هنر در قرون وسطی 2 ( معماری )
معماري گوتيك عالي ترين كاميابي انسان قرون وسطي بود. افرادي كه دليرانه آن طاق هاي قوسي وزين را بر چند عدد پايه سنگي استوار ساختند، علم خود را از هر حكيم قرون وسطايي كامل تر و دقيق تر فرا مي گرفتند و موثرتر بيان مي داشتند. بناي نوتردام، با آن خطوط و هماهنگي صور، حكم شعري را دارد به مراتب بزرگ تر از كمدي الاهي دانته.
سبك گوتيك از فرانسه سرازير شده و رو به سوي انگلستان، سوئد، آلمان و اسپانيا نهاد و سرانجام وارد ايتاليا شد..... كليساهاي جامع، تمام وجوه خود را در راه جنون گوتيك پرستي خرج كردند و تقريبا موجبات ورشكستگي را فراهم آوردند.
بر اثر تكاملي بغرنج و در عين حال بسيار جالب، سبک باسيليكاي ساده ابتدا به شكل كليساي جامع رومانسك، و سپس به اسلوب گوتيك درآمد. ( با تعبيه دو بازوي همانند در جناحين شبستان و راهروها، مقطع طرح را به صورت يك صليب لاتيني درآوردند ) و مساحت زير بنا را به تدريج وسيع تر كردند.
نكته اي كه همواره در ساختمان كليساي مسيحي مراعات مي شد آن بود كه بايد رو به مشرق ( اورشليم ) باشد.
براي افزايش بر ابهت نماي باختري كليسا در دو طرف آن برج هايي بنا مي كردند. قدمت برج به همان اندازه است كه سوابق تاريخ. در دو سبك رومانسك و گوتيك از اين بنياد معماري نه فقط براي نصب ناقوس ها بلكه براي تقويت در برابر فشار جنبي نماي عمارت و فشار طولي راههها استفاده مي شود. معماران گوتيك، كه دلباخته بالا بردن بناهاي عمودي بودند، در صدد افزودن مناره مخروطي شكلي بر سر هر يك از برج ها برآمدند; اما در اين راه چندان توفيقي حاصل نشد، همان طور كه در شهرهاي شمالي، نوك تيزمنارهها همه جا برافراشته مي شد، همان سان در شهرهاي ايتاليا در همه جا برج ناقوس كليساها تجلي مي كرد.
مهمترين مشكل در معماري رومانسك و گوتيك عبارت از آن بود كه به چه طريق سقف را بر جا نگاه دارند.
كليساهايي كه در اوایل رواج سبك رومانسك ساخته مي شدند معمولا داراي سقف هايي از چوب بلوط بودند. تا قرن دوازدهم تقريبا تمامي كليساهاي بزرگ داراي سقف هايي از آجر و سنگ بودند و وزن اين سقف ها نشانگر جريان تكامل معماري اروپاي قرون وسطي بود. قسمت اعظم سنگيني سقف معمولا بر ستون هايي وارد مي آمد كه در جناحين شبستان قرار داشت. به همين سبب لازم شد كه اين ستون ها را تقويت يا اضافه كنند; براي انجام اين مقصود يا چندين ستون را به هم متصل ساختند و به صورت دسته ستون درآوردند، يا به جاي آنها مجردي هاي عظيمي از آجر و سنگ احداث كردند..... در چنين حالتي چشم، هنگام تماشاي داخله كليسا همه چيز را عمودي احساس مي كرد و اين يكي از عالي ترين مميزات دو سبك معماري رومانسك و گوتيك محسوب مي شود.
طاق قوسي، تاج افتخار معماري قرون وسطايي شد. با فكر ايجاد طاقي، كار بناي سقف هاي بزرگ به مراتب آسان تر و عملي تر از دوراني شد كه از سقف الواري يا فرسب استفاده مي كردند. ... و همين طويل تر شدن ميله ستون، خود بر بلنداي نفسگير خطوط كليساي جامع افزود.... اين طاق و تويزه يا به اصطلاح گرده ماهي، ازويژگي هاي اصلي دوره تكامل معماري قرون وسطي گرديد.
به اين نحو، در عرض ده يا بيست يا يكصد سال، مرحله به مرحله، كليساهاي جامع، عليرغم قوه جاذبه، براي تجليل پروردگار سر برافراشتند. هر زمان كه يكي از آنها براي استفاده مردم آماده مي شد، طي تشريفات و شعايري كه نخست كشيشان، اعاظم روحاني، زايران، جهانگردان، و همه مردم شهر را گرد آورده و آن را وقف راه حق مي كردند. ساليان دراز لازم بود تا داخل و خارج كليساي جامع را تكميل كنند و آن را به هزاران نوع زيورهاي مختلف بيارايند.
در طي چند قرن متمادي، مردم بر فراز مدخل هاي تزييني، پنجرهها، سرستون ها، و ديوارهاي آن، تاريخ و اساطير منقوش و حجاري شده دین خود را مي ديدند و از اين طريق با داستان خلقت، هبوط آدم و واپسين داوري، زندگي پيغمبران، آلام و معجزات قديسان، تمثيلات اخلاقي دنياي جانوران، اصول جزمي عالمان الاهي، و حتي تجريدات فلاسفه آشنا مي شدند; جمله اين نقوش حكم صفحاتي از يك دايرهالمعارف سنگي را داشتند كه از جنبههاي مختلف مسيحيت حكايت مي كردند.
يك نفر مسيحي مومن ميخواست، وقتي از جهان مي رود، جسدش را در جوار آن ديوارها، يعني جايي كه شياطين جرئت تردد در آنجا را ندارند، به خاك سپرند. از اين پس مردمان، نسل به نسل، براي عبادت قدم به ساحت كليساي جامع مي نهند; نسل به نسل از كليسا گذشته به سوي آخرين اقامتگاه خود، يعني گورستان، روان مي شوند. كليساي جامع، آن بناي خاكستري رنگ، در ميان سكوت و آرامشي كه از سنگ مي تراود، بر آمد و رفت آنان نظاره مي كند تا آنكه خود دين نيز، در بزرگترين مرگ ها، راه وادي عدم پويد و آن ديوارهاي مقدس، طعمه ديو حريص زمانه شوند، يا با خاك يكسان گردند تا از خرابههاي آنها معابد جديدي براي خداياني جديد سر بردارد.
رواج سبك رومانسك در اروپا:
در ونيز نفوذ بيزانسي ادامه يافت. شايد از طريق ونيز و جنووا يا مارسي، اسلوب بيزانسي، كه عبارت از نصب گنبدهايي بود كه طاق ضربي آنها روي بناي نيمه يوناني و صليب مانند قرار داشت، وارد خاك فرانسه شد.
تا كنون هيچ تعريفي از يك سبك معماري نكرده اند كه جامع و مانع باشد. كارهاي بشري مثل آثار طبيعت از تعميم گريزان است و در برابر كليه نظامات مي كوشد تا شخصيت خود را به منصه بروز بگذارد. پس بياييد طاقي مدور، مجردي ها و ديوارهاي كلفت، پنجرههاي باريك، وجود يا عدم پشتبندها، و كثرت خطوط افقي را از ويژگي هاي سبك رومانسك بدانيم و ضمنا متوجه باشيم كه اين قاعده كلي مستثنياتي نيز دارد.
رهبانان ايتاليايي در هنگام مهاجرت به فرانسه، آلمان، و انگلستان سبك هاي متداول رومانسك را با خود به اين كشورها سوغات بردند. احتمالا به همين علت بود كه بيشتر صومعههاي فرانسه به اسلوب رومانسك ساخته شد، چنانكه در فرانسه اين سبك معماري نام ديگرش سبك صومعه اي شد.
نواحي جنوبي فرانسه هنوز داراي كليساهاي بسياري است كه به سبك رومانسك ساخته شده اند. در اين نواحي ريشههاي سنت هاي كهنسال رومي همان قدر در هنر نيرومند بودند كه در حقوق و به همين سبب نيز توانستند تا مدت ها در برابر اسلوب بربري گوتيك كه از شمال متوجه جنوب شد دوام آورند.
در مطالعه كليساهاي فرانسه جنوبي، عاملي كه ناگهان انسان را دچار حيرت مي سازد پيروي از نوعي روش اكسپرسيونيسم در پيكرتراشي است، به اين معني كه هنرمندان اين صفحات در آثار خويش، به جاي تقليد از يك موجود يا منظر، سعي كرده اند احساسي را در دل بيننده زنده كنند. مسلما در اينجا غرض پيكرتراش بيشتر انداختن هراس در دل مردم و ايجاد رعب در مخيله آنها بوده است تا برجسته ساختن خطوط ساختمان..... در واقع در اينجا بود كه سبك رومانسك نورمان قدم به عرصه وجود نهاد، و اساس اتكاي هنرمند در موثر ساختن اين شيوه، عظمت و شكل ساختمان شد نه تزيينات آن.
- سبك نورمان در انگلستان:
طرح معماري انگليسي نورمان در واقع شعبه اي از سبك اصلي رومانسك بود. در سبك انگليسي نورمان، به تقليد از نمونههاي فرانسوي، سقف بنا بر روي طاقي هاي مدوري قرار داشت كه متكي به مجردي هايي كلفت و ديوارهايي حجيم مي شد، منتهاي مراتب تفاوت در اين بود كه در انگلستان، سقف بناها قاعدتا از چوب بود.
هنگامي كه سقف را از سنگ مي ساختند معمولا ديوارها تا 3 متر ضخامت داشتند. سبك انگليسي نورمان بيشتر سبك صومعه اي بود و در اماكني دور افتاده پديدار شد نه در خود شهرها. در اين گونه كليساهاي جامع، به علت رطوبت هواي انگلستان، حجاري خارجي بنا بسيار معدود بود و حتي بر سر ستون ها چندان تزييني ديده نم يشد; اگر حجاريهايي هم به عمل مي آمد، چندان تعريفي نداشت. از لحاظ حجاري، انگلستان هرگز به پاي ديگر كشورهاي اروپايي نرسيد، اما در تمام اروپا كمتر برج هايي را ميتوان سراغ گرفت كه از نظر عظمت يا نماي پرشكوه يا ساختمان مجلل به پای آنها برسد.
- تكامل سبك گوتيك
سبك گوتيك از فرانسه سرازير شده و رو به سوي انگلستان، سوئد، آلمان و اسپانيا نهاد و سرانجام وارد ايتاليا شد.
در تعريف معماري گوتيك شايد بتوان گفت كه اين سبك عبارت است از متمركز ساختن و توازن فشارهاي ساختمان در نقاط معين، تاكيد بر خطوط عمودي، طاق و تويزه، و اشكال نوك تيز.
اين سبك معماري زاييده پيدا كردن راه حل مشكلاتي بود فني كه بر اثر نيازمندي هاي روحانيان و آرمان هاي هنرمندان پديد آمد. ترس از آتش سوزي منجر به ساختن طاقي هايي قوسي از سنگ يا آجر شد; سقف هاي سنگين تر لازمه اش ديوارهاي كلفت و مجردي هاي نتراشيده بود. فشاري كه در تمام نقاط بنا به سمت پايين مي آمد فضاي پنجره را محدود ساخت.
ديوارهاي كلفت بر روي پنجرههاي باريك سايه افكندند و داخل بنا تاريك تر از آن شد كه در سرزمين هاي شمالي اروپا تحمل كردني باشد. اختراع طاق و تويزه از سنگيني سقف كاست و ايجاد ستون هاي ظريفتر و متمركز شدن فشارها را ممكن ساخت. بر اثر تمركز و توازن فشارها ساختمان را، بي آنكه سنگين كند، استحكام بخشيد. با استفاده از پشتبندها، فشارها بر تير قائم متمركز شدند و اين امكان به وجود آمد كه در ديوارهايي نازك تر پنجرههايي طويل تر نصب شوند. وقتي پنجرهها طويل تر شدند، بازار هنر شيشه بندي منقوش اين عهد رونق گرفت. قاب هايي سنگي كه روي پنجرههاي مركب را مي پوشانيدند، هنر جديد طرح يا نقوش توربافت را به وجود آورد.
برج ها و منارهاي مخروطي، و طاقي هاي نوك تيز، حالت عمودي خط ساختمان را برجسته تر مي نمودند و همين خطوط عمودي بودند كه بناهاي برافراشته و آن زيبايي طرب افزاي اسلوب گوتيك را به وجود آوردند. تمام اين عوامل دست به دست هم داده، كليساي جامع گوتيك را عالي ترين كاميابي و مظهر روح بشر ساختند.
سازش ميان ظرافت بي ثبات و استحكام و صلابت مشكلي بود كه قبل از عهد ما، اسلوب گوتيك آن را بهتر از هر سبك معماري ديگري حل كرد; و ما نميدانيم كه چه مدت اقدامات بي باكانه خود ما در مقابل نيروي جاذبه زمين دوام خواهد آورد. باري، معماران گوتيك هميشه نيز در كار خويش موفق نبودند.
مهم ترين صفت ويژه سبك گوتيك عبارت از ابداعي بود در نگاهداري سقف و توزيع فشار ناشي از آن .... توازن فشارها در سبك گوتيك به مراتب اساسي تر از طاقي نوك تيز يا رومي بود، اما اين طاقي، كه بعدا به طاقي گوتيك معروف شد، مظهر خارجي و نمايان لطف و ظرافتي بود كه از دل و درون مي تراويد، طاقي نوك تيز يكي از صور بسيار قديمي در معماري است.... در كليساي گوتيك فقط آن سقف بندبند بلند از لحاظ زيبايي بر پنجره خورشيدي برتري دارد.
پيكرتراش گوتيك، كه سرمست از هنر خويش بود، هرگز نمي توانست چكش خود را بر لوحي بگذارد بي آنكه آن را آرايش كرده باشد. وي نماهاي ابنيه، كتيبهها، و برج ها را با اشكال حواريون، شياطين، قديسان، و مردم بهشتي و دوزخي پر ساخت; به حكم ذوق و سليقه خويش، صوري را بر سر ستون ها، برآمدگي ها، گچبري ها، سنگ هاي بالاي درها، منبتكاري ها، و ستون هاي جوانب درها نقش كرد; به مسخره، پيكرههاي خيالي و وحشتناك از سنگ تراشيد كه كار ناودان را انجام مي دادند. ثروت و مهارت، و تقوا و دنيا دوستي دست به دست هم داده و خوان رنگارنگي از تزيينات را مانند كليساي جامع گوتيك به وجود آورده باشند.
البته نميتوان انكار كرد كه تزيينات گاهي بي اندازه زياد هنرمند در نقش و نگار بر روي سنگ، ظرافت را به سرحد افراط رسانيده، و مجسمهها و سرستون ها با رنگ هايي كه به مرور زمان سترده شده اند قطعا بيش از حد زننده و نامطبوع بوده اند. اما آنچه برشمرديم همه نموداري از وفور نيروي حياتي است كه در برابر آن تقريبا از هر گونه كوتاهي مي توان چشم پوشيد. هنگام گردش در ميان اين جنگل ها و باغ هاي تراشيده از سنگ، طبعا به خاطر انسان چنين خطور مي كند كه هنر گوتيك، عليرغم آن خطوط و منارههايي كه سر بر آسمان افراشته است، هنري بود كه به زندگي دنيوي دلبستگي داشت.
در ميان اين همه قديساني كه گويي به صداي بلند فناي جهان خاكي و هراس روز داوري را اعلام مي دارند، آن صنعتگر قرون وسطايي را، در عين حال كه غايب است، همه جا حاضر مي بينيم و احساس مي كنيم كه وي به كارداني خويش مي بالد، از قوت خود سرخوش است، به سخنان عالمان الاهي و نظرات فلاسفه مي خندد، و با حظ وافر جام مهلك زندگي را، كه جوشان و لبريز است، تا آخرين قطره سر مي كشد.
- سبك فرانسوي:
انقلاب گوتيك در فرانسه آغاز شد و همانجا به اوج كمال رسيد. سبك گوتيك مولود بكري نبود. يكصد سنت مختلف دست به دست هم دادند و درخت برومندي از هنر را پديد آوردند.
اما بايد ديد كه اين نفوذهاي مختلف به چه علت رو به خاك فرانسه نهادند و در آنجا تلاقي كردند. امكان داشت ايتاليا، كه از نظر ثروت و ميراث تاريخي برگزيده ترين كشور اروپاي باختري بود، سبك گوتيك را به سوي اوج اعتلا رهبري كند، اما ايتاليا در بند ميراث باستاني خويش بود.
در قرن دوازدهم، فرانسه غني ترين و پيشروترين ملت اروپاي باختري به شمار مي رفت. فرانسه بود كه بيش از هر كشوري براي جنگ هاي صليبي نفرات و وجوه گرد آورد، و از انگيزههاي فرهنگي اين جنگ ها برخوردار شد; در آموزش و پرورش، ادبيات، و فلسفه، فرانسه رهبر ملل اروپايي بود و صنعتگرانش بي نظير بودند. قدرت شهرياري بر نفاق فئودال غالب آمده بود و اينك ثروت، قدرت، و فعاليت هاي عقلاني قوم همه در قلمرو شخص پادشاه بود. كالاهاي بازرگاني در حركت بودند، و از اين طريق ثروتي به دست آمد كه مبدل به سنگ شد و در كليساهاي جامع جاي گرفت. ثروت به منزله كودي بود كه زمين را براي رشد نهال هنر آماده ساخت.
بر فراز در کلیساها، فنون ذوقي هفتگانه به صورت اشخاصي در خدمت عیسی و مريم آماده شدند. فيثاغورس مظهر موسيقي، ارسطو نماينده منطق، سيسرون حكايت از فن خطابه مي كند، اقليدس نموداري از هندسه است، نيكوماخوس معرف رياضيات، پريسكيانوس مظهر دستور زبان، و بطلميوس نماينده علم هيئت است.
در نخستين جنگ جهاني، بر اثر گلولهباران، چندين پشتبند بنا فرو ريخت و شكافهاي عظيمي در سقف و طاق قوسي كليسا به وجود آمد. سقف خارجي به واسطه آتشسوزي ويران شد، و بسياري از مجسمهها از بين رفت. ساير پيكرههاي اين كليسا يا به دست مردمان متعصب يا در اثر فرسايش قرون متمادي ناقص شدهاند. تاريخ، حكايت نبردي است ميان هنر و زمان.
در اعصار بعدي، مردم چون به ياد آن قرن سيزدهم مي افتادند، در شگفت مي شدند كه از كدام چشمه ثروت و ايمان چنين گوهر تابناكي صفحه زمين را درخشان ساخته بود. زيرا هيچ كس نمي داند كه در آن قرن، فرانسه غير از تاسيس دانشگاهها، مجاهداتش در مبارزات صليبي، و اينكه جمعي از شعرا و فلاسفه را در دامان خويش پرورد، به چه كاميابي هاي عظيم ديگري نايل آمد مگر آنكه شخصا در برابر اين بناهاي گوتيكي كه با دليري سر برافراشته اند بايستد و آنها را به دقت تماشا كند: در دورههاي انهدام و ويراني خوب است به خاطر داشت كه هنگامي كه افراد بشر اراده كنند، قدرت آباداني دارند، كما اينكه زماني در فرانسه به ساختن چنان كاخ هايي مبادرت ورزيدند.
- سبك گوتيك در انگلستان:
انگلستان هنر جديد را با آغوش باز پذيرفت، زيرا آن سرزمين در قرن دوازدهم نيمه فرانسوي بود. سبك گوتيك انگلستان تمام ويژگي هاي سبك گوتيك به علاوه حجم و بزرگي كه از علايم سبك نورمان بود حفظ شد. تحول و تبديل سبك رومانسك به گوتيك در انگلستان و فرانسه تقريبا مقارن با هم صورت مي گرفت; در همان سالهايي كه از طاقي نوك تيز در ساختمان استفاده مي شد..... اسلوب گوتيك در انگلستان به سه مرحله تقسيم ميشود: گوتيك اوليه انگلستان (1175-1280)، گوتيك مزين (1280-1380)، و گوتيك قائم (1380-1450).
پرستش مريم هرگز در انگلستان به چنان حدت و غلياني نرسيد كه فرانسه ديده بود.
اصل اساسي معماري گوتيك ( توازن و انشعاب فشارهاي وارده از جانب سقف ) در انگلستان مورد قبول واقع نشد. در همين اسلوب گوتيك انگليسي، ضخامت ديوار را عين ابنيه قديمي تر رومانسك گرفته، منتها قدري از آن كاستند.
گرچه در كليساهاي جامع آنها اثري از آن ظرافت زنانه شاهكارهاي فرانسوي ديده نمي شود، اين ابنيه را صلابتي مردانه و قدرتي استوار است كه از سرحد زيبايي مي گذرد و به اوج كمال ميرسد.... در بين تمام كليساهاي جامع انگلستان، حكايت اختلاط چند سبك مختلف با هم است،
- در آلمان:
همين كه سبك گوتيك به سمت مشرق رواج يافت و به هلند و آلمان رسيد، با مقاومت زيادتري مواجه شد. به طور كلي ظرافت گوتيك با صلابت فكري و نيروي ستبر توتوني سازگار نبود; قوم ژرمن سبك رومانسك را به مذاق خويش خوش تر مي ديد، و به همين سبب آلمان تا قرن سيزدهم از آن دست نكشيد.
در آغاز رواج سبك گوتيك آلماني، به اوج تكامل چشمگيري در پيكرتراشي برمي خوريم: پيكرتراشان ابتدا از استادان فرانسوي تقليد كرده اند و بعد بزودي دست از تقليد برداشتند و به سوي سبك نيرومند و باشكوهي از ناتوراليسم يا پيروي از نقوش و اشكال طبيعي گراييده اند; تقريبا كليه كليساهاي جامع آلماني كه از اين عهد به جا مانده اند صاحب مجسمههاي ممتازي مي باشند.... واقع پردازي نامهذبي كه پيكرتراشان در تقليد از اصل داشته اند گواه بر آن است كه به قدر مكفي حقوق نمي گرفته اند.
- در ايتاليا:
ايتالياييان قرون وسطي، اسلوب گوتيك را سبك آلماني مي خواندند. و به استناد آنكه فقط بربرهاي آن سوي آلپ قدرت ايجاد چنين سبك پرزرق و برق و مطنطن را داشته اند، آن را گوتيك نام نهادند. وفور تزيينات و گستاخي بلندپايه گوتيك به مذاق ايتاليايي كه عاشق سنن قديمي و از ديرباز آموخته به سبك بي آلايشي بود ناگوار مي آمد.
اگر ايتاليا سرانجام سبك گوتيك را اقتباس و اخذ كرد، بايد دانست كه اين عمل را با اكراهي مقرون به تحقير انجام داد; و تازه بعد از آنكه گوتيك را با نيازمندي ها و مشرب خويش وفق داد، نه فقط موفق به ايجاد بناي پرحشمت بيگانه اي چون كليساي جامع ميلان شد، بلكه ابنيه عجيبي به وجود آورد كه آميزه اي بود از سه سبك بيزانسي، رومانسك، و گوتيك.
خاك و ويرانههاي اين كشور به يك سان مالامال بود از سنگ هاي مرمر رنگارنگ. به كمك اين سنگ ها ممكن بود نماي اماكن مقدس را به طرز دلپذيري درآورد. ايتاليا پنجرههاي كوچك را مرجح مي شمرد، زيرا بدين وسيله بود كه در برابر آفتابي سوزان صحن كليساي جامع مامن خنكي مي شد. معماران ايتاليايي ديوارهاي ضخيم، را زشت منظرتر از پشتبندهاي پايه بلند گوتيك نمي دانستند. .... هنرمندان ايتاليا هرگز كاملا منطق اساسي سبك معماري گوتيك را اخذ نكردند.
ساختن بناهاي غيرمذهبي، نقش مهمي در تكامل سبك گوتيك ايفا كرد. تالارهاي پذيرايي شهرداري، ديوارهاي شهر، دروازهها و برجها، دژهاي فئودالها و قصرهاي بازرگانان همه از لحاظ شكل يا تزيين به سبك گوتيك گراييدند..... يك كليساي ايتاليايي ميتوانست در خلال چندين قرن، به بركت سلسله پايان ناپذيري از نوابغ عالم هنر ايتاليا، در حال رشد و تكامل باشد.... و هنگامي كه جنون ابنيه سازي در قرن سيزدهم به سان موجي سراسر ايتاليا را فراگرفت، بزرگترين عمارات شگفت انگيز در خطه ثروتمند فلورانس پي افكنده شد.
- سبك اسپانيايي:
در اسپانيا ضرب المثلي است به اين مضمون: غني ترين كليساهاي ما در ایتالیاست مقدس ترين همه در انگلستان، مستحكم ترين همه در اسپانیا، و زيباترين آنها در فرانسه.
رهبانان فرانسه به همان نحو كه در قرن يازدهم معماري رومانسك را به اسپانيا بردند، در قرن دوازدهم نيز ناقل سبك گوتيك بودند.... تقريبا هيچ يك از كليساهاي اسپانيايي را نمي توان گوتيك به حساب آورد. در ساختن اين كليساها، معماران از پنجرههاي بزرگ احتراز جستند، سنگيني طاق قوسي را بر ديوارهاي كلفت نهادند و خود ستونها را به سقف رسانيدند.
اين ستون هاي بلند، كه در محوطه بسيار بزرگ شبستان مانند غولهاي سنگي عظيمي سر به سقف برداشته اند، به اندرون تمامي كليساهاي اسپانيايي جلال مظلمي مي دهند كه روح آدمي را با رعب منقاد مي سازد، و حال آنكه در كليساهاي گوتيك كشورهاي اروپاي شمالي روح انسان با روشنايي به اعتلا در ميآيد.
در سبك گوتيك اسپانيايي، اكثر درها و پنجرهها را با طاقي رومانسك حفظ كردند; با وجود رواج تزيينات گوتيك، يك عنصر معماري مغربي نيز به جا ماند كه عبارت بود از آرايش ديوار و بدنه ساختمان با آجرهاي رنگي. نفوذ معماري بيزانس نيز در ايجاد گنبدها محفوظ ماند. از اين اجزاي متشكله متفاوت بود كه اسپانيا سبك بي نظيري براي برخي از عالي ترين كليساهاي جامع اروپا به وجود آورد.
ساختن قلعهها و دژهاي پراكنده در روستاها، و حصارها و دروازههاي شهرها كاري بي اهميت نبود و اين گونه ابنيه را نيز بايد در عداد كاميابي هاي مهم معماري قرون وسطي بشمار آورد.
- مقايسه با سبک کلاسیک يونان:
مقايسه ميان معماري گوتيك و معماري يونان و روم باستان به طور كلي عمل صحيحي نيست و مستلزم بين جزئيات و مشخصات ميباشد: در اروپاي قرون وسطي هيچ شهري نبود كه بتواند از لحاظ ابنيه و معماري با آتن يا رم كوس همسري بزند، و در تمام دوران تكامل سبك گوتيك هيچ كليسايي ساخته نشد كه از لحاظ زيبايي محض با پارتنون برابر باشد; اما از طرف ديگر در ميان ابنيه ادوار باستان نيز چيزي را سراغ نمي توان گرفت كه در ريزه كاري ها و دقايق والا باشد، و روح را به وجد آورده، الهام بخشد.
تمسك و تناسب سبك كلاسيك معرف همان تبعيت از موازين عقلاني و اعتدالي بود كه فلاسفه يونان به يونان پرجوش و خروش تعليم مي دادند. جذبه رمانتيك سبك گوتيك فرانسوي، و عظمت غم افزاي كليساهاي ایتالیایی، ندانسته مظهر لطافت و اشتياق روحيه قرون وسطي، و دهشت و افسانه و رمز توكل به دين شدند.
فلسفه و معماري كلاسيك، علومي بود براي استواري و توازنی كه ستون بندهاي پارتنون را به هم پيوند مي دادند. اندرز غيبگويان معبد دلفي، مشعر بر ميانه روي و اعتدال بود كه چون دستي آهنين مانع تصعيد مي گرديد، ثبات قدم را تجويز مي كرد، و قهرا افكار مردمان را بار ديگر به همين زندگي و جهان خاكي معطوف مي ساخت.
روحيه و مشرب شمال را بيهوده گوتيك نخواندند، زيرا بي قراري و جسارت را از بربرهاي فاتح به ارث برد; فتوحات پياپي، چشم تنگش را پر نكرد، تا آنكه سرانجام با پشتبندهاي معلق و طاقي هاي رفيع آسمان را در محاصره افكند. لكن، در عين حال، اين روحيه اي بود مسيحي كه دست التجا براي صلحي به آسمان دراز مي كرد كه بربريت آن را از زمين مهجور ساخته بود. از ميان آن انگيزههاي ضد و نقيض بود كه بزرگترين پيروزي شكل بر ماده در تمامي طول تاريخ هنر بشري حاصل آمد.
انحطاط:
هر سبكي مانند هر گونه احساسي وقتي كاملا تجلي كرد، طبعا تحليل مي رود و ظهور واكنش يا تحولي را ضروري مي سازد. تكامل سبك گوتيك به صورت گوتيك قائم در انگلستان، و گوتيك مطنطن در فرانسه، براي فورم يا شكل هيچ آينده اي جز مبالغه و افساد باقي نگذاشت.
اضمحلال مبارزات صليبي، انحطاط معتقدات مذهبي، بذل مال در راه هوس به عوض مريم، و انصراف از كليسا و توجه به حكومت، روحيه عصر گوتيك را در هم شكست. ..... طاعون و جنگ هاي صد ساله قواي فرانسه و انگلستان را تحليل برد. نه فقط ساختمان هاي جديد در قرن چهاردهم رو به كاهش نهاد، بلكه اكثر كليساهاي جامعي كه در قرون دوازدهم و سيزدهم آغاز شده بودند ناتمام ماندند.
سرانجام با پيدايش اومانيست ها و كشف مجدد تمدن كلاسيك به دست پيروان آن، و احياي معماري كلاسيك در ايتاليا، شيوه كهن با وفوري نو جانشين معماري گوتيك شد. از قرن شانزدهم تا نوزدهم، معماري رنسانس، حاكم بر اروپاي باختري بود. هنگامي كه مشرب كلاسيك نيز به نوبه خود زايل شد، نهضت رمانتيك قرن نوزدهم، ( كه قرون وسطي را غايت مطلوب مي پنداشت )، خاطرات آن ادوار را به شيريني زنده كرد، و معماري گوتيك باز عودت نمود.
امروزه در حالي كه معماري بومي و جديدي جسورتر از سبك گوتيك سر به آسمان ها افراشته است، كشمكش ميان سبك هاي كلاسيك و گوتيك هنوز در كليساها و مدارس، در بازارها و پايتخت هاي ما به شدت جريان دارد.
انسان قرون وسطايي خيال مي كرد كه حقيقت بر وي مكشوف شده است، و بنابراين خود را از قيد تكاپوي بيهوده در راه نيل به حقيقت آزاد مي ديد. نيروي بي پروايي كه ما امروزه در طلب حقيقت صرف مي كنيم، آن ايام در آفرينش زيبايي به كار مي رفت; و افراد در عين فقر، شيوع امراض، و بروز قحطي ها و جنگ ها فرصت و دل و دماغ داشتند تا هزاران موضوع گوناگون را زيبا گردانند. انسان عصر نوين چون شتاب زده و هراسان تر از آن است كه بتواند به كمالي آميخته به آرامش و سكون راه جويد، مبهوت در برابر آثاري مي ايستد كه نمي توان آنها را به نبوغ معدودي از افراد بخصوص نسبت داد، بلكه بايد حاصل روحيه و تلاش هاي يك قوم، يك جامعه، يك عصر، و يك كیش دانست.
هنگامي كه دل ما از ديدن دست نوشتههاي مذهب قرون وسطايي از فرط شوق مي تپد، در برابر عظمت معماری شان، احساس عجز و انكسار مي كنيم، و به نظر دورانديش معمار آن درود مي فرستيم و تمام خرافات و ادبار و جنگ هاي بيهوده و جرايم عنيف و شرارت آميز عصر ايمان را به طاق نسيان مي سپاريم; بار ديگر از شكيبايي، ذوق، و سرسپردگي نياكان قرون وسطايي خويش متحير مي شويم، و از يك ميليون مرداني كه از يادها رفته اند سپاسگزاري مي كنيم كه، با آيين هاي هنري، خون تاريخ را جبران كرده است.
خلاصه ای از تاریخ تمدن
مطالب مشابه :
دو قرن سکوت
دو قرن سکوت صورت پیشوای ادبی و مذهبی علمی دیگر ملل در آمدند در نظر بگریم این دو قرن، قرون
نظریات جامعه شناسی یک ( دوره رنسانس به بعد)
در مورد تحولات قرون وسطی دو جریان تحلیلی 1- قرون وسطی از نظر زیربنای اجتماعی و اقتصادی
تئاتر قرون وسطا
به نام خالق زیبایی ها. تئاتر قرون وسطا. نمایش های مذهبی به دو دسته تقسیم میشد:1-میراکل(که
تاریخ اروپا در قرون جدید
قرون جدید تقریباً هم زمان با تاریخ ایران در اسپانیا و پرتغال دو دولت بزرگ استعمارگر
هنر در قرون وسطی 2 ( معماری )
فرا شناخت Meta-knowledge - هنر در قرون وسطی 2 ( معماری ) - فرهنگ و تمدن - Culture and Civilization
ادامه تاریخ(از قرون وسطا تا پیش شهرسازان فرهنگ گرا)
قرون وسطی(سده تاریکی یا عصرسیاه): قرون وسطی به دو یا سه دوره تقسیم می شود.ا) دوران ابتدایی
نرخ لحظه ای طلا، سکه و ارز در بازار تهران،قیمت روز ارز،قیمت روز دلار،قیمت روز پوند،قیمت روز رینگیت
آزاد سایت دو قرون مزنه دلار استخدامی جدید92 قيمت زنده دلار دو قرون.کام boorsekala
یعنی اروپا در قرون وسطی چه شکلی بود!!!!!!!
شکوه ایرانی اسلامی - یعنی اروپا در قرون وسطی چه شکلی بود!!!!! - اجتماعی فرهنگی مذهبی تاریخی
برچسب :
دو قرون