فاتحه‌ی برای اسیرانِ خاک

بارون تهرانساعت 1 ظهره. تازه از خواب بیدار شدم. همه چی برعکسه. دیشب که زودتر از همه شب‌ها خوابیدم، امروز دیرتر از همیشه بیدار شدم. دِلت‌تون نخواد جیش دارم! ولی خب همین که چشم‌م رو باز کردم در لپ‌تاپ رو باز کردم و نشستم پاش. هنوز دوش نگرفتم. تازه بیدار شدم ولی نمی‌دونم چه مَرگمه که هی خمیازه می‌کشم.

این چند روز تهران همش بارون بود و اینجا چهله‌ی تابستون. خودشون میگن هوا شده 90 درجه و من هنوز یاد نگرفتم تبدیل کنم فارنهایت رو به سانتی‌گراد ولی خب وقتی میگن Wowwwww هوا شده 90 خب این یعنی هوا خیلی گرمه.

جیش دارم. باید برم دوش بگیرم. این‌حالتِ بلاتکلیف رو دوست ندارم. باید جیش کنم و دست و صورت‌م رو بشورم و دندون‌هام رو مسواک بزنم و دوش بگیرم و بعد بشینم پای این لپ‌تاپ که لامصب اصل جنس و خودِ اعتیاده.

تا جایی که من می‌دونم ایران خبری نیست فقط فهمیدم که پنداری توی این چند وقته، پَشم و پیله‌ی ابرقدرت‌ها ریخته و حتماً مال ما کلی پَشم‌ش روز به روز بزرگ و بزرگ‌تر شده. اونقدری بزرگ که حالا میشه باهاش شال گردن بافت! اونقدری که دیگه هیچ کِرم موبَری نمی‌تونه درمون‌ش کنه اون همه پشم و کُرک و مو رو! ولی خب این چیزی که من توی این سرزمین می‌بینم، بعید بدونم از این ابرقدرتها چیزی ریخته باشه.

تهران بارون بوده. اونجا که هوا بارونی میشه، همه‌ی آدم‌ها عاشق میشن. ایرانی، عشق رو قبضه کرده. شاید هم به دروغ ولی عشق مال ایرانی‌یه. عینهو هنری که فقط مختص ماست و بقیه‌ی دنیا پشم. یعنی ایفل و دیوار چین و سِدونا و مجسمه‌ی آزادی و معبدِ فلان و پُل بیسار، پشم!

جیش دارم. عینهو مار جعفری دارم بخودم می‌پیچم. ای بمیری کیوان، بمیری! خب آق دایی رو هَم بکش و برو بشاش و دوباره برگرد پای بساط‌ت. کیوان؟! آهان ... کیوان خره گاو منه، سوارش میشم راه می‌بَره تا دَم ایستگاه می‌بَره. خب حتماً که نباید شعرهای سعدی و حافظ و مولانا خوند. با همین نیم بیت، خیلی از خاطرات‌مون زنده شد. اصلاً این رو نوشتم تا برامون بار نوستول داشته باشه. یهویی شوت‌مون کنه توی کودکی. وسط کودکستان!

جیش دارم. حالا دیگه گرسنه‌ام هم شده. هنوز مسواک نزدم. تو رو خدا ببخشید اگه دَهن‌م بو میده. نزدیک‌ترین آدمی رو که بتونم ببوس‌م ، چندین و چند مایل اون طرف‌تره. شاید هم چندین هزار مایل. ای بمیرید با این واحدهای شمارش و اندازه‌گیری‌تون که هیچی‌تون به آدمیزاد نرفته. حالا من از کجا بدونم هر مایل چند متره؟!

یه ذره هم دندون‌م درد می‌کنه. همچین دردِ درد هم نه. یه تیری کشید و رفت پی کارش. ولش کن. برم دندون‌پزشکی و بیام بیرون، حداقل 200 – 300 تا باید بسُلفَم. باز کن. بازتر. آهان بیشتر. الان تموم میشه. بعد میره و خیلی خونسرد روی صندلی می‌شینه. روی صندلی چرخون‌ش یه دوری میزنه و میگه یه لَک افتاده روی دندونِ 6 عقب‌ت. بهتره الان دُرست‌ش کنی ولی خودت میدونی. خرج‌ش میشه صد و پنجاه تومن. الان درست‌ش نکنی، سال دیگه به عصب میرسه و باید عصب‌کشی کنی و شاید هم مجبور بشیم بریچ بذاریم و ... این دکترهای مادر فلان انگاری در کنار واحدهای درسی، هر کدوم‌شون 8 واحد هم "چگونه کک بندازیم توی تنبونِ مریض" رو هم پاس کردند. عوضی‌ها!

حالا که اینجام. شاید هم یه روزی رفتم دندون‌پزشکی و چک‌ش کردم. چک؟ چک؟ اگه یکی از اون بانک‌های کوفتی بهم وام میدادند حتماً ماشین‌م رو عوض می‌کردم. ماشین که چه عرض کنم. خیلی درب و داغون شده. خدایی‌ش پول ندارم وگرنه یه نو می‌خریدم تا هر روز این تعمیرگاه و اون مکانیکی نباشم. پارسال تمام تابستون، کولر خراب بود و شیشه‌های ماشین پایین. دَهن‌م سرویس شد. بادِ داغ عینهو تازیانه می‌خورد توی صورت‌م‌. تابستونِ تهران، هوا خیلی گرمه. حالا دُرسته شهرمونِ و دوست‌ش داریم ولی نمیشه مُنکر این شد که صاب مُرده، تابستون‌هاش میشه جهنم. به 42 درجه هم میرسه. حتماً بالای 100 درجه فارنهایت میشه ولی خب ما اونجا هیچ وقت Wowwwww نمی‌گیم. سَرمون رو می‌ندازیم پایین و شُروشُر عرق میریزم و دَم نمی‌زنیم.

درختهای نخل در لس آنجلساینجا آدم‌ها نُنُر بار میان. هی به خودم می‌پیچم. جیش دارم. ای بابا، کمرم هم که درد گرفت. ولی نه خوب شد. مال این بود که بد نشسته بودم. بچه‌ها می‌گفتند تهران بارون بود ... سه روز بارون و مه. درخت‌ها چه حالی کردند. اون شهرداری که به دادشون نمی‌رسه مگر اینکه ابرها یه غیرتی به خرج بدن. خدا هم یه وقت‌هایی اونقدر طاقچه بالا میذاره که آدم دیگه حالش بهم ... اَستغفرالله.

ببین دو روز چهار تا تیکه ابر فرستادی بالا سر تهران، ملّت چه حالی کردند. بابا بخدا اون بدبخت‌ها به حداقل‌ها خوش‌اند. حالا توی همین لس‌آنجلس، یه هفته هم ببار اگه یه کی گفت خدایا دَمت گرم! نمیگن که اگه می‌خواستن بگن بابت این درخت نخل درازها که توی تموم شهر پخش و پلاست و من خیلی هم دوست‌ش دارم می‌گفتند.

من اینجا چیکار می‌کنم؟

باید برم. باید برم برنامه 90 رو ببینم. لیگ به کجا رسید؟ آهای حواس‌تون باشه که اگه داور گل اول پرسپولیس رو قبول می‌کرد شرایط خیلی فرق میکرد‌ها. یه موقع فکر نکنید ما حواس‌مون نبوده. والله ما هم 20 سال ورزش حرفه‌ای کردیم. بازیکنی که توی سن سی و چند سالگی و دقیقه 93 اونجوری استارت میزنه و میدوه باید هم شاش رو داد آزمایش. هر چند خدا، جای حق نشسته. آدم‌ها رو خوب ذلیل و خوار می‌کنه. دوازده هزار کیلومتر اونورتر از ایران باشم دلیل نمیشه که عکس‌های مسابقه‌ی فوتبال داخل سالن و بازیکن‌های توی زمین فوتسال رو در حال بازی با آقای فلان و بیسار نبینم. ای تُف به روتون.

آخ جون الان میرم زیر دوش. چه لذتی داره آب داغ. حموم رو دوست دارم. آب داغ رو دوست دارم. دیگه چی‌ها رو دوست دارم؟ ولش کن بابا الان اینجا یه چیزی بگم شَر بپا میشه. همون حموم رو دوست دارم و بس! یکی دو ساعت دیگه هم میرم مَک دونالد تا نهار بخورم. کثیفه که کثیف باشه. من دوست دارم. کون لقِ سلامتی و بهداشت و بقول شماها هِلت. بابا ما اونجا همین مک دونالد کوفتی رو هم نداریم. آر یو آندرستند؟!

استارباکساین چند وقته چند تا هم کتاب خوندم. همچین دور از کتاب نبودم. الان دوتاش رو میزه. خیلی هم خوب و نایس بودند. الان که جیش دارم دلم قهوه هم خواست. نه خود قهوه هااا. بوی قهوه. بوش خیلی حال میده. یکی هم نبود توی این خراب شده که یه قهوه هم باهاش بخوریم. بشنیم توی استارباکس و چُس‌ناله‌ کنیم و حرف‌های قلمبه سُلمبه‌ی روشنفکری بزنیم. یکی که دلش برای ایران خیلی تنگ شده باشه و هی من از خوبی‌های ایران بگم تا اون هم هی اونجاش بسوزه. از خوبی‌های ایران؟!

عیبی نداره. اینجا هم کسی نباشه که من باهاش قهوه بخورم. یک میلیون ایرانی اینجا باشه و کسی نباشه من باهاش قهوه بخورم. خودتون می‌آید ایران توقع دارید یک هفته مرخصی بگیریم بریم شمال و یک هفته هم شیراز و اصفهان، اونوقت ما که میاییم اینجا همه تون بیزی هستید؟ خب ما هم اونجا کار داریم. یعنی کار فقط مالِ شما خارج نشین‌هاست. ما اونجا بیکاریم که شما میاید ایران باید براتون فرش قرمز بندازیم و عینهو غولِ چراغ جادو، دست به سینه منتظر بمونیم تا ببنیم شما هوس آلبالو خُشکه کردین یا خورشتِ اسفناج یا آبگوشتِ بُزباش؟! ولى عیبی نداره ما هم خدایی داریم. شما بیایید، ما یک هفته که هیچی، اصلاً کمپانی بابامون رو تعطیل می‌کنیم همه برن ویکند و هالیدی ما هم با شما بریم هر جا دل‌تون خواست.

محرمدیروز تقویم رو نگاه کردم. دیدم آلردی داره محرم میاد. شاید یه دوربین بخرم. این روزها علاقه پیدا کردم به عکاسی. نه از این علاقه تخمی‌ها. نه بخدا. هوس نیست. اینجا هم رفتم دنبال دوربین. قیمت‌های چند تا مغازه و سایت‌ها رو دیدم ولی فرق چندانی نداشت با تهران. خدا رو چه دیدی شاید آخر عمری عکاس شدم. توی زندگی تا اینجا که هیچ پُخی نشدم. حالا شاید بعد از این هنرمندی، عکاسی، نویسنده‌ای، دسته خری شدم! می‌خوام از دسته‌های مُحرم و عزاداران حسینی عکس بندازم. حالا اگر هم نخریدم، شاید دوربین یکی رو قرض گرفتم. کی دوربین‌ش رو برای دو سه روز بهم قرض میده؟! هان کی؟! هیچ‌کی؟! ای عوضی‌ها. وای حسین کشته شد. اونجا رو نگاه کن دارند قیمه میدن. بریم بخوریم؟ نه من نذری نمی‌خورم. آقا یه کمی از اون ته دیگ‌ش هم بده. خدا شاهده واسه مریض می‌خوام. وای حسین. حسین حسین.

ای بابا باز هم گرفت. این مثانه پُر رو هیچ رقمی نمیشه خَرش کرد. جیش دارم. موقع شاشیدن هم یه حس خیلی خوبی به آدم دست میده. تا حالا دقت کردین؟! خب حتماً کردین دیگه این که سوال نداره. نمیدونم چه حسی، ولی خوبه دیگه. شما هم اینجوری هستین؟ آره فکر کنم همه این‌جوری هستند. اون آقای فروید انگاری یه چیزی گفته در این مورد. البته اون که انگار همه چیز رو ربط داده به دادن و کردن! دست‌ش درد نکنه. نمی‌دونم ولی یه کمی هم که فکر میکنی می‌بینی شاید هم اون خُلد آشیانِ جنّت مکان همچین بد هم نمی‌گفته.

همین الان دلم یه قوررررری کرد. یه صدایی مثل رگبار. رگبار نه ... رعد و برق. دو روز اومدیم بیرون، انگلیسی که یاد نگرفتیم هیچ فارسی هم یادمون رفت. حتماً گرسنه‌ام شده که شیکمه اینجوری سروصدا راه انداخته. الانه که جلوی صابخونه آبروریزی کنه. پاشم برم یه رستوران ایرانی پیدا کنم. چند روز پیش اینجا با دوستام رفتیم رستوران شمشیری و چلوکباب خوردیم. گفتم خود آقای شمشیری کجان؟ گفتن خدا بیامرزت‌ش عمرش رو داده به شما. منهم یواشکی زیر لب خندیدم. میگن همون شمشیری بازار تهران. چه میدونم والله. شاید اینها برای دلخوشی خودشون میگن. حالا برفرض هم که همون باشه. حالا باید متر بذاریم که ببنیم از لس آنجلس تا بازار تهران چند متره؟! 

قبرستان وست وود ویلجپنج‌شنبه است. حالا شاید رفتم وست وود یه دوری زدم. اونجا پُره ایرانی‌یه. تموم در و دیوار و شیشه‌ی مغازه‌ها رو هم ایرانی نوشته. هر چند توی این لس آنجلس جایی نیست بری و هموطن نبینی. قدرتی خدا همه هم از این چُس اِفاده‌ها. دارن با هم ایرانی حرف میزنند ها، همین که از بغل‌شون رَد میشی، یهویی زبون‌شون انگلیسی میشه. عوضی‌ها.

پا شم. پا شم، جمع و جور کنم برم وست وود. برم یه قدمی توی قبرستون وست وود ویلیج بزنم. سَر قبر هایده و مهستی. شعبون بی‌مُخ و خیامی یه فاتحه‌ی بفرستم یه کمی سَبک شم. تا دوشی بگیرم و برسم اونجا دیگه شده عصر پنج‌شنبه. به این‌ها چیکار دارم. ایران عصرهای پنج‌شنبه، همه میرن قبرستون و فاتحه‌ی می‌فرستند برای اسیرانِ خاک. شاید اونها منتظرم باشند.


مطالب مشابه :


2 تم استقلال

همه چیز از دربی استقلال و پرسپولیس; اولین سالگرد ناصرخان




تم موبایل با فرمت Nth برای گوشیهای نوکیا مثل 5300 و...

تم موبایل با فرمت Nth برای گوشیهای نوکیا مثل 5300 و چند تم زیبا برای گوشیهای وبلاگ پرسپولیس




شش تم نوكيا سري 40 زيبا و كلاسيك با رنگ تيره -با فرمت nth

هر چی از هر جا - شش تم نوكيا سري 40 زيبا و كلاسيك با رنگ تيره -با فرمت nth - آهنگ ایرانی .خارجی




فاتحه‌ی برای اسیرانِ خاک

آهای حواس‌تون باشه که اگه داور گل اول پرسپولیس رو قبول می‌کرد شرایط خیلی فرق میکرد‌ها.




دانلود تم های جدید کریس رونالدو و کاکا با پیراهن رئال مادرید + زلاتان با پیراهن بارسلونا

نوکیا و با فرمت nth که قابل نصب برو روی دانلود گلها و لحظات حساس بازی استقلال پرسپولیس در




مجموعه نرم افزارهای حل معادلات، ترسیم نمودارها و ... ریاضی

دانلود کتاب برق+جزوه برق+مقاله برق+پروژه - مجموعه نرم افزارهای حل معادلات، ترسیم نمودارها و




برچسب :