آمپول
سلام
دیشب رفتم خونه دیدم گلو دردم داره بدتر میشه نیما گفت فایده نداره بیا بریم دکتر منم حاضر شدم و بعد شام رفتیم
دلتون بسوزه واسم آمپول زدن اونم پینیسیلین تازه خیلیم درد داشت
خانومه خیلی محکم زد الان ب.ا.س.ن.م درد میکنه یه وری راه میرم
امروز هم اتفاق خاصی نیفتاد فقط به خاطر داروهام گیجم دلم خواب میخواد اما حیف اینجار خبری از مرخصی نیست بابت سرکارم منتظر جواب دانشگاه میمونم اگه قبول بشم که چه بهتر ودیگه نمیام اگه نه هرچی خدا بخواد شاید حامله شم شاید بمونم و بازم تحمل کنم معوم نیست ایشاالله هرچی خیرمه خدا جلوی پام بزاره
راستی یه سوال
گفته بودم موهام بلونده و وقت گرفتم واسه پنجشنبه که رنگشو عوض کنم به نظر شما چه رنگیش کنم؟؟
من پوستم سبزست اگه میدونین چه رنگایی بهم میاد بگین.
مطالب مشابه :
ترس از آمپول.
خاطرات - ترس از آمپول. - - خیلی درد داشتم افشین کمکم کرد پاشدم ازدکترمعذرت خواست و تشکرکرد
طريقه امپول زدن به كودكان
خاطرات يك تكنسين بيهوشي® - طريقه امپول زدن به در مورد درد امپول هم راستش رو به بچه بگيد.
آمپول
خاطرات روزانه - آمپول - به نام عشق زيباترين خطاي خانومه خیلی محکم زد الان ب.ا.س.ن.م درد
*پرنسس نازي*
*خاطرات من و مستر آمپول* نگين بر عكس من اصلا از آمپول نميترسه درد هاي 92*سيما جون*
واقعا درد داره
خاطرات نیش امپول - واقعا درد داره - یه وبلاگ برای همه
تجربه اولین امپول
خاطرات تلخ اما شیرین - تجربه اولین امپول - خداییش آمپول درد نداره مردم الکی
برچسب :
خاطرات درد امپول