تحقیقی بر زندگی رخشنده اعتصامی ( پروین اعتصامی )

بسمه تعالی

 

رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند و سخندان خود" یوسف اعتصام الملک " که با انتشار کتاب "تربیت نسوان" اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود، به رشد پرداخت.

در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.

در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی درسن 18 سالگی ، دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد. او درتمام دوران تحصیلی یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی بخواند با آنکه گفته شده پروین دختری کم رو و خجالتی بوده است به آزادی زنان از دل و جان اعتقاد داشته  و در جشن فراغت از تحصیل خطا به ای با عنوان " زن و تاریخ " ایراد کرد.

در این سخنرانی از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. پروین در قسمتی از اعلامیه زن و تاریخ گفته است : داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم وتربیت است، تعلیم وتربیت حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید.

همچنین در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت. درباره راه چاره آن نیز گفته است : پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهیدسعادت آینده، مشکلاتی درپیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه را عبورکند. .خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران،درمجلس تذکره ای که روز 26 اردیبهشت 1320به مناسبت درگذشت پروین اعتصامی در عمارت دبیرستان برگزار نمودند خطابه ای خواند که قسمتی ازآن بیان می گردد:  کسی که بخواهد درباره پروین سخن گفته و راجع به قدر و ارزش او اظهار عقیده کند خود بایستی شاعر باشد و من شاعر نیستم. لکن این امتیاز را داشته ام که هنگام تحصیل پروین درمدرسه اثاثیه آمریکایی و نیز درمدتی که پروین پس از فراغت ازتحصیل درآنجا تدرسی می نمود، ریاست آن مدرسه راعهده دار بودم.

پروین، اگر چه در همان اوایل تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود.  پروین اصولاً به همه امور عالم اظهار علاقه می کرد و سعی داشت بر همه چیز واقف گردد. از صفات برجسته این دختر هنرمند، چیزی که بیش از همه جلب توجه می کرد صداقت و صراحت او بود. هرگز نزد کسی بیش از آنچه واقعاً او را دوست می داشت دعوی دوستی نمی نمود و هیچگاه خویشتن را صاحب افکار و عقایدی که نداشت قلمداد نمی کرد.

خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، نسبت به دوستان مهربان و در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند. او چنانکه شیوه اغلب عقلاست، کمتر سخن می گفت و بیشتر فکر می کرد.

پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت.

معمولاً رسم براین است که دولت، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص، مورد ستایش و احترام قرارمی دهد. درچنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر، مدالی را که نشانه سپاس، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است، به او اهدا می کند، وزارت فرهنگ درسال 1315 مدال درجه سه لیاقت را به پروین اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.

این شاعر آزاده، پیشنهاد رضاخان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد. روحیه و اعتقادات او به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکانهایی حاضر شود.

 پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.

با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. مگر این سه بیت:

ای گل تو زجمعیت گلزار چه دیدی؟                     جز سرزنش وبدسری خارچه دبدی؟

ای لعل دل افروز، تو بااین همه پرتو                     جز مشتری سفله به بازار چه دیدی

رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت             غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت در حالی که بعد از آن سالها می توانست عالی ترین پدیده های ذوقی و فکری انسانی را به ادبیات پارسی ارمغان نماید. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.

در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند. در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستانسرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه معطر ذوق و طبع او محفوظ شد.

ویژگی سخن

او در قصایدش پیرو سبک متقدمین بویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد. پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار می دهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد .

و این شیوه را که روش شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء می نماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی .

چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .

پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.

این قطعه را برای سنگ مزار خود سروده است:

اینکه خاک سیهش بالین است                  اختر چرخ ادب چروین است

گر چه جز تلخی ز ایام ندید                  هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز                    سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند                 دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست             سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد                   هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و ز هر جا برسی                  آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد                       چون بدین نقطه رسید مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند                      چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن                      دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آنکس که در این محنت                   گاه خاطری را سبب تسکین است

قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.

پروین اعتصامی بی تردید بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در طول تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی) دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.

مقدمه دیوان به قلم شادروان استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار است که پیرامون سبک اشعار پروین و ویژگیهای اشعار او نوشته است. در قسمتی از نوشته بهارآمده است: در ایران که کان سخن و فرهنگ است، اگرشاعرانی از جنس مرد پیدا شده اند که مایه این حیرتند جای تعجب نیست. اما تاکنون شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و باین توانایی و طی مقدمات تتبع و تحقیق، اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید، از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایسته هزاران تمجید وتحسین است.

عبدالحسین زرین کوب درباره شیوه شاعری پروین اعتصامی معتقد بود: نشان اصالت در شیوه شاعری او پیداست. تنوع قالب ها و مضمون های ماخوذ از حیات هر روزی و شیوه مناظره پردازی بین اشیای بی جان، مختصات عمده شعر او را رنگ تازه ای می دهد و این همه در کلام او از جوش فکر و از تازگی و اصالت راستین حاکی است

شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند در پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد. سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است .

پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از گویندگان قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین گویندگان مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است. در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز می نماید و پروین در این حد خود منحصر به فرد است.

رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علیرغم محرومیت زن ایرانی از امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود رسانید.

پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.

یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب " قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب" را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب "ثورة الهند یا المراة الصابره" او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .

کتاب "تربیت نسوان" او که ترجمه " تحریر المراة" قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.

اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت.

او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام " بهار " منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.

چند نمونه ازشعرپروین

نهال آرزو این شعررا پروین برای جشن فارغ التحصلی سروده است

ای نهال آرزو،خوش زیکه بارآورده ای                   غنچه بی بادصبا، گل بی بهار آورده ای

باغبانان تورا،امسال سال خرمی است                   زین همایون میوه، کزهرشاخسارآورده ای

شاخ وبرگ نیکنامی، بیخ وبارت سعی وعلم           این هنرها،جمله ازآموزگارآورده ای

خرم آنکو وقت حاصل ارمغانی ازتو برد                برگ دولت، زادهستی، توش کارآورده ای

غنچه ای زین شاخه، مارازیب دست ودامن است      همتی ، ای خواهران تافرصت کوشیدن است

پستی نسوان ایران، جمله ازبی دانشی است            مرد یازن، برتری ورتبت ازدانستن است

زین چراغ معرفت کاموز اندردست ما                   شاهراه سعی واقلیم سعادت، روشن است

به که هردختر بداند قدرعلم آموختن                    تانگوید کس، پسرهشیار ودخترکودن است

زن زتحصیل هنرشد شهره درهرکشوری                  برنکرد از ما کسی زین خواب بیدردی سری

ازچه نسوان ازحقوق خویشتن بی بهره اند              نام این قوم از چه، دورافتاده ازهردفتری

دامن مادر نخست آموزگار کودک است                طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری

باچنین درماندگی ازماه وپروین بگذریم            گر که مارا باشد ازفضل وادب، بال وپری

 

این شعر را درتعزیت پدرش سروده است

پدر آن تیشه که که برخاک توزد دست اجل           تیشه ای بودکه شد باعث ویرانی من

یوسف نام نهادن و به گرگت دادند                     مرگ، گرگ توشد، ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی ودرخاک شدی                 خاک ، زندان تو گشت، ای مه زندانی من

ازندانستن من، دزد قضاآگه بود                       چوترارابرد، بخندید به نادانی من

آن که درزیرزمین، دادسروسامانت                  کاش میخوردغم بی سروسامانی من

بسرخاک تو رفتم، خط پاکش خواندم          آه ازاین خط که نوشتند به پیشانی من

رفتی وروز مراتیره تراز شب کردی                بی تو درظلمتم، ای دیده نورانی من

بی تو اشک وغم وحسرت همه مهمان منند        قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من

صفحه روی زانظار، نهان می دارم                 تانخوانند براین صفحه پریشانی من

دهر بسیارچومن سربگریبان دیده است           چه تفاوت کندش، سربه گریبانی من

عضو جمعیت حق گشتی ودیگر نخوری          غم تنهایی ومهجوری وحیرانی من

گل وریحان کدامین چمنت بنمودند            که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من

 

 

من که قدر گهرپاک تو می دانستم             زچه مفقود شدی، ای گهرکانی من

من که آب تو زسرچشمه دل می دادم          آب ورنگت چه شد، ای لاله نعمانی من

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد        که دگر گوش نداری به نواخوانی من

گنج خود خواندیم ورفتی وبگذاشتیم         ای عجب، بعد تو باکیست نگهبانی من

 

 

توانا وناتوان

دردست بانوئی، به نخی گفت سوزنی        کای هرزه گرد بی سروبی پا چه می کنی

مامی رویم تاکه بدوزیم پاره ای              هرجا که می رسیم، توباما چه می کنی

خندید نخ که ماهمه جا باتو همرهیم        بنگر بروز تجربه تنها چه میکنی

هرپارگی بهمت من می شوددرست        پنهان چنین حکایت پیدا چه می کنی

درراه خویشنت، اثر پای ماببین             مارازخط خویش، مجزا چه می کنی

تو پای بند ظاهر کارخودی وبس          پرسندت ارزمقصد ومعنی، چه می کنی

گریکشبی زچشم توخودرانهان کنیم       چون روز روشن است که فرداچه می کنی

جایی که هست سوزن وآماده نیست نخ        با این گزاف ولاف، درآنجا چه می کنی

خودبین چنان شدی که ندیدی مرابه چشم      پیش هزاردیده بینا چه می کنی

پندار، من ضعیفم وناچیز وناتوان               بی اتحاد من، توتوانا چه می کنی

 

 

 

پروین، در آیینه عاطفه و احساس می بینیم که پروین «خود و جهان خود را» در سایه انتخاب «الگویی» به حق چه نیکو شناخته است.

حال، گاه آنست که ما به شناخت صحیحی از زندگی عاطفی و عمل ها و عکس العمل های احساسی این «اختر چرخ ادب» دست یابیم. برای این کشف، هیچکس رساتر از پروین با ما صحبت نخواهد کرد. و کسی بدرستی شخص او بما نخواهد گفت دقایق عمرش را با کدام حزن و شادی و ساعات زندگی اش را در کدام یأس و امید سپری کرده است.

اشارتها و صراحتهای پروین در جلوه گاه فضای قطعه ای که در تعزیت پدر سروده یقیناً رساتر از سخن هر شاهد و غایبی، معرف میزان عاطفه و احساس اوست.

همانگونه که خواهیم دید این قطعه شعر روشنگر نکات بسیاری از زوایای عاطفه و احساس شاعر است و پروین عاشق، آنچنان درخشان در ساختار این قطعه نمایان گشته که این شائبه را که وی جز اندیشه و تفکر چیزی را در شعر عرضه نداشته کاملاً بی رنگ می سازد. تصویر عاشقانه ای که شاعر در این قطعه از خویش ترسیم نموده بی نیاز از هر تفسیری معرف کمیت و کیفیت اعتقاد پروین به (عشق) است.

 

و چنانچه عشق را در تعریف، اوج عاطفه و احساس نسبت به دیگری بدانیم در این قطعه پروین را با بازتابی شفاف در اوج عشق می بینیم به گونه ای که هرگز به خود اجازه نخواهیم داد این بعد عظیم در وجود وی را چون بعضی از منقدان انکار نماییم.

پدر آن تیشه که برخاک تو زد دست اجل     تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسف نام نهادند و به گرگت دادند     مرگ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی     خاک، زندان تو شد ای مه زندانی من

از ندانستن من دزد قضا اگه بود           چون ترا برد بخندید به نادانی من

آن که در زیر زمین داد سرو سامانت       کاش می خورد غم بی سر و سامانی من

به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم       آن از این خط که نوشتند به پیشانی من

رفتی و روزمرا تیره تر از شب کردی       بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی من

بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند    قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من

صفحه روی ز انظار نهان می دارم       تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من

دهر ، بسیار چومن سر بگریبان دیده است   چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من

عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری       غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من

 

 

 

گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند      که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من

من که قدر گهر پاک تو می دانستم         ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من

من که آب تو ز سر چشمه دل می دادم       آب و رنگت چه شد ای لاله نعمانی من

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد      که دگر گوش ندادی به نواخوانی من

گنج خود خواندی ام و رفتی و بگذاشتی ام ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من

و اگر خوب گوش بسپاریم از زمینه های درونی و بافت باطنی اشعار پروین یکسره آواز عشق منتشر شده است لیکن نه از نوع جسمانی و اضلاع تن، بلکه حجم شعرش از آنگونه عشق آکنده است که بهر چیز رنگی حقیقی و ماورائی می بخشد عشقی که در نمود هنری با استناد به اشعار بالا طرحی نافذ از عصاره پاکیهاست و جان را محیط زایش نیکی ها و مقیم شکفتن شعورها می کند عشقی که عاشق را از سوز و گدازهای زبون و زنانه بدور می دارد. و عشق با چنین چهره ای- راستی را که از مختصات بارز شعر پروین است. عشقی نه از سر تجمل و تفنن و نهایتاً مدفون در گور یک خاطره بلکه به مثابه یک حربه لازم برای جوشش های انسانی و جنبش های ایمانی.

  

مخاطبان پروین

استبداد با خصلت همیشگی و کورکورانه اش بر سر راه خلق دام گسترده و مردم ، با درد و دربه دری در کام بیدادگر این نهنگ جویده و هضم می شوند و پروین که شاعر مردم است در چنین زمانه ای با رشادت و بیباکی قصه ها از غصه فقر و محرومیت کارگران، دهقانان، یتیمان ، پیرزنان و اقشار ضعیف که توده ای عظیم را متشکلند بازگو می کند.

عشق به مردم یا به تعبیر پروین «رنجبران» و اشتیاق به نجات و عروج اینان در پناه مساواتی «ایمانی- انسانی» اساس دیوان پروین را تشکیل داده است «مردم» در دیوان وی آنگونه فزاینده و فراگیر مدنظر و مورد خطابند که قاطعانه می توان نوشت در ژرفای ادبیات این مرز و بوم هرگز شاعری اینسانشان باور نداشته است.

بازتاب ادبیات ما نشانگر آنست که هرکجا شعر از مردم بریده است مردم از شعر بریده اند.

اقبال بی وقفه مردم از دیوان این شاعر و چاپهای متعدد و مکرر از آن ، لیلی جز مردمی بودن اثرش را نمی شناسد اثری که عمیقاً مردمی ترین شعرهای تاریخ اخیر ایران است. پروین همساز با زمان و

سازگار با خصلت های ملی و قومی و خصوصیات فرهنگی و مذهبی مردمش شاید تنها  اعری ست که شعرش هرگز با مردم قطع رابطه نداشته و با آنها زندگی کرده و به مردم جوهره زندگی را دستمایه داده است و در عین حال که شعرش عامی و فرودست نیست قشر عوام و مکتب ندیده این سرزمین را نیز صمیمانه با خود همگام و همراه دارد.

نیم نگاهی به شعری با عنوان «اشک یتیم» ما را با شاعری سلحشوری و غیور مواجه می سازد که به سهولت قادر است در لحظه ای از تمامی جنگ افزار خویش جهت شکست و تحقیر دشمن         بهره گیرد و در دورانی آکنده از اختناق ، تمام حرفش را بی هیچ کاستی، در پوشش حکایت و  تمثیل به مخاطب و مخاطبان خویش انتقال دهد.

به مخاطبی چون شاه یا «گرگ با گله آشنا» و مخاطبانی همچون پارسای زمین خواره، و کجرو نصیحت ناپذیر:

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی         فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم      کاین تابناک چیست که بر فرق پادشاست

آن یک واب داد چه دانیم ما که چیست      پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت      این اشک دیده من و خون دل شماست

 

 

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است         این گرگ سالهاست که با گله آشناس

آن پارسا که ده خردو ملک، رهزن است      آن پادشا که مال رعیت خورد، گداست

بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن           تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین به کجروان سخن از راستی چه سود    کو آنچنان دلی که نرنجد ز حرف راست؟

پروین حتی آنجا که بنا به ملاحظاتی ناگزیر از چکیده گویی و غیر مستقیم سرائی گشته، باز همچنان محکم تر از سیاسی سرایان همعصرش همچون عشقی و فرخی پا به میدان نهاده، شقوق و شعب شعری وی به ویژه زبان سمبولیک شاعر، این اجازه را بدو بخشیده است که بی آنکه در مظان اتهام و دستگیری، یا احیاناً ترور واقع شود به طنز و جد اخطارهایی را که لازمه نگهداشت و پیشبرد اسلامیت و انسانیت در عصر اوست به آشنا و بیگانه تذکار نماید. و درین طراز شعرش عریان ترین اشعار سیاسی بعد از مشروطه می نماید. همچنانکه زندگی اش در عین انزوا و حاشیه نشینی برهنه ترین و برنده ترین زندگیهای شاعران سیاسی هم نسل اوست.

رد کردن دعوت شاه جهت خدمت فرهنگی در دربار (آموزش به ملکه) و عدم پذیرش مدال افتخار وزارت معارف نمونه ای بسیار روشن و بارز از مبارزه مستقیم پروین با رئیس دستگاه حاکمه و طرحی برجسته از شجاعت و بلند طبعی این زن ظلم ستیز و آزاده می باشد خصوصیاتی مافوق توان یک زن که با تکیه بر آنها پروین دیروز، امروز و فردا نیز ماندگار و پایاست.

ویژگی هایی که به شاعر مدد می دهد تا در اوج اختناق اینگونه صریح و مطمئن، یوزپلنگ، و یا به تعبیر پروین «گربه حیله ساز» استبداد سیاه را مقتدرانه مخاطب ساخته بشلاق افشا و رسوایی بگیرد:

ز حیله بر در موشی نشست گربه و گفت      که چند دشمنی از بهر حرص و آز کنیم

بیا که رایت صلح و صفا برافرازیم        به راه سعی و عمل، فکر برگ و ساز کنیم

بیا که حرص دل و آز دیده را بکشیم       وجود، فارغ از اندیشه و نیاز کنیم

بسی به خانه نشستیم و دامن آلودیم       بیا رویم سوی مسجد و نماز کنیم

بگفت، کارشناسان به ما بسی خندند        اگر که گوش به پند  تو حیله ساز کنیم

ز توشه ای که تو تعیین کنی، چه بهره بریم به خلوتی که تو شاهدی چه راز کنیم

رعایت از تو ندیدیم، تا شویم ایمن       نوازشی نشنیدیم، تا که ناز کنیم

خود، آگهی که چه کردی بما دگر مپسند  که ما اشاره بدان زخم جانگداز کنیم

بلای راه تو بس دیده ایم، به که دگر      نه قصه ای ز نشیب و نه از فراز کنیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاف معرفت و عقل ره چرا سپریم       بروی دشمن خود در چگونه باز کنیم

حدیث روشن ظلم شما و ذلت ما          حقیقت است ، چرا صحبت مجاز کنیم

 

خطاب پروین تنها به موجودی به نام انسان خلاصه نمی شود بلکه دایره خطاب وی مرکزش واقع در دایره هستی است و حیطه شعر او گستره مواجی ست که در آن هیچ چیز و هیچ کس بی صدا و ایستا نیست و هنر غیر قابل انکار پروین سخن گفتن و تکلم نمودن از زبان بیشتر عناصر هستی است. در دیوان این زن هیچ موجودی ساکت و بی نیاز نیست. جماد، نبات، حیوان، انسان ... همه هر چه در پیرامون و چشم انداز اوست هدفدار و جهت مند به مکالمه مشغولند.

 

عدس با ماش، و گنج با درویش هم صحبتند.

 

طوطی با جغد ، و بلبل با گل مشغول مغازله است.

 

سیر با پیاز، و مور با فیل سخن می گوید.

 

پایه با دیوار، و موش با درخت حرف می زند.

 

تیر با کمان، و سوزن با نخ در محاوره است.

 

چکش با الماس، و قطره خون با قطراتی دیگر در گفتگوست.

 

محتسب با مست، و دزد با قاضی در مباحثه است.

 

و تمام این خطاب ها در تمامی مناظرات او به گونه ای طنز و جد و به شکل سمبل و صریح پخش و منتشر است و با وجود این نمونه هاست که دیوان پروین را می توان تشبیه به جنگلی سبز نمود که از چهار سو به مرزهای صدا منتهی می شود و به این لحاظ و بر این اعتبار شاید در ادب پارسی هیچ مشابه دیگری نداشته باشد.و حقا نیز چنین است. چرا که شعر این «اختر چرخ ادب» شعری ست که حرفش، کلمه اش، مصرعش، بیتش، لال نیست و یکپارچه صدا، و با تمام قامت فریاد است. فریاد از درد، فریاد از فقر، فریاد از فساد، فریاد از استبداد، فریاد از هر چه غیر انسانی و غیر ایمانی است! و وجود عنصر حقیقی و معنوی «خطاب» در شعر پروین، از کلامش حرزی عظیم پدید آورده که محافظ کجرویها و انحرافات کوچک و بزرگ «مخاطبان» اوست. این خطاب ها مجموعه یکی از درخشانترین ره آوردهای فرهنگ بشری است که به هیچ روی خطی


مطالب مشابه :


پروين اعتصامي

مقاله ی در مورد - تحقیق دانشجویی - پروین اعتصامی. درباره ما. علی




پاورپوینت در مورد پروین اعتصامی

پاورپوینت در مورد پروین اعتصامی. پاور پوینت درباره ی چهار دانلود تحقیق در باره ی




تحقیقی بر زندگی رخشنده اعتصامی ( پروین اعتصامی )

تحقیقی بر زندگی رخشنده اعتصامی ( پروین درباره پروین سخن تحقیق از پروین اعتصامی,




پروین اعتصامی

پروین اعتصامی. همپایه ی گویندگان و بزرگان ادب درباره پروین، به همت برادر




زندگی نامه پروین اعتصامی

زندگی نامه پروین اعتصامی درباره وب. با عرض و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار




زندگینامه ی پروین اعتصامی

زندگینامه ی پروین اعتصامی. نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین درباره پروین اعتصامی




تحلیل کتاب بخوانیم بنویسیم پنج پایه ابتدایی خانم صالح پور

وبلاگ دبستان دخترانه پروین اعتصامی 4ـ آشنایی و تحقیق درباره ی مفاخر دوره ی ابتدایی




رییس سازمان پدافند غیرعامل:تهدید تأسیسات ایران تهدید بشریت است

مدرسه ی راهنمایی پروین اعتصامی بوشهر مدرسه ی زندگی ،اینجا "من" معنی ندارد فقط "ما"،شعار




برگزیده اشعار پروین اعتصامی

برگزیده اشعار پروین اعتصامی - کوزه‌ی آب ازوست، از من نیست . مقصد تحقیق را پرسید




برچسب :