سفر به آخر ایران؛ چابهار

 

تکه ای از بهشت-ساحل چابهار 

 بعد از سه روز از زمان بازگشت به تهران(۱۲ فروردین) تازه کمی حالم خوب شده و خواستم که بنویسم.

ساعت 5:15 روز چهارشنبه 5 فروردین سفر خود را از ایستگاه راه آهن تهران به مقصد کرمان آغاز کردیم. ساعت 7:30 دقیقه به کرمان رسیدیم. منتظر دوستی ماندیم که به ما بپیوندد ساعت 8:30 رسید و همه با هم سوار مینی بوس شدیم.

حرکت به سمت شهر راین و قلعه تاریخی آن: www.kermanmiras.ir   ساعت 10:45 به قلعه رسیدیم. راهنما می گفت  قدمتش به دوران ساسانیان باز می گردد و بعد از ارگ بم دومین اثر خشتی جهان است. از قسمت های عامه نشین و حاکم نشین قلعه دیدن کردیم. دوستی می گفت راین همزمان با کرمان است و به معنی از راه رسیدگان. قلعه راین اقتباسی است از ارگ بم. بهترین نوع گلابی و هلوی زعفرانی را می توانیم در این شهر بخوریم. می گفت هسته اولیه این شهر توسط خاندان میرحسینی گذاشته شده. بسیاری از قسمت های قلعه ویران شده بود و مرمت برج و باروهای قلعه حس قدیمی بودن را از من می گرفت. در قسمتی از قلعه دو خانم راینی نان تنوری تازه می پختند ما هم خریدیم و جای شما خالی خوردیم.داخل قلعه و  بر روی دیوار یکی از غرفه هایی که کتاب  می فروختند این جمله نوشته شده بود: خدایا! یاری ام کن که اگر خواستم در مورد راه رفتن کسی قضاوتی کنم، کمی با کفش های او راه رفته باشم هرچند که می دانم شاید اندازه کفش های من نباشد. ناهار را در 14 کیلومتری شهر راین و پای آبشار زیبای راین که از جاذبه های طبیعی کوه هزار می باشد صرف کردیم ساعت 12:45 بود.www.Rayen.ir  بعد از خوردن ناهار به سمت جیرفت(وجه تسمیه: جیرفت از کلمه جیر به معنی پایین و افت به معنی افتاده تشکیل شده است) که به تحقیق و تفحص باستان شناسان تمدن بین النهرین را  زیر سئوال برده است حرکت کردیم ساعت 18:50 بود که به جیرفت رسیدیم. جیرفت در کناره غربی هلیل رود قرار گرفته است. از موزه بسیار زیبا و دیدنی جیرفت دیدن کردیمwww.kermanmiras-gardeshgari.ir  شب در جیرفت ماندیم و فردای آن روز یعنی 6 فروردین ساعت 8:30 به سمت تپه باستانی کنارصندل حرکت کردیم. تپه کنارصدل به گفته دوست باستان شناسمان آقای دانشی قدمتی بیش از 3000 سال قبل از میلاد دارد در این تپه آثار بسیاری زیادی از جمله ظروف منقوش بر روی سنگی موسوم به سنگ صابونی و مجسمه ای که در دل دیوار کنده شده بود به دست آمده است متاسفانه سیل رودخانه هلیل رود باعث به سرقت رفتن اشیای گرانبهای این منطقه گردیده است. بعد به سمت گورستانی در حاشیه رود هلیل رود رفتیم که باز متاسفانه بدلیل عدم آگاهی اهالی روستا دستخوش حفاری های غیرمجاز شده بود. ساعت 11:30 به تپه شمالی رسیدیم که یک زیگورات بود که آقای دانشی می گفت ارتفاع آن از زیگورات چغازنبیل بیشتر بوده است. از آقای دانشی باستان شناس جوان و دلسوز خداحافظی کردیم و برای صرف ناهار  به سمت چشمه دوساری حرکت کردیم ساعت 12:20 به چشمه رسیدیم. چشمه ای که در پایین کوهی زیبا و مرتفع قرار داشت و وجود درختان سرسبز بر عظمت زیبایی آن افزوده بود. قدری پاهایمان را در آب شفاف و زلال چشمه غلتاندیم تا کمی تازه شود. پس از صرف ناهار ساعت 14:30 به چشمه و کوه و درخت و آسمان و زمینش بدرود گفتیم و به راه افتادیم. ساعت 16:45 بود که از شهر زهکلوت عبور کردیم و نمی دانم ساعت چند بود که به ایرانشهر رسیدیم. www.CHHT-SB.IR شام را به اتفاق دوستان در رستوران قصر خوردیم.  شب در مدرسه ای در ایرانشهر خوابیدیم. فردای آن روز یعنی 7 فروردین پس از بازدید از قلعه ناصری در ایرانشهر به سمت چابهار حرکت کردیم. از کنار رودخانه های پیردان و سرباز عبور کردیم طبیعتی بکر و شگفت با میوه های عجیب که من تا به حال نخورده بودم. می گن دزد ناشی به کاهدان می زند من هم که تا بحال میوه های آنجا را نخورده بودم خربزه بلوچی را با  هسته های سیاهش خوردم که دل درد شدیدی گرفتم و مجبور شدم یک قرص استامینفن بخورم تا بهتر شوم. قبل از رسیدن به چابهار به روستای درگس رفتیم تا تمساح پوزه کوتاه وطنی(گاندو) را ببینیم پایگاه محیط زیست بسته بود و روستاییان گفتند می توانید یک مرغ زنده را در آب بیاندازید تا افتخار دیدن گاندو و عکاسی در هنگام دریدن مرغ بیچاره نصیبتان شود! گاندو نیامد و مرغ قسمت و روزی روستاییان شد. به خدا این دست من و تو و ما نبود که گاندو نیامد و من را خوشحال کرد بلکه دست کسی بود که نخواست ما لذت یک لحظه دیدن گاندو را به درندگی و خون آشامی بدل کنیم! (سعادت نصیبمان شد که در راه بازگشت از چابهار اما این بار تمساح را در پایگاه محیط زیست بدون خون و خون ریزی ببینیم) البته که  همه ما مرغ می خوریم اما کدامیک از ما مرغی را که جلوی چشمانمان سر می برند تا حالا خورده ایم!(چه می شود ما را که هنگام کودکی نمی گذارند سربریدن حیوانی را ببینیم اما همچنان که قد می کشیم گویی شهامتمان برای دیدن بیشتر می شود!) من فیلم های مستند شکارهای تمساح در طبیعت را می بینم اما این کجا و آن کجا! آن چرخه زندگی است گروهی گوزن و گورخر آب می خوردند و اگر زرنگ نباشند شکار می شوند اما این با آن کار ما تفاوت داشت ما لقمه آماده برایش می آوریم تا خودمان لذت ببریم) بگذریم

کوه های مینیاتوری

 همین طور داشتم به مناظر اطراف نگاه می کردم که دوستی صدایم کرد برگشتم دیدم چهارتا دختر بلوچی به سمت من آمدند رفتم به کنارشان و با آنها صحبت کردم لباس های رنگین منجوق دوزی شده ای بر تن داشتند که خیلی زیبا بود از لباس هایشان گفتم و اینکه از کجا تهیه می کنند و یکی از آنها گفت مادربزرگمان برایمان می دوزد. در آخر همگی با آنها عکس گرفتیم و دسته گل زیبایی را به رسم یادبود به یکی از دوستان دادند به من هم هدایای باارزشی دادند و خداحافظی کردم یادشان ماندنی(مهدیه کوچولو-زکیه-زهرا-سمیه)

 

ساعت 16:45 به چابهار رسیدیم به کنار ساحل رفتیم و قدری دستمان را به آب زدیم. به محل اسکانمان بازگشتیم و پس از کمی استراحت دوباره به اتفاق دوستان به کنار ساحل زیبای چابهار رفتیم. روز 9 فروردین به سمت بریس و خلیج گواتر حرکت کردیم از کنار جاده ساحلی که انگار در خواب و رویا دیده ای پیش می رفتیم خیلی داد زدم جیغ کشیدم خدا را صدا کردم فریاد زدم لمس کردم. عجیب بود! کوه های مینیاتوری هم در دیگر سو پرده از رخ کشیده بودند همه دست به دست هم داده بودن تا دل از کف ما ببرند و ما را سودایی کنند و چه خوب کردند. به خلیج گواتر رسیدیم سوار قایق شدیم و حرکت کردیم در دل درختان و طبیعت زیبای خلیج! بعد از ظهر کمی هم به بازار چابهار سرزدیم.

کوه های مینیاتوری

فردای آن روز یعنی 10 فروردین ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدیم (از اینجا به بعد زمان از دستم در رفته بود) و به یکی از ساحل های بسیار زیبا و دیدنی چابهار که گویی تکه ای از بهشت زمینی بود رفتیم کنار ساحل خود را به امواج دریا زدیم حال چندان خوبی نداشتم گریه امانم را بریده بود دریا کمی آرامم کرد. تا حالا ساحل به این زیبایی ندیده بودم که چمن و حوضچه و ماهی های رنگین حدفاصل دریا و شن زار و ماسه باشد. پرندگان پرواز می کردند و من دلم می خواست قدری بپروازم! دلم می خواست سوار یکی از کشتی ها شوم و به دورترین جای دریا سفر کنم اما خدا را شکر همین هم غنیمت بود برای من که حال خوشی نداشتم و می دانم از چه رو بهم ریخته شده بودم! آنچه را من می دیدم شاید کمتر کسی می دید! نگویید اغراق می کنم به خدا راست می گویم. تمام طبیعت و آدم ها با من حرف می زدند و خواننده می خواند(سفر به این قشنگی من و تو همسفراشیم) باز بگذریم.

 

به سمت کرمان و شهر تاریخی بم حرکت کردیم نمی دانم ساعت چند بود که به بم رسیدیم  شب را در ورزشگاهی با معماری بسیار زیبا که حاصل تلاش و زحمت مهندسان و کارگران زحمتکش است  ماندیم. فردا یعنی 11 فروردین به منظور بازدید از ارگ تاریخی بم راهی شدیم اما من باز حالم خراب بود. یاد این شعر باصدای لرزان شهرام ناظری افتادم: (مطرب مهتاب رو   وان چه شنیدی بگو) بعد از بازدید از بم که در پنجم دیماه 1383 دچار زلزله شد باز خراب بودم به یاد آن هایی افتادم که رفتند و مسئول ورزشگاه که مادر و فرزندش را از دست داده بود و هنوز لباس سیاه بر تن داشت! از بم زیبا چیز زیادی نمانده بود اما امید داریم که در آینده ای نه چندان دور دوباره مرمت و بازسازی خواهد شد. به سمت یزد حرکت کردیم و نمی دانم ساعت چند به یزد رسیدیم و در رستورانی سنتی با آوازهای به یاد ماندنی (تو رفتی و دلم غمین شد/ غمین راه آتشین شد/ از آن شبی که برنگشتی/ با صدای خواننده قدیمی پروین) ناهار خوردیم. و به سمت ایستگاه راه آهن یزد رفتیم تا دوباره سوار قطار شویم و به شهر هفتاد و دو گویش و شاید هم بیشتر خودمان تهران بازگردیم. روز چهارشنبه  12 فروردین ساعت 5 صبح به تهران رسیدیم.

آیا دوباره اما این بار با حالی بهتر از دیروز تکرار خواهد شد؟!!!!!!!!!!

هو الحی و هو الحق و هو الهو

 


مطالب مشابه :


سربریدن مردم بیگناه سوریه توسط تروریست ها + عکس

سربریدن مردم بیگناه سوریه توسط تروریست ها + عکس » شیر مرغ تا جون




احکام سربریدن حیوانات(برگرفته از سایت رسمی آیت الله سیستانی)

كسى كه سر حيوان را مى‏برد چه مرد باشد چه زن و مستحب است مرغ را احکام سربریدن




رسوایی دوباره حقوق بشری غرب و آمریکا با جنایات داعش

بر اساس گزارش های منتشره داعش در اردن و توسط و امروز در عراق سربریدن مرغ باغ ملکوت




مهمترین اخبار حوادث 24 ساعت گذشته؛

عامل جنايت پل انديشه در بازسازي صحنه قتل و افشاي جنايات قاچاقچيان توسط مرغ پوست‌كنده




سفر به آخر ایران؛ چابهار

می گفت هسته اولیه این شهر توسط یک مرغ زنده را در سربریدن حیوانی را




باورها اعتقادات مردم مشکان فارس

که تازه اولین تخم خود راگذاشته ومرغ شده تخم اولش را ازلانه یا کوله مرغ زن غیر حامله




چاق ترین بچه ی دنیا

آموزش تعاملی فیزیک آنلاین توسط این زن ۳۲ ساله در همچنین علاقه شدیدی به تخم مرغ و




کشتار انسان ها با استفاده از شعار "نعره ای تکبیر"

قتل عام بیشتر از شانزده زن و کودک توسط کنی ، یک مرغ را کردن ، سربریدن، دار زدن




برچسب :