه كفري نجات از آن اجبار و اكراه باشد و قلبش با زبانش موافق نباشد، اين امر را پروردگار متعال براي نجات از اكراه و اجبار رخصت قرار داده است و اين مسئله تنها اختصاص به اكراه و اجبار داد و آيه 28 آل عمران نيز مي فرمايد: (إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ) يعني هرگاه از كافران در حالت اكراه بخواهد، اين كار را بكند و خود را در امان دارد خداوند شما را از خويش برحذر مي دارد كه سرانجام شما بازگشت به سوي اوست اما در غير اكراه و اجبار نبايد با كافران موافقت كرد و به درخواست آن ها اعم از كلام يا عمل كفري انجام داد.
سؤال 25: حكم دوستي كافران و مشركان چيست؟ و چه هنگام اين دوستي و محبت كفر اكبر است و باعث خروج از دايره ايمان مي گردد و چه هنگام يك گناه كبيره است؟
جواب: خداوند متعال در آيه 51 سوره مائده مي فرمايد: (أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) «اي ايمان داران يهود و نصاري را به دوست نگيريد، همگي آن ها دوست و ياور يكديگرند هركس از شما آن ها را به دوستي گيرد از جمله آن هاست، به درستي كه خداوند گروه ظالمان را هدايت نمي كند» و مي ف
مطالب مشابه :
سروداسلامی
اسلام دانلود411 - سروداسلامی - دانلود بهترین نرم افزارها و برنامه های اسلامی و قرآنی - اسلام
الکاشف
اسلام دانلود411 - الکاشف - دانلود بهترین نرم افزارها و برنامه های اسلامی و قرآنی - اسلام
دانلود کتاب های اسلامی word - pdf
اسلام دانلود411 - دانلود کتاب های اسلامی word - pdf - دانلود بهترین نرم افزارها و برنامه های
نرم افزار کتب شیخ ناصرالدین آلبانی
اسلام دانلود411 - نرم افزار کتب شیخ ناصرالدین آلبانی - دانلود بهترین نرم افزارها و برنامه های
ابداعات شیخ ادریس ابکر
اسلام دانلود411 - ابداعات شیخ ادریس ابکر - دانلود بهترین نرم افزارها و برنامه های اسلامی و
مسائلی در باب ایمان
اسلام دانلود411 - مسائلی در باب ایمان - دانلود بهترین نرم افزارها و برنامه های اسلامی و
برچسب :
اسلام دانلود411