درباره کتاب «اسرار انجمن ارواح»/ احسان عباسلو

درباره کتاب «اسرار انجمن ارواح»/  احسان عباسلو
«اسرار انجمن ارواح» مجموعه‌ای از قصه‌های کوتاه و به زعم نویسنده بر گرفته از واقعیات بیرونی و آدم‌های جامعه خود است.
چیستا یثربی نویسنده‌ای با توانایی‌های متفاوت است، گاه نمایشنامه‌نویسی می‌شود که در این عرصه جایگاه بی‌بدیلی را به خود اختصاص می‌دهد و گاه نوشته‌هایش در قالب فیلمنامه به مطرح‌ترین فیلم‌های روز سینما تبدیل می‌شود.
«اسرار انجمن ارواح» مجموعه‌ای از قصه‌های کوتاه اوست که حال و هوایی متفاوت و در عین حال مشابه دارند، داستان‌هایی که به زعم خود بر گرفته از واقعیات بیرونی بوده و شخصیت‌هایش آدم‌های جامعه خودش هستند، آدم‌هایی که ساده از کنار ما می‌گذرند اما در درون، جهانی از حرف برای گفتن دارند؛ آدم‌های قصه‌های یثربی آدم‌هایی هستند که در نزدیک‌ترین رابطه‌ها بیشترین فاصله‌ها را با هم دارند.
زن‌ها در این داستان‌ها حضوری پررنگ دارند و ما آن‌ها را در همان نقش‌های همیشگی خود، یعنی زن به عنوان همسر، زن به عنوان مادر و زن به عنوان فرزند مشاهده می‌کنیم؛ هیچ یک از این‌ها نسبت به دیگری در مقامی بالاتر یا پائین‌تر نمی‌نشیند و جملگی در یک قالب به وحدت می‌رسند که در آن زن به عنوان زن است، زنی که در راستای همان موازین و حدود عرف خویش حرکت می‌کند، مادری، وفاداری، از خود گذشتگی و در یک کلام زنانگی می‌کند.
کودکان در داستان‌های یثربی حضوری دائمی و تقریبا سنتی دارند، کودکان در موقعیت‌های مختلف و بافت‌های مختلف هم که قرار می‌گیرند نوعی تحرک و انرژی و شیطنت را در کنش‌های آنان مشاهده می‌کنیم و به نظر می‌رسد این تحرک از روح خود نویسنده به این شخصیت‌ها القا شده است. کودکان در قصه‌های او گاه کودکی و گاه بزرگی می‌کنند، گاه تاثیرپذیرند و گاه تاثیرگذار.
مضامین داستان‌های این اثر را شاید بتوان تنهایی، کثرت در عین وحدت، عشق، از خود گذشتگی، انسان و انسانیت و غیره دانست، مضامینی که فضای احساسی و فکری اثر را در احاطه خود دارد.
قصه "سیندرلا " حکایت از حال همیشگی زن دارد که حتی در شرایط ملکه بودن هم تغییر پذیر نیست، در داستان واقعی سیندرلا، او را می‌بینیم که دو نوع زندگی را تجربه می‌کند، یکی به عنوان دخترکی یتیم که از سوی نامادری به استثمار کشیده می‌شود و نقش دختر خانه بودن را به کلفت خانه بودن وا نهاده است و دیگری سیندرلایی که همسر شاهزاده سرزمین می‌شود و ملکه آن سرزمین خواهد بود، دو زندگی که از هر حیث و جنس در تضاد کامل با یکدیگر هستند، اما سیندرلای یثربی حال و هوایی دیگر دارد.
سیندرلا در همه حال سیندرلاست. سیندرلایی که، لااقل برای اهل خانه، همچنان خدمتگزار است، شاید این که هنوز پس از گذشت ده سال از ازدواج با شاهزاده می شنویم که هنگام نامیدنش از نام "سیندرلا " استفاده می‌شود، تلویحا نشانگر این است که هیچ چیز تغییر نکرده و سیندرلا همچنان سیندرلاست؛ حتی کمک‌ها و ترفندهایی غیبی پری خوش قلب نیز در ارتقای جایگاه خانگی سیندرلا بی اثر افتاده است و سیندرلا همچنان مشغول فعالیت در خانه است و باید که بساید و بشوید و بپزد که تقدیرش سیندرلا بودن است.
«بهار» داستانی دیگر از این مجموعه است که شاید بتوان نگاه‌های مختلفی را نسبت به آن ارائه کرد، اما بنده شخصا دوست دارم از دریچه آموزه‌های رمانتیسم و مساله کوچکی و کودکی و شهود بدان بنگرم؛ داستان، بلوغ فکری دخترکی "زری " نام را به تصویر می‌کشد که در راستای آن از نگاه بدبینانه و زشت بینانه کودکانه به درک زیبایی‌ها و لطافت‌ها می‌رسد.
زری دخترکی است که در انتظار به دنیا آمدن خواهری بهار نام است که پرستویی خبر آمدنش را پیشتر بشارت می‌آورد، حضور شاعرانه این پرنده بر اصرار رمانتیک بودن اثر شاید افزوده است، زری پرستو را فراری می‌دهد تا شاید مانع حضور بهار شود، اما باز هم در مقابل قدرت برتر طبیعت ناگزیر از پذیرش ناتوانی است اما زمان در ادامه انجام وظیفه‌اش که همانا یاد دادن است به او می‌آموزد که هیچ چیز در جهان طبیعی زشت و دشمن نیست بلکه "چشم‌ها را باید شست "، کودک کوچکی که برای او رقیبی بزرگ بود اینک رفیقی یگانه به حساب می‌آید به طوری که حتی محرم راز زری می‌شود و آن‌ها راز زیبایی را میان خود تقسیم می کنند.
«بچه‌های حیاط خلوت» نمایشی از جامعه در حال گذار نویسنده به سمت مدرنیسم است. ردی شماتیک از خلاء نسلی را که غرب پس از جنگ جهانی دوم تجربه نمود در این داستان به تماشا می‌نشینیم.
سه شخصیت این داستان در فاصله‌هایی از تفاهم معنایی در زیر یک سقف به سر می‌برند؛ نمادها از جمله عناصری هستند که در داستان‌های یثربی حضوری فعال و پرتاثیر را به نمایش می‌گذارند این نمادها همچون شخصیت‌های نویسنده بسیار ملموس و تجربه پذیر اند و هم این خصیصه خواننده را در درک معانی و اشارات مدد می‌رساند و کار را برای او آسان می‌کند چرا که هر یک از خوانندگان به احتمال فراوان تجربه حسی خاص خود را از این نمادها ذخیره دارند، علیرغم این خلاء ها باز هم شخصیت‌های داستان به این واقعیت می‌رسند که فقط یکدیگر را دارند و پذیرفتن و کنار آمدن بیرونی با یکدیگر تنها راه گریز از تاملات درونی است.
زندگی برای این شخصیت‌ها از جایی آغاز می‌شود که به تفاهمی هر چند بدوی و اندک با هم می‌رسند، در اصل تا پیش از آن هر یک نوعی مردگی را بر صحنه به نمایش گذاشته‌اند؛ در این داستان نیز دو نماد خاص وجود دارد که ما را به سوی حقیقت داستان رهنمون می‌کند، پرنده‌ها و حیاط خلوت.
حیاط خلوت به نوعی مامنی است که انسان برای گریز از دغدغه‌های خویش می‌جوید و به عبارتی خلوت از آن غیری است که زمینه ساز رنجش خاطر است و پرنده‌ها بهانه‌های بودن ما هستند، بهانه‌هایی کوچک، تا ما بودن خودمان را فراموش نکنیم و وظیفه خودمان را در قبال غیر از خود از یاد نبریم.
«حاجی فیروزی که شعر حافظ می‌خواند» جزء داستان‌های ضعیف مجموعه به شمار می‌رود، مضمون کلیشه‌ای است و شخصیت در قالب کنشی خود شاید اما در قالب کلامی خود جا نیفتاده است.
«خفاش شب» که بر گرفته از تاثرات شخصی نویسنده از حادثه واقعی است که مدت‌ها جراید و مردم را به خود مشغول داشت، آیا به دنبال ریشه‌یابی این گونه اتفاقات است؟ یا بی‌خبری از درد یکدیگر، یا غرق بودن در درد خود و یا به دنبال همه این‌ها است؟ ما به واقع در این داستان از چه بی خبریم؟ از آزاده و آنچه در آن اتفاق بر سر او آمد، تنها و معصوم و ناتوان در برابر مردی پست و شریر و خونریز ؟ یا از درد پدر و مادری که داغ فرزند را باید تا آخر عمر خویش تحمل کنند؟ دردی که تصورش برای کسی ممکن نیست و حتی جمله به اصطلاح تسکین بخش "خدا صبرتون بده " جز به تمسخری دردافزا نمی ماند؟ یا شاید باید برخورد مسئولان را با چنین حادثه‌ای به تماشا بنشینیم که خود با عکس العمل نامناسبشان بخشی از علت می‌شوند؟ نه شاید هم همه این‌ها در داستان یثربی کنار هم قرار گرفته‌اند.
«عیدی که با خانم جان آمد» ما را از فضای اندوهناک داستان قبلی تا حدودی جدا می‌کند، پیرزنی که در خارج زندگی می‌کند و در صدد است به ایران باز گردد و این مسئله دلنگرانی‌های زن مستاجری را که در خانه او ساکن شده به دنبال دارد، چرا که دیگر نمی‌تواند مامن و سر پناهی برای خود بیابد.
دختر این زن که هشت ساله و درک درستی از واقعیت زندگی ندارد با اسباب کشی مخالف است، چرا که دوستان هم مدرسه‌ای را از دست رفته می‌بیند، آنها در انتظار ورود خانم جان هستند، روزی که مادر در خانه نیست و پیرزنی از راه می‌رسد، دختر از او پذیرایی گرمی می‌کند و با ورود مادر مشخص می‌شود که آن زن خانم جان نیست، بلکه پیرزنی بی‌خانمان بوده است؛ در این داستان در اصل تفاوتی میان خانم جان و پیرزن آواره وجود ندارد، خانم جان علیرغم حضور در سرزمین به اصطلاح موعود همچنان تنهاست و نوع دیگری از آواره‌گی را تجربه می‌کند، زندگی‌اش نیز طفیلی است چرا که سربار دیگری است.
پیرزن آواره نیز همین نوع زندگی را دارد، خوشبختی برای آنها در کانونی است که خانواده نام دارد و به نظر می‌رسد همه این زن‌ها به نوعی از آن بی‌بهره‌اند، آمدن عید هم نوعی انتقاد به این وضعیت است.
«کوتاه کردن موی مرده» روایت‌گر سقوط ایکاروس است، این اثر بنده را به یاد تابلوی بروگل نقاش هلندی می‌اندازد که در موزه سلطنتی هنرهای زیبای بلژیک نگهداری می‌شود در این تابلو شاهد حضور کشاورزی هستیم که زمین خود را شخم می‌زند، چوپانی که به چرای گوسفندان خویش مشغول است و ماهیگیری که در حال انداختن تور در دریاست و همه این‌ها در حالی رخ می‌دهد که ایکاروس در حال سقوط در دریاست؛ تابلو که بعدها دستمایه شعری نوشته ویلیام کارلوس ویلیامز قرار گرفت نماد مفهوم بی‌تفاوتی شده است، انسان‌هایی که از یکدیگر و درد هم بی‌خبر هستند، این که چرا دختر خود را به پائین پرتاب کرده، این که نامش چیست، و غیره، هیچ کدام مهم نیستند، مهم آن است که او مسئول ارضای میل زیبایی در اطرافیان است؛ هویت و وجود دختر در موهای او خلاصه شده نه در شخصیت و مادامی برای دیگران اهمیت دارد که یا منبع اقتصادی است و یا مرجع ارضای حسی، سادگی مرگ دختر در اول داستان به عمد بوده و بر کم اهمیتی آن تاکید دارد.
«مار» را از دو جنبه می‌توان مورد نقد و بررسی قرار داد؛ یکی جنبه سطحی داستان و صورت ساده آن، که حکایت از معضل دائم کنکور و مدینه فاضله بودن دانشگاه و کعبه آمال بودن برای جوانان دارد به حدی که هر ساله می‌شنویم، برخی از استرس‌ها و فشارهای روحی ناشی از بزرگ نمایی این غول کاغذی تا مرز سکته پیش می‌روند، اما در لایه‌های زیرین داستان می‌توان با نقد روانشناختی و به خصوص تحت آموزه‌های فرویدی و با بررسی نمادهای اندک این داستان از زاویه دیگری نیز بدان پرداخت.
این داستان حکایت از دختری مهاجر را دارد که حاضر نیست هویت خویش را فدای رسیدن به آن وعده‌های موعود سرزمین به اصطلاح فرصت‌ها کند، از جنبه اجتماعی، نام دریچه‌ای است به هویت‌ها و عدم استفاده درست آن به منزله نابود ساختن هویت صاحب نام است؛ سارا با از دست رفتن تلفظ دقیق نام کشور خود هویت خود را در خطر می‌بیند و حاضر نمی‌شود آن را با وعده‌های لوکس سودا کند، هویت و از دست رفتن آن همواره مضمون اصلی ادبیات مهاجرت بوده است و این داستان را می‌توان در زمره داستان‌های مهاجرت قرار داد.
«یک اتفاق عجیب، ولی ساده» به واقع داستانی است عجیب و ساده. زنی که به همراه کودک نوزاد خود قصد خروج از منزل را دارد از سوی مردی تهدید به مرگ می‌شود و ناچار به خانه بازگشته تا طلاهای خود را به وی تسلیم کند، اما رابطه‌ای عاطفی میان این دو شکل می‌گیرد به طوری که یکدیگر را محرم راز خود دانسته و از آلام درونی خود سخن می‌گویند، هر دو تنها هستند، مرد همسر ندارد و از این سو شوهر زن او را ترک گفته و تنها با کودکی عقب مانده زندگی می‌کند، احساس مشترک نقطه اتصال آدم هاست و در این داستان این دو شخصیت به واسطه آلام مشترک خویش به جای عداوت به مودت می‌رسند.
«سه پنجره» از همان خطوط نخستین داستان، بازی با نمادها را آغاز می‌کند، رنگ‌ها و عدد سه نمادهای اولین داستان هستند که خواننده باید به تعبیر و تفسیر آنان مشغول شود؛ داستان با فضایی نمادین و شاعرانه شروع می‌شود و سئوال دائمی شخصیت‌های همه داستان‌های این مجموعه بار دیگر اما این بار صریح و واضح مطرح می‌شود: "خوشبختی یعنی چه؟ " پاسخ شاعرانه ما را مهیای ورود به جهان تمثیلی و شاعرانه اثر می‌کند: "خوشبختی یعنی این! یعنی یک آبنبات چوبی بلوری که آدم بتواند از پشتش تو را ببیند ... " اما گویا خوشبختی برای آن‌ها و به ویژه برای مرد چه زود از دست رفته است .
در این داستان شاهد یک فلش بک هستیم که هنرمندانه در لابلای داستان تعبیه شده و نحوه آشنایی زن را با مرد بازگو می‌کند، سه گانه‌ها در این داستان کلیدهای اصلی برای حل آن محسوب می‌شوند، سه پنجره یک موزه که به رنگ سبز، زرد و قرمز هستند؛ "زندگی، عشق و طبیعت " عنوانی که مرد برای نمایشگاه خود انتخاب کرده؛ زندگی، هنر و عشق که هردو "بدون عشق بی معناست "؛ آبنبات چوبی، عشق و آفتاب.
«ببین من باهات آشتی‌ام» از غرایز شیطنت آمیز کودکان و عدم برخورد مناسب و موجه با این غرایز با ما می‌گوید؛ سحر از همان بدو حضورش شیطان و نا آرام است، اما عدم درک چنین کودکانی و نیز بی حوصلگی بزرگ‌ترها یا بی توجهی کامل به درونیات آن‌ها وی را تا مرز سقوط پیش می‌برد، از سویی از هم گسیختگی خانوادگی شرایط را برای تبدیل شدن این معضل به یک بحران و فاجعه مهیا می‌کند و چنین فرزندانی فرجام نیکی را تجربه نخواهند کرد؛ مادر سحر در کودکی او را رها و در خارج با مرد دیگری ازدواج کرده است، پدرش زن دوم اختیار و شوهرش او را رها کرده و رفته است.
در چنین شرایطی طبیعی است که انسان یا به نوعی بی‌خیالی نسبت به عرف و آداب جامعه برسد و آن رمال رفتار نماید تا واکنش‌های احساسی خودش را نسبت به جامعه و شرایطی که او را واپس‌زده نشان دهد و یا به پوچی رسیده دست به خودکشی بزند. سحر، قربانی بی توجهی دیگران است نه شیطنت‌های خود.
داستان در چهار اپیزود ارائه شده که در هر یک ما شاهد رشد شخصیتی و اجتماعی سحر و در نهایت نابودی او به دست دیگران هستیم و همدردی هایی که حکم نوشدارو پس از مرگ سهراب را دارند.
«دخترک» چیزی برای گفتن ندارد لااقل به من و فقط یک نیاز یا خواهش درونی شاید نویسنده را واداشته تا آن را رقم بزند. قصه‌ای شخصی است که احتمالا بیش از همه برای خود یثربی حرفی برای گفتن دارد.
«دخترم دوباره مرا به دنیا آورد» که براساس یک بازی رایانه‌ای طراحی شده است دو جهان واقعیت و رویا را در تقابل با هم قرار می‌دهد، در این بازی که سیمس (sims) نام دارد زندگی‌ها از سوی خود بازیگر طراحی می‌شوند و این دختر است که با بازآفرینی مجازی زندگی مادر سعی می‌کند محیطی ایده آل برای او و خانواده فراهم آورد، شوهری مطابق با ایده‌آل‌های او و خواهری به نام صوفی برای خود.
در این داستان حقیقت و مجاز دو پارادوکس بنیادین داستان را شکل می‌بخشند.
«کد 27» از تاثیر فیلم‌های ترسناک بر کودکان و نمودیابی این هراس در سنین بالا به ویژه در اوقات تنهایی سخن می‌گوید، جهان مجاز فیلم آنچنان با واقعین زندگی درهم می‌آمیزد که تمایز میان این دو برای مخاطب ممکن نیست و زن که به دنبال علت قطعی موبایل خود به یکی از پاسخگویان تلفنی تماس گرفته در دو فضای مختلف حسی قرار دارد که هر دو زائیده تنهایی‌اند و هر دو در هراس و نیاز به یک حامی، مشترک.
«مترجم همزمان» درد زن را درد سیاسی نمی‌داند، درد اجتماعی هم شاید نمی‌داند و بلکه درد اقتصادی هم نیست، درد زن درد عشق است.
هیچ سمینار و هیچ میزگرد علمی با تمام پیچیدگی‌ها و تخصص‌ها نتوانسته این پاسخ ساده را بدست دهد. عشق، ساده و صادق ، تنها درد زن است.
«محسن ع را ندیده‌اید» یک دلنوشته است؛ درد دل نویسنده و بیان خاطرات او، شکوائیه‌ای از جامعه امروز و حسی نوستالژیک نسبت به گذشته است.
«مرد تاریکی» را خود نویسنده نقدی بر شخصیت یک کارگردان سینمایی می‌داند و تاثیرگذاری که به زعم او کاذب است، آیا باید داستان مرد تاریکی را داستان انتقام دانست؟
بنده «هتل ماه عسل» را شاعرانه و سوررئال یافتم، زنی اتاقی را در هتلی اجاره می‌کند که سال‌ها پیش شاعر محبوبش با همسر خود آن را اجاره کرده بوده اما شرط اجاره دادن اتاق متاهل بودن اوست و زن مردی را با خود به هتل برده او را شوهرش معرفی می‌کند؛ با اقامت در اتاق زن مدام در انتظار جهانی بود که می گفتند از پنجره آن اتاق پیداست. اما زن ناتوان از مشاهده آن بوده و این مرد است که پیش از او به این ادراک می‌رسد، زن در آخر پی می‌برد که جهان او همه آن چیزی است که در اطرافش جریان دارد و فقط لازم است آنگونه که باید ببیند ببیند.
«ورشکسته» داستان پایانی این مجموعه است که گویا قرار بوده بخشی از فیلم دعوت حاتمی‌کیا بشود، اما در نهایت کنار گذاشته شده؛ مرد ورشکسته‌ای از ترس طلبکارها در کنج خانه پنهان شده و زن بار تمام عواقب این امر را متحمل می‌شود و چه بی‌مهری‌ها و ناملایمات که متحمل نمی‌شود، مجبور می‌شود به دروغ بگوید از شوهر خود طلاق گرفته و این در حالی است که مدتی بعد باردار شده و باید این مساله را پنهان کند چرا که زن مجرد که باردار نمی‌شود؛ از سر اتفاق بچه‌ها دوقلو هستند؛ زن که معلم است و باید به دیگران راه و رسم زندگی را بیاموزد حتی نمی‌تواند مفهومی از عشق را به شاگردان خود بدهد، چرا که خود اسیر همین مفهوم شده و ناتوان در تعبیرش؛ داستان با تمام بار دردناکش با تسلیم شدن مرد به پلیس پایانی نسبتا شاد را مجسم می‌کند.
یکی از نقاط قوت نویسندگی یثربی این است که در رشته‌ای تحصیل کرده که او را به شناخت بیشتر و کامل تر از شخصیت‌های خود سوق داده است و از همین روست که واکنش‌های داستان‌ها در تناسب کامل با کنش‌ها قرار دارند، اما شاید همین مساله در برخی مواقع خود را در قالب نقطه ضعف هم نمود دهد و این که نویسنده آنچنان در ذهن و درون شخصیت فرو می رود که بیرون او برایش اهمیتی پیدا نمی‌کند و لذا خواننده را از توصیفات ظاهری که می‌توانند در تجسم خواننده از آن شخصیت کمک خوبی به حساب آیند محروم می سازد.
نوشته: احسان عباسلو
عباسلو سالهاست که به نقد ادبیات و نویسندگی اشتغال دارد و مسوول سرای اهل قلم است.
خبرگزاری فارس

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8905231040
كبريا
http://chistayasrebi.persianblog.ir/post/40


مطالب مشابه :


خانه ارواح

خانه ارواح ایزابل آلنده حشمت کامرانی. انتشارات قطره بیان کننده سرنوشت سه نسل از یک خانواده




پیشگفتار کتاب "ارواح"

بعد ناشناخته - پیشگفتار کتاب "ارواح" - وبلاگ اختصاصی ماوراءالطبیعه




دانلود کتابهای متافیزیکی درباره (جن.ارواح.ufo)

دانلود کتاب ارتباط با ارواح از آیت الله ناصر مکارم شیرازی برای انسان جالب است که بتواند با




درباره کتاب «اسرار انجمن ارواح»/ احسان عباسلو

كتابدوست - درباره کتاب «اسرار انجمن ارواح»/ احسان عباسلو - درباره كتاب و كتابخواني




گزینش از کتاب "ارواح" دکتر الن کاردک .

" دانشـگـــــام " - گزینش از کتاب "ارواح" دکتر الن کاردک . - * علمی ، اجتماعی ، فرهنگی ، هنری




کتاب عالم عجیب ارواح

عالم عجیب ارواح نویسنده : آیة الله سید حسن ابطحى ناشر : بطحاء نوبت چاپ : چاپ بيست و يكم




برچسب :