خاطره تكان‌دهنده آيت‌الله مرعشي نجفي و پيام به علماي نجف

مقام معظم رهبري: فاطمه زهرا(س) از اين كار راضي نيست

رهبر انقلاب در همين رابطه مي‌فرمايند:«بعضي‌ها به نام شادكردن دل فاطمه‌زهرا، عليها‌السلام، اين روزها و در اين دوران ما كاري مي‌كنند كه انقلاب را كه محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنيا لنگ كنند! مي‌فهميد چه مي‌گويم؟ بهترين وسيله‌اي كه دشمنان بزرگ انقلاب پيدا كردند براي اين‌كه نگذارند انقلاب به كشورهاي اسلامي برود، مي‌دانيد چه بود؟ گفتند اين انقلاب، اسلامي نيست! گفتند اينها دشمن شما- چند صد ميليون مسلمان- هستند! امام بزرگوارمان ايستاد و گفت اين انقلاب، اسلامي است؛ شيعه و سني در كنار هم هستند؛ كنار هم هستند. اگر امروز كسي كاري كند كه آن دشمن انقلاب، آن مأمور سياي آمريكا، آن مأمور استخبارات كشورهاي مزدور آمريكا، وسيله‌اي پيدا كند، دليل پيدا كند. نواري پيدا كند، ببرد اين‌جا و آن‌جا بگذارد، بگويد كشوري كه شما مي‌خواهيد انقلابش را قبول كنيد، اين است، مي‌دانيد چه فاجعه‌اي اتفاق مي‌افتد؟ بعضي‌ها دارند به نام فاطمه زهرا، عليها‌السلام، اين كار را مي‌كنند.

در حالي كه فاطمه‌زهرا، عليها‌السلام، راضي نيست. اين همه زحمت براي اين انقلاب كشيده شد. آن مرد الهي، آن وارث واقعي فاطمه‌زهرا، عليها‌السلام، در زمان ما، آن همه زحمت كشيد. اين جوان‌هاي پاك ما اين‌جور رفتند خون‌هايشان را ريختند تا انقلاب را بتوانند عالم‌گير كنند. آن وقت يك نفري كه معلوم نيست تحت تأثير كدام محركي واقع شده، به نام شادكردن دل فاطمه‌ زهرا، كاري بكند كه دشمنان حضرت فاطمه‌زهرا را شاد كند.»

**قصه روز نهم ربيع در فرهنگ عوام شيعه
روز نهم‌ربيع‌الاوّل در فرهنگ عوام شيعه، به روز كشته شدن خليفه دوّم شهرت يافته است. آنها اين امر را مسلّم مي‌دانند كه در چنين روزي خليفه دوّم به دست مردي ايراني به نام ابولؤلؤ مجروح و مقتول مي‌گردد. داستان‌ها و افسانه‌هاي بسياري نيز در اين‌باره ميان آنها رواج يافته كه بيشتر آنها را مي‌توان ساخته و پرداخته فرهنگ عوام دانست. ولي با اين حال در اين ميان دست‌هاي مشكوكي نيز بوده‌اند كه همواره خواسته‌اند به اين قضيه دامن زده و آن را از اعتقادات شيعه به شمار آورند.
اما با رجوع به كتاب‌هاي تاريخي و بررسي آنها به اين حقيقت خواهيم رسيد كه تمامي آنها به اتفاق ماه ذي‌الحجه را به عنوان مَقْتَل خليفه دوّم معرفي نموده‌اند و با اندكي اختلاف در روز آن، دوشنبه يا چهارشنبه،26 يا 27 ذي‌الحجه را به عنوان روز مجروح شدن خليفه دوّم شناخته‌اند. به‌گونه‌اي كه مي‌توان گفت وقوع اين حادثه در اين ماه از امور قطعي و متواتر در نزد تاريخ‌نويسان بوده است. (براي مشاهده اسناد به ص 10-13 كتاب رجوع شود).

**اجماع شيعه و سني درباره تاريخ قتل عمر
علاوه بر اجماع تاريخ‌نويسان بر وقوع قتل خليفه دوّم در ماه ذي‌الحجه، بسياري از بزرگان و علماي شيعه نيز در هنگام بحث از كشته شدن خليفه دوّم تاريخ آن را در ماه ذي‌الحجه دانسته‌اند به گونه‌اي كه حتي بعضي از آنان با تصريح به نادرست بودن نسبت روز نهم‌ربيع به روز كشته شدن خليفه دوّم، اجماع شيعه و سني را بر وقوع اين حادثه در ماه ذي‌الحجه يافته‌اند. كه تعدادي از اين بزرگان عبارتند از: شيخ مفيد، ابن ادريس حلي، سيد بن طاووس، شيخ ابراهيم بن علي كفعمي و علامه‌ي حلي و ...(قدس الله اسرارهم) (براي مشاهده عبارات اين بزرگان نگاه شود به ص 14-20 كتاب).

**روايت رفع القلم و نهم ربيع

همان‌گونه كه گفته شد تمامي مورخان شيعه و سني اذعان دارند كه قتل خليفه دوّم در اواخر ذي‌الحجه سال 23 هجري بوده است. از اين جهت بايد دانست كه چه چيزي باعث شده تا بعضي اين روز را به عنوان روز قتل خليفه بشناسند. با مراجعه به نقل قول‌ها استفاده مي‌شود كه رأي نهم‌ربيع مستندي به جز روايتي مشهور به «رفع القلم» ندارد. كه اين روايت نيز علاوه بر آنكه داراي سندي سست و ضعيف مي‌باشد داراي متني موهن و غير قابل قبول است. (براي بررسي ساير موارد نادرستي كه در اين روايت موهن وجود دارد نگاه شود به ص 34-41 كتاب).

همچنان‌كه آيت‌الله العظمي صافي گلپايگاني درباره‌ اين روايت مي‌فرمايند: «روايت علي بن مظاهر[=همان روايت نهم ربيع]، از نظر متن و سند ضعيف است و آن را در كتب معتبر و اصيل شيعه نيافتيم، هم‌چنان‌كه شناختي نسبت به علي بن مظاهر كه از علماء شيعه به حساب آورده شده وجود ندارد، و وجود چنين روايات مجهولي در مجامع بزرگ حديثي شيعه، كه مؤلفِ آنها صرفاً براي جمع‌آوري اخبار و بدون بررسي اعتبار سند و متن آنها همت گماشته است، چندان بعيد نيست» (ص 41 كتاب)

**دروغ بزرگ به پيامبر و وهن آن از نظر آيات قرآن

متأسفانه جاعلان اين روايت براي نشان دادن فضيلت نهم ربيع مطلب دروغي را از زبان پيامبراكرم، صلي‌الله عليه وآله، به خداي متعال اين چنين ساخته‌اند كه: «به فرشتگان نويسنده‌ي اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همه‌ي مردم بردارند و چيزي از گناهان آنان را ننويسند». اين جمله كه به وسيله‌اي به دست افراد لااُبالي تبديل شده است تا حرمت بندگي خداوند را شكسته و هرآن‌چه مي‌خواهند در اين ايّام انجام دهند، علاوه بر آن‌كه با صريح آياتي از قرآن مانند: «ومَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شراً يَرَهُ»؛ (و هر كه هم‌وزن ذرّه‏اى بدى كند [نتيجه‏] آن را خواهد ديد.) (زلزال:8.) مخالفت دارد با قوانين و سنن الهي نيز مغاير بوده و مخالف حكم بديهي عقل هم است. آري اين منطق عقلاني است كه مي‌فرمايد:لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا؛ يعني (پاداش و كيفر در آخرت) نه به آرزوى شماست (تنها براى اينكه امت پيامبر خاتميد) و نه به آرزوى اهل كتاب (كه خود را دوستان و فرزندان خدا مى‏دانند، بلكه) هر كس كار بدى انجام دهد كيفر داده مى‏شود و جز خدا ياور و دوستى براى خود نخواهد يافت.»(نساء/ آيه 123)

واقعا نتيجه برداشتن تكليف از بندگان چيزي جز ايجاد هرج و مرج، برخلاف شيوه‌هاي اهل‌بيت، عليهم‌السلام، در تربيت بندگان خدا و دوستان خود است؟ آيا امكان دارد از بزرگواراني كه مي‌فرمودند: «مَا مِنْ نَكْبَةٍ تُصِيبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْب‏؛ هيچ نكبت و مصيبتي به بنده نمي‌رسد مگر به خاطر گناه» چنين كلماتي صادر شود.

چه ظلم و خيانتي بالاتر از آن‌كه اين جملات را به بزرگاني نسبت دهيم كه همواره مي‌فرمودند: «لاتنالُ ولايتنا الاّ بالعَمَلِ والوَرع؛ به ولايت ما نتوان رسيد جز با عمل نيك و پرهيزكاري و دوري از گناه»(شيخ صدوق، امالي، ص626 و اعتقادات الإماميه، ص113).
**استفتا از مراجع تقليد در مورد نهم ربيع
اين نكته‌اي است كه مورد هشدار بسياري از بزرگان و مراجع قرار گرفته است. همچنان‌كه آيت الله العظمي مكارم شيرازي در پاسخ به استفتائي در مورد روز نهم ربيع مي‌فرمايند: روايتي با عنوان رفع قلم در آن ايّام مخصوص در منابع معتبر نداريم. و ثانياً: بر فرض چنين چيزي باشد كه نيست مخالف كتاب و سنت است و چنين روايتي قابل پذيرفتن نيست و حرام و گناه در هيچ زماني مجاز نيست هم‌چنين سخنان ركيك و كارهاي زشت ديگر. و ثالثاً: تولّي و تبرّي راه‌هاي صحيحي دارد نه اين راه‌هاي خلاف.

همچنين آيت الله العظمي تبريزي(قدس سره) نيز در جواب سؤالي پيرامون اين روايت مي‌فرمايند: بسمه‌تعالى؛ روايت مزبور صحيح نيست و فرقى بين ايّام نيست و معصيت، معصيت است، والله العالم.

آيت الله العظمي فاضل لنكراني(قدس سره) نيز در جواب سؤالي مي‌فرمايند: حديث رفع القلم صحيح نيست، بلكه هر مسلماني موظف به انجام واجبات ديني بوده و فرقي در ايّام سال نسبت به آن وجود ندارد، و انجام اعمالي كه موجب تفرقه مسلمين يا وهن شيعه شود جايز نيست. (براي مشاهده پاسخ‌هاي مراجع بزرگوار ديگر همچون آيات عظام بهجت، خامنه‌اي، نوري همداني، روحاني، مصباح، موسوي اردبيلي و... نگاه كنيد به ص 103- 119كتاب)

**مخالفان امامان به دشمنان ائمه دشنام مي‌دهند

از همه آنچه كه گفته شد اگر بگذريم، متأسفانه در جشن‌هايي كه در اين روز با شعار تبري و بيزاري از دشمنان اهل بيت عليهم السلام شكل مي‌گيرد شاهد نمايش حركاتي و گفتارهايي هستيم كه دل اهل بيت عليهم ‌اسلام را مي‌آزارد. ايجاد تفرقه و اختلاف بين مسلمانان آن هم با اسم هواداري از اهل‌بيت عليهم السلام مسأله‌اي است كه هيچ‌گاه ايشان به آن راضي نبوده‌اند. از همين رو است كه وقتي به نام ابراهيم بن ابي محمود به امام رضا، عليه‌السلام، مي‌گويد: يا ابن رسول الله! نزد ما از روايات مخالفان شما در فضائل اميرالمؤمنين، عليه‌السلام، و شما خاندان رواياتي هست كه امثال آن را در بين روايات شما نمي‌بينيم، آيا به آنان معتقد شويم؟ حضرت پس از توجه و تنبه دادن وي به گوش فرا ندادن و پيروي نكردن از هر سخني فرمودند: اي ابن ابي‌محمود! مخالفان ما سه نوع خبر در فضائل ما جعل كرده‌اند:1. غلو، 2. كوتاهي در حقّ ما، 3. تصريح به بدي‌هاي دشمنان ما و دشنام به آنان. وقتي مردم اخبار غلوّ آن دسته را مي‌شنوند ما را تكفير مي‌كنند و مي‌گويند: شيعه قائل به ربوبيّت ائمه‌ خود است. و وقتي كوتاهي در حقّ ما را مي‌شنوند، به آن معتقد مي‌شوند، و وقتي بدي‌‌هاي دشمنان ما و دشنام به آنان را مي‌شنوند، ما را دشنام مي‌دهند.و حال آن كه خداوند مي‌فرمايد: «وَ لا تَسبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيرِ عِلْمٍ؛ شما مؤمنان به آنان‌كه غير خدا را مي‌خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آن‌ها از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام گويند».

همچنين در روايتي ديگر نيز امام صادق، عليه‌السلام، هنگامي آگاه مي‌شوند مردي در مسجد آشكارا به دشمنانشان توهين مي‌كند، مي‌فرمايند: «او را چه شده است؟! خدا او را از رحمت خودش دور كند، با اين كار ما را در معرض اذيت قرار مي‌دهد.»

** به مقدسات اهل تسنن توهين نكنيد

با اين وضع توهين و لعن بعضي از شيعيان نسبت به مقدّسات اهل تسنن را مي‌توان عامل اصلي تشديد بسياري از اختلافات مذهبي و فرقه‌اي در جهان اسلام دانست كه متأسفانه اين رفتار علاوه بر مخالفت صريح با كلام و سيره‌ي عملي ائمه، عليهم‌السلام، امروز از هر جهت مخالف مصالح شيعيان و مسلمانان بوده و سودي جز تقويت جبهه‌ي دشمنان اسلام ندارد. براي دقت بيشتر در اين موضوع توجه به مربوط به بيش از چهار قرن پيش يعني زماني كه ارتباطات بسيار محدود بوده است جلب مي‌نماييم:
صاحب قصص العلماء، ميرزا محمد تنكابني، مي‌نويسد:«[در زمان محقق كركي] علماي شيعه كه در مكّه بودند به علماء اصفهان نوشتند، يعني به ارباب محراب‌ها و منبر‌ها، كه شما سب [=دشنام]مي‌نماييد متخلفان را در اصفهان، و ما در حرمين شريفين مي‌باشيم و ما را عامه به سبب اين سب عذاب و سياست مي‌نمايند...»[انكم تسبون ائمتهم في اصفهان و نحن في الحرمين نعذب بذلك العن و السب]

**فرق لعن در زيارت عاشورا با ديگر لعن‌ها

اين‌ كه ما ظالمان به حق اهل‌بيت، عليهم‌السلام، را مستحق لعن مي‌دانيم و در زيارت عاشورا به لعن آن‌ها مي‌پردازيم، جاي ترديدي در آن نيست، خود اهل سنت هم مايل هستند، ظالمان به اهل‌بيت، عليهم‌السلام، را لعنت كنند، اما اين‌ كه مراسمي خاص پيرامون اين موضوع تشكيل شود و با تصريح به نام افرادي آن‌ها را مخاطب لعن خويش قرار دهيم، باز هم خودْفريبي است كه ما را در دامان دشمنانِ اسلام مي‌اندازد؛ چون بخش عمده ثمره برگزاري اين مراسم اعلام عموميِ آن، براي تبليغات هدفمند است، به گونه‌اي كه حتي اگر خود مراسم در خفا برگزار شود، خبر آن، اثر خود را خواهد گذاشت. به هر حال در دنياي امروز كه كار غيرشرعي هم در موبايل‌ها مي‌چرخد، اين كارها جاي خود دارد، ده‌ها سايت وهابي در حال حاضر مشغول اشاعه اين فيلم‌ها هستند، و برگزار كنندگان اين مراسم در قبال تخريب وجهه آل بيت و رسالت رسول الله، صلي الله عليه و آله، و جلوگيري از پيشرفت آن مسئول هستند.

**تصاويري كه دستاويز وهابي‌ها براي كشتار شيعيان شده است

متأسفانه امروز اين تصاوير و فيلم‌ها دست‌آويزهائي براي دور نگاه داشتن ملت‌هاي سني از حقيقت رسالت رسول الله، صلي‌الله عليه و آله، است؛ اين تصاوير دست‌آويزهائي است براي قتل شيعيان عراق، پاكستان و...، يك استشهادي وهابي با اين تصاوير روزانه ده‌ها شيعه مي‌كشد، خود را فريب ندهيم، ما در مقابل اعمال خود مسئوليم و بي‌تفاوتي نسبت به اثرات اين مراسم، قطعا عقاب اخروي خواهد داشت. چنان‌چه حضرت امام باقر، عليه‌السلام، مى‌فرمايند: بنده خدا روز قيامت محشور شود و (با اين‌ كه در دنيا) دستش به خونى آلوده نشده (و خونى نريخته) به اندازه يك حجامت يا بيشتر خون به او بدهند و بگويند: اين سهم تو است از خون فلان كس؟ عرض مي‌كند: پروردگارا تو خود مي‌داني كه همانا جان مرا گرفتى (و در آن حال) من خون كسى را نريخته بودم (و هيچ خونى به گردنم نبود؟) خداوند فرمايد: آرى تو از فلانى روايتى چنين و چنان شنيدى و به ضرر او بازگو كردى، پس زبان به زبان به فلان جبار(و ستمكار) رسيد و بدان روايت او را كشت، و اين بهره‌ي تو از خون اوست. (اصول كافي، شيخ كليني، ج4، ص77)
آيت الله مرعشي نجفي

**خاطره تكان دهنده آيت الله مرعشي نجفي

نمونه‌اي ديگر از حوادث ناگوار كه به سبب بي‌بصيرتي عده‌اي رقم خورده هم چنين است:
حضرت آيت الله العظمي مظاهري در نقل خاطره‌اي از استادشان آيت الله مرعشي نجفي مي‌فرمايند: «خدا رحمتش‌ كند، درجاتش‌ عاليست، عالي‌تر كند، مرحوم‌ آيت‌ الله مرعشي، من‌ مكاسب‌ پيش‌ ايشان‌ خواندم، هم‌ كفايه‌ خواندم، هم‌ مكاسب... ايشان‌ بنايشان‌ اين‌ بود براي‌ اين‌كه‌ خسته‌ نشوند، يك‌ قصه‌اي‌ گاهي‌ اوقات‌ يا خيلي‌ از اوقات‌ در ميان‌ درس‌ براي‌ شاگردها مي‌گفتند و يكي‌ از قصه‌هايشان‌ اين‌ بود كه‌ مي‌گفتند:
پدر من‌ از علماي‌ نجف‌ بوده‌ يك‌ شاگرد سني‌ داشت، اين‌ فرد مي‌خواست‌ برود كردستان‌ و كرمانشاه، با پدر من‌ خداحافظي‌ كرد و رفت، پدر من‌ آمد ايران‌ و رفت‌ مشهد، در زمان برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ به كرمانشاه رسيد، من‌ خيلي‌ وحشت‌ كردم‌ كه‌ حالا چه‌ مي‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ كرمانشاه‌ و وضع‌ كردستان‌ به خاطر شيعه‌ و سني‌گري‌ خيلي‌ بد بود، ناگهان‌ آن‌ شاگرد من‌ پيدا شد، خيلي‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربايستي‌ من‌ را خانه برد‌ خيلي‌ هم‌ خدمت‌ كرد به‌ من، بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما يك‌ جلسه‌اي‌ داريم‌ شما بيايد برويم‌ توي‌ اين‌ جلسه، گفتم‌ مي‌آيم، خلاصه مرا بردند توي‌ آن‌ جلسه، وقتي‌ نشستم‌ توي‌ جلسه، ديدم‌ اين‌ سبيل‌ گُنده‌ها، سبيل‌ كشيده‌ها مي‌آيند، تعجب‌ كردم، چه‌ خبر است، يك‌ وقت‌ مَنقَلي‌ پر از آتش‌ كه‌ آتش‌ زغالي‌ كه‌ اَلُو داشت، اين‌را هم‌ آوردند، يك‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روي‌ اين‌ آتش‌ها، روي‌ اين‌ منقل‌ .من‌ تعجب‌ كردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود كه‌ اين‌ها چه‌ كار مي‌خواهند بكنند، يك‌وقت‌ ديدم‌ يك‌ جواني‌ زير غُل‌ و زنجير، قيافه‌اي شبيه مردم‌ همدان‌ داشت، آوردند. يك‌ سفره‌ چرمي‌ هم‌ پَهْن‌ كردند، او را نشاندند روي‌ سفره‌ چرمي‌ و كسي‌ با يك‌ ضربت‌ گردنش ‌را زد، آن‌ مجمع‌ كه‌ داغ‌ بود گذاشتند روي‌ گردن‌ اين‌كه‌ خون‌ بيرون‌ نيايد، غُل‌ و زنجيرها را هم‌ باز كردند اين‌ هي‌ دست‌ و پا مي‌زد اين‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ مي‌خنديدند. من‌ غش‌ كردم‌.

بالاخره‌ قضيه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، كم‌كم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعي‌ كه‌ نزديك‌ بود به‌ هوش‌ بيايم‌ مي‌ديدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، اين‌ شيعه‌ است‌ اين‌را هم‌ بياوريد دومي‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ مي‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پيش‌ ايشان‌ خواندم، اين‌ از آن‌ سني‌هاي‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمديم‌ خانه، وقتي‌ من‌ حال‌ آمدم، اين‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سني‌ هستم، اما مُريد شما هستم، مي‌دانيد شما را خيلي‌ دوست‌ دارم، نمي‌خواستم‌ ناراحتتان‌ كنم، اما بُردم‌ آن‌جا يك‌ پيام‌ بدهيد به‌ علماي‌ نجف‌ و پيام‌ اين، كه‌ شما عُمَركُشون‌ كنيد ما هم‌ اين‌جور مي‌كنيم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ يك‌ شيعه‌ را يك‌ جايي‌ پيدا مي‌كنيم‌ زنداني‌اش‌ مي‌كنيم‌ غُل‌ و زنجير مي‌كنيم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ مي‌شويم‌ براي‌ رضايت‌ خدا، قربة الي‌ الله اين‌را مي‌آوريم‌ و اين‌ بلا را به‌ سرش‌ مي‌آوريم‌ كه‌ تو ديدي.»

**با غير شيعيان آنگونه رفتار كنيد كه امامانتان با آنها رفتار مي‌كنند

نويسنده در پايان كتاب اين گونه جمع بندي مي‌كند كه ما موظف به جذب و علاقه‌مند ساختن ساير مسلمانان به مكتب اهل‌بيت عليهم‌السلام هستيم راهي كه با خوشرويي و مدارا حاصل ‌شده و با توهين و ناسزا گفتن به مخالفان و عقايدشان منافات دارد. آن گونه كه هنگامي يكي از اصحاب امام صادق، عليه‌السلام، به ايشان عرض مي‌كند: چگونه شايسته است براي ما كه با قوم خود، و مردماني كه با ما آميزش دارند و شيعه نيستند رفتار كنيم؟ امام، عليه‌السلام، فرمودند: به پيشوايان خود نگاه كنيد و از آن‌ها پيروي كنيد، آن گونه كه آنان رفتار مي‌كنند شما نيز همان‌طور رفتار كنيد، به خدا سوگند آن‌ها به عيادت بيمارانشان مي‌روند، و بر جنازه‌هايشان حاضر مي‌شوند، و به سود و ضرر آن‌ها گواهي مي‌دهند، و امانت‌هاي آنان را به آن‌ها بر مي‌گردانند.

و در روايتي ديگر امام مي‌فرمايند: اي زيد! با مردم (يعني عامه و اهل تسنن) با اخلاق خودشان معاشرت كنيد، در مساجدشان نماز بخوانيد، مريضانشان را عيادت كنيد، در تشيع جنازه‌هايشان حاضر شويد و اگر توانستيد امام جماعت يا مؤذن آن‌ها شويد اين كار را بكنيد؛ پس اگر شما چنين عمل كرديد خواهند گفت: اينان پيروان جعفرند، خدا او را رحمت كند چه نيكو اصحابي تربيت كرده است و اگر اين امور را ترك نموديد خواهند گفت: اينان پيروان جعفرند، خداوند جزاي او را بدهد چه اصحابش را بد تربيت كرده است. (براي مطالعه سيره و روايات در مورد وحدت اسلامي نگاه شود به: كتاب پيشوايان شيعه پيشگامان وحدت انتشارات سپيده باوران، از همين نويسنده.)

**فتواي آيت الله وحيد خراساني

در پايان مناسب است همه را به فتوايي از آيت الله وحيد خراساني توجه دهيم كه منبع و مرجع آن، همين روايات نوراني اهل‌بيت، عليهم‌اسلام، است:
سؤال:باسمه تعالي/ ما جمعي هستيم ساكن در محلي كه اهل‌سنت زندگي مي‌كنند و آنها ما را كافر مي‌دانند و مي‌گويند شيعه كافر است در اين‌صورت آيا ما هم مي‌توانيم با آنها معامله به مثل كنيم و همان‌طوري كه آنها ما را كافر مي‌دانند ما هم با آنها معامله كفار كنيم. مستدعي است وظيفه شرعي ما را در مقابل اين حملات بيان كنيد./امضاء:جمعي از مؤمنين
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم
هر كس شهادت به وحدانيت خداوند متعال و رسالت خاتم انبياء، صلي الله عليه وآله وسلم، بدهد مسلمان است، و جان و عرض و مال او مانند جان و عرض و مال كسي كه پيرو مذهب جعفري است محترم است.

و وظيفه شرعي شما آن است كه با گوينده شهادتين هر چند شما را كافر بداند به حسن معاشرت رفتار كنيد، و اگر آنها به ناحق با شما رفتار كردند شما از صراط مستقيم حق و عدل منحرف نشويد، اگر كسي از آنها مريض شد به عيادت او برويد، و اگر از دنيا رفت به تشييع جنازه او حاضر شويد، و اگر حاجتي به شما داشت حاجت او را برآوريد، و به حكم خدا تسليم باشيد كه فرمود: «ولاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» و به فرمان خداوند متعال عمل كنيد كه فرمود: «ولاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» والسلام عليكم و رحمة الله


مطالب مشابه :


حج گزاري در سال هاي آغازين انقلاب

وقتي پدرم بعد از سفر حج براي خداحافظي سفارت عربستان سعودي براي سازمان حج و زيارت پيام




خاطره تكان‌دهنده آيت‌الله مرعشي نجفي و پيام به علماي نجف

کاروان حج 11023 نجفي و پيام به با پدر من‌ خداحافظي‌ كرد و رفت، پدر من




روز شمار عید غدیر خم

پيامبر خدا صلي الله عليه و اله براي سفر حج پيام رسول خدا کنيد، بوي خداحافظي




حرمي كه سقفش آفتاب و گنبدش خاكي است؛ بقيع، سلام!

مي‌شوند و تازه در مي‌يابند كه عاشقي مدينه يعني چه و البته موقع خداحافظي سفر به شهر




متن خــداحافظي عليرضـا حسيني ، بخشـدار سـابق با مردم و مسئولين منطقه ي جلگـــــه

متن خــداحافظي عليرضـا حسيني ، بخشـدار سـابق با مردم و مسئولين منطقه ي جلگـــــه




غدير شناسى (1)

در ميان مردم براى سفر حج ندا در ده و بيعت كنند و آنگاه پيام آن حادثه خداحافظي كرد و




برچسب :