مـــــــی خواهم امشبــــ از مــــــــاه قـــول بگیرمــ....

«می خواهم امشبــــــ از مـاه قـول بگیرم...»
امشب گیسوان بلندوسیاه شب زیــــباترازهمیشه است
وستاره ها پــــرنورترازهمیشه همانـند گلســــری به مــــوهای سیـاه شب زیبایی خاصی بخشیــده ومــــــاه نیزهمچون الماسی چهره ی سیاه شب را نورانی کرده وبا ستـارگان نورانی اش آسمان شب را چلـچراغانی کرده،امشب مهتاب مهمــــان خانـه ها شده،همراه با بـویی که حـس تـازگی را به انسـان هدیـه می کند...بــــوی بـــهار...
ازپنجره به آسمان نـگاه کردم،مـاه کـامل با صورتی بلورین وزیبــــا همراه با ستارگانی که اطرافش را فرا گرفته بودندجلوه ای زیبـــــاو به یادمـــاندنی را تـرسیم کرده بود..
آنقدربه ماه خیره شده بودم که ماه بلورین برچشمان سیاهم نمایان شدوحلقه زد،اونیزخودرا درچشمان من می دید .دلم می خواست ازاوقول بگیرم ،قولی جاویدان وپابرجا،قولی مردانه،قولی که بتواند دلم را از هراس های دیروز وفردا رها کند ...
می خواستم از او قول بگیرم که هرگز آسمان این شهرودیار را ترک نکند، همیشه مهربان وسخاوتمند باشد ونور بی اندازه اش را به دنیا هدیه کند...
وهمراه با ستارگانش آسمان شب را زینت ببخشد وآن را نورباران کندوبرگیسوان سیاه وبلند شب همچون یاقوتی فروزان بدرخشد...
می خواستم از او قول بگیرم که هیچگاه نگذاردسیاهی وظلمت بر آسمان این شهر حکم فرما شود وهمیشه با نور زیبایش درخشندگی،لطف وصفا را به دنیا هدیه کندوجایی برای تیرگی ها نگذارد...آری...
من از ماه قول گرفتم که همیشه مهربان باشد،وبماندوهمچنین قول گرفتم رازونیازهای شبانه ام را به خدا برساند،به دردودل هایم گوش فرا دهدودرتاریکی ها ولحظات تیره وتاره زندگی ام راه را برایم روشن سازد وراهنمایم باشدولطف وسخاوتمندی را نیز به من بیاموزدوگوشه ای ازنور بی اندازه اش را به من هدیه بدهد
آنگاه من عاری از هیچ گونه ترس ودغدغه،بانورعشق وامیدوصفای اوزندگی کنم....
پس ماه من بتاب برتاریکی هایم،برترسهایم،وبرقلبم....
ومی دانم قولی که امشب به من دادی تا ابد زنده وپابرجا خواهد ماند،زیرا خدای مهربان من هیچگاه زیبایی ونور باشکوه تورا از پهنای آسمان سیاه شب جدا نخواهدکرد...
آنگاه ماه با لبخندی زیبا که چهره اش را پر نورتر کرد مرا به رختخواب روانه کرد ومن با قلبی سرشار از عشق وآرامش زیر نور ماه به خواب رفتم...

نوشته ای از زهرا خواجگی پایه سوم راهنمایی

http://www.khavaranshop.com/ خرید پستی از خاوران شاپ

می خواهم امشب از ماه قول بگیرم، می خواهم به او بگویم که تنهایم نگذارد و در شب های بی کسی ،یاورم باشد تا روشنگر آسمان قلبم شود و آن چنان روشنایی ای ببخشد که دیگر احساس تنهایی نکنم و من بتوانم یکی از ورق های محبت دفتر خاطرات زندگی ام را به نام او و درباره ی او بنویسم ،می خواهم به او بگویم که پنچره ی خانه ی قلبم را به امید او می گشایم و پرده های خانه ام را با عشق او می کشم و درب خانه ی قلبم را برای او باز می کنم تا قدم به خانه ی قلبم بگذارد

می خواهم بگویم آسمان قلبم را با آن ابرهایی که تمام دغدغه ی شان آمدن اوست و ستاره هایی که به انتظار او در آسمان قلبم جای گرفته اند ، تنها نگذارد.

می خواهم نردبان صبوری را بگذارم و آن پله هایی که در آخر به خانه ی ماه ختم می شود را با عشق او بگذرانم و به خانه ی او که آسمان مهربانی نام دارد راه یابم و با پرنده ی عشق ،با بال های صبوری در اوج آسمان محبت پرواز کنم تا بتوانم کنارش باشم ،تا بتوانم از او قول بگیرم

اینک ابر و ستاره هایی که چشمشان به آن جاده ی آسمانی است تا ماه بیاید را به رویای دیرینه شان می رسانم من می توانم تنهایی ام را در صندوقچه ی قلبم پنهان کنم و قفل محکمی بر آن بزنم ،پس همه ی تلاشم را می کنم تا اثبات کنم به ماه وفادارم و همیشه در کنارش می مانم...اگر قول بدهد کنارم بماند...

نوشته ای از نرگس برادران،پایه سوم راهنمایی

به ماه که فکر می کنم قلبم آرام می گیرد و در اوج تلاطم های زندگی صدای نفس هایم که به من زندگی می بخشد را می شنوم،در روشنایی روز به آسمان خیره می شوم،چشمانم را می بندم و مثل پروانه ای رنگین به ماه فکر می کنم که امشب به او چه بگویم؟

جوانه زدن امید را در دلم حس می کنم،حسی پاک روی صورتم می نشیند و انگار نسیم لبهایم را لمس می کند ،اینک زمان آمدن اوست که اگر نیاید قلب بلوری ام می شکند ،آری هر قلب بلوری روزی می شکند .

دست هایم را تا آسمان بالا می برم ،ماه و مهتاب لحظه های خوبی را برایم فراهم می کنند تا دل تنگم از تنهایی درآید ،به من حس غیر قابل وصفی دست می دهد دلم و خودم امشب قرار است از ماه قول بگیریم قول بگیریم که تنهایمان نگذارید و همیشه با نورش وجودم را روشن کند .او زندگی را در من جاری می کند و تمام لحظات زندگی ام را با نور وجودش پر می کند که حتی ثانیه ای گذران عمر را حس نمی کنم ...

نوشته ای از الهه عسکر زاده،پایه سوم راهنمایی

امشب تنها هستم کنار پنجره ی اتاقم می روم و به ماه خیره می شوم او که با فرزندان کوچکش در آسمان می درخشد و برایشان قصه می گوید ،چشمش که به من می افتد می گوید:چرا غمگینی،به او می گویم امشب تنها هستم کسی نیست برایم قصه بگوید و همدم تنهایی ام باشد قلبم گرفته است

می گوید غمگین نباش برایت قصه ای زیبا خواهم گفت و تنهایت نخواهم گذاشت،بخند و غم و اندوه را از صورت زیبایت پاک کن ،لبخند می زنم ،ماه در آغوشم می گیرد و برایم زیباترین نغمه را می سراید

به او می گویم پس قول بده ،قول بده همدم تنهایی ام باشی،روشنی شبهای تارم باشی،دوست وفادارم باشی

ماه لبخند می زند و با نگاه زیبایش قبول می کند ،همراهش به اوج آسمان ها می روم و روی هلال زیبایش می نشینم و تاب می خورم و او برای زیباترین قصه ها را می گوید قصه های زیبا و دلنشین.

نوشته ای از مریم توکلی،پایه سوم راهنمایی

ماه زیبای من می خواهم امشب از تو قول بگیرم و منتظرم به قولت وفادار باشی،تو هرشب بر فراز آسمانی و از آن بالا جهان را می نگری چلچراغ های تو ستاره های نورانی هستند و شعله ات افتاب است و فرشی ابی داری که سرتاسر خانه ات را پوشانده است و ستاره های زیبا نقش های قالی ات هستند خورشید و ستارگان زیبایی این فرش رنگینند،پس باید باشی و هیچوقت از زیبایی شان نکاهی ،می خواهم امشب از تو قول بگیرم می خواهم بگویم اگر تو نباشی آسمان شب سیاه است فرش رنگین آسمان تیره است چلچراغ ها بدون تو نمی دانند خانه ی چه کسی را روشن کنند و خورشید اندوهگین است

آری دل آسمان شب بدون تو سکوتی دارد که هرگز شکستنی نیست تو مانند شمشیری هستی که سکوت شب را در هم می شکند

پس قول بده همیشه در دل آسمان تیره ی شب باشی و بدرخشی

نوشته ای از زهرا ترحمی،پایه سوم راهنمایی

امشب ستاره ها در سکوت جراغانی کرده اند ،ماه نیز گوشه ای از آسمان را از آن خود ساخته و با حوصله به تماشای ستاره ها نشسته است.گاهی به ماه حسودی می کنم و به صبر و سکوتش غبطه می خورم...
خدایا امشب من از تو خیلی دورم ،گرچه تو در ذره ذره هستی ، روح وجود می دمی اما قلبم در تاریکی جهل فرورفته و نور هدایتت را فروخورده است.می خواهم امشب از ماه قول بگیرم ،قول بگیرم که سلام مرا به تو که آن بالا هستی و نظاره ام می کنی برساند ،می خواهم قول بگیرم که حرف های نگفته ام را به گوش تو برساند ،اشک های نهفته ام را برایت مجسم سازد و نگاه ملتمسانه ام را برایت بفرستد.
من نیز در گوش او می گویم که اگر پیغامت را نرساند ،دیگر در حوض خانه ام اجازه ی آبتنی به او نمی دهم
خدایا لذت من از ته دل خندیدن نیست لذت من از ته دل نام تو را فریاد زدن است ای پناه بی پناهان!

نوشته ای از مرضیه حیدری،پایه سوم راهنمایی

مـــــــی خواهم امشبــــ از مــــــــاه قـــول بگیرمــ....

مطالب مشابه :

بوي ماه مهر...

امتحان املا و انشای دوم و سوم راهنمایی دی ماه 1391

مـــــــی خواهم امشبــــ از مــــــــاه قـــول بگیرمــ....

شعر ماه مهر

شیوه های نوین املا درمقطع ابتدایی