هوش و تاريخچه آن

بخش اول هوش و تاريخچه آن هوش هر چند که مفهوم هوش ممکن است در نزد افراد مختلف معاني متفاوتي داشته باشد؛با اين حال وقتي که صحبت از هوش به ميان مي آيد ؛بلا فاصله نوعي توانايي ذهني را در ياد انسان زنده مي کند . اگر چه در ميان تعدادي دانش آ موز که يک کلاس درس را تشکيل مي دهند ،تفاوت هاي فراواني يافت مي شود ؛ اما وقتي که صحبت از دليل موفقيت سرشار بعضي از آنان و عدم پيشرفت کافي تعدادي ديگر به ميان مي آيد ؛ مهمترين علتي که به ذهن مي رسد ، تفاوت هوشي آنان است . ممکن است ماهيت دقيق هوش کاملا شناخته نباشد و مردم نتوانند آن را تعريف کنند ، اما هر کسي براي خود تصور نسبتا روشني از آن دارد . در مقابل اين سوال که هوش چيست ؟ جواب هايي از اين قبيل در يافت خواهيد کرد : " توانايي درک و فهم امور ؛ توانايي حل مشکلات ؛ استعداد يادگيري ؛ علت پيشرفت بعضي از افراد و شکست بعضي ديگر ؛ توانايي سازگاري با موقعيت هاي دشوار ؛ و مانند اين ها " . به رغم اين توصيف هاي کلي ، روانشناسان و پژوهشگران کوشيده اند تا تعريف دقيق تري از هوش به دست دهند . تاريخچه مطالعات مربوط به هوش مساله هوش به عنوان يک ويژگي اساسي که تفاوت فردي را بين انسانها موجب مي‌شود، از ديرباز مورد توجه بوده است. زمينه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف مي‌توان مشاهده کرد. براي مثال زيست شناسان ، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرار داده‌اند. فلاسفه بر انديشه‌هاي مجرد به عنوان معناي هوش و متخصصان تعليم و تربيت ، بر توانايي يادگيري تاکيد داشته‌اند.« ازسال هاي 1900 تا 1920 ، جنبش جديدي پديد آ مد که مي خواست براي اندازه گيري هوش شناختي ( IQ ) راهي پيدا کند . IQ يا همان «Inteligence Quotient» عبارت است از بهره هوشى و با كمك آن مى توان توانايى ذهنى يك شخص را نسبت به ساير افراد از همان گروه سنى ارزيابى كرد كه با استفاده از تستهاى هوش بررسى و محاسبه مى شود. دانشمندان آن زمان IQ را ، که روشي سريع براي جدا کردن افراد متوسط از افراد با هوش جامعه بود ، مورد مطالعه قرار دادند . » در مقاله‌اي معتبر که در سال 1904 منتشر شد، « چارلز اسپيرمن » ، روان شناس بريتانيايي ، نخستين کوشش براي تحقيق در ساختمان هوش را با روشهاي تجربي و کمي تشريح کرد. پيدايش مقياس هوشي بينه سيمون ، در سال 1905 و به دنبال آن تهيه و استاندارد شدن مقياس استنفرد _ بينه ، در سال 1916 در امريکا ، از فعاليتهاي اوليه به منظور تهيه ابزار اندازه گيري هوش بوده است. البته در سال 1838 « اسکيرول » به منظور تهيه ضوابطي براي تشخيص و طبقه بندي افراد عقب مانده ذهني ، روشهاي مختلفي را آزمود و به اين نتيجه رسيد که مهارت کلامي فرد بهترين توانش ذهني اوست. جالب آن که بعدها نيز مهارت کلامي از عوامل اساسي توانش ذهني شناخته شد و امروز نيز محتواي اکثر تستهاي هوش را مواد کلامي تشکيل مي‌دهد. لوئيس ترستون ، ثرندايک ، سيريل برت ، جي. پي گيلفورد ، فيليپ ورنون ، از ديگر افرادي بودند که در زمينه هوش به تحقيق و بررسي پرداختند. تعريف هوش از هوش تعريف واحدي به دست نيامده و صاحب نظران مختلف آن را به گونه هاي متفاوت تعريف کرده اند . بنايرين ، نمي توان تعريف مشخصي از هوش به دست داد که مورد توافق همه روانشناسان وابسته به رويکرد مختلف باشد . با اين حال عناصري از هوش وجود دارند که مورد توافق غالب پژوهشگران است . اين عناضر را در سه دسته زير قرار داده اند : 1- توانايي پرداختن به امور انتزاعي ، منظور اين است که افراد با هوش بيشتر با امور انتزاعي ( انديشه ها ، نماد ها ، روابط ، مفاهيم ، اصول ) سرو کار دارند تا امور عيني ( ابزار هاي مکانيکي ، فعاليت هاي حسي ) . 2- توانايي حل کردن مسائل ، يعني توانايي پرداختن به موقعيت هاي جديد ، نه فقط دادن پاسخ هاي از قبل آموخته شده به موقعيت هاي آ شنا . 3- توانايي يادگيري ، به ويژه يادگيري انتزاعيات ، از جمله انتزاعيات موجود در کلمات و ساير نماد ها و نيز توانايي استفاده از آن ها . تعاريف هوش از نگاه هاي : گروه تربيتي (تحصيلي) ، تحليلي و کاربردي تعريف تربيتي هوش به اعتقاد روان شناسان تربيتي ، هوش کيفيتي است که مسبب موفقيت تحصيلي مي‌شود و از اين رو يک نوع استعداد تحصيلي به شمار مي‌رود. آنها براي توجيه اين اعتقاد اشاره مي‌کنند که کودکان باهوش نمره‌هاي بهتري در دروس خود مي‌گيرند و پيشرفت تحصيلي چشم گيري نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان اين ديدگاه معتقدند کيفيت هوش را نمي‌توان به نمره‌ها و پيشرفت تحصيلي محدود کرد، زيرا موفقيت در مشاغل و نوع کاري که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلي پيشرفت در بيشتر موقعيتهاي زندگي بستگي به ميزان هوش دارد. تعريف تحليلي هوش بنابه اعتقاد نظريه پردازان تحليلي ، هوش توانايي استفاده از پديده‌هاي رمزي و يا قدرت و رفتار موثر و يا سازگاري با موقعيتهاي جديد و تازه و يا تشخيص حالات و کيفيات محيط است. شايد بهترين تعريف تحليلي هوش به وسيله « ديويد وکسلر » ، روان شناس امريکايي ، پيشنهاد شده باشد که بيان مي‌کند: هوش يعني تفکر عاقلانه ، عمل منطقي و رفتار موثر در محيط. تعريف کاربردي هوش در تعاريف کاربردي ، هوش پديده‌اي است که از طريق تستهاي هوش سنجيده مي‌شود و شايد عملي‌ترين تعريف براي هوش نيز همين باشد. با توجه به رهيافت هاي زير هم تعاريف مختلفي از هوش شده است که به طور خلاصه به آنها مي پردازيم: الف رهيافت روان سنجي ) (approach psychometric ) ب ) رهيافت پردازش اطلاعات( data-processing approach) ج) رهيافت رشد cognitive developmental approach)) رهيافت روان سنجي قديمي ترين ديدگاه مربوط به هوش ، ديدگاه روانسنجي است . اين ديدگاه با اندازه گيري کارکرد هاي روانشناختي سرو کار دارد ؛ از اين رو به آن نام روانسنجي داده اند . مطرح کننده اين نظريه فرانسيس گالتون انگليسي است . دكتر فرانسيس گالتون انگليسي (متولد منطقه بيرمنگام در 16 فوريه 1822 و متوفي در 17 ژانويه 1911) نخستين پژوهشگري بوده است كه فرضيه «رگرشن تورد ظ مينRegression Toward the mean» را به دست آورده است. دكتر گالتون كه در پزشكي و شناخت روان و خصلت ها (منش) تحصيل نموده و سپس به اكناف جهان مسافرت کرده است و درباره جغرافياي انساني، جوامع بشري و نيز وضعيت اقليمي (آب و هوا) به طور وسيع مطالعه كرده بود، نخست تفاوت اثر انگشت انسان ها را به دست داد كه به پدر «انگشت نگاري» معروف شده است. وي سپس روش مطالعه در توارث خصلت ها از جمله به ارث بردن هوش، تعقل و انضباط را تنظيم كرد و قواعد آن را نوشت و تاكيد كرد كه روانشناسي افراد تا حدي زياد به ذات و تبارشان ارتباط دارند و اين قسمت از يافت هاي خود را در سال 1869 در كتاب «توارث نبوغ » منتشر ساخت كه از همان زمان، گفته مي شود كه فرزندان نوابغ از نبوغ والدين و نياكان خود برخوردار مي شوند. انتشار اين كتاب و تفسير فرضيه هاي گالتون درباره توارث نبوغ، سبب شد كه تا دهها سال، در جريان همسرگزيني توجه به وضعيت دماغي و هوش و منش هاي تباري و نژادي دو طرف مورد توجه خاص قرارگيرد كه در دو سه دهه اخير و به ويژه در تلقيح مصنوعي بارديگر به آن توجه مي شود و نطفه نوابغ و افراد باهوش و با استعداد خريدار بيشتري دارد و گرانتر است (حتي از افراد داراي اندام و قيافه زيبا). گالتون كه با چارلز داروين نسبت خانوادگي دارد پس از يك بررسي دقيق، همه جانبه و طولاني پيرامون دانشمندان و انديشمندان انگلستان، در سال 1874 كتاب «نيچر و نورچر (طبيعت = ذات، و پرورش)» را منتشر ساخت و در آن ثابت كرد: هنگامي توارث نبوغ و منش مي تواند ثمر دهد كه فرد از پرورش متناسب و كامل برخورد شود. به عبارت ديگر؛ نبوغ ذاتي نياز به شكوفا شدن دارد و اين شكوفايي جز از طريق پرورش و آموزش (پرورش مقدم بر آموزش است) تقريبا ميسر نخواهد بود و اگر پرورش، نادرست باشد، فردي كه از تبار خوبان است، نبوغ خود را در راههاي ناصواب بكار خود برد و «نابغه انجام كار بد» خواهد شد. فرانسيس گالتون به تحقيقات خود ادامه داد و در سال 1883 كتاب « تفحص در زمينه دانش انسان و چگونگي تكامل آن » را منتشر ساخت و رسانه هاي گروهي (كتاب، نشريات، تريبونها، تصوير و ...) را لازمه و ابزار اين تكامل بيان داشت و تاكيد بر سلامت آنها كرد، و سپس در سال 1888 كتاب «اندازه گيري دانش و توان انديشيدن و هوش افراد» را به دست داد. تاليفات دكتر گالتون منحصر به همين چهار كتاب نبوده است؛ وي جمعا 340 رساله، مقاله و كتاب نوشته است. وي فرضيه هايش را در ميان آرين هاي آسيا (هند و ايراني ها) و اروپا (آلماني ها و ...) تجربه كرده است. پس از گالتون، دانشمندان ديگر و از جمله كارل پيرسون مطالعات و تحقيقات وي را دنبال كرده اند. فرضيه هاي گالتون به طور وسيع تفسير و تعبير شده اند و گفته شده است كه هيتلر از آنها استفاده فراوان برده بود، مخصوصا در امر اصلاح نسل. طبق تفاسير فرضيه هاي گالتون در زمينه توارث نبوغ و منش، پارسيان (آرين هاي ايراني از جمله تاجيك ها و بلوچ ها) ذاتا مردماني باهوش، مستعد، مهربان، وفادار، خويشتندار، ميهن دوست، داراي وجدان بيدار، علاقه مند به يكديگر و بستگان (فاميل دوست)، خوش نيت و اقتباس گر و پيشرو (ترقي خواه) هستند. سلطه مغولها در قرون وسطي در منش پارسيان، موثر واقع شد و آنان را بردبار، فرمانبر، مطيع سرنوشت، خوشامدگو و آرامش خواه كرد كه به تدريج كه «علت» ناپديد شد دارند به خصلت نياكان بازگشت مي كنند (فرضيه گالتون)، و اين بازگشت هنگامي شتاب بيشتري به خود خواهد گرفت كه پرورش متناسب داشته باشند (فرضيه ديگر گالتون). در عصرو زماني که درباره وراثتِ انسانى اطلاع كمى در دست بود گالتون بر آن شد تا موضوع را با استفاده از تكنيكهاى آمارى، عمدتاً قوانين احتمالات، مطالعه كند. وي همچنين، شيوه‏هاى آمارى‏و منحنى توزيع طبيعى، ضريب همبستگى، نمرات درصد را كه تاكنون بسيار متداول شده‏اند تكامل بخشيد. آثار گالتون تاثيرهاى مهمى بر روان‏شناسى گذاشت زيرا او نشان داد كه ويژگيهاى روانى و ذهنى را مى‏تواند كمّى كرد و هنگامى كه اين ويژگيها اندازه‏گيرى شوند مى‏توان چيزهاى زيادى درباره آنها آموخت. فرانسيس گالتون انگليسى در كتاب خود، نبوغ ارثى (1869) اين نظر را مطرح كرد كه تواناييهاى ذهنى انسان قابل اندازه‏گيرى است و براي توانايي هاي ذهني افراد محدوديت هاي متفاوتي وجود دارد . بر اساس اين نظريه، بينه و سيمون آزمونى براى اندازه‏گيرى هوش طرّاحى كردند. آزمون بينه و سيمون در سال 1904 وزير آموزش عمومي فرانسه کميسيوني مرکب از متخصصان تعليم و تربيت ( پزشکان ، متخصصان تعليم و تربيت ، مسئوالان اداري و دانشمندان علوم ) تشکيل داد و از ايشان خواست که مشکلات آموزش کودکان عقب افتاده را بررسي کنند . بر سبيل اتفاق مهم ترين کاري که در کميسيون انجام گرفت کار روان شناسي به نام آلفرد بينه و پزشکي به نام تئودور سيمون بود . تلاش آنها در تعليم و تربيت و روان شناسي تاثير هميشگي بر جاي گذاشت . بينه و سيمون معتقد بودند که قبل از طراحي هر گونه برنامه درسي ، روشي نياز است که بتوان به وسيله آن عملکرد عمومي ذهن دانش آموزي را که برنامه براي کمک به او طراحي مي شود اندازه گيري کرد . بر اساس اين فرض ، بينه و سيمون آزموني را ساختندکه براي اندازه گيري هوش طراحي شده بود .بنابرين نخستين تست هوش در سال (۱۹۰۴) توسط روانشناسى به نام «Alfred Binet» در فرانسه طراحى شد. زيرا دولت از او خواسته بود راهى پيدا كند كه كودكان در مدرسه دسته بندى شوند و آنهايى كه هوش معمولى دارند را از افراد كندذهن جدا كنند. منظور از اين كار اين بود كه هر گروه در كلاس و شرايط آموزشى خاص خود قرار گيرد تا با توجه بيشتر از وقفه و موانعى كه در امر تحصيل آنها بود، جلوگيرى شود. كار بر اين اساس بود كه يك سرى آزمون تهيه كردند و فرض را بر اين گذاشتند كه اگر ۷۰% از كودكان ۸ ساله بتوانند از عهده آن برآيند معيار خوبى براى ارزيابى كودكان ۸ ساله معمولى به دست آمده است و به دنبال آن اصطلاح IQ را مطرح كردند و حاصل نسبت سن مغزى ( سن عقلي) به سن سالهاى عمر ( سن تقويمي) ضربدر عدد ۱۰۰ را بهره هوشى ناميدند. آزمون بينه و سيمون بر تعريف زير استوار است: در مفهوم هوش، استعداد فكرىِ بنيادينى وجود داردکه تغيير يا فقدان آن براي زندگي عملي اهميت فراواني دارد . اين استعداد فكرى، توان داورى است و مى‏توان آن را 'حس خوب‏`، 'حس عملى‏`، 'قريحه‏` و 'استعداد فكرىِ فرد براى تطبيق با محيط` ناميد. بنابراين، خوب داورى‏كردن، خوب درك‏كردن و خوب استدلال‏كردن فعاليتهاى اساسى هوش‏اند (بينه و سيمون، 1905). آزمون بينه و سيمون مجموعه‏اى از مسائل است كه از كودك انتظار مى‏رود بدون استفاده از يادگيرى‏هاى قبلى يا حافظه طوطى‏وار، و با يارى‏گرفتن از نيروى داورى و استدلال خويش، از پس حل آنها بر آيد، گرچه در اين باره كه آيا مى‏توان از كودك، يا هر فردى، انتظار داشت كه مستقل از پيشينه اطلاعاتى خويش به پرسشهايى پاسخ صحيح بدهد جاى پرسش و تأمل است. درهرحال، بينه دريافت كه نسبت سن عقلى كودك به سن حقيقى‏اش تقريباً در تمام مراحل رشد او ثابت است. براى مثال، كودكى كه در چهار سالگى سن عقلىِ او دو سال است، به احتمال زياد در هشت سالگى سن عقلى او چهار سال نشان مى‏دهد، يعنى سن عقلى اين كودك در برابر سن عقلى ِكودك 'بهنجار` همواره نسبت يك به دو خواهد بود. نسبت تقريباً ثابت بين سن حقيقى (يا تقويمى) و سن عقلى را ضريب هوشى، بهره هوشى يا هوش‏بهر( Intelligence Quotient, IQ) مى‏نامند. اين آزمون و معادله منتج از آن‏ مبناى همه ارزيابيها و سنجشهاى مهارتهاى ذهنى قرار گرفت. براى پيداكردن ضريب هوشى، سن عقلىِ فرد را بر سن حقيقى يا تقويمى ِاو تقسيم مى‏كنيم: 2تقسيم بر 4مساوى ½ يا 5/0 خواهد بود. با ضرب كردن اين عدد در 100، عدد 50 به دست مى‏آيد كه بهرۀ هوشى يا ضريب هوشىِ كودكِ مورد بحث است. در مثالى ديگر، اگر سن عقلىِ يك فرد بيست‏ساله در حد 15 سال باشد، معادله چنين خواهد بود: 15 تقسيم بر 20، كه عدد 5/7 تقسيم بر 10 يا 75/0 را به‏دست مى‏دهد. با ضرب كردن اين عدد در 100 به رقم 75 مى‏رسيم كه بهرۀ هوشى چنين فردى است. بر اين قرار، ضريب هوشى ِفردى كه سن عقلى‏اش 12 و سن حقيقى‏اش نيز 12 سال باشد، يك‏يكم يا 100 است. فردى كه سن حقيقى‏اش 18 اما سن عقلى او 22 سال باشد داراى ضريب هوشىِ‏ 22 تقسيم بر 18 باشد داراى بهره هوشىِ 22/1 (و با ضرب شدن در عدد صد) معادل 122 خواهد بود. دقت كنيم كه وقتى مى‏گويند كسى در سن 40 سالگى از ضريب هوشىِ 160 برخوردار است، يعنى 160. x4 تقسيم بر 100 مساوى است با 64؛ و سن عقلىِ چنين فرد نيكبختى در حد فردى 64 ساله خواهد بود. حالا پرسش اين است كه مگر، در تجربه و در عالم واقع، هر فرد 64 ساله‏اى تقريباً دو برابر فردى 40 ساله از توانايى يادگيرى و مهارت ذهنىِ برخوردار است؟ پاسخ اين است كه نظريه سنجش هوش و تكنيكهاى تخمين ضريب عددى براى هوش، مربوط به دوره رشد كودك است. ديد گاه هب به منظور درک بهتر ديدگاه روان سنجي در باره هوش تشريح برخي از ديدگاه هاي هب مفيد است . هب مي گفت که بايد بين آنچه او هوش Aو هوش B مي نامد تفاوت قايل شد .او هوش A را ظرقيت فکري ذاتي فرد مي دانست که وي به هنگام تولد دارا است و هوش B را ميانگين و يا سطح معمول عملکرد ذهني که توسط فرد نشان داده مي شود . هب ادعا نمي کرد که او نوع هوش وجود دارد ، ولي معتقد بود که در حالي که هيچ کدام از دو نوع هوش A و يا B در واقه قابل مشاهده نيستند ، ولي هوش B بيشتر در معرض اندازه گيري قرار دارد . هب مي گفت مي توان از طريق آزمون ها بر آورد نسبتا صحيحي از هوش B به دست آورد ، در حالي که سنجش دقيق هوش A به مراتب دشوار تر است . اکثر روان سنج ها در تلاش هاي خود براي تعريف و اندازه گيري هوش بر هوش B متمرکز شده اند . چندين راه براي تعريف هوش وجود دارد . سه نظر معمول بدين شرح است : هوش عبارت است از توانايي يادگيري هوش عبارت است از توانايي فرد در تطبيق با محيط خود هوش عبارت است از توانايي تفکر انتزايي اين سه تعريف الزاما مغاير با يکديگر نيستند ، بلکه هر کدام معرف مواضعي متمايز در باره هوش B است . تعريف اول بر پذيرا بودن مردم نسبت به تعليم و تربيت ، تعريف دوم بر نحوه برخورد مردم با موقعيت هاي جديد و تعريف سوم بر ظرفيت افراد در زمينه استدلال کلامي و رياضي تاکيد دارد . تفکر در باره اين تعاريف مشخص مي کند که توانايي يادگيري تا حدي وابسته به مهارت هاي انطباقي و تفکر انتزايي است . همچنين قدرت انطباق نيز به نظر مي رسد که تا حدي وابسته به توانايي فرد در يادگيري باشد . ممکن است تفکر انتزايي و قدرت انطباق وجه اشتراکي با يکديگر نداشته باشند ، اما نخست مفاهيمي بايد فرا گرفته شود که تفکر انتزايي را ممکن مي سازد . چنين توافقي بين سه تعريف بالا نشان مي دهد که روان سنج ها در ديدگاههاي خود هماهنگي نسبتا خوبي با يکديگر دارند . اين همچنين مشکلات توصيف و تعريف هوش را ، جدا از نمره هاي آزمون هاي هوشي ، نشان مي دهد . هوش از ديدگاه رشد اين نظريه توسط ژان پياژه ( 1980-1896) مطرح مي شود . ژان پياژه را در سراسر جهان مى‏شناسند. او كيست؟ روان‏شناس است يا زيست‏شناس؟ منطق‏دان است يا فيلسوف؟ پياژه در چهارسوق اين دانشها قرار دارد. در مقام زيست‏شناس به بنا كردن نظريه سازمان‏يافتن موجود زنده، يعنى منطق زندگى، كه از آميب تا اينشتين ادامه دارد و ما نيز جزئى از آن هستيم پرداخته است. ژان پياژه در سال 1896 در شهر نوشاتل در سويس به دنيا آمد. در دانشگاه همان شهر زيست‏شناسى خواند. در 21 سالگى دكترا گرفت و پس از مدتى مطالعه و كار در انستيتو ژان‏ژاك روسو در پاريس، به رياست آن جا رسيد. اين انستيتو بعداً به دانشگاه ژنو پيوست. گرچه در بسيارى از دانشگاههاى اروپا و آمريكا به‏عنوان استاد مهمان تدريس كرد، بيشتر عمرش را در ژنو و در خانه روستايى‏اش در آلبيسن گذراند و بيشتر آثارش را همان‏جا نوشت. تا زمان مرگش در سال 1980، فعاليتهاى تحقيقاتى و علمى خويش را در سمت رياست مركز مطالعات بين‏المللى دانش ژنتيك ادامه داد .هر چند که بسياري کسان ژان پياژه را به عنوان روانشناس کودک مي شناسند ، و گرچه غالب پژوهش هاي او در باره کودکان انجام گرفته است ، با اين حال بيش از هر چيز نظر پياژه را به خود جلب کرده روانشناسي ژنتيک است . پياژه از آن جهت کودکان را مورد مطالعه قرار داده است که از طريق جمع آوري اطلاعاتي در باره رفتارها و انديشه هاي آنان به شناسايي اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان هر دو نائل آيند . در واقع ، هدف اصلي پژوهش هاي پياژه معرفت شناسي يا دانش شناسي بوده است که بدين منظور روانشناسي ژنتيک را به عنوان وسيله انتخاب کرده تا منشاء و تکامل دانش را در نزد نوع بشر بررسي کند . مفهوم هوش در نظريه پياژه بر خلاف بسياري از روانشناسان که هوش را به عنوان کيفيتي نسبتا ثابت و قابل اندازه گيري توصيف کرده اند ، پياژه هوش را فعاليتي مي داند که از شخص سر مي زند و دائما در حال تغيير است . او تعاريف موجود براي هوش را نمي پذيرد و در اين باره مي گويد : " من هوش را نه بر اساس ملاکي ايستا ، آن چنان که ديگران تعريف کرده اند ، بلکه از لحاظ جهتي که هوش در تکامل خود سير مي کند تعريف مي کنم . من هوش را به صورتي از تعادل يابي تعريف مي کنم که تمام ساختهاي شناختي به سوي آن هدايت مي شوند . " پياژه هوش را نوعى انطباق فرد با جهان خارج تلقى مى‏كند. در واقع، او بر اين باور است كه انسان براى ادامه حيات خود بايد وسايل انطباق خويش با محيط را فراهم آورد. از اين ديدگاه هوش عبارت است از نمونه‏اى ويژه از انطباق زيستى، يا توانايىِ ايجاد كنش متقابل و كارا با محيط." هوش در واقع نوعي قابليت شناختي است که به دانش ، انطباق و توانايي مشخص در استدلال و به فعليت رساندن هدفمند فعاليت ها بستگي دارد. پياژه رشد شناخت را عبور گام‏به‏گام از بازتابهاى نوزاد تا توانايىِ بزرگسالى از حيث استدلال منطقى و انتزاعى مى‏داند. بر اين اساس، سازوكار (مكانيسم) حالات رشد شناخت براى هر فرد اختصاص به خود او دارد، زيرا محيط هر فرد وضعيت خاصى بر او تحميل مى‏كند و، در نتيجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرايندهاى عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست. پياژه استدلال مى‏كند كه چهار عامل اساسى در رشد تفكر آدمى تأثير مى‏گذارد: 1) بلوغ زيست‏شناختى؛ 2) تجربه‏اندوزى از محيط فيزيكى؛ 3) تجربه‏اندوزى از محيط اجتماعى؛ 4) تعادل. با بلوغ كودك، ساختار جسمىِ او كامل‏تر مى‏شود و مى‏تواند از محيط خود با مهارت بيشترى كسب تجربه كند. فرايند تعادل‏جويى نيز، به سبب تنظيم و يكپارچه‏سازىِ تغييراتى كه در اثر بلوغ و نيز تجارب مادى و اجتماعى پديد مى‏آيد، در تحقق رشدِ كودك از نظر توانِ شناخت نقشى مهم دارد. در واقع، تعادل‏جويى، از طريق جذب و انطباق، فرد را از حالت عدم‏تعادل به‏سوى تعادل مى‏برد. از ديدگاه پياژه، هوش همين فرايند تعادل‏جويى است. تعريف هوش بر طبق نظريه عامل عمومي و نظريه چند عاملي نظريه عامل عمومي بر پايه نظريه عامل عمومي هوش، تواناييهاى ذهنى انسان داراى يك عامل مشترك است كه اسپيرمن آن را عامل g (حرف اول general) معرفى مى‏كند. اسپرمن عامل g را نيروي مغزي توصيف مي کند که همه ي فعاليت هاي مغزي را پشتيباني مي کند و اظهار داشت که برخي از عمليات مغزي نسبت به بقيه ، g بيشتري نياز دارند او همچنين عامل يا عوامل مشخصي از هوش را توصيف کرد .اسپرمن عليرغم عقايدي که در باره عوامل مشخص داشت ، معتقد بود که آزمون هاي هوش بايد g را اندازه بگيرند و در حقيقت تنها يک آزمون خوب مي تواند چنين کاري را انجام دهد . نظريه چند عاملي در نظريه چند عاملى، چند عامل مجزا يا مهارتهايى اساسى وجود دارد كه هر فعاليتى با يك يا چند عامل از آنها درگير است. براى مثال، ترستون بر اين باور است كه هوش از شش عامل تشكيل يافته است . اين شش عامل عبارتند از : عامل عددى: مهارت انجام عمليات رياضى با صحّت و سرعت و بطور صحيح. عامل كلامى: مهارت انجام آزمونهاى درك كلامى. عامل فضايى: مهارت به‏كارگيرى اشيا در فضاى تخيلى. عامل روانى (سيّالىِ) كلمات: مهارت به‏كارگيرىِ و تفکر سريع در باره كلمات. عامل استدلال: مهارت كشف قوانين و قواعد از طريق تفكر قياسى و استقرايى. عامل‏ حافظه طوطي وار: مهارتِ‏ يادسپارى ‏و يادآورىِ سريع. به نظر ترستون ، اين شش عامل ، توانايي اوليه مغزي است . از آنجا که او اين عوامل را نسبتا مستقل مي پنداشت ، گمان مي کرد که افراد مي توانند در يک يا چند عامل نمره اي بالا بگيرند ، در حالي که در ساير عوامل نمره هاي پايين دريافت کنند . همانطور که بعدا مشخص شد ترستون هيچ وقت نتوانست اطلاعات لازم را براي حمايت کامل از نظريه شش عامل مستقل به دست آورد و لذا به اين نتيجه رسيد که حتما يک عامل عمومي وجود دارد که هر يک از شش عامل اوليه توان مغزي را تحت تاثير قرار مي دهند . در ايران بسيارى از پدران و مادران، و حتى مربيان آموزش‏ديده، بر اين باورند كه واداشتن كودك به حفظ كردنِ اشعار و چيزهاى ديگر، خصوصاً در اوان كودكى، حافظه او را تقويت مى‏كند و كمكى است به افزايش هوش و پيشرفت آتى او. در اين باره مى‏توان گفت صِرف تقويت حافظه طوطى‏وار تأثيرى قابل اثبات در افزايش كلّى ِهوش كودك ندارد و اين جنبه تنها يكى از عوامل مؤثر در هوش به شمار مى‏آيد. مشهورترين نظريه چندعاملى ِهوش را گيلفورد در سال 1959 پايه‏گذارى كرد. در الگوى او 120 عامل مجزا قابل تشخيص است. با آنکه الگويي با يکصدو بيست عامل ممکن است فريبنده باشد ، ولي الگوي گيلفورد ، به جز بخشي از آن که بين فکر همگرا و واگرا ( خلاق ) تفکيک قايل مي شود ، از حمايت گسترده اي بر خور دار نشده است . انواع آزمونهاي هوش تست بينه به عنوان قديمي‌ترين آزمون براي سنجش هوش شناخته مي‌شود که آزمون" استنفرد _ بينه" شکل تجديد نظر شده است که به فارسي نيز برگردانده شده است. تست ريون از ديگر آزمونهاي هوش است که به لحاظ سهولت اجرا معروف است. آزمون "وکسلر" که آزموني پيشرفته براي سنجش ابعاد مختلف هوش است، آزمون دقيقي است که براي گروههاي سني خردسالان و کودکان و بزرگسالان فرمهاي مجزايي دارد. تاريخچه آزمون‌هاي رواني مقدمه درست است که آزمون‌ها مبدا تاريخي بسيار تازه‌اي دارند، اما اين واقعيت که افراد از نظر استعداد (Aptitude) ، شخصيت (Personality) ، رفتار (Behavior) باهم تفاوت دارند و اينکه اين تفاوتها را مي‌توان مورد سنجش ( Assessment) قرار داد، احتمالا به اندازه تاريخ زندگي انسان قدمت دارد. براي مثال در امپراطوري چين قديم در 22 سال پيش از ميلاد مسيح کارکنان سازمان‌ها هر سه سال يکبار توسط نوعي امتحانات شفاهي مورد ارزيابي قرار مي‌گرفتند که نتايج اين امتحانات به عنوان ملاکي براي ارزشيابي عملکرد و ارتقاء آنان مورد آزمايش قرار مي‌گرفت. همچنين در يونان باستان و بويژه در آثار افلاطون و ارسطو به تفاوت‌هاي فردي اهميت داده شده است. افلاطون اولين فردي بود که به طبقه بندي افراد از لحاظ تفاوت‌هاي فردي اقدام کرد و آنها را در سه گروه طلا ، نقره و آهن قرار داد و براي هر گروه ويژگي‌هايي را ذکر کرد. نکته مهم اين است که آزمايش و طبقه بندي انجام شده در آن زمان‌ها بيشتر به کمک تجربه بوده و روش‌هاي علمي در آنها رعايت نشده بود. از قرن 19 به بعد و با گسترش احتياجات بشري و پيشرفت‌هاي علمي افرادي پيدا شدند که توانستند وسايل دقيق و کاملي را فراهم آورند و راه را براي کاربرد آزمون‌ها در روان شناسي هموار سازند. نهضت آزمون‌هاي رواني ابتدا در انگلستان و سپس در فرانسه و آلمان شروع شد و بعدها در آمريکا ادامه يافت. تاثير گالتون فرانسيس گالتون يکي از نخستين کساني است که به مطالعه و اندازه گيري تفاوت‌هاي فردي پرداخت او که همزمان با وونت زندگي مي‌کرد عقيده داشت که بين توانايي هوشي و تميز حسي رابطه وجود دارد و هر چه ميزان هوش بالاتر باشد سطح تميز حسي نيز بالاتر است. براين اساس بود که براي اندازه گيري قدرت تميز حسي آزمون‌ها و وسايل مختلفي را ابداع کرد که مي‌توان به سوت گالتون ، رنگ سنج گالتون و وزنه‌هاي گالتون و … اشاره کرد. اما خدمت مهم گالتون تاکيد و استفاده از روش‌هاي آماري براي کمي‌ساختن نتايج حاصل از اجراي آزمون‌ها و تجزيه و تحليل اين نتايج بود. او کتابي تحت عنوان انسان سنجي يا اندازه گيري توانايي‌هاي مختلف انسان نوشت و در آن بر استفاده از روش‌هاي آماري نظير منحني طبيعي و ميانگين تاکيد کرده به استفاده از آنها اقدام نمود. اين روش‌ها بعدها توسط کارل پيرسون توسعه پيدا کرد و به تدوين روش همبستگي گشتاوري منجر شد. تاثير مک کين کتل جيمز مک کين کتل روان شناس آمريکايي مانند گالتون انگليسي به اندازه گيري تفاوت‌هاي فردي علاقه داشت و به شدت تحت تاثير او بود. در سال 1890 کتل در مقاله با عنوان آزمون‌هاي رواني و اندازه گيري اصطلاح آزمون رواني را براي اولين بار بکار برده آن را وارد فرهنگ روانشناسي کرد. کتل که شاگرد وونت بود، با راهنمايي او و تحت تاثير گالتون ده آزمون براي سنجش تفاوت فردي از نظر زمان واکنش تدوين کرد. کتل توسط اين وسايل مي‌خواست قدرت ماهيچه‌اي ، سرعت حرکات ، آستانه تماس مطلق ، فشار لازم براي ايجاد درد ، آستانه اختلافي حس وزن ، زمان واکنش ، سرعت تشخيص رنگهاي مخلوط ، دقت در تقسيم يک خط 50 سانتيمتري به دو قسمت مساوي ، دقت در توليد يک فاصله زماني 10 ثانيه‌اي و حافظه مکانيکي را اندازه گيري کند. اما آزمون‌هاي او فاقد هنجار بود و هدف نهايي آنها اندازه گيري توانايي‌هاي ذهني عالي نبود. تاثير آلفرد بينه در سال 1895 ميلادي تمامي آزمون‌هاي موجود از جمله کارهاي گالتون و کتل توسط آلفرد بينه مورد انتقاد قرار گرفت. او با انتشار مقاله در فرانسه آزمون‌هايي را که به توانايي‌هاي حسي و حرکتي تاکيد داشتند مورد انتقاد قرار داد و اظهار داشت که بين آزمون‌هاي گالتون و کتل و توانايي عالي ذهني (هوش) همبستگي وجود ندارد. او پيشنهاد کرد که هوش بايد براساس توانايي‌هاي عالي تر ذهني نظير حافظه (Memory) ، توجه (Attention) ، ادراک (Perception) ، تخيل (Imagination) و استدلال (Reasoning) مورد اندازه گيري قرار گيرد. اين ديدگاه باعث شد که بينه به همراه يک روان پزشک به نام تئودور سيمون در سال 1904 از طرف وزارت آموزش همگاني فرانسه مامور تهيه انواع تکاليف ذهني براي شناسايي کودکان عقب مانده ذهني شوند و آنها در سال 1905 ميلادي اولين آزمون هوش (در واقع اولين آزمون رواني) را که 30 سوال داشت و به ترتيب سطح دشواري از آسان به مشکل تنظيم شده بود، انتشار دادند. اين آزمون سه کارکرد شناختي يعني قضاوت (Judgement) ، درک و فهم و استدلال را اندازه مي‌گرفت. آزمون ساخته شده توسط بينه در سالهاي بعد بارها مورد تجديد نظر قرار گرفت، که يکي از معروف‌ترين آنها توسط لويس ترمن ( Lewis Terman) در دانشگاه استنفورد آمريکا انجام شد که به علت انطباق و استاندارد شدن در اين دانشگاه به آزمون استنفورد - بينه مشهور گرديد. اين آزمون امروزه به عنوان يکي از ابزارهاي معتبر کاربرد فراوان دارد.از طريق اين آزمون که به تازگي توسط يکي از روانشناسان دانشگاه استانفورد به نام لويس ترمن طراحي شده بود دو ميليون نفر مرد آمريکايي مورد سنجش قرار گرفته بودند . بدين ترتيب نحوه تفکر جديدي که مبتني بر اين تست هوش بود پا گرفت : « مردم يا با هوش هستند يا نه ، يا با هوش به دنيا مي آ يند يا نمي آيند و هيچ کاري در اين رابطه نمي توان انجام داد و تست هاي بهره هوشي مي توانند بگويند که آيا شما تيز هوش هستيد يا نه . تست ( SAT ) هم که آزمون ورود به کالج است بر اساس همين تفکر طرح ريزي شده که فقط نوع خاصي از هوش و استعداد است که آينده شما را تعيين مي کند . اين نحوه تفکر در جامعه ما ( آمريکا ) حکمفرماست . » تاثير جنگ جهاني اول ساخت اولين آزمون‌هاي گروهي هوش با آزمون ساخت بينه مي‌توان فقط يک فرد را در يک زمان مورد آزمون قرار داد و اين حالي است که در جنگ جهاني اول ارتش آمريکا ضرورت يک آزمون هوشي که بتوان با آن يک گروه بزرگ را همزمان آزمون کرد، احساس کرد. رابرت يرکز (Rubert Yerks) رئيس انجمن روان شناسي امريکا در راس يک کميته 40 نفره از روان شناسان اقدام به تهيه چنين آزموني کرد. او آزمون تدوين شده توسط آرتور اتيس (Arthur Otis) را که از سوالات چند گزينه‌اي استفاده کرده بود الگو قرار داد. بدين سان آزمون‌هاي آلفا و بتا ساخته شدند. آزمون آلفا يک آزمون کلامي براي افراد با سواد انگليسي زبان بود و آزمون بتا آزمون غيرکلامي براي افراد بي سواد و غير انگليسي زبان بود. ساخت اولين پرسشنامه شخصيت در جنگ جهاني اول آزمونهاي شخصيت نيز مورد توجه قرار گرفت زيرا ارتش آمريکا براي تشحيص افراد نظامي مبتلا به روان رنجوري ( Neurosis) به يک آزمون شخصيت نياز پيدا کرد. رابرت وود ورث ( Robert Wood Worth) در اين رابطه براي تهيه يک آزمون بنام برگه اطلاعات فردي همت گماشت. اين پرسشنامه گرچه در دوره جنگ اجرا نشد اما به الگويي براي ساخت آزمون شخصيت تبديل شد. منحنى توزيع هوش‏ در بررسيهاى آمارى و تحقيقات تجربى، مى‏توان ديد كه افراد به دو دسته پرهوش و كم‏هوش تقسيم نمى‏شوند. توزيع هوش نيز، همانند قد يا وزن افراد، روى منحنى مشهور به منحنىِ طبيعي (normal curve) قرار دارد؛ به‏ اين ترتيب كه اكثريت افراد در وسط منحنى و شمارى كمتر در دو سمت آن هستند. اكثريت واقع در وسط منحنى طبيعى را 'عادى‏` و افراد واقع در دو طرف آن را كمتر برخوردار و بيشتر برخوردار مى‏نامند. در منحنى توزيع هوش، افراد داراى ضريب هوشىِ بين 90 تا 110 را عادى و داراى هوش متوسط، كمتر از آن را، به‏ترتيب، كـُند، كم‏هوش يا عقب‏مانده، و بيش از 110 را پرهوش، سرآمد يا نابغه مى‏خوانند. شمار افرادى كه در دو بالِ منحنى قرار مى‏گيرند كمتر از افراد 'عادى‏` است. حدود 64 درصد افراد هر جامعه‏اى هوش متوسط دارند و تنها 2 درصد افراد را مى‏توان فوق‏العاده پرهوش، و 2 درصد را بسيار كم‏هوش دانست. بنابراين، خوشبختانه، در هيچ جامعه‏اى اكثريت افراد مجبور به رقابت با جماعت كثيرى از نوابغ يا گرفتار خيلِ كودنها نيستند.


مطالب مشابه :


هوش

تست بینه به عنوان قدیمی‌ترین آزمون برای سنجش هوش شناخته می سنی خردسالان و




آزمونهای استعداد

سنجش هوش کلی با معانی لغات، استدلال ، ترتیب کلماتبرحسب معانی خردسالان 5-11 ساله و عقب




معرفی آزمون های روانشناسی (آزمون استعداد)

سنجش هوش کلی با معانی لغات، استدلال ، ترتیب کلماتبرحسب معانی خردسالان 5-11 ساله و عقب




آزمونهای هوش

آزمون کوتاه کنت برای سنجش هوش هوش آزماي وكسلر براي خردسالان: Wechsler Intelligence for Children:




هوش و تاريخچه آن

پاسخ اين است كه نظريه سنجش هوش و تكنيكهاى تخمين براي گروههاي سني خردسالان و کودکان و




معرفی آزمون های روانشناسی (آزمون هوش)

آزمون کوتاه کنت برای سنجش هوش هوش آزمای وکسلر برای خردسالان: Wechsler Intelligence for Children:




هوش هیجانی

آموزش ابتدایی - هوش هیجانی - مقدمه با فکر کردن به باهوش‌ترین افرادی که می‌شناسید احتمالا




تاثیر IQ بر موفقیت دانش آموزان2 (چگونه هوش را بسنجیم؟)

دانش آموز موفق - تاثیر iq بر موفقیت دانش آموزان2 (چگونه هوش را بسنجیم؟) - - دانش آموز موفق




انواع روشهاي سنجش غير مستقيم رفتار

روانشناسی و سلامت - انواع روشهاي سنجش غير مستقيم رفتار - Cognitive Behavioural Therapy




برچسب :