دولت رجائي و جنگ تحميلي
دولت رجائي و جنگ تحميلي
سجاد راعي گلوجه
مقدمه
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ساختار سياسي رسمي جامعه در دو جهت شكل گرفت. يك طيف را نيروهاي ميانه رويي تشكيل مي دادند كه دولت را در اختيار داشتند و مي كوشيدند روحيه انقلابي را تعديل و تلطيف كنند. طيف ديگر را نيز نيروهاي انقلابي در بر مي گرفتند كه در شوراي انقلاب و نهادهاي انقلابي حضور فعال داشتند و با تمام مسائل با ديد انقلابي برخورد مي كردند. بدين ترتيب، نوعي تعارض و حتي تضاد در ساختار سياسي جامعه جريان يافت و بخشي از فرصت هايي را كه بايد براي تثبيت نظام نوپاي جمهوري اسلامي و اصلاح ساختارهاي مختلف جامعه صرف مي شد، به خود معطوف كرد. در آن زمان، هنوز نظام سياسي به صورت كامل مستقر نشده بود و در نيمه هاي راه ايجاد و استقرار نهادها و تشكيلات مورد نيازش قرار داشت. البته، در اين ميان، بي تجربگي يا كم تجربگي دولتمردان نيز معضلي بود كه بر ديگر معضلات افزوده بود.
اوضاع نظامي كشور نيز از اوضاع سياسي بهتر نبود. ايران انقلابي، عوارض و پيامدهاي يك انقلاب تمام عيار را تجربه مي كرد و ساختار نظامي نيز در دوران گذار از نظام شاهنشاهي به ارتش انقلابي و اسلامي بود. پس از پيروزي انقلاب، ارتش شاهد تغييرات و تحولات كيفي و كمي بود. در واقع، بسياري از فرماندهان ارشد ارتش در آستانه پيروزي انقلاب و پس از آن از كشور فرار كردند، مردم بسياري از پادگان هاي نظامي را به ويژه در تهران تصرف كردند. بدين ترتيب نظم ارتش از هم پاشيد و با فرار سربازان، سلاح هاي بسياري نيز به دست مردم افتاد. پاك سازي نهادهاي نظامي نيز تحول ديگري بود كه موجب شد بسياري از اميران و افسران ارتش از كادر آن خارج شوند. البته، لازم است بازنشستگي اجباري، زنداني و اعدام شدن تعدادي از نظاميان ارشد ارتش را نيز به اين موارد بيفزاييم.(1)
پس از پيروزي انقلاب تا آغاز جنگ در سال 1359 نيز، كار بنياديني در راستاي تغيير سازمان و فرهنگ ارتش شروع نشده يا اگر آغاز شده بود تا اين زمان به نتيجه ملموسي نرسيده بود. اختلاف در ديدگاه ها و عقايد سياسي مقامات سياسي كشور كه به ارتش نيز تسّري يافته بود، عبور ارتش از دوران گذار و انتقال را با مشكلاتي روبه رو كرده بود.(2) در مجموع، اوضاع نظامي ارتش، در وضعيت نامنجسم، انفعالي و شكننده اي قرار داشت و انعكاس اين وضعيت در خارج از مرزها، ايران را كشوري ضعيف و آسيب پذير نشان مي داد.
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و رخدادهاي پس از آن، اين تصور را براي صدام حسين پديد آورد كه ايران ضعيف و آسيب پذير شده است. او استدلال كرد كه اين بهترين فرصت براي الحاق خوزستان به عراق و تغيير تصميمي است كه بر اساس قرارداد 1975 الجزيره درباره اروندرود گرفته شده است؛ بنابراين، به زمينه سازي هاي سياسي و نظامي گسترده اي مشغول شد. دولت عراق از تهديدهاي ناشي از صدور انديشه انقلاب اسلامي ايران كه متوجه كشورهاي اسلامي عربي بود، سود جست و با مبالغه و بزرگ نمايي آنها، بيشتر كشورهاي عربي را در جبهه واحدي عليه ايران گرد آورد. البته، بايد يادآور شد كه امواج تهديد كننده انديشه انقلاب اسلامي در ميان كشورهايي كه جمعيت شيعه داشتند، محسوس تر بود. درصحنه نظام بين المللي هم، غرب، به ويژه امريكا، در پي سرنگوني حكومت ژاندارم خليج فارس - محمدرضا پهلوي - و پيروزي انقلاب اسلامي ، منافع خود را به صورت روزافزوني در معرض تهديد مي ديد. در اين شرايط، امريكا و دولت هاي عربي تمايل داشتند كه دولت توتاليتر عراق، نقش ژاندارم جديد منطقه را ايفا كند؛ بنابراين، تأكيد صدام حسين به شعار ناسيوناليسم عربي، سياست مناسبي در اين راستا محسوب مي شد.(3)
عراق در پي تمهيداتي كه انجام داده بود، به تدريج از اوايل سال 1358، موضع تهاجمي خود را عليه ايران آشكار ساخت و از زمين، هوا و دريا تعرضات پراكنده اي را به تماميت ارضي ايران در نواحي مرزي آغاز كرد. اين تعرضات به طور پراكنده تا شهريور 1359 ادامه يافت، اما در اين زمان، شدت بيشتري يافت، به طوري كه در اواسط اين ماه، در اثر آتش توپخانه عراق عده اي از غيرنظاميان ايراني در مناطق مرزي كشته و زخمي شدند.(4) در نهايت، پس از ماه ها تجاوز و حملات پراكنده به حريم جمهوري اسلامي، در 31 شهريور 1359 هم زمان با نخستين هفته آغاز به كار دولت رجائي، عراق جنگ تمام عياري را عليه ايران آغاز كرد. بدين ترتيب، دولت رجائي با جنگ متولد شد. با اين مقدمه به بررسي ديدگاه ها، مواضع و عملكرد دولت وي در جنگ ايران و عراق مي پردازيم.
آغاز جنگ
هر چند وقوع جنگ قابل پيش بيني بود، ولي با توجه به شرايط بحراني سياسي و عوامل ديگر، مردم و مسئولان غافلگير شدند ؛ زيرا، با وجود تحركات فزاينده نظامي عراق در مرزها، تغيير چنداني در استراتژي نظامي و آرايش دفاعي نيروهاي ايراني صورت نگرفته بود. البته، در كنار علل سياسي، تحليل هاي نادرست برخي از فرماندهان نظامي و استنتاج نادرست آنها مبني بر عدم حمله عراق در آينده نزديك و اعلام اين موضوع به سلسله مراتب ارتش و بازگرداندن بخش درخور توجهي از نيروهاي مستقر در مرزها به پادگان هاي خود، در اين زمينه مؤثر بوده است. همين امر به خودي خود بيانگر ضعف ارتش ايران در برابر ارتش عراق بود.(5) از نظر سياست خارجي نيز، دولت ايران تمهيداتي را براي مقابله با تجاوز عراق انجام نداده بود ؛ بنابراين، هم در زمينه سياسي و هم در زمينه نظامي، واكنش دولت ايران، دفاعي و انفعالي بود و در واقع، ديگر فرصتي براي فرآيندسازي سياسي و نظامي وجود نداشت.
در اين زمان، قوه مجريه يا دولت دو بخش رياست جمهوري و نخست وزيري را شامل مي شد. ابوالحسن بني صدر به عنوان رئيس جمهور، فرماندهي كل نيروهاي مسلح و رئيس شوراي عالي دفاع، در زمينه
تصميم گيري هاي مربوط به جنگ نسبت به محمد علي رجائي به عنوان نخست وزير در مرتبه بالاتري قرار داشت؛ بنابراين، وظايف و حوزه تصميم گيري و عملكرد رجائي و دولتش متوجه تداركات جنگ؛ تأمين هزينه ها؛ رفع پيامدهاي منفي جنگ مانند بيكاري، اسكان آوارگان و مهاجرين جنگ؛ سياست خارجي جنگ و اموري مانند آن مي شد. در واقع، دو مقام عالي قوه مجريه (رئيس جمهور و نخست وزير) در زمينه جنگ، نظاميان، دفاع و ساير مسائل و امور نظامي وحدت نظر نداشتند و در انديشه و عمل، داراي اختلافات ماهوي بودند. بدين ترتيب، نخست ديد گاه هاي رجائي را در زمينه جنگ و نظاميان تبيين و ترسيم مي كنيم و سپس عملكرد دولت وي را در عرصه مسائل داخلي و سياست خارجي جنگ مورد بررسي قرار مي دهيم.
ديدگاه ها و مواضع رجائي درباره جنگ و نيروهاي نظامي
اصول و مباني انديشه رجائي وحدت و انسجام داشت و عامل و عنصر وحدت بخش آن، اصل توحيد بود. وي تمام مواضع و ديدگاه هاي خود را حتي در زمينه هاي سياسي و اقتصادي از اين اصل استخراج مي كرد. در واقع، نظريه و عمل توحيدي، محوري ترين و مركزي ترين انديشه شهيد رجايي بود؛ بنابراين مي توان منظومه فكري وي را يك منظومه ايدئولوژيك توحيد محور ناميد( 6) و استراتژي و نگرش وي را به جنگ نيز ايدئولوژيك و از ديدگاه كلي وي منبعث دانست. از اين نظر، مي توان گفت شهيدرجائي در نقطه مقابل ديدگاه هاي بني صدر و جناح ليبرال قرارداشت. بني صدر جنگ را فرصت ديگري براي مبارزه سياسي با جناح نيروهاي خط امام(ره) تلقي مي كرد. او با تكيه بر شعار تخصص گرايي و تعميم آن به نيروهاي نظامي، تكيه گاه اصلي خود را ارتش قرار داده بود و سعي مي كرد با نزديك كردن خود به نيروهاي نظامي كلاسيك، ابتكار عمل جنگ را به دست گيرد و با پيروزي در جنگ، ضمن ارتقاي موقعيت سياسي خود و جناح منتسب به آن در برابر رقباي سياسي ،(7) ادعاي كارآمد بودن شعار تخصص گرايي در عرصه نظامي را اثبات كند. در استراتژي وي، اقدامات نظامي و اهداف سياسي اش با هم در آميخته بودند. در نتيجه، وي از به كارگيري نيروهاي مردمي و انقلابي (سپاه و بسيج) در جنگ خودداري مي كرد و يا نسبت بدان تمايل چنداني نشان نمي داد .(8)
اصولاً افكار و بينش نيروهاي خط امام و نهادهاي انقلابي با افكار بني صدر و جناح منتسب به او چندان سازگاري نداشت. سپاه، كميته ها و بسيج، عمده ترين نيروهاي انقلابي و مردمي بودند كه با بني صدر رابطه خوبي نداشتند. البته، عكس اين رابطه نيز صادق بود. بني صدر با اختيارات كاملي كه در زمينه امور مختلف جنگ داشت، از تقويت و گسترش اين نيروها جلوگيري مي كرد. از جمله اين كه سلاح كم تري در اختيار آنها مي گذاشت يا اجازه شركت در عمليات نظامي عليه نيروهاي دشمن را به صورت مستقل به آنها نمي داد. اين اختلافات يكي از معضلات درخور توجه جنگ و از موانع هماهنگي و تشريك مساعي سپاه و ارتش بود. از طرف ديگر، اين دو نيرو توان آن را نداشتند كه بتوانند به تنهايي و به طور جداگانه وارد عمل شوند و به پيروزي دست يابند.(9)
استراتژي و نگرش نخست وزير نسبت به جنگ تا حدي در نقطه مقابل بني صدر قرار داشت. رجائي و كابينه اش در طيف نيروهاي خط امام و طرفداران نيروهاي مردمي و انقلابي قرار داشتند. به گفته وي : < جنگ تداوم سياست امريكا در مقابله با نظام جمهوري اسلامي و براي نابود كردن انقلاب اسلامي و خاموش كردن نور خدا مي باشد كه به كشور ايران تابيده است> .(10) او معتقد بود كه دولت عراق با برخورداري از حمايت هاي سياسي و نظامي امريكا، با بسترسازي هاي پردامنه و محاسبات و تحليل هاي رايج نظامي و سياسي جنگ را عليه ايران آغاز كرده است، اما از يك نكته و اصل مهم به كلي غافل است و توان درك و تحليل آن را ندارد و آن گفتمان عقيدتي ارزش محور حاكم بر جنگ و نقش نيروهاي مردمي در تعيين سرنوشت جنگ است. بدين ترتيب مشاهده مي شود كه وي به بُعد عقيدتي جنگ توجه ويژه اي داشت و معتقد بود كه با توسعه دايره سياسي - ايدئولوژيك در نيروهاي نظامي و در نهايت، ايجاد ارتش مردمي و مكتبي مي توان دشمن را شكست داد.(11) از نظر وي، جنگ تحميلي، جنگ كشور با كشور نيست، بلكه جنگ عقيده با عقيده است.(12) وي سپاهيان ايراني را در برابر نيروهاي عراقي، لشكريان اسلام مي ناميد و هدف آنها را از جنگ تحقق اسلام و آرمان هاي اسلامي و انسان سازي مي دانست.(13) رجائي براي ايمان نيز جايگاه ويژه اي قائل بود : < در اين جنگ، اگر تمام هواپيماها و سلاح هاي ما نابود شوند و ما دست خالي بمانيم، آن وقت است كه تازه جنگ ما شروع مي شود و ما با چنين ايماني كه داريم، صدام و اربابانش را دفن خواهيم كرد> .(14)
او ضمن تأكيد بر نقش و جايگاه ارتش، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي توجه ويژه اي داشت و آن را از بُعد ديگري مي نگريست. وي سپاه را پيش از آن كه يك نيروي نظامي صرف بداند، نيرويي ايدئولوژيك و انقلابي مي دانست و آن را به دليل برخاستن از بطن توده هاي مردم و همفكري كامل با انقلاب، اميدانقلاب و ارتش انقلاب مي ناميد.(15) در انديشه او، ارتش زماني مي توانست عملكرد قابل قبول و مثبتي را ارائه دهد كه در سايه آموزش هاي عقيدتي، با سپاه همگن و همسان باشد و تنها در اين صورت است كه مردمي مي شود. وي هماهنگي و وحدت بين نيروهاي نظامي را ضامن پيروزي در جنگ مي دانست.(16) در مجموع، ديدگاه ها، مواضع و سياست رجائي و دولتش در قبال جنگ تحميلي، آرمان گرا، مردمي، ايدئولوژيك و توحيد محور بود.
در ادامه مقاله، پس از تبيين انديشه و استراتژي رجائي درباره جنگ و نيروهاي نظامي و مقايسه مختصر آن با انديشه و استراتژي بني صدر، به تبيين عملكرد دولت وي در قبال جنگ، در دو بخش سياست داخلي و سياست خارجي مي پردازيم.
سياست داخلي دولت رجائي در قبال جنگ
دولت رجائي با جنگ متولد شد و از نخستين روزهاي كاري خود، به طور ناخواسته درگير مسائل و پيامدهاي جنگ بود. در اين گفتار، عملكرد دولت در زمينه هاي مختلف سياست داخلي مورد بررسي قرار مي گيرد :
الف) شوراي عالي دفاع و نقش رجائي
رجائي افزون برداشتن سمت نخست وزيري، عضو شوراي عالي دفاع نيز بود و از اين كانال نيز با جنگ در ارتباط بود. بر اساس قانون اساسي، شوراي مزبور هفت عضو داشت. آنها عبارت بودند از: رئيس جمهور، نخست وزير، وزيردفاع، رئيس ستاد مشترك، فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و دو مشاور به تعيين رهبر.(17) هر چند اين شورا در 20 ارديبهشت ماه 1359 به فرمان امام خميني (ره) تشكيل شده بود، اما تا 20 مهرماه 1359 عملاً كار خود را آغاز نكرد و از اي ن تاريخ به بعد، با فرمان مجدد امام (ره) مبني بر تشكيل اين شورا، جلسات آن به طور مرتب برگزار شد. وظيفه اين شورا، رسيدگي به امور جنگ، ايجاد هماهنگي ميان نيروهاي مسلح در جنگ، نظارت بر تبليغات و اخبار جنگي و تعيين سياست خارجي جنگ بود.(18) رجائي درمقام نماينده دولت در جلسات آن شركت مي كرد و به علت ديدگاه ويژه اي كه درباره جنگ داشت در تصميمات آن مؤثر واقع مي شد و گاهي در نبود رئيس (رئيس شورا)، رياست شورا را بر عهده مي گرفت. هاشمي رفسنجاني درباره مواضع و نقش رجائي در شوراي عالي دفاع مي گويد :
< [رجائي] به طور مرتب، در جلسات شوراي عالي دفاع شركت مي كردند و همان روحيه مقاومت و صلابت ايشان در كارها در شوراي عالي دفاع خيلي مؤثر بود. ايشان اصرار داشت كه به كارهايي كه خيلي مهم بود، ما بيشتر متكي باشيم به نيروهاي مردمي در جنگ. بيش از آن كه روش كلاسيك مورد نظر ما باشد، بايد نيروهاي داوطلب مورد توجه قرار گيرند. به اين حرف واقعاً معتقد بود كه مي زد و طرح هايي كه در زمان ايشان ريخته شد طرح هايي بر اين اساس بود .... اولين طرح پيروز ما كه آقاي رجائي در آن خيلي مؤثر بود، يعني در بنياد فكري اش، طرح عمليات شرق كارون بود كه نيروهاي عراق را در شمال آبادان به طور فاحشي شكست داديم و آن شروع كار ما بود. آقاي رجائي در اين جا خيلي سرمايه فكري و بحثي گذاشت... در اين شيوه جنگ، مرحوم آقاي رجائي حق و سهم دارد و در جا انداختن اين طرح در شوراي عالي دفاع و سپس به ميدان كشيدن اين شيوه> .(19)
ب ) اقتصاد جنگ
1) بودجه نظامي
بودجه جنگ از بودجه عمومي دولت تأمين مي شد و در اولويت قرار داشت. هر چند دولت رجائي با فقر منابع مالي روبه رو بود و كار خود را با 420 ميليارد ريال كسر بودجه آغاز كرد،(20) اما همه امكانات كشور را كه در حوزه اختيارات و تصميم گيري خود داشت در خدمت جنگ قرار داد.(21) در بودجه سال 1360 نيز، بيشترين اولويت ها از نظر آمار و ارقام مربوط به جنگ يا امور مربوط به جنگ بود. مانند بازسازي مناطق جنگ زده، ترميم خسارات وارده به تأسيسات اقتصادي، تأمين نيازهاي اساسي جنگ زدگان، ايجاد اشتغال و غيره .(22)
2) تشكيل ستاد بسيج اقتصادي كشور
عوارض ناشي از محاصره اقتصادي و سپس جنگ تحميلي، مشكلات اقتصادي بسياري را براي كشور پديد آورد و دولت را بر آن داشت تا تدابير ويژه اي را براي مقابله با آن اتخاذ كند. بدين منظور، هيئت وزيران در جلسه مورخ 5/7/1359 تأسيس ستاد بسيج اقتصادي كشور را تصويب كرد تا اين ستاد با توجه به شرايط خاص اقتصادي كشور تصميمات مقتضي را اتخاذ و آنها را از طريق سازمان هاي مسئول اجرا كند. اعضاي ستاد را وزيران وزارت خانه هاي نفت، صنايع و معادن، كار و امور اجتماعي، كشاورزي، كشور، نيرو، امور اقتصادي و دارايي، بازرگاني، دفاع، رئيس سازمان برنامه و بودجه، رئيس كل بانك مركزي ايران يا نمايندگان تام الاختيار آنان به رياست نخست وزير تشكيل مي دادند. البته، بايد يادآور شد كه بنا به تقاضاي دولت، عده اي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي نيز در اين ستاد و كميته هاي فرعي آن شركت مي كردند. اين ستاد از كميته هاي مختلف از جمله سوخت و انرژي، واردات، حمل و نقل، صنعت، كشاورزي، اشتغال و ارزاق تشكيل مي شد.
نخستين اقدام ستاد بسيج اقتصادي كشور در زمينه نحوه توزيع و سهميه بندي نفت، گاز و بنزين و بعد از آن، به دليل ناامني و در معرض تهديد بودن بنادر ايران، درباره ايجاد تسهيلاتي در زمينه تخليه باركشتي ها در بنادر امن ايران و بنادر بمبئي و كراچي بود. مدتي بعد، در تاريخ 19 آبان 1359، ستاد با توجه به چهارچوب سياست اقتصادي دولت و موقعيت جنگي كشور اقدام به سهميه بندي كالاهاي اساسي از جمله نفت، بنزين، قند و شكر، روغن، پودرهاي پاك كننده و غيره نمود و در اين راستا، كالا برگ هايي را چاپ و توزيع كرد.(23)
رجائي هدف و برنامه دولت را از اجراي اين طرح، توزيع ثروت و امكانات بيت المال به صورت مساوي و عادلانه بين مردم اعلام نمود. وي گفت: < از نظر كميّت، در رابطه با جنگ ما در بنادر با مشكلاتي روبه رو هستيم و از نظر واردات، در يك محدوديت قرار گرفته ايم، ولي از نظر كيفيت، ما از آن ابتداي انقلاب برنامه اي داشتيم كه اين زندگي مصرفي شديدي كه غرب بر ما تحميل كرده به تدريج به يك زندگي متعادل تبديل كنيم و حال يك توفيق اجباري است كه براي ما پيش آمده است> .(24)
كاهش درخور توجه صادرات نفت، از كار افتادن پالايشگاه آبادان و آسيب ديدن پالايشگاه هاي مهم ديگر مانند پالايشگاه تبريز، انسداد بنادر، كاهش درآمدهاي ناشي از واردات و صادرات كالاها و غيره، هم زمان با افزايش مخارج و هزينه ها، از مشكلات حاد اقتصادي كشور بود كه دولت مي كوشيد از راه هاي مختلف، به ويژه صرفه جويي، بخشي از آن را حل كند.(25)
ت ) اسكان آوارگان و مهاجرين جنگ
اسكان آوارگان و تأمين نيازهاي اساسي آنها از جمله مسائل مهم دولت بود. با تعرض همه جانبه عراق به قلمروي جمهوري اسلامي ايران، بيش از 5/1 ميليون نفر از ايرانيان به اجبار محل سكونت خود را رها و به مناطق امن تر مهاجرت كردند. در اين رابطه، شهيد رجائي نخست به پيشنهاد مسئولان رسيدگي به امور آوارگان استان خوزستان، ستادي را در نخست وزيري تشكيل و قول همه نوع همكاري ممكن را به مسئولان آن داد.(26) هم چنين، به تمامي استانداران ابلاغ كرد كه امكانات خود را براي اسكان آوارگان جنگ بسيج كنند. در اين راستا، آوارگان و مهاجرين جنگ به تناسب در استان هاي مختلف، به ويژه به دليل فرا رسيدن فصل سرما در استان هاي جنوبي كشور ساكن شدند.(27)
البته، پس از آغاز جنگ، مردم بخش درخور توجهي از آوارگان را اسكان دادند تا اين كه پس از چند ماه، بنياد امور جنگ زدگان در اواسط بهمن ماه 1359 تأسيس و وظيفه اسكان و تأمين نيازمندي هاي اساسي، آموزشي و ... مهاجرين را بر عهده گرفت و بدين منظور، اردوگاه هايي را با ظرفيت متوسط سه تا پنج هزار نفر براي اسكان مهاجرين، ايجاد كرد .(28)
ث ) تداركات و پشتيباني جنگ
از نخستين اقدامات دولت در اين زمينه، ايجاد دفتر پشتيباني استان خوزستان در نخست وزيري با هدف انجام امور پشتيباني و تداركاتي جنگ با روش هاي بهتر و سريع تربود.(29) از ديگر اقدامات آن مي توان به جذب و ارسال كمك هاي مردمي به جبهه هاي جنگ نيز اشاره كرد. از سوي ديگر، به دستور نخست وزير شركت هاي دولتي توليدكنندگان مواد غذايي مانند شركت شيلات براي تأمين نيازهاي جبهه كار توليد خود را با ظرفيت كامل ادامه دادند و ديگر تجهيزات و امكانات مؤسسات و شركت هاي دولتي كه قابل استفاده در جبهه هاي جنگ بودند، نيز بدين امر اختصاص يافتند. براي نمونه، بخشي از كشتي هاي تجاري يا صيادي براي حمل و نقل سپاهيان و مايحتاج آنها، در اختيار ارگان هاي نظامي قرار گرفتند.(30) يا تجهيزات و ماشين آلات راه سازي و مكانيكي تغيير كاربري پيدا كردند.
تهيه جنگ افزار و خريدهاي نظامي نيز از جمله وظايف دولت بود. البته، نظر رجائي دراين زمينه آن بود كه خريد و داشتن سلاح به تنهايي، حتي سلاح هاي پيشرفته، بدون داشتن فناوري آن، با انقلاب متناسب نيست و تنها متضمن منافع و عملي شدن خواست و اهداف امپرياليسم است . به گفته وي: < بايد ارتشي را پشتيبان انقلاب قرار بدهيم كه جنگ افزارش را خودش تهيه كند> .(31) اما اين حرف به اين معني نبود كه وي با خريد سلاح مخالف است، بلكه هدف غائي او خودكفائي از نظر تجهيزات و جنگ افزارهاي نظامي بود. به هر حال، بديلي كه دولت وي جايگزين كمبود يا نبود فناوري پيشرفته نظامي كرد، مردمي و ايدئولوژيك كردن جنگ بود. رجائي موازنه قدرت و ستيز با عراق و ابرقدرت ها را در ايمان مردم جست وجو مي كرد، نه در سلاح. بدين معنا كه ايراني نمي تواند دشمن را با سلاح هايي كه از خود او گرفته است، شكست دهد. وي در توجيه اين راهبرد مي گويد :
< به منظور مقابله هر چه بيشتر با دشمنان، طرح بسيج مردم براي مقابله با اين جنگ در طرح هاي دولت گنجانده شده است، چرا كه اين جنگ، جنگي نيست كه ظرف چند روز تمام شود و اين نه به لحاظ آن است كه عراق قدرت دارد و مي تواند براي مدتي در مقابل رزمندگان ما مقاومت كند، بلكه همان طور كه بارها گفته ام، اين عراق نيست كه با ما مي جنگد، بلكه ابرقدرتي مانند امريكاست. با اسلحه هاي متعددي كه ما در اختيار داريم تا پايان جنگ با اين ابرقدرت نمي توانيم مقابله كنيم. براي ما عراق خيلي زودتر از آنچه كه صاحب نظران تصور مي كنند به زانو در خواهد آمد، ولي دشمن اصلي ما امريكاست كه مي خواهد در اين جنگ فرسايشي اسلحه هاي ما تمام شود و ما را مجبور سازند تا نظر ايشان را بپذيريم> .(32)
ج) مشكلات داخلي ناشي از جنگ
وقوع جنگ مسائل و مشكلاتي را در عرصه هاي مختلف پديد آورد كه بخشي از امكانات و فرصت هاي دولت را به خود معطوف داشت. برخي از اين مشكلات عبارت بودند از :
1) تعطيلي كارخانه ها و مؤسسات صنعتي و مهاجرت شاغلان بخش هاي مختلف اقتصادي، صنعتي، اداري و مشاغل آزاد، بيكاري عظيمي را پديد آورد. در اين ميان، مهاجرت ميليون ها افغاني به ايران نيز اين بحران را دامن زد؛
2) كمبود كالاها، گراني و تورم افسارگسيخته؛
3) تشديد بحران قوميت ها در مناطق مستعد كشور ؛ مانند خوزستان، كردستان، بلوچستان تركمن صحرا و غيره با حمايت دشمنان ايران؛
4) فعاليت هاي مسلحانه گروه هاي ضدانقلاب با حمايت مالي و تسليحاتي عراق؛ و
5) اختلافات بين رئيس جمهور (بني صدر ) و نخست وزير (رجائي ) و به تبع آن جناح هاي منتسب به آنها در ساختار رسمي سياسي كشور.
سياست خارجي دولت رجائي در قبال جنگ
اقدامات و عملكرد دولت رجائي در بعد سياست خارجي در مقايسه با عملكرد داخلي آن چندان درخور توجه نبود. ارتباط با سازمان ها و مجامع بين المللي، تبليغات در عرصه بين المللي و واكنش به تلاش صلح هيئت هاي حسن نيت عمده ترين موضوعاتي هستند كه در ارتباط با سياست خارجي دولت رجائي در ارتباط با جنگ قابل بررسي مي باشند.
الف) سياست خارجي
سياست خارجي دولت رجائي در چارچوب گفتمان ارزشي خدا محور يا آرمان گرايي انقلابي قابل بررسي مي باشد. رجائي هنگام تقديم برنامه دولتش به مجلس، رويكرد سياست خارجي آن را براساس اصول نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي، انتقال مركز ثقل ديپلماسي از امريكا و اروپاي غربي به آسيا و افريقا، حمايت از جنبش ها و نهضت هاي آزادي بخش، به ويژه جنبش ها و نهضت هاي آزادي بخش اسلامي و جايگزيني استراتژي اتحاد با غرب با استراتژي عدم تعهد و غيره اعلام كرد .(33) در اين رويكرد، سياست خارجي بر اساس آموزه ها و موازين اسلامي و تحقق آرمان ها و ارزش هاي اسلامي، تنظيم شده بود و تلقي تصميم گيرندگان و مجريان سياست خارجي ايدئولوژيك بود و حيطه آن از منافع ملي فراتر بود. در واقع، اساس اين رويكرد تماس با ملت ها به جاي تماس با دولت ها بود كه از اين نظر، به انزواي بين المللي ايران انجاميد .(34) ايده و شعار صدورانقلاب نيز به نوبه خود به انزواي ايران دامن زد . دولت عراق در دوره تمهيد و زمينه سازي براي جنگ و توجيه اقدامات تجاوزگرانه خود پس از آغاز جنگ، از سياست آرمان گرايانه و صدور انقلاب ايران، نهايت بهره برداري سياسي و تبليغاتي را براي بسيج كشورهاي عربي عليه ايران، به عمل آورد.
دولت رجائي تا تيرماه 1360 به دليل عدم انتخاب وزير امورخارجه، با مشكلات فراواني روبه رو بود. از جمله اين كه سياست خارجي به حالت ركود در آمده بود و بيشتر سفارت خانه هاي ايران در كشورهاي خارجي و حتي كشورهاي اسلامي عضو جبهه پايداري عرب كه حامي ايران بودند، تعطيل شده بودند. در مجموع، وزارت امورخارجه به دليل نداشتن وزير به يك انقطاع سازماني دچار شده بود و بخش هاي مختلف اين وزارت خانه با از دست دادن ارتباط سازماني خود، از هماهنگي و انسجام لازم برخوردار نبودند .(35) تنها پس از عزل بني صدر، با انتخاب ميرحسين موسوي به سمت وزير امورخارجه ايران ( 36) اقداماتي براي رفع اين كاستي ها انجام شد كه آن هم با ماه هاي پاياني دولت رجائي مقارن بود.
فقدان سياست خارجي فعال و مناسب در نخستين ماه هاي جنگ، با فعاليت هاي گسترده ديپلماتيك عراق و مسافرت هاي متوالي ديپلماتيك سعدون حمادي، وزيرخارجه عراق و ملاقات هاي وي با سران كشورهاي مختلف جهان و جلب نظر مساعد و كمك هاي آنها به نفع كشور متبوعش مصادف بود. در اين ميان، كشورهاي خارجي حامي عراق، به ويژه امريكا بدون اين كه در معرض واكنش هاي سياست خارجي ايران قرار گيرند، با آسودگي خاطر سياست هاي خود را اعمال و اعلام مي كردند. در اين فضاي سياسي، امريكا اعلام كرد كه : < اين كشور به تمام كشورهايي كه از جانب ايران احساس خطر مي كنند ، كمك مي كند > . هرچند پيش از اين نيز، بيشتر كشورهاي دنيا عليه ايران و در واقع، انقلاب اسلامي اعلام موضع كرده بودند، اما فقدان سياست خارجي فعال آنها را بيش از پيش گستاخ كرد. تنها سوريه، ليبي و الجزاير تا حدي از ايران حمايت كردند. از ميان اين سه كشور نيز، در نهايت دولت سوريه اعلام كرد كه : < صدام يك عامل امپرياليسم است و نقش شاه سابق [محمدرضا پهلوي] را بازي مي كند> .(37)
مسئله ديگر در ارتباط با سياست خارجي جنگ، لزوم طرح آن در مجامع و سازمانهاي بين المللي بود. پس از آغاز جنگ ، دولت عراق سعي كرد با طرح آن در شوراي امنيت سازمان ملل متحد، ابتكار عمل را در دست گيرد و ايران را آغازگر جنگ معرفي كند، اما دولت ايران چنين كاري نكرد. تا پيش از تصويب قطع نامه479 شوراي امنيت درباره جنگ ايران و عراق، ايران بر اساس اين اعتقاد كه شوراي امنيت زائده وزارت امورخارجه امريكاست، دعواي خود را به شوراي امنيت عرضه نكرد.(38) رجائي شخصاً به عملكرد مجامع بين المللي اعتقاد و اميدي نداشت. به گفته وي : < ابرقدرت ها و مستكبرين، مجامع بين المللي را براي منافع خود به وجود آورده اند و يك كشوري مانند ايران اگر به اميد مجامع بين المللي و قراردادهاي بين المللي باشد هميشه محكوم به شكست است> .(39) اما در دومين ماه جنگ، دولت روش خود را تغيير داد و علي شمس اردكاني، نماينده دائم ايران در سازمان ملل، از شوراي امنيت خواست تا تجاوز عراق را دست كم براي حمايت از مشروعيت شوراي امنيت محكوم كند.
دستگاه ديپلماسي ايران از نظر تبليغات خارجي نيز در مقايسه با عراق، فعاليت به مراتب كم تري داشت و با توسل به آرمان گرايي، واقعيت هاي موجود در عرصه روابط بين المللي را تا حدي ناديده گرفت .
ب ) سفر رجائي به سازمان ملل متحد
نخستين نهاد بين المللي كه مسئوليت حفظ صلح و امنيت بين المللي را بر عهده دارد، شوراي امنيت سازمان ملل متحد است. بر اساس فصل هاي پنجم، ششم و هفتم منشور سازمان ملل متحد، به دليل وقوع تجاوز از سوي عراق، شوراي امنيت سازمان ملل متحد بايد به وظيفه خود مبني بر حفظ صلح و امنيت بين المللي عمل مي كرد.(40) بر اين اساس، در نخستين روز آغاز رسمي جنگ (31 شهريور 1359/22 سپتامبر 1980) كورت والدهايم، دبيركل وقت سازمان ملل متحد، ضمن مذاكره با نمايندگان دو دولت ايران و عراق در سازمان ملل، پيشنهاد كرد كه وي تلاش هاي خود را براي كمك به حل مسالمت آميز اختلافات دو كشور به كار بندد.(41) روز بعد، شوراي امنيت بنا به درخواست دبيركل سازمان ملل، تشكيل جلسه داد و در پايان، نخستين موضعگيري خود را در قبال جنگ ايران و عراق به صورت بيانيه زير صادر كرد :
< اعضاي شورا پس از مشورت با يكديگر عميقاً نگران آن اند كه اين برخورد (جنگ ايران و عراق ) مي تواند به طور جداً فزاينده اي گسترش يابد. از ايران و عراق مي خواهند به عنوان اولين قدم به سوي راه حل منازعه از كليه اقدامات مسلحانه و همه اعمالي كه ممكن است وضعيت خطرناك فعلي را وخيم تر كند، دست بردارند و اختلافات خود را از طريق صلح آميز حل نمايند. هم چنين، اعضاي شورا از پيشنهاد كاربرد مساعي جميله دبيركل حمايت مي نمايد> .(42)
دو طرف درگير در قبال اين بيانيه هيچ نوع واكنش جدي از خود نشان ندادند. به دليل ادامه جنگ، بار ديگر شوراي امنيت در 6 مهر 1359 (28 سپتامبر 1980)، تشكيل جلسه داد و قطع نامه 479 خود را كه نخستين قطع نامه شورا درباره جنگ عراق با ايران بود، صادر كرد.(43) عراق فوراً اين قطع نامه را پذيرفت، ولي دولت ايران در واكنش به آن اعلام كرد تا زماني كه تجاوز عراق عليه ايران ادامه يابد و نيروهاي عراق در داخل خاك ايران به تجاوز و اقدامات خراب كارانه خود ادامه دهند، نمي توانيم قطع نامه را بپذيريم و بدين ترتيب، از پذيرش آن خودداري كرد.(44)
قطع نامه 479 بيانگر موضع ضعيف شوراي امنيت در قبال جنگ بود؛ زيرا، در اين قطع نامه، ضمن ناديده گرفتن تجاوز عراق به قلمروي ايران و محكوم نكردن آن، به نقض تماميت ارضي و آتش بس نيز هيچ گونه اشاره اي نشده و از نيروهاي متجاوز نيز خواسته نشده بود كه به مرزهاي قبل از تجاوز عقب نشيني كنند .(45) با اين حال، نخستين واكنش هاي مهم ترين نهاد بين المللي حفظ صلح، هيچ اميدي براي برقراري صلح به دنبال نداشت .
دولت عراق با مشاهده موضع ايران، فرصت را براي بهره برداري تبليغاتي و جنگ طلب معرفي كردن ايران مغتنم شمرد و با طرح شروط زير، به ايران پيشنهاد صلح داد :
1. به رسميت شناخته شدن حقوق ارضي عراق از سوي ايران ؛
2. قطع مداخله ايران در امور داخلي عراق ؛
3. قول متقابل براي رعايت مناسبات حسن هم جواري ؛ و
4. بازگرداندن جزاير تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي كه در سال 1971 به تصرف ايران در آمده بودند به صاحبان برحق عرب آنها (را‡س الخيمه و شارجه ).(46)
دولت ايران در واكنش به شروط مزبور، آنها را محكوم كرد و تنها شرط پايان جنگ را عقب نشيني كامل نيروهاي عراقي از سرزمين هاي اشغالي ايران قرار داد.(47)
پس از اين كه قطع نامه 479 شوراي امنيت و شروط اعلام شده عراق از سوي دولت ايران رد شد ، دولت عراق با طرح جنگ طلبي ايران، تجاوزات خود را در قلمروي دولت ايران گسترش داد و بخش هاي ديگري از خاك ايران را به تصرف خود در آورد. در حالي كه جنگ با شدت تمام ادامه داشت، شوراي امنيت سازمان ملل طي مهرماه چندين جلسه خود را نيز به موضوع جنگ ايران و عراق اختصاص داد كه نتيجه اي در برنداشت.(48)
در طول دوره دولت رجائي، ايران كم ترين حضور را در سازمان هاي بين المللي براي اعلام مواضع و ديدگاه هاي خود داشته است. موارد معدود حضور آن نيز بر اساس عرف رايج ديپلماتيك نبوده و ويژگي انقلابي و آرمان گرايي بر آنها حاكم بوده است.
همان طور كه گفته شد دولت رجائي وزير امورخارجه نداشت و خود وي سرپرستي وزارت خانه مزبور را بر عهده گرفته بود؛ بنابراين، پس از طرح مسئله جنگ ايران و عراق در سازمان ملل متحد و ضرورت شركت نماينده ايران در جلسه شوراي امنيت، رجائي خود در 26 مهر ماه 1359 در را‡س هيئتي به آن سازمان سفر كرد و طي دوبار ديدار و گفت وگو با دبيركل وقت سازمان ملل و سخنراني در جلسه شوراي امنيت، مواضع و ديدگاه هاي دولت ايران را در قبال جنگ تبيين و تشريح كرد.(49)
رجائي با مشاهده ناكارآمدي شوراي امنيت سازمان ملل و فرصت طلبي و جنگ نظامي و تبليغاتي دولت عراق، به صراحت اعلام كرد كه ما قرارداد صلح را در خونين شهر با خون خود امضا خواهيم كرد .(50) بدين ترتيب، سفر رجائي به سازمان ملل اميد صلح را در پي نداشت؛ بنابراين، وي درباره انگيزه سفرش در چنين شرايطي گفت : < ما به عنوان اين كه در اين جنگ مورد تجاوز قرار گرفته و مظلوم هستيم، مي رويم تا چهره اين ظالم كافر را به جهانيان نشان دهيم> .(51) در مدت اقامت در نيويورك نيز، در ديدار با دبيركل سازمان ملل، در واكنش به اظهارات كورت والدهايم مبني بر اين كه اگر ايران قرباني جنگ و تجاوز است، چرا تاكنون شكايتي را به اين سازمان ارايه نكرده است ؟ پاسخ داد : < واقعيت اين است كه مردم مورد ستم، بر اساس تجاربي كه در چنين مواردي دارند، شكايت نمي كنند و مي گويند، اينجا محل ظالم هاست تا به اعمال آنها جنبه قانوني بدهد.... چرا كه مي بينيم شورا نتوانسته است كه حق مظلومان را بگيرد> . هم چنين گفت : < به نظر ما، شورا مرجع جدّي قابلي كه براي مردم كار بكند، نيست. من به خود حق مي دهم بگويم كه شايد شوراي امنيت احتياج به يك تجديد سازمان و قواعد داشته باشد. در حقيقت، به نظر مي رسد كه شوراي امنيت بيشتر يك مركز اطلاعاتي در جامعه جهاني است. حال آن كه دنياي ما نيازمند به يك دستگاه جدي اجرايي است تا در موقع لزوم، بتواند جلوي انحراف كساني را كه قدرت در دست آنهاست، بگيرد> 52 در جلسه شوراي امنيت نيز، با صراحت انقلابي طي يك سخنراني مستند و مستدل به علل تجاوز عراق به ايران، مواضع دولت ايران، سياست كشورهاي مختلف در قبال جنگ و افشاگري عليه حاميان دولت بغداد در جنگ عليه جمهوري اسلامي پرداخت. وي در بخشي از سخنانش گفت :
< شركت ما در اين شورا به منظور دادخواهي يا انتظار دفع تجاوز نظامي نيست . رجاء واثق داريم كه اولاً، شوراي امنيت با پذيرفتن حق وتو براي زورمندان و دارا بودن مشكلات ديگر، عملاً قادر به خدمت جدي به ملل محروم و مستضعف جهان نيست و ثانياً، تاريخ گذشته شورا بيانگر اين واقعيت است كه در مواردي هم كه شورا قادر به اتخاذ تصميمات اصولي تحت فشار افكار عمومي جهان گرديده، باز هم در اثر مخالفت يك يا چند ابرقدرت، ضمانت اجرايي براي تصميمات مزبور نداشته است ....
من صريحاً اعلام مي كنم ملت ما مصمم است حتي با دنبال كردن يك جنگ طولاني و مردمي نه تنها متجاوزين را سرجاي خود بنشاند، بلكه با اين عمل خود ملت برادر و مسلمان عراق را نيز به ماهيت رژيم ضدمردمي و نيز وابسته صدام هر چه بيشتر آشنا سازد و جوابي دندان شكن به امپرياليسم امريكا دهد كه مستقيم يا غير مستقيم به دولت بعث عراق كمك مي نمايد ...> (53)
در عمل سفر رجائي به سازمان ملل هيچ نتيجه و دستاورد ملموسي براي ايران در برنداشت و حتي موضعگيري تند و راديكال رجائي باعث وخيم تر شدن اوضاع و تعميق و تشديد خصومت شد. از اين تاريخ تا 22 ماه بعد، سازمان ملل در قبال جنگ ايران و عراق سكوت اختيار كرد و واكنش چنداني نشان نداد. در سايه اين سكوت طولاني، دولت عراق ضمن راه انداختن تبليغات دامنه دار براي جنگ طلب معرفي كردن ايران و مخدوش كردن چهره ايران در عرصه بين المللي، جنايات جنگي بي شماري را در جبهه هاي جنگ مرتكب شد و مواضع خود را در خاك ايران تحكيم كرد.(54)
ج) واكنش دولت رجائي به استراتژي آتش بس و مذاكرات صلح هيئت هاي حسن نيت
در كنار ادامه جنگ بين ايران و عراق، سازمان ها و مجامع بين المللي، كشورها و برخي از شخصيت هاي سياسي با نام هيئت هاي صلح يا حسن نيت فعاليت هايي را نيز براي برقراري آتش بس و صلح بين دو طرف درگير انجام دادند و با سفرهاي مكرر به دو كشور ايران و عراق كوشيدند به جنگ پايان دهند. عراق با مشاهده مقاومت غير منتظره ايران در جبهه هاي جنگ و براي سرپوش گذاشتن به جنايات و تجاوزگري هاي خود با بهره برداري تبليغاتي و سياسي در پنجم مهرماه 1359 اعلام كرد كه از هر نوع پيشنهاد صلح و ميانجيگري استقبال مي كند، اما مقامات ايراني قاطعانه اعلام كردند كه قبل از خروج كامل نيروهاي عراقي از همه سرزمين هاي اشغالي در خاك ايران هيچ گونه مذاكره اي را براي آتش بس و صلح نخواهند پذيرفت.
در اين قسمت، به طور خلاصه، به رفت و آمدهاي هيئت هاي ميانجيگري و مذاكرات انجام شده مي پردازيم :
1) سازمان كنفرانس اسلامي
سازمان كنفرانس اسلامي نخستين اقدام را در زمينه اعزام هيئت هاي صلح و حسن نيت انجام داد. وزيران خارجه كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي كه براي شركت در اجلاس سالانه مجمع عمومي سازمان ملل متحد در نيويورك به سر مي بردند، در تاريخ چهارم مهر 1359 (26 سپتامبر 1980)، به پيشنهاد كشورهاي ليبي و اندونزي جلسه فوق العاده تشكيل دادند. در اين جلسه، ضمن بررسي جنگ ايران و عراق، تصميم گرفته شد كميته اي به نام كميته صلح اسلامي تشكيل و مأمور ميانجيگري بين ايران و عراق براي پايان دادن به جنگ شود. بعدها، تشكيل اين كميته در سومين اجلاس سران كشورهاي اسلامي در كنفرانس طائف به تصويب رسيد.(55)
در تاريخ 7 مهر 1359 (28 سپتامبر 1980)، حبيب شطي، دبيركل سازمان كنفرانس اسلامي، همراه هيئتي به سرپرستي محمد ضيا ءالحق، رئيس جمهور پاكستان و عضويت ياسرعرفات، رئيس سازمان آزادي بخش فلسطين، به تهران و بغداد سفر كرد. در تهران، ابوالحسن بني صدر، رئيس جمهور وقت به هيئت اعلام نمود كه ايران براي پذيرش آتش بس دو شرط دارد:
1) عقب نشيني نيروهاي عراق از خاك ايران ؛ و
2) تعهد كامل عراق به عدم دخالت (مستقيم و غيرمستقيم ) در امور داخلي ايران.(56)
هم چنين، بني صدر به هيئت مزبور گفت : < ميانجيگري بين حق و باطل بي معناست و ايران در طرف حق قرار دارد > .(57) رجائي نيز به عنوان نخست وزير اعلام كرد : < ما ميانجيگري را نخواهيم پذيرفت. اين جنگ، جنگ با كشور نيست ؛ جنگ عقيده با عقيده است ما به هيچ وجه بحث سياسي و مذاكره و حسن نيت را به معناي كسي كه بخواهد ما را تشويق به مذاكره كند، نمي پذيريم> . (58) وي در واكنش ديگري، گفت : < چون ما از انقلابمان دفاع مي كنيم و عراق را نيز دشمن انقلابمان مي دانيم. تنها شهادت است كه ما را از صحنه نبرد خارج خواهد كرد. به همين جهت است كه ما به هيچ وجه بحث ميانجي و مذاكره و حتي حسن نيتي كه بخواهد ما را تشويق به مذاكره كند نمي پذيريم> .59 اما در بغداد، وضعيت متفاوت بود. صدام حسين براي انجام مذاكرات مستقيم يا غيرمستقيم هر سازمان بين المللي ابراز آمادگي كرد، هرچند در عمل، هيچ اتفاقي جز بهر ه برداري سياسي و تبليغاتي عراق از اين موضعگيري ها روي نداد. در 29 مهر 1359 (21 اكتبر 1980)، اعضاي هيئت مزبور بارديگر براي جلب رضايت ايران نسبت به كار كميته حسن نيت سازمان كنفرانس اسلامي به ايران آمدند. اين بار، حبيب شطي با امام خميني (ره) نيز ديدار و گفت وگو كرد .(60) امام (ره) در اين ملاقات اظهار كردند : < الان جنگ در ايران است و اين خود دليل تهاجم (عراقي ها ) برماست و اگر ما مهاجم بوديم درعراق بوديم> .(61) اين بار نيز، تلاش هاي هيئت حسن نيت سازمان كنفرانس اسلامي بي نتيجه بود و رجائي به حبيب شطي گفت : < هيچ گونه مذاكره و عملي قبل از خروج مزدوران عراقي از ايران انجام نخواهد گرفت > .(62) تنها نتيجه اين بود كه امام(ره) اعلام كردند سران كشورهاي اسلامي مي توانند براي مشاهده جنايت هاي صدام به ايران بيايند.
در 2 بهمن ماه 1359 حبيب شطي براي سومين بار به ايران سفر كرد. هدف وي از اين سفر متقاعد كردن سران جمهوري اسلامي ايران براي شركت در اجلاس 8 بهمن ماه 1359 سران سازمان كنفرانس اسلامي در طائف بود. اين نخستين اجلاس سازمان كنفرانس اسلامي پس از آغاز جنگ ايران و عراق بود كه ايران به دليل حضور صدام حسين از شركت در آن خودداري كرد. رجائي در پاسخ به تلاش هاي حبيب شطي گفت :
< با شركت صدام در كنفرانس، ما مطمئن شديم كه كشورهاي شركت كننده به ماهيت رژيم صدام پي نبرده اند؛ لذا، ما با عدم شركت در كنفرانس مي خواهيم اين سؤال را براي همه مسلمانان جهان مطرح كنيم كه آيا اجلاس سران سازمان كنفرانس اسلامي مي تواند تشكيل شود، بدون آن كه برادرانمان در جهان اسلام از آنچه بر سر مردم مسلمان و انقلابي ايران از دست صدام آمده است بي اطلاع باشند... صدام كه به ما تجاوز كرد، نه تنها بايد مورد سرزنش كشورهاي اسلامي قرار گيرد بلكه بايد از جامعه اسلامي نيز طرد شود > .(63)
در اين كنفرانس، براي نخستين بار موضع سازمان كنفرانس اسلامي درباره جنگ ايران و عراق در چارچوب قطع نامه اعلام شد. در اين قطع نامه، دوطرف درگير به آتش بس فوري و خودداري از به كارگيري زور دعوت شدند. هم چنين، در اين كنفرانس، هشت كشور به عنوان اعضاي كميته حسن نيت براي ميانجي گري به منظور پايان دادن به جنگ انتخاب و موافقت كردند كه در صورت نياز، نيروهاي اسلامي را براي نظارت بر آتش بس تشكيل دهند، اما دولت ايران با همان استدلال هاي پيشين خود مبني بر اين كه فقط در صورت عقب نشيني كامل نيروهاي عراقي به مرزهاي قبل از جنگ و عدم مداخله در امور داخلي ايران حاضر به پذيرفتن آتش بس و مذاكره است، از تصميمات اجلاس سران كنفرانس اسلامي استقبال نكرد و عملاً اين تلاش نيز بي نتيجه ماند.(64)
اما عدم استقبال دولت ايران از تصميمات كنفرانس طائف موجبات تعطيلي فعاليت هاي كميته حسن نيت اسلامي - كه بعدها به كميته صلح تغيير نام داد - را فراهم نياورد؛ بنابراين، پس از پايان كار كنفرانس، اين كميته فعاليت هاي ديگري را براي پايان دادن به جنگ آغاز كرد. هشت عضو كميته عبارت بودند از : روِساي جمهور كشورهاي گينه، گامبيا، تركيه، بنگلادش، پاكستان ، سنگال ، رئيس سازمان آزادي بخش فلسطين و دبيركل سازمان كنفرانس اسلامي. رياست اين كميته را احمد سكوتوره، رئيس جمهور گينه، بر عهده داشت. نخستين سفر كميته حسن نيت اسلامي به تهران و بغداد در 10 اسفند ماه 1359 انجام شد.(65)
در بغداد، به اعضاي كميته گفته شد كه نيروهايشان را از اراضي ايران خارج نخواهند كرد، مگر آن كه ايران به طور كامل حقوق اعراب و حقوق ملي عراق را به رسميت بشناسد. در ايران نيز، رجائي پس از دومين مرحله مذاكره با اعضاي كميته اعلام كرد كه جنگ تا اطمينان كامل از قطع تجاوز و محو آثار آن ادامه خواهد يافت .(66) كميته مزبور پس از پايان سفرش، نخستين طرح صلح خود را كه در آن مفادي چون احترام به تماميت ارضي، عدم تصرف اراضي با اعمال زور، آتش بس، عقب نشيني به مرزهاي قبل از جنگ و چگونگي استفاده دو طرف از آبراه شط العرب (اروند رود ) و نظارت ناظران نظامي سازمان كنفرانس اسلامي بر آتش بس و عقب نشيني گنجانده شده بود، ارائه داد. دولت ايران در پاسخ، خواستار عقب نشيني به مرزهاي بين المللي، حل و فصل اختلافات بر اساس قرارداد 1975 الجزيره و تعيين دادگاهي براي معرفي متجاوز و صدور حكم شد.
عراق نيز چند روز پس از واكنش ايران، ديدگاه هاي خود را به شرح زير اعلام كرد:
1) ايران طبق قوانين بين المللي و با هدف كشتيراني از شط العرب استفاده كند؛
2 ) قبول آتش بس، مشروط بر اين است كه ايران نيز اقدام مشابهي انجام دهد؛
3 ) قبل از توافق بر سر نكاتي كه جنگ را به وجود آورده، عقب نشيني امكان ندارد ؛
4) خطوط مرزي كه نيروهاي عراقي به آن عقب نشيني مي كنند مرز قانوني است؛ و
5) عراق آتش بس و عقب نشيني را تحت نظارت ناظران نظامي سازمان كنفرانس اسلامي مي پذيرد.
اعضاي كميته مزبور طي دو سفر ديگر به ايران و عراق، با ايجاد تغييراتي در طرح صلح اول، طرح ديگري را نيز ارائه دادند، ولي به علت اصرار دو طرف بر ديدگاه هايشان، فعاليت كميته صلح اسلامي نتيجه خاصي در پي نداشت .(67) تنها نتيجه ظاهري سومين سفر اعضاي كميته صلح اسلامي اين بود كه عراق رسيدگي به اصل تجاوز را پذيرفت .(68)
هرچند تلاش هاي سازمان كنفرانس اسلامي در سال هاي بعد نيز هم چنان ادامه يافت و در دوره نخست وزيري رجائي نيز، بار ديگر مسئله جنگ در 15 خرداد 1360 در دوازدهمين اجلاس وزيران خارجه سازمان مزبور در بغداد مورد بررسي قرار گرفت،(69) اما به علل بسياري از جمله جانبداري آشكار اعضاي سازمان از عراق و ناديده گرفتن حقوق ايران، فعاليت هاي دامنه دار سازمان كنفرانس اسلامي به نتيجه مثبتي منجر نشد و جنگ هم چنان ادامه يافت .
2) جنبش عدم تعهد
هم زمان با آغاز جنگ، هر دو كشور ايران و عراق در جنبش عدم تعهد عضويت داشتند و جنبش در واكنش به درگيري نظامي دو عضو خود، اقدام به تشكيل كميته حسن نيت مركب از نمايندگان دولت هاي كوبا، يوگسلاوي، الجزاير، زامبيا، هند، پاكستان و سازمان آزادي بخش فلسطين كرد . اعضاي كميته چندين بار به ايران و عراق سفر كردند و طي چندين اجلاس، درباره درگيري اين دو كشور بحث و مذاكراتي را انجام دادند، اما در مجموع، كميته مزبور نيز مانند سازمان كنفرانس اسلامي به دلايل مختلف، از جمله عدم قاطعيت و عدم محكوم كردن تجاوز آشكار عراق به قلمروي ايران و از طرفي اصرار هر دو طرف درگير بر مواضع و ديدگاه هاي خود، عملاً كاري از پيش نبرد و موفقيتي كسب نكرد .(70)
رجائي نخست به واكنش هاي جن
مطالب مشابه :
شهدای ارامنه
مردم در قطعه شهداي ارمني تبريز به پرور در قطعه شهداي ارمني جنگ تحميلي در تهران به
پایگاه های شکاری نهاجا به نام اسطوره ها
پايگاه دوم شكاري واقع در تبريز است و اين پايگاه نقش بسزايي در جنگ تحميلي داشت و حدود 35%
در اين نمايشگاه سعي شده است از اقلام مختلف استفاده شود
فرهنگي هنري شهرداري تبريز در طول هشت سال جنگ تحميلي در جبهه هاي مختلف حق عليه
روز شمار هفته اول جنگ تحميلي
روز شمار هفته اول جنگ تحميلي در ساعت 12 به وقت بغداد مركز فرماندهي جنگ در عراق تبريز
نرم افزار چند رسانه اي سردارشهيد «احد مقيمي» منتشر شد
خاطرات آزاده اي كه در اسارت حافظ کل قرآن جنگ و گنج. شهدای
برگزاري سلسله نشست هاي واگوئي بيش از نيم قرن مبارزه حق عليه باطل
مسلمان قبل از انقلاب در تبريز جنگ در ايام جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران
مديران موفق سخن مي گويند: آقاي يونس ژائله بنيانگزار شركت شيرين عسل
1341 در تبريز بدنيا آمده است ، دبيرستان را درتبريز گذرانده و با شروع جنگ تحميلي به جبهه
محمدكريم خان از حاكمان آتشبيگ
قاجار كه آن هنگام در تبريز مستقر بوده از حكومت در جبهههاي جنگ تحميلي، در
دولت رجائي و جنگ تحميلي
آبادان و آسيب ديدن پالايشگاه هاي مهم ديگر مانند پالايشگاه تبريز در قبال جنگ تحميلي
برچسب :
جنگ تحميلي در تبريز