پست هشتم efteling

اف تلینگ شهربازی معروف روستای کادسویل رو همه ی کسانی که بنلوکس را دیده اند می شناسند. پارک بزرگیست. برای دیدن تمام پارک و استفاده از همه ی وسایلش حداقل دو روز وقت لازم داری. تو این چند پست در مورد اینکه تو اف تلینگ چی دیدم و چی کارا کردم، خواهم نوشت.

یک روز آفتابی پائیزی با دوستی بنام هانیه دم پارک قرار داشتیم که اونروزمون رو باهم تو پارک بگذرونیم. حدودای 11 صبح بود که بعد از 90 دقیقه دوچرخه سواری به اف تلینگ رسیدم. هانیه زودتر از من دم در پارک منتظرم بود، دوچرخه هامون رو تو پارکینگ دوچرخه ی اف تلینگ به نگهبان سپردیم و به سمت در ورودی پارک رفتیم. جمعیت زیادی تو صفهای تهیه ی بلیط ایستاده بودند. از هر سنی توشون دیده می شد. از بچه های 2، 3 ساله گرفته تا پیرمرد، پیرزنای 80، 90 ساله. دلیل شلوغی بیش از اندازه ی پارک این بود که اونروز جزء آخرین روزهای سال بود که اف تلینگ باز بود، زمستانها به دلیل برف و یخ و سردی هوا، برنامه های معمولی اف تلینگ تعطیلند.

نیم ساعتی تو صف بودیم تا تونستیم بلیط بخریم. 26 یورو ورودی می دی، تا ساعت 6 بعد از ظهر می توانی از همه ی وسایل تفریحی پارک استفاده کنی. بلیطمون رو دم ورودی به نگهبان دادیم و وارد پارکی شدیم که قبلا از همه ی دوست و آشنا در مورد عجایبش و لذت بخش بودن تفریحاتش شنیده بودیم.

توی پارک آهنگ جاز مسخره ای که احتمالا مربوط می شد به آهنگ زمینه ی یکی از کارتونهای معروف هلندی، پخش می شد. صدای شور و خوشحالی بچه ها حس مشترکی بین من و هانیه ایجاد کرده بود. حسی شبیه حس پینوکیو تو اون قسمتی که گربه نره و روباه مکار جیبش رو خالی کردند و اونو به سیرک داستانه بردند.

طبق برنامه ای که از قبل یک دوست هلندی برامون چیده بود، اول وارد قصر مراکشی شدیم. افراد زیادی تو صف قصر بودند، حدود یک ساعت منتظر بودیم تا تونستیم وارد قصر بشیم. داخل قصر بسیار دیدنی بود. درواقع یک دور نیم ساعته با قایق روی رودخانه ای مصنوعی می چرخاندنت و در این فاصله ساختمانها و مغازه های مراکش قدیم به همراه تئاتر های عروسکی شخصیتهای داستان هزار و یک شب رو می دیدی. یک آهنگ سنتی مراکشی هم چاشنی تور بود. به قدری فضا و عروسکها واقعی بودند که آدم حس می کرد واقعا مراکش قدیم رو می بینه. داستان مرد خسیس، جشن عروسی دختر پادشاه مراکش، خورده شدن مجرمی توسط ببر وحشی، گشت و گذار مردم قدیمی مراکش با شتر در بازارهای شهر یا چیزهایی تو این مایه ها رو در طول نیم ساعت می دیدی. واقعا تو فوق العاده ای بود. بعد از نیم ساعت اصلا دلم نمی آمد از قصر خارج بشم. مخصوصا که یک ساعت هم برای داخل شدن منتظر ایستاده بودیم.

فعلا برای این پست کافیه. بقیه رو تو پستهای بعدی می نویسم. به هر حال باید برای تداوم وبلاگم موضوع بمونه یا نه؟ همش رو که نمی تونم تو یه پست بیارم. بعدا به خاطر کمبود موضوع مجبور بشم از بور بودن موهای دخترانی با قیافه های ژاپنی بنویسم. دخترانی که مادری ژاپنی و پدری هلندی دارند.

            Efteling-Fata_Morgana.jpg

                      مرد مسگر ازهزار و یک شب، داخل قصر مراکشی


مطالب مشابه :


تصادف با کارنو میلک

خاطرات زندگیم در هلند - تصادف با کارنو میلک - تجربیات شیرین و تلخ زندگی کوتاهم در هلند




نایمیخن

خاطرات زندگیم در هلند - نایمیخن - تجربیات شیرین و تلخ زندگی کوتاهم در هلند




سفر یک روزه با دوچرخه

خاطرات زندگیم در هلند - سفر یک روزه با دوچرخه - تجربیات شیرین و تلخ زندگی کوتاهم در هلند




شام کریسمس

تجربیات شیرین و تلخ زندگی کوتاهم در هلند خاطرات زندگیم در خاطرات زندگیم در هلند.




سفر به پاریس بخش اول

خاطرات زندگیم در هلند - سفر به پاریس بخش اول - تجربیات شیرین و تلخ زندگی کوتاهم در هلند




پست هشتم efteling

خاطرات زندگیم در هلند - پست هشتم efteling - تجربیات شیرین و تلخ زندگی کوتاهم در هلند




برچسب :