کویر تشنه
رمان بسیار زیبای کویر تشنه
نویسنده: مریم اولیایی
شرح پشت جلد کتاب: سعی کن هیچوقت عاشق نشی. عشق تا جائی
زیباست که روش تسلط داری و میتونی مهارش کنی. وقتی فرمانروای تو شد و تو
را دنبال خودش کشید٬ وقتی مثل مردابی تو رو در برگرفت٬ دیگه نهایت ذلته. و
من ذلیل شدم. حالا قصه رنجی رو تعریف میکنم که فقط به جرم عشق کشیدم....
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.
خلاصه داستان: این داستان٬
داستان زندگی دختری به نام مینا است که بدون عشق با عادل پسر دوست پدرش که
مردی بسیار فهیم٬ آقا٬ منطقی٬ و از همه مهمتر عاشق دل خسته مینا بوده
ازدواج میکنه٬ در حالیکه خودش عاشق اردشیر پسرعموی عادل بوده و پنهانی
باهاش تلفنی در ارتباط بوده٬ بعد از ازدواج هم اردشیر دست از سرش بر
نمیداره و گاه و بیگاه شعله های عشق خاموش را در او شعله ور میکنه و
نمیذاره گوهری را که در کنار خودش داره بشناسه و ...
بعد از بدنیا آوردن دختری به نام سپیده اردشیر باعث میشه که از عادل جدا بشه و به عقد او در بیاد که از آن زمان لحظه به لحظه عذاب میکشه و تازه ...
مطالب مشابه :
کویر تشنه
رمان بسیار زیبای کویر تشنه نویسنده: مریم اولیایی شرح پشت جلد کتاب: سعی کن هیچوقت عاشق نشی.
کویر تشنه-قسمت1
رمان کویر تشنه نویسنده: مریم اولیایی از هفت هشت سالگی یادم می آید هر وقت سر خاک پدر می رفتیم
کویر تشنه-قسمت19
*بهترین رمان های عاشقانه ی ایرانی* - کویر تشنه-قسمت19 - رمان های عاشقانه ی ایرانی و هر آنچه شما
کویر تشنه-قسمت13
*بهترین رمان های عاشقانه ی ایرانی* - کویر تشنه-قسمت13 - رمان های عاشقانه ی ایرانی و هر آنچه شما
رمان تشنه آزادی -نوشته محمدرضا عباس زاده -پست های 131-132-133
همه چیز در باره قصه و داستان - رمان تشنه آزادی -نوشته محمدرضا عباس زاده -پست های 131-132-133 - آموزش
رمان بگذارامین دعایت باشم(14)
رمــــان ♥ - رمان بگذارامین دعایت باشم(14) صیام تو بغلم جم میخورد و من هنوز هم تشنه خواب بودم.
33 سایه
رمان خانه - 33 از طرف دوتامون واقعیه واقعیه بود نشون از این داشت که واسه ی هم تشنه ایم یهو به
شب نیلوفری 11
رمان خانه - شب نیلوفری 11 - من تشنه ام باران، تشنه تر از همیشه. می دونی چند ماه
سایه35
رمان خانه خیلی تشنه م بود کمی اب خوردم که صدای ارکس بلند شد لطفا حلقه بزنین نوبت
شب نیلوفری 3
رمان خانه اما نه، این بارانی نبود که وجود تشنه او را سیراب می کرد.این باران تشنه
برچسب :
رمان تشنه