معنی مصدر در لغت نامه دهخدا
محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جاي بازگشتن . (منتهي الارب ) (غياث ) (آنندراج ). جاي بازگشت . (ناظم الاطباء). جاي صادر شدن . (آنندراج ).
محل بازگشت از آب . (ناظم الاطباء).
جاي بيرون آمدن . (غياث ) (آنندراج ). محل برآمدن و محل صدور.
منشاء و اصل و بنياد و سرچشمه و منبع. (ناظم الاطباء). اصل چيزي . منشاء. بنيان . (از يادداشت مولف ).
-مصدر امري (کاري ، شغلي ) شدن ; به کاري يا شغلي قيام داشتن . مامور انجام کاري و وظيفه اي شدن .
سربازي که خدمت افسري (صاحب منصبي ) کند. گماشته .
(اصطلاح صرف ) اسمي که صفات و افعال آيد از وي . ج ، مصادر. (منتهي الارب ). کلمه اي که از آن افعال و صفات مشتق شود. (از غياث ). اسمي است که فعل از آن مشتق مي شود و بيرون مي آيد. (از تعريفات جرجاني ). در صرف عربي مصدر را اصل کلام مي دانند و گويند مشتقات چون افعال و صفات از مصدر مشتقند. مصدر کلمه اي است که دلالت بر حدوث فعل از فاعل و يا ثبوت آن در فاعل کند ولي بر زمان دلالت نداشته باشد.
المصدر اسم ما سوي الزمان من
مدلولي الفعل کامن من امن .
مصدر در عمل به فعل آن ملحق شود چنانکه اگر فعل متعدي است مصدر آن در فاعل و مفعول عمل کند و اگر لازم است تنها به فاعل اکتفا بنمايد. مصدر گاه دلالت بر حدوث فعل کند چون ضرب و گاه مبني ازبراي فاعل باشد چون عدل که بمعني عادل است در جمله «زيدٌ عدل ٌ» و گاه مبني ازبراي مفعول باشد. مصدر در لغت ظرف است از صدور و در اصطلاح اسمي است که دلالت بر حدث به تنها کند و افعال و اسماء فاعل و مفعول و صفات مشبهه از آن مشتق شوند و در زبان عرب مصدر عمل فعل خود راکند اگر فعل او لازم باشد مصدر فاعل تنها گيرد و اگرمتعدي مفعول هم گيرد البته اين عمل در صورت اضافه زيادتر خواهد بود و در صورت قطع از اضافه مطابق قياس است در صورتي که با الف و لام «ال' » استعمال شود عمل او کمتر خواهد بود مانند: اعجبني ضرب زيد عَمْراً. و «لولا دفع اللّه الناس ». (فرهنگ علوم نقلي تاليف سجادي ص 501). مصدرهاي عربي در اصل دو گونه اند: ثلاثي و رباعي ، و هر يک از آن دو خود دو گونه است : مجرد و مزيدفيه ; و بدين ترتيب چهار گونه مصدر در عربي ديده مي شود:
الف - مصدر ثلاثي مجرد، اين مصدر،سماعي و داراي اوزان بسيار است و مشهورترين آنها عبارتند از: 1- فِعالة، که بر حرفه و شغل دلالت دارد: زراعة، تجارة. 2- فَعَلان ، اضطراب و جنبش را مي رساند: غليان ، جَوَلان . 3- فُعال ، که گاهي بر صوت دلالت دارد:صُراخ ، و زماني معني درد را مي رساند: زکام ، صداع . 4- فِعال ، که بر امتناع دلالت مي کند: اباء. 5 - فَعيل ،که گاهي بر صوت دلالت دارد: طنين ، نعيق (بانگ زاغ )، و گاهي مسير و رفتار را مي رساند: رحيل . 6 - فُعْلة; که به رنگ دلالت دارد: خُضرة، حمرة. و اگر بر هيچ يک از معاني مذکور دلالت نداشته باشد غالباً بر اوزان زيرآيد: 1- فُعولة: سهولة، عقوبة. 2- فَعالة: فصاحة، سلامة. 3- فَعَل : فرح ، عطش . 4- فُعول : نزول ، خروج . 5- فَعْل : فهم ، صبر، امر. 6 - فُعْل : قرب ، شرب . 7- فِعْل : ربح ، حفظ. 8 - فِعَل : عظم . 9- فَعَلة: غلبة، عجلة. 10 - فَعْلة: رحمة، کثرة. 11 - فِعْلة: عصمة، فطرة. 12 - مَفْعَلة: مرحمة، مسالة. 13 - مَفْعِلة: معرفة، مرثية.
ب - مصدرهاي ثلاثي مزيد، اين مصدرها برخلاف مصادر ثلاثي مجرد قياسي هستند و عبارتند از: 1 - اِفعال : اقدام ، اعزام ، اخراج . 2 - تفعيل :تعليم ، تحصيل ، تسليم . 3 - مُفاعَلة: مصاحبة، مراجعة، مناظرة. 4- تفعّل : تعجب ، تصرف ، تشرف . 5 - تفاعل : تفاخر، تجاهل ، تصاحب . 6 - افتعال : اکتساب ، احترام ، انتظار. 7 - انفعال : انهدام ، انصراف ، انبساط. 8 - افعلال : احمرار. 9 - افعيعال : احديداب ، اعشيشاب . 10 - افعيلال : احميرار. 11 - افعنلال : اقعنساس . 12 - استفعال : استخدام ، استنصار.
تبصره 1 - در بابهاي افعال واستفعال ، اگر ماده فعل اجوف باشد حرف عله مي افتد وبه جاي آن تايي به آخر آيد که تاي عوض ناميده مي شود، چنانکه از «قام يقوم » به جاي «اقوام و استقوام »، «اقامة و استقامة» مي آيد.
تبصره 2 - مصدرتفعيل از ناقص و مهموزاللام و برخي از افعال سالم به جاي تفعيل بر وزن تفعله آيد: توطئة، تخطئة، تذکرة، تجربة، تجزية. تصفية.
تبصره 3 - مصدر باب مفاعلة علاوه بر وزن مفاعلة بر وزن فِعال نيز آيد: محاسبه و حساب ، معالجة و علاج ، مقاتله و قتال .
تبصره 4 - در بابهاي تفعل و تفاعل اگر ماده فعل ناقص (معتل اللام ) باشد حرف علة بر «ي » مبدل و حرف پيش از آن نيز مکسور مي گردد: تسلي و تعدي ، تماشي و تعاطي .
تبصره 5 - در باب افتعال اگر کلمه با يکي از حروف «ص ، ض ط، ظ» آغاز شود تاء افتعال به طاء بدل گردد:اصطلاح ، اضطراب ، اطّراد، اضطلام (از صلح و ضرب و طرد و ظلم )، و اگر با يکي از حروف «د، ذ، ز» آغاز شود تاء افتعال به دال بدل گردد، مانند: ادعا، ادکار، ازدواج (از دعو، ذکر و زوج ). و اگر معتل الفاء باشد حرف عله به تاء قلب و در تاء زائد ادغام گردد: اتحاد، اتفاق (از وجد و وفق).
ج - رباعي مجرد، مصدر آن داراي دو وزن است : فَعْلَلة و فِعْلال : زلزلة، زلزال .
د - رباعي مزيد، که سه باب است : 1 -تَفَعْلُل : تزلزل ، تدحرج .
2 - اِفْعِنْلال : احرنجام . 3 - اِفْعِلاّل : اقشعرار.
-مصدر ميمي ; مصدري است در عربي که با «م » آغاز شود و آن طبق قواعد ذيل ساخته شود: از ثلاثي مجرد بر وزن مَفْعَل آيد: منظر، مضرب ، مرمي . هفت کلمه از اين قاعده مستثني است : مجي ، مرجع، مسير، مصير، مشيب ، مرضي ، مقيل . اما از مثال واوي صحيح اللام مطلقاً بر وزن مَفْعِل آيد، خواه در مضارع مسکورالعين باشد و خواه مفتوح العين : مورد، موعد، موجل . از فوق ثلاثي مجرد يعني ثلاثي مزيد و رباعي مجردو رباعي مزيد، بر وزن مضارع مجهول آيد به ابدال حرف مضارع به ميم مضموم (= اسم مفعول همان فعل ): منحدر،مصطير، مزدحم .
مصدر در فارسي : در فارسي مصدر کلمه اي است که مانند فعل بر وقوع و حدوث و ثبوت دلالت کند يعني وقوع کاري يا دارا بودن يا نبودن و يا پذيرفتن يا نپذيرفتن صفت و حالتي را برساند، بدون زمان و بدون نياز به صيغه هاي ششگانه مانند: رفتن ، بودن ، شدن . و فرق آن با فعل اين است که فعل علاوه بر مفهوم مذکور بر زمان و شخص و نيز مفردو جمع نيز دلالت مي کند مانند «رفت » که بر انجام گرفتن کاري در زمان گذشته به وسيله يک تن غايب دلالت دارد در صورتي که در مصدر، زمان و شخص و مفرد و جمع مشخص نيست . مانند «رفتن » که هيچيک از آن مفاهيم سه گانه را نمي رساند. دستورنويسان نوشته اند علامت مصدر در فارسي آن است که در آخر کلمه تا و نون يا دال و نون باشد به شرطي که هرگاه نون را از آن بردارند فعل ماضي باقي بماند، مانند خواستن و رفتن و نهادن که بعد از حذف نون خواست ، رفت ، نهاد که سوم شخص ماضي مفرد است باقي مي ماند. اما بايد دانست که در فارسي بر خلاف برخي از زبانها مصدرها خود از مشتقات محسوبند و از ماده ماضي يا مضارع فعل گرفته مي شود چنانکه «تافتن » از «تافت » ريشه ماضي مشتق شده است و «تابيدن » از «تاب » يعني از ماده مضارع همان فعل . بسياري از افعال فارسي داراي دو مصدرند که يکي از ماده ماضي و ديگري از ماده مضارع مشتق مي شود: رُستن و روييدن ، رَستن و رهيدن ، جستن و جهيدن ، آوردن و آوريدن ، تافتن و تابيدن ،گداختن و گدازيدن . و گاهي سه مصدر يا بيشتر دارند: گسيختن ، گسستن ، گسليدن ، و خوابيدن ، خفتن ، خفتيدن ، خُسبيدن ، خُفسيدن . در فارسي گاهي اسمي را از زبان فارسي يا زبان ديگر مي گيرند و با افزودن پسوند «يدن » که يکي از نشانه هاي مصدر فارسي است مصدر مي سازند، مانندجنگيدن ، رزميدن ، انجاميدن ، ناميدن که از اسمهاي فارسي (جنگ، رزم ، انجام و نام ) گرفته شده اند. و بلعيدن ،رقصيدن ، طلبيدن ، قبولانيدن که از کلمات عربي (بلع، رقص ، طلب و قبول ) ساخته شده اند، و قاپيدن ، چاپيدن ، تپانيدن که از کلمات ترکي (قاپماق، چاپماق، تپماق) مشتق گرديده اند و کلمه «تلگرافيدن » که از کلمه «تلگراف » فرانسه ماخوذ است . اين گونه مصادر منحوت جزء مصدرهاي جعلي به شمار مي روند و برخي آنها را مصادر منحوت نيز ناميده اند.
تاريخچه و نشانه ها و کاربرد مصدر: 1 - در فارسي باستان ، صيغه مصدري در هر جمله که به کار رفته تابع فعل است يعني مصدر براي يکي از افعالي که داراي معانيي مانند فرمودن و يا رستن و شايستن باشد در حالت رايي (مفعولي ) واقع مي شود. در اين حال جزء اخير مصدر هميشه yianat است . اين جزء خود مرکب از دو قسمت است : يکي ماده آن که nat باشد و ديگر yia که جزصرفي کلمه در حالت رايي مفرد است . 2 - در زبان اوستايي ، يکي از نشانه هاي مصدر پسوند anN است که از اصل هندي و ايراني ant آمده و معادل ماده nat در فارسي باستان است . 3 - درمتون پهلوانيک پارتي (پهلوي اشکاني )، پسوند مصدر به سه صورت «تن ، دن ، ذن » ديده مي شود که هر سه صورت بازمانده همان پسوند yianat فارسي باستان است . 4 - در آثار مانوي مکشوف در تورفان که زبان پارسيک (پهلوي ساساني ) است پسوند مصدر به هر دو صورت «تن ، دن » وجود دارد. 5 - در متون پهلوي زردشتي ، همه جا مصدر به پسوند «تن » مختوم مي شود که از همان اصل yianat فارسي باستان آمده است . 6 - در زبان هاي سغدي که يکي از زبانهاي ايراني ميانه است ، مصدر مختوم به «تن » وجود ندارد. از وجوه مصدري اين زبان يکي همانند مصدر مرخم فارسي است مانند خواهم رفت ، توانم ديد. ديگري نوعي مصدر مختوم به «اک » که با اسم مصدرهاي فارسي مختوم به همين جزء معادل است مانند خوراک و پوشاک . 7 - در متون پازند که زمان تاليف آنها جديدتر از متن پهلوي و در قرون بعد از اسلام است پسوند مصدري درست مانند فارسي امروز «تن و دن » آمده است . از آنچه گذشت اين نتيجه به دست مي آيد که پسوند مصدر در زبان فارسي «ن » تنها نيست که به آخر فعل ماضي افزوده شده باشد، بلکه اصل آن «تن » است که ماده آن در فارسي باستان «-nat» بوده و در حالت رايي مفرد به صورت تنائي (yianat) به کاررفته است . از اين پسوند در دوره هاي بعد بر اثر تحولي که در اصوات زبان فارسي رخ داده جزء صرفي yia ساقطشده و همان ماده کلمه به جاي مانده است .
پسوند مصدري «تن » در تحول زبان فارسي باستان به فارسي ميانه (پارسيک - پهلوانيک ) در بعضي موارد طبق قاعده تبديل واکهاي همگونه (حروف قريب المخرج ) تاء به دال تبديل يافته و «تن » به صورت «دن » درآمده است و به اين طريق مصدرهاي مختوم به «دن » از مصدرهاي اصلي مختوم به «تن » حاصل شده است ، مانند ايستادن ، فرمودن ، رسيدن ، شدن ، آمدن . براي ذکر زمان اين ابدال ، برخي از محققان ، آن را مخصوص فارسي جديد يعني فارسي دري بعد ازاسلام شمرده اند، اما از روي قرائني مي توان حکم کرد که اين تحول در قرون قبل از اسلام وقوع يافته يا آغاز شده است . از اين بحث دراز به اختصار چنين نتيجه مي گيريم که : 1- پسوند مصدر در فارسي «تن » است که از اصل yianat فارسي باستان مشتق شده است . 2- اين جزء در بعضي موارد به موجب قانون همگونگي واکها (قريب المخرج بودن حرفها) تغيير يافته و تاء به دال بدل شده است . 3- در فارسي دري واکهايي که پيش از پسوند مصدر واقع مي شود يازده است که از آن جمله پنج مصوت (i ,< ,o ,a , ) و دو صامت آوايي (ن ، ر) و چهار صامت بي آوا (خ ، س ، ش ، ف ) مي باشد. 4- «ت » در اين پسوند بعد از صامت بي آوا به صورت اصلي مانده ، ولي بعد از مصوتها يا صامتهاي آوايي به «د» بدل شده است . (از تاريخ زبان فارسي تاليف پرويز ناتل خانلري ج 2 صص 239 - 247).
اقسام مصدر: مصدر در فارسي از جهات مختلف تقسيماتي دارد، چنانکه از حيث ساختمان به ساده و پيشوندي و مرکب و عبارت فعلي ، و از لحاظ اصالت به مصدر اصلي و مصدر جعلي تقسيم مي شود. اينک معروفترين اقسام مصدر به ترتيب حروف تهجي :
-اسم مصدر ; حاصل مصدر. رجوع به ترکيب و ماده حاصل مصدر شود.
-حاصل مصدر ; اسم مصدر. اسمي که حاصل معني مصدر دهد، چون : روش ، گفتار، دانايي . و رجوع به ماده حاصل مصدر شود.
-مصدر اصلي ; مصدري است که از اصل به عنوان مصدر به کار مي رود خواه از ريشه ماضي ساخته شده باشد يا از ماده مضارع ، مانند: خواندن ، نوشتن . مقابل مصدر جعلي . رجوع به ترکيب مصدر جعلي شود.
-مصدر بريده ; مصدر مرخم . مصدر مخفف . رجوع به ترکيب مصدر مرخم شود.
-مصدر بسيط ; مصدر ساده . رجوع به ترکيب مصدر ساده شود.
-مصدر به صورت عبارت فعلي ; مصدري است مرکب از دسته اي از کلمات که از مجموع آنها معني واحدي حاصل مي شود و غالباً معادل با مفهوم يک فعل ساده يا يک فعل مرکب است . اين تعريف شامل عبارتهايي است که داراي شرايط زير نيز باشند: الف - بيش از دو کلمه باشند. ب - يکي از مجموع کلمات عبارت ، حرف اضافه باشد. ج - مجموع عبارت ، معني مجازي داشته باشد يعني مفهوم صريح هيچ يک از اجزا مراد نباشد يا به ذهن شنونده نيايد، چون : از پاي درآمدن ; افتادن . به اتمام رساندن ; پايان دادن . برپاي کردن ; نصب کردن . از سر گرفتن ; آغاز کردن .از دست رفتن ; گم شدن ، مردن . در ميان نهادن ; گفتن ، مطرح کردن .
يادآوري - در برخي از عبارتهاي فعلي ، گاهي حرف اضافه حذف و در نتيجه ، آن عبارت فعلي با فعل مرکب شبيه و يکسان مي شود، مانند: «فريادخواندن » به جاي «به فرياد خواندن » و «فرياد رسيدن » به جاي «به فرياد رسيدن » و «سر بردن » به جاي «به سر بردن ». (از تاريخ زبان فارسي ج 2 صص 315 - 319).
-مصدر پيشوندي ; مصدري است که با افزودن يکي از پيشوندها به اول مصدر ساده پديد آيد. پس از متروک شدن پيشوندهاي زبانهاي کهن ، پيشوندهاي تازه اي براي برخي از افعال برگزيدند. اين پيشوندها اغلب حرف اضافه يا قيد مي باشند. پيشوندهاي فعلي يا مصدري فارسي دري عبارتند از: اندر، ب' ، باز، بر، در، فرا، فراز، فرو، فرود، وا. در مثالهاي : اندرکردن ، به معني داخل کردن ، در چيزي پيچيدن . ببودن ، در معني شدن ، برسيدن ، در معني تمام شدن . بازکردن ; تلافي کردن ، رد کردن ، ستردن . برکردن ; بالا بردن . برکشيدن ; ترقي دادن . برنشستن ; سوار (اسب ) شدن .درکردن ; در ظرفي چيزي ريختن . فراکردن ; بر هم نهادن ،نزد کسي فرستادن ، فرازآمدن ; نزديک شدن ، رسيدن . فروکردن ; گستردن ، پايين بردن . فرودآوردن ; پايين آوردن ، منزل دادن کسي را با احترام . واخواستن ; بازخواستن ، بازگرفتن . واداشتن ; به انجام کاري گماشتن و ملزم ساختن ، ناگزير کردن کسي را بر کاري . و رجوع به ترکيب مصدرساده و مصدر مرکب شود.
-مصدر تام ; مصدري است که حذفي در آن صورت نگرفته باشد، مانند: نشستن ، برخاستن . مقابل مصدر مرخم يا مخفف . رجوع به ترکيب مصدر مرخم شود.
-مصدر جعلي ; مصدري است که در اصل مصدر نيست و با افزودن نشانه «يدن » و «انيدن » به آخر اسم فارسي يا عربي و جز آن پديد آيد: آغازيدن (آغاز + يدن )، طلبيدن (طلب + يدن )، قبولانيدن (قبول + انيدن )، ترقيدن (ترقي + يدن ) (واترقيدن مقابل ترقيدن ، تنزل ). مصدر جعلي را مصدر صناعي و مصدر منحوت نيز گفته اند.
-مصدر ذووجهين (دوگانه ) ; مصدرهايي هستند که افعال آنها گاهي به صورت لازم و گاهي به صورت متعدي به کار مي روند، مانند: شکستن ، ريختن ، سوختن : شيشه شکست (لازم )، بابک شيشه را شکست (متعدي ).
-مصدر ساده (بسيط) ; مصدري است که ماده يا بن آن از يک ماده حاصل شده است يعني داراي اجزايي نيست که بتوان آنها را جدا کرد و در ترکيب با جزيي ديگر به کار برد، مانند: آمدن ، رفتن ، فرستادن ، نوشتن . البته اين مصدرها را به اعتبار صورتي که در فارسي دري دارد ساده خوانند وگرنه بيشتر آنها در زبانهاي ايراني باستان خود از اجزايي مرکب شده اند چنانکه مصدر «آمدن »از mag+a و مصدر «نوشتن » از siap+in ترکيب يافته اند. (از تاريخ زبان فارسي تاليف خانلري ج 2 ص 255 و 256). و رجوع به ترکيب مصدر پيشوندي و مصدر مرکب شود.
-مصدر صناعي ; مصدر جعلي . رجوع به ترکيب مصدر جعلي شود.
-مصدر لازم ; مصدري است که فعل آن به مفعول بيواسطه نياز نداشته باشد، مانند: نشستن ، خنديدن ، خفتن .
-مصدر متعدي ; مصدري است که فعل آن علاوه بر فاعل ، به مفعول بيواسطه نيز نيازمند باشد. مصدر متعدي خود دو گونه است : 1- سماعي ، يعني مصدرهايي که در اصل متعدي هستند، مانند: خوردن ، نوشتن ، گرفتن . 2- قياسي ، يعني مصدرهايي که در اصل لازمند ولي با افزودن «اندن » يا «انيدن » به آخر ماده مضارع آنها متعدي مي شوند، مانند: گرياندن و گريانيدن ، لغزاندن و لغزانيدن ، که در اصل گريستن و لغزيدن و هر دو لازم مي باشند.
-مصدر متعدي دومفعولي ; در برخي از مصدرهاي متعدي نيز مانند مصدرهاي لازم به ماده مضارع ، «اندن » و «انيدن » افزوده مي شود، در اين صورت فعل جديد علاوه بر مفعول بيواسطه به مفعول بواسطه نيز نياز خواهد داشت و بدون آن دو، معني جمله ناقص خواهد بود، از اين رو دومفعولي ناميده شده اند، مانند: «خوردن » که خود متعدي است و با افزودن «اندن » و «انيدن » به ماده مضارع آن (خور) به صورت «خوراندن » و «خورانيدن » درمي آيد که هم مفعول بيواسطه و هم مفعول بواسطه لازم دارد: هوشنگ سيب را خورد. مادر سيب را به هوشنگ خوراند (خورانيد).
-مصدر مخفف ; مصدر مرخم . مصدر بريده . رجوع به ترکيب مصدر مرخم شود.
-مصدر مرخم ; مصدري است که نون آخر آن حذف شده باشد، مانند: نشست و برخاست ، گفت و شنود، که در اصل نشستن و برخاستن و گفتن و شنودن بوده است . مقابل مصدر تام . مصدر مرخم را مصدر مخفف و مصدر بريده نيز ناميده اند.
-مصدر مرکب ; مصدري است که از دو کلمه مستقل ترکيب يافته باشد و از مجموع آن دو، معني واحدي به ذهن القا شود. کلمه اول ، اسم يا صفت است و تغيير نمي پذيرد و صرف نمي شود، و کلمه دوم ، فعل يا مصدر است که صرف مي شود و آن را همکرد خوانند، چون : خوار داشتن ،حاصل آوردن ، رنج بردن ، سوگند خوردن ، پهلو زدن ، رضا دادن ، وطن ساختن ، آواز کردن ، رنج ديدن ، خشم گرفتن ، که دو ترکيب نخستين يعني «خوار داشتن » و «حاصل آوردن »از صفت و همکرد و بقيه از اسم و همکرد پديد آمده اندو در هيچ يک از آن مصدرها دو جزء تشکيل دهنده معني مستقل و اصلي خود را حفظ نکرده اند، بلکه از مجموع آن دو، معني سومي به ذهن متبادر مي شود. (از تاريخ زبان فارسي ج 2 صص 269 - 290).
يادآوري - نوعي مصدر مرکب هم هست که از اسم و ضمير شخصي و فعل همکرد ترکيب مي شود، مانند: خوشش آمدن ، بدش آمدن ، لجش گرفتن ، شرمش آمدن ، رحمش آمدن ، خوابش گرفتن ، خوابش بردن ، سردش شدن ، گرمش بودن ، خشکش زدن .
-مصدر منحوت ; مصدر جعلي . رجوع به ترکيب مصدر جعلي شود.
مطالب مشابه :
نام های اصیل ایرانی به همراه معنی
نام های اصیل ایرانی به همراه معنی. سحر و جادو ، حيله و اسم يکي از قهرمانان ايران زمين
اسم ها و معنی آنها
هرچی که بخوای εїз ♤ ♣ ♧ ♥ღ • *ღ ツ - اسم ها و معنی آنها - رقیه : سحر،افسون
معنی مصدر در لغت نامه دهخدا
نسیم سحر :::: - معنی مصدر در لغت نامه دهخدا المصدر اسم ما سوي الزمان من مدلولي الفعل کامن من
س مثل سی... س مثل سارا!
سارا به معنی زن والا مقام٫ الهه و یا شاهزاده در زبان عبری اسم فرزندانم اینجا سحر است.
معنی اسم شخصیت های سونیک
سلام من سحر هستم و13 سال دارم واین وب را فقط مخصوص طرفداران سونیک و پسر های سگا گذاشتم وبا
معنای برخی از اسامی دختر ترکمن و زیباترین نامهای ترکمنی
- آرتیق گل به معنی بیکه، اراز سلطان و نظیر این اسم ها. (اراز آی به معنی ماه سحر گول : گل
معنی اسم اعضای دابل اس و معنای اسم دابل اس
انتي انتي دابل اس - معنی اسم اعضای دابل اس و معنای اسم دابل اس (خوشا به حال سحر )
اسم هایی زیبا برای دخترانی زیبا
اسم هایی زیبا برای دخترانی (سحر-دلربایی کردن) برخی اسم های زیبا که معنی آنها را نمی دانم:
معاني با بهاي ثلاثي مزيد
نسیم سحر :::: - معاني با بهاي ثلاثي مزيد - امیدوارم این وبلاگ همچون نسیم سحری احساس آرامش و
معنی اسم « کورنلیوس فاج »
هری پاتر - معنی اسم « کورنلیوس فاج » کورنلیوس اُسوالد فاج / وزیر اسبق سحر و
برچسب :
معنی اسم سحر