عشق یعنی....
موی تو ...
موی تو لشگری ست برای ستـــمگریت
پیداست موی مشکی ات از زیر روسریت
محصول قرن چندم هجری ست قامـتت
شاعر شده ست رودکی از لهجه دریت
می داد طعمِ چند تمشکِ رســـیده را
لب هــــام در برابرِ انگـــورِ عســــکریت
وقتِ تنــت در آب، نمی شـد تمیـز داد
نـــوعِ تو را از آن بـــــدنِ آدمی- پریـــت
دریا پُر اسـت از آبزیانی شکسـته دل
که معــترض شدند به طرزِ شناگـریت
در کوچـــه راه می روی و باد می وزد
این نکته کافی است در اثبات دلبریت
هر تارِ موی تو غزلی عاشقانه است
دیگر رسیده تا کمر این شــعرِ آخریـت
قرن ما...
قرن ما شاعر اگر داشت هوا بهتر بود
خار هم کمتر نبود از گل بسا گل تر بود
قرن ما شاعر اگر داشت که
« کبوتر با کبوتر باز با باز »
نبود شعار پرواز
وای بر ما که تصور کردیم
عشق را باید کُشت
در چنین قرنی که دانش حاکم است
عشق را از صحنه دور انداختن دیوانگی است
درماندگی ست
شرمندگی ست
قرنْ قرنِ آتش نیست
قرنِ یک هوای تازه است
فکرها را شستشویی لازم است
گمشده ای ، گر در میان خویشتن
جستجویی لازم است
نازنینا
از سیاهی تا سفیدی را سفر باید نمود
من از زمین تا اسمان
من از زمین تا اسمان راهی هزار ساله را طی کرده ام
راهی هزار ساله که در آن از ابتدا تا انتهای زمین را دیده ام
و این راه با هزاران پستی و بلندی خویش ، با هزاران عشق و نفرت خویش درسهایی را به من داد که در هیچ کلاس درسی تدریس نمی شود
من در این راه چیزهایی را آموختم که بعد از صد سال درس خواندن هم یاد نمی گرفتم ...
آدم هایی را دیدم که با رفتارشان باعث عشق و نفرت آدم می شوند...
آدم هایی را دیدم که بدون توجه از کنار هم عبور می کنند ... بی آنکه بدانند هر کدامشان فلسفه ی وجودی متفاوتی با دیگران دارند ...
بی آنکه بدانند هرکس برای چه و به چه دلیل زندگی می کنند...
.
راستی آدم ها چرا زندگی می کنند ؟...
گفتی ...
: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حالکو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بالکو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فالکو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سالکو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قالکو؟
اگر ...
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از رد پای دقایق نبود
اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بیخیالی نبود
اگر گوش سنگین این کوچهها
فقط یک نفس میتوانست
طنین عبوری نسیمانه را
به خاطر سپارد
اگر آسمان میتوانست یکریز
شبی چشمهای درشت تو را
جای شبنم ببارد
اگر رد پای نگاه تو را
باد و باران
از این کوچهها آب و جارو نمیکرد
اگر قلک کودکی لحظهها را پس انداز میکرد
اگر آسمان سفرهی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز میکرد
و میشد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
اگر خاک کافر نبود
و روی حقیقت نمیریخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمیزد
اگر کوهها کر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد میایستاد
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور!
از دور
یکبار دیگر ببینم...
مطالب مشابه :
سگ هاسکی !!!!!!!!!!!!!
حیوانات خانگی - سگ هاسکی !!!!! - تربیت و دانسته ها درباره سگ و دیگر حیوانات خانگی
عشق یعنی....
مشخصات سگ قدرجانی!@$#$ سگ قفقازی معرفی ژرمن شپرد سگ تایبادی@$%y^&*(*^% انتطار معنی عشق
عشق یعنی....
مشخصات سگ قدرجانی!@$#$ سگ قفقازی معرفی ژرمن شپرد سگ تایبادی@$%y^&*(*^% انتطار معنی عشق
عشق یعنی....
مشخصات سگ قدرجانی!@$#$ سگ قفقازی معرفی ژرمن شپرد سگ تایبادی@$%y^&*(*^% انتطار معنی عشق
عشق یعنی....
مشخصات سگ قدرجانی!@$#$ سگ قفقازی معرفی ژرمن شپرد سگ تایبادی@$%y^&*(*^% انتطار معنی عشق
عشق یعنی....
وبلاگ رسمی مهدی امیری - عشق یعنی . - به وبلاگ من خوش امدید - وبلاگ رسمی مهدی امیری
داستان کوچلو ولی عاشقانه............
وبلاگ رسمی مهدی امیری - داستان کوچلو ولی عاشقانه - به وبلاگ من خوش امدید - وبلاگ رسمی
برچسب :
سگ قدرجانی