سوداي بازگشت فرانسه به آفریقا با(استعمار نو)
فرانسه به 5 بهانه برای استعمار جدید به آفريقا باز مي گردد 5 |
سیاست جدید فرانسه در قبال آفریقا بزودی منجر به آن خواهد شد که حضور نظامی این کشور در قاره آفریقا به شدت افزایش پیدا کند. شواهد به خوبی نشان می دهد که استعمارگر قدیمی در حال برنامه ریزی است تا بر اساس آن حضور نظامی خود را تحکیم نماید و آن را به سوی همکاری با گروههای زیرمنطقه ای آفریقایی سمت و سو بخشد و در عین حال همکاری های دوجانبه را کاهش دهد. پیش بینی مي شود اين كشور حضور نظامی خود را در دو قطب ، اقیانوس اطلس و اقیانوس هند گسترش دهد .در واقع از زمانی که دوره استعمارگری قديم به پایان رسید ، تسلط فرانسه بر 8 کشور آفریقایی کاهش پیدا کرد اما با تصمیمات اخیر دولت فرانسه اوضاع به شکلی پیش مي رود که فرانسه بزودی باردیگر بر کشورهای آفریقایی نوعی تسلط استعمارگونه ( استعمار نوين ) را پیدا خواهد کرد. طبق تحولات منطقه و بحرانهاي پيش آمده ، فرانسه از ماه ژوئن سال 2008 اعلام کرده که دولتش برخی از اولویت ها را داراست که بر اساس آن می بایست چهارچوب های اقتصادی خود را در آفریقا هرچه زودتر تحکیم بخشد. در واقع از زمانی که سارکوزی به ریاست جمهوری فرانسه رسید، بر این موضوع تاکید داشت که باید تا حدودی وضعیت دوره استعمار در آفریقا بازگردانده شود زیرا نوع ارتباط فرانسه با آفریقا برای اهداف سیاسی پاریس اهمیت زیادی دارد. در همین حال وی بر رابطه ای منطقی با پایه تجارت میان فرانسه و آفریقا تاکید دارد. فرانسه در گام دوم در حال نوعی برنامه ریزی است تا بتواند به برخورد احتمالی آفریقا با این برنامه واکنش مناسبی نشان دهد که این برخورد ها سبب عدم پیشبرد سیاست جدید نشود. در این برنامه از کمک هیئت های آمریکایی در آفریقا بسیار استفاده شده است. کشورهای جیبوتی، گابون، سنگال و جزایر ماداگاسکار مکان های اصلی مورد نظر فرانسه هستند که پیش از این نیز جزء کشورهای مستعمره فرانسه بوده اند. استقرار نیروهای نظامی فرانسه در آفریقا در واقع اولین گام در راستای متمرکز شدن نیروها در این قاره است . و سیاست دولت فرانسه با همکاری نزدیک آمریکایی ها به اجرا در می آید، و اين متاثر از نفوذ فرانسه در بیشتر کشورهای آفریقایی است كه سابقا مسنعمره آن بودند و در واقع نوعي جابه جاي است كه در مقطع فعلي براي برون رفت امريكا از چالش هاي جهاني كه در سطح جهان براي امريكا ببار آمده و فرانسه از طرفي نفوذ سابق خود را احيا مي كند و از سوي ديگر از هجمه جهاني بر امريكا كاسته و دست آن در نقاط ديگر باز مي گذارد . بنابرين دولت فرانسه اهداف پایه ای خود برای حضور در آفریقا را براين 5 محور متمركز نموده كه عبارتند از : - توسعه حضور زنان در قالب اجتماعات و شرکت های تجاری از مفاد این اهداف و ادعاهای دولت فرانسه به خوبی مشخص می شود پاریس حتی اگر قصد داشته باشد اهداف انساندوستانه مذکور را در آفریقا اجرا کند، فقط آن را پوششی قرار می دهد برای اینکه بتواند حضور نظامی خود را تثبیت کند و در واقع به استخراج منابع قاره سبز آفریقا بپردازد. زیرا این استعمارگر پیر در طول تاریخ نشان داده است که برای قاره آفریقا نه تنها حرکت مثبتی انجام نمی دهد بلکه همواره آنان را در عقب ماندگی نگاه می دارد تا بتواند راحت تر به استخراج منابع بپردازد. |
ساركوزي در نشست کشورهای فرانسوی زبان كه با شركت نمایندگانی از ۳۷ کشور برگزار شد . مواضعي را از خود نشان داد ، و با اقدامی تامل برانگیز عدم حضور عضو دائم از قاره آفریقا در شورای امنیت را یک جنایت غیر قابل پذیرش عنوان کرد.و افزود وی طرحهای ویژهای برای آفریقا در نظر دارد و اين در بررسی عملکردهای سارکوزی در کنار سیاستهای ماههای اخیر فرانسه نشانگر عمق توجه این کشور به آفریقا است که در ابعاد مختلف اجرا میشود.
الف) با توجه به بحران اقتصادی حاکم بر فرانسه ، اصلی ترین محور تحرکات سارکوزی در آفریقا را اهداف اقتصادی تشکیل میدهد. امضای قراردادهای تجاری و نیز هستهای اساس این طرح را تشکیل میدهد. سارکوزی تلاش دارد از ظرفیتهای گسترده این قاره برای رسیدن به اهداف اقتصادی بهرهبرداری کند.
ب) اهداف نظامی بعد دیگر تحرکات سارکوزی را تشکیل میدهد. با توجه به حضور سنتی فرانسه در آفریقا، این کشور همچنان تلاش دارد از مسائلی همچون بحرانهای امنیتی و نیز نفوذ القاعده در این قاره به عنوان بهانهای برای نظامی گری در آفریقا استفاده کند.
بسیاری از ناظران سیاسی تاکید دارند که مسئله گروگان گرفته شدن اتباع فرانسه در آفریقا و نیز تهدیدات مطرح شده از سوی گروههای تروریستی مقیم این قاره علیه فرانسه نوعی بهانه جویی از سوی پاریس است که نظامی گری فرانسه در آفریقا ترغيب و توجیه میکند.
با تمام این تفاسیر هر چند سارکوزی ابزارهای متعددی را برای احیای جایگاه فرانسه در آفریقا به کار گرفته اما این کشور برای رسیدن به اهداف خود با موانع متعددی مواجه است. مهمترین چالش فرانسه نگاه منفی و تاریخی آفریقا به این کشور است که برگرفته از جنایات پاریس در زمان استعمار این قاره میباشد. این مسئله چنان تاثیرگذار بوده که حتی سارکوزی نتوانسته طرح اتحادیه مدیترانهای با حضور کشورهای عربی ، آفریقایی و اتحادیه اروپا را اجرایی سازد.
ضعف اقتصادی و نیز وجود بازیگران بزرگ همچون چین، هند و آمریکا در کنار تاکید کشورهای آفریقایی بر مقابله با نمادهای برجای مانده از دوران استعمار به مانعی برای تحقق اهداف توسعه طلبانه فرانسه در آفریقا مبدل شده است.
ساحل عاج در برابر استعمارگري نو 7
با پايان يافتن درگيري ها و بازگشت آرامش به ساحل عاج، دولت جديد اين كشور در شرايط پس از مداخله نظامي نيروهاي خارجي، در آزمون رويارويي با دوران نواستعمارگري در قاره سياه قرار گرفته است.
برگزاري انتخابات و عدم تمكين به نتايج انتخابات از سوي رقيب باعث شد پاي سازمان ملل و كشورهاي غربي به مسائل داخلي بويژه فرانسه به ساحل عاج كشيده شود. در اين زمينه سازمان ملل و بسياري از كشورهاي غربي با اعلان حمايت از تشكيل دولت جديد از گباگبو خواستند تا قدرت را به رييس جمهور منتخب واگذار كند.
اصرار گباگبو به باقي ماندن در قدرت، درگيري هاي داخلي در ساحل عاج را به اوج خود رساند و كشته يا زخمي شدن بسياري از شهروندان اين كشور آفريقايي در درگيري هاي جاري موجب شد تا نيروهاي سازمان ملل به همراه نظاميان فرانسوي به بهانه پايان دادن به خشونت و كشتار، در ساحل عاج مداخله نظامي كنند .
سياست نو استعمارگري و نقش فرانسه در تحولات ساحل عاج
با اوج گرفتن عمليات نظامي نيروهاي فرانسوي در ساحل عاج، بسياري از تحليل گران مسائل آفريقا همزماني اين اقدامات نظامي با ايفاي نقش محوري فرانسه در مداخله نظامي در ليبي را نشانه هايي از حركت كاخ اليزه به سمت نواستعمارگري دانستند. با وجود اعلان 'نيكلا ساركوزي' رييس جمهور فرانسه مبني بر پيروي از خط مشي 'نه دخالت، نه بي توجهي' در رويدادها و تحولات آفريقا به نوشته روزنامه 'نيويورك تايمز' اينچنين به نظر مي رسد كه فرانسه به سياست قديمي اين كشور در قبال آفريقا در دوران استعمار روي آورده است.
بررسي رويكردهاي جديد فرانسه در خصوص تحولات كشورهايي مانند ساحل عاج، ليبي، تونس و حتي نيجريه نشان مي دهد كه زمينه سازي تسلط استعمارگونه در قاره سياه در دستور كار كاخ اليزه قرار گرفته است. طرح هايي مانند 'اتحاديه مديترانه اي' در شمال آفريقا و افزايش حضور نظامي در قاره سياه تنها با اهداف استعمارگري در قالب هاي مدرن و امروزي صورت مي گيرد.
فرايند جديد استعمارگري فرانسه موضوعي است كه (صرف نظر از وب سايت موسوم به ويكي ليكس) حتي روزنامه ها و رسانه هاي داخلي اين كشور نيز به آن اذعان دارند. پس از بروز برخي اعتراضات داخلي نسبت به نوع كنش گري فرانسه در تحولات آفريقا به خصوص موضوع دستگيري رييس جمهور سابق ساحل عاج، 'فرانسوا فيون' نخست وزير فرانسه در 23 فروردين اعلام كرد كه نيروهاي اين كشور در دستگيري گباگبو نقشي نداشته اند. همچنين نخست وزير فرانسه اولويت هاي اين كشور در مورد كشورهاي آفريقايي مانند ساحل عاج را معطوف به برقراري صلح و بازسازي و همچنين پيروزي سازمان ملل و ارزش هايي مانند دموكراسي دانست.
با وجود اين اعلان رسمي مقامات فرانسوي، نوع اقدامات و مداخلات نظامي پاريس در كانون هاي بحران كه به نوعي توجيه گر حضور فرانسه بوده در كنار تحكيم پايه هاي نفوذ سياسي، اقتصادي و نظامي در قاره سياه نشان مي دهد كه دولت ساركوزي به نسبت دولت هاي پيشين در جهت افزايش منزلت جهاني فرانسه بطور جدي تري سياست بازگشت به دوران استعمار را دنبال مي كند.
رويكردهاي دولت فرانسه در سال هاي گذشته نشان داده كه پاريس با وجود اين كه اهداف اعلاني خود را بر مباني انسان دوستانه و حفظ صلح، ثبات و ارزش هايي مانند حقوق بشر و دموكراسي بنيان نهاده، اما در عمل حركت به سمت استعمارگري نوين، موتور محركه كنش گري خارجي فرانسه در قبال مستعمرات پيشين اين كشور بوده است.
چشم انداز تحولات آينده ساحل عاج در شرايط كنوني
پس از دخالت نظامي فرانسه در ساحل عاج و استقرار دولت جديد، روزنامه 'ليبراسيون' چاپ پاريس در عبارتي كوتاه چشم انداز تحولات آينده اين كشور را چنين توصيف كرد كه تصاوير رييس جمهور دستگير شده پيشين به همراه ضرب و شتم فرزندش، براي آغاز حكومت واتارا در كشوري كه همچنان زخم هاي وارد آمده از فرانسه را بر تن خود دارد، نويد خوشي نيست. علاوه بر اين، پيروزي رييس جمهور جديد با حمايت نيروهاي فرانسوي در بر دارنده مفهوم ضعف و به خطر افتادن احتمالي استقلال رييس دولتي است كه برگزيده شده است.
البته رييس دولتي كه ، با آزمون خواست فزاينده كشورهاي مداخله گري مانند فرانسه براي استفاده حداكثري از منابع و امكانات ساحل عاج در زمينه هاي گوناگون روبرو خواهد بود و پاريس در مسير سياست نواستعمارگري بهاي مداخلات نظامي اش را از دولت جديد مطالبه خواهد كرد .
8
بنابه نقش ديرينه اي كه فرانسه در شمال آفريقا و مديترانه داشت نقش فرانسه از ساير قدرتها پررنگتر جلوه كرد . چون فرانسه اين محدوده را سرزميني تحت نفوذ خود مي پندارد و از ديرباز با مداخلات متعدد باعث تغييرات درپهنه جغرافياي سياسي گرديده است .اما با به قدرت رسيدن قذافي ،نقش فرانسه و همچنين اتحاديه اروپا در كشور ليبي به دليل سياستهاي رهبر ليبي كم رنگ تر شده بود وبه وجودآمدن اعتراضات مردمی ونیزسرکوب شدیدتوسط رهبرلیبی زمینه ساز این مداخله گردید. همچنین بابه وقوع پیوستن انقلاب تونس واشکارشدن روابط گسترده وزیرخارجه پیشین فرانسه بانزدیکان بن علی اعتبارفرانسه مخدوش شده بود وسارکوزی وقوع جریانات لیبی راموقعیتی مناسب برای اعتبار بخشیدن به حیثیت ازدست رفته فرانسه ونیزقدرت نمایی درعرصه بین المللی می دید. بی علاقه بودن امریکا نسبت به مداخله نظامی به تنهایی دربحران لیبی چراغ سبزی به فرانسه شدتادراین عرصه پیشگام شده وباتهیه پیش نویس درصدد اخذمجوزازسازمان ملل برای حمله نظامی به لیبی وایجاد منطقه پروازممنوع به بهانه دفاع ازغیرنظامیان برایدسازکوزی دراین بین تلاش نمود تاموافقت اتحادیه اروپارابرای همکاری دراین لشکرکشی جلب نمایدامابرخی ازکشورهای اروپایی ازترس دامن گیرشدن این جنگ ونیزواکنش منفی اتحادیه عرب باحمله نظامی موافقت نکردند دراین بین عدم موافقت آلمان بیش ازسایرکشورها نمود داشت ، ازاینرو فرانسه آغازگرحمله هوایی به لیبی شد وباحمله هوایی به لیبی توسط فرانسه مداخله نظامی آغازگردید همچنین فرانسه اولین کشوری بودکه دولت موقت لیبی را به رسمیت شناخت وبادیگراقدامات مانند ارائه کمکهای پزشکی به بنغازی ونیزتخصیص مبلغ پانصدهزاریورو به کمیساریای عالی پناهندگان برای پناهندگان لیبی تلاش نمودتاحمله خود را مشروعیت بخشد.امریکا درابتدای حمله نظامی بااعزام ناوهای جنگی خود به منطقه، فرانسه را دراین حمله کمک نمود امااین کمک تنها محدود به دوروزاول حمله گردید.به نظر می رسدامریکا درانتظار خسته شدن فرانسه ازجنگ بالیبی نشسته است تادراین صورت خود رهبری جنگ را دردست گیرد.همچنین به عهده گرفتن رهبری و کنترل جنگ توسط ناتو دلیلی دیگراست براین ادعاکه فرانسه واردجنگی فراترازتوان خودشده وتوانایی رهبری این جنگ را ندارد.سارکوزی تلاش نموده تا با ورود به این عرصه چهره ای قابل قبول وقدرتمند درنزدافکارعمومی فرانسه و جامعه بین الملل ازخود بسازدتابتواند هم وجهه مثبت براي حضور در آفريقا را ونيز جلب آراي عمومي ،انتخابات سال اینده ریاست جمهوری فرانسه راکسب نماید .
تونس جديدترين جايي بود كه نفاق دولت فرانسه را آشكار ساخت . تصميم ساركوزي به پيروي از سياستهاي بلدوزري جرج بوش دوم بتدريچ نشان داد كه فرانسه راه جديدي را در پيش گرفته است و آن حمايت بي چون و چرا از بازمانده هاي دوره بن علي و استفاده از برخي مخالفان ديروز تونسي كه در پاريس تبعيد بودند .
تنها چند روز به فرار بن علي مانده بود، وزير كشور فرانسه به وي پيشنهاد همكاري امنيتي بيشتر داد؛ ولي بعد از پشت كردن ارتش تونس به بن علي و فرار او، ساركوزي حاضر نشد متحد ديرينه خود را بپذيرد تا جايي جز جده عربستان پيدا نكند. بناگاه، دولت فرانسه حامي بن علي تبديل به جمهوري انقلابي شد و اعلام كرد كه همه خويشاوندان وي در خاك فرانسه عناصر نامطلوب اند و اموال آنها مصادره مي شود؛ يعني كساني كه سالها اموال ملت تونس را ربودند و در فرانسه سرمايه گذاري كردند و اندوخته بانكهاي آن را افزايش دادند.
فرانسه نقشي منافقانه در تونس و خاورميانه ايفا كرد . تمامي تلاش فرانسه اين بود كه بدنه دولت بن علي را در تونس سرپا نگه دارد تا زماني كه بتواند برخي از مخالفان ديروز تونسي را كه در پاريس تبعيد بودند به قدرت برساند و مطمئن شود كه نظام جديد در تونس همچنان به روابط عالي خود با فرانسه ادامه مي دهد .
اهداف و انگیزههای رویکرد تهاجمی فرانسه در افريقا 10
وقوع رویدادهای غیرمنتظره به ویژه در کشورهای عربی و آفریقایی، واکنش متفاوتی را از سوی فرانسه برانگیخت. و باعث شد توجه جهانیان به فرانسه بیش از دیگر کشورها جلب شود . هنگام وقوع خیزش مردمی علیه حکومت زینالعابدین بنعلی در تونس، دستگاه سیاست خارجی فرانسه نه تنها منفعل عمل کرد بلکه انتشار گزارشهایی مبنی بر وجود روابط شخصی نزدیک میان خانم میشل آلیو ماری، وزیر خارجه وقت و اطرافیان بنعلی و تأمین هزینه سفر او به تونس از سوی آنها و نیز وعده او در خصوص ارائه مشاوره به نیروهای پلیس تونس برای سرکوب ناراضیان، اسباب سرشکستگی فرانسه را فراهم آورد و به استعفای خانم آلیو ماری منجر شد.
این اتفاقات نشان داد که فرانسه از عمق تحولات در این مستعمره پیشین خود ناآگاه است و همچنان از سیاست پیشین مبنیبر حمایت از رژیمهای مستبد غربگرا پیروی میکند. از سوی دیگر، واکنش فرانسه در قبال تحولات مصر نیز بسیار دیر هنگام بود و این کشور تنها در مراحل نهایی قیام مردم مصر، از برقراری یک حکومت دموکراتیک در این کشور طرفداری کرد. اما پس از شورش مردم لیبی علیه حکومت سرهنگ قذافی، فرانسه با یک تغییر جهت چشمگیر در دیپلماسی خود، پیشگام ایده مداخله در این کشور و ایجاد منطقه پرواز ممنوع برای حمایت از مردم غیرنظامی در برابر حملات هواپیماهای رژیم قذافی شد. اندکی بعد، همین اتفاق در مورد ساحل عاج نیز تکرار شد و فرانسه که سربازانش در قالب نیروهای حافظ صلح سازمان ملل از پیش در این کشور حضور داشتند، در عملیات نظامی علیه لوران باگبو، رئیس جمهور سابق ساحل عاج و بیرون راندن او از قدرت شرکت کردند. اما اهداف و انگیزههایی كه سبب تغییر جهتگیری فرانسه و اتخاذ سیاست خارجی تهاجمی از سوی این کشور شده است به نظر كارشناسان به بيان ذيل مي توان اشاره كرد .
سیاست تهاجمی فرانسه
مداخله نظامی فرانسه در دو کشور آفریقایی لیبی و ساحل عاج، طی ماههای اخیر بسیار بحث برانگیز بوده است. در واقع در جریان این دو رویداد، فرانسه کوشید با ایفای نقش پیشگام، سایر دولتها را نیز به دنبال خود وارد این ماجرا سازد. این امر با توجه به سیاست سنتی فرانسه در قاره آفریقا موسوم به «فرانس ـ آفریک» که پس از استقلال مستعمراتش در آفریقای شمالی و غربی شکل گرفته بود و مبتنی بر ایجاد روابط نزدیک دوستانه با رهبران کشورهای آفریقایی به منظور حفظ نفوذ و تأمین منافع فرانسه در قاره آفریقا بود، تا حدودی غیرمنتظره بود. براساس این سیاست، فرانسه متهم به حمایت از رهبران خودکامه آفریقایی و ترجیح دادن منافع سیاسی و اقتصادی خود به ملاحظات مربوط به برقراری دموکراسی و رعایت حقوق بشر میشد. استقبال سارکوزی از قذافی در کاخ الیزه در سال ٢٠٠٧ و عقد قراردادهای تسلیحاتی و تجاری با لیبی در آن زمان، با انتقاد شدید مطبوعات و محافل سیاسی فرانسه روبرو شد.
با این حال، پس از آنکه موج اعتراضات در جهان عرب به لیبی گسترش یافت و بسیاری از مردم این کشور خواستار پایان دادن به حکومت ۴٢ ساله سرهنگ قذافی شدند و شهر بنغازی و بسیاری از مناطق غربی لیبی به دست نیروهای مخالف افتاد و نیروهای دولتی برای سرکوب معترضان از سلاحهای سنگین و حملات هوایی استفاده کردند، فرانسه برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع در لیبی و جلوگیری از کشتار غیرنظامیان، فعالیت گستردهای را در جهت متقاعد کردن متحدین خود در اتحادیه اروپا و ناتو و نیز سایر کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد آغاز کرد. حاصل این تلاشها تصویب قطعنامه ١٩٧٣ شورای امنیت در ١٨ مارس ٢٠١١، دایر بر ایجاد منطقه پرواز ممنوع و حفاظت از جان غیرنظامیان بود. به دنبال تصویب این قطعنامه در تاریخ ١٩ مارس، سارکوزی دستور حمله به اهدافی را در لیبی صادر کرد و به دنبال آن ایالات متحده نیز با موشکهای کروز اهدافی را در لیبی مورد اصابت قرار داد. بریتانیا نیز با پرتاب موشک از یک زیردریایی خود در دریای مدیترانه به این عملیات نظامی پیوست، اما از میان قدرتهای اروپایی، آلمان و ایتالیا تمایلی به شرکت فعال در این عملیات از خود نشان ندادند. به نظر میرسید که آلمان به دلیل مخالفتهای داخلی نسبت به اعزام سرباز به جبهههای نبرد در خارج از کشور و ایتالیا به دلیل سابقه استعماری خود از مشارکت فعال در این عملیات سرباز زدند. پس از چندین روز عملیات نظامی مشترک توسط ایالات متحده، فرانسه و بریتانیا، تصمیم گرفته شد که فرماندهی عملیات به ناتو واگذار شود، هر چند ترکیه تنها عضو مسلمان این پیمان چندان با این مأموریت موافق نبود.
در ساحل عاج، همانگونه که اشاره شد، پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر ٢٠١٠ و پیروزی السان اواتارا، رئیس جمهور شکست خورده یعنی لوران باگبو از پذیرش شکست امتناع کرد و حاضر به ترک صندلی ریاست جمهوری نشد. پس از ماهها مذاکرات ناموفق که بعضاً با میانجیگری سازمان وحدت آفریقا صورت گرفت و نیز وقوع درگیریهای پراکنده، بحران در این کشور با تحت کنترل قرار گرفتن بخش بزرگی از کشور توسط نیروهای وفادار به السان اواتارا در ماه مارس ٢٠١١، ابعاد تازهای یافت. این در حالی بود که باگبو و نیروهای هواداراش در پایتخت، آبیجان سنگر گرفته بودند. در چنین شرایطی، ساحل عاج وارد یک جنگ داخلی شد و شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ ٣٠ مارس ٢٠١١، قطعنامه شماره ١٩٧۵ را دایر بر حفاظت از جان غیرنظامیان به تصویب رساند و فرانسه که از پیش و به دنبال جنگ داخلی در ساحل عاج در سال ٢٠٠٢، نیرویی موسوم به «لیکورن» به استعداد ١۶٠٠ نفر در این کشور به منظور حفظ آتشبس و براساس قطعنامه ١٧۶۵ شورای امنیت مستقر کرده بود، بنابر قطعنامه جدید برای خنثی کردن تسلیحات سنگین از جمله راکت اندازها و توپخانه نیروهای وفادار به باگبو وارد عمل شد. فرانسه علاوه بر اینکه اقدام نظامی خود را در این کشور بر این اساس توجیه میکرد که با مجوز سازمان ملل صورت گرفته است، حفاظت از جان ١۵٠٠٠ فرانسوی مقیم این کشور و منافع اقتصادی و فرهنگی دیرینه آن در ساحل عاج نیز از جمله دلایلی به شمار میآمدند که در جهت اقناع افکار عمومی داخل فرانسه میتوانستند به کار گرفته شوند. سرانجام در تاریخ ١١ آوریل ٢٠١١، لوران باگبو در اقامتگاه خود در آبیجان دستگیر شد و السان اواتارا به طور کامل قدرت را در این کشور قبضه کرد.
نکتهای که بسیاری از صاحبنظران و کشورها در مورد این مداخلات نظامی بیان داشتند این بود که دامنه این عملیات از آنچه در قطعنامههای سازمان ملل آمده بسیار فراتر میرود، به ویژه آنکه در مورد لیبی بر اثر حملات هوایی ناتو شماری از غیرنظامیان نیز به قتل رسیدند و در مورد ساحل عاج اخباری منتشر شد دایر بر اینکه نیروهای فرانسوی راساً در دستگیری لوران باگبو مشارکت داشتهاند؛ هر چند این خبر از سوی مقامات فرانسوی تکذیب شد. گستردگی عملیات در این دو کشور این ظن را تقویت کرد که این مداخلات نه با اهداف بشردوستانه بلکه به منظور بهرهبرداریهای اقتصادی و سیاسی صورت میگیرد، به ویژه در مورد لیبی که یک کشور نفتخیز به شمار میآید.
نکته جالب که مؤید در پیش گرفتن سیاست خارجی تهاجمی جدید از سوی فرانسه میباشد، این بود که در این مقطع نیروهای فرانسوی در آن واحد در سه جبهه لیبی، ساحل عاج و افغانستان (۴٠٠٠ نیروی فرانسوی در این کشور حضور دارند) در درگیریهای نظامی شرکت داشتند، امری که به اعتقاد ناظران سیاسی، با توجه به محدودیت ظرفیت عملیاتی ارتش فرانسه، البته برای مدتی طولانی نمیتوانست تداوم یابد.
در واقع، میتوان گفت که سارکوزی در برآوردی که از شرایط جدید انجام داد، وضعیت را برای ارتقای نفوذ و اعتبار فرانسه در صحنه بینالمللی و افزایش محبوبیت خود مساعد دید و با اتخاذ یک سیاست خارجی تهاجمی درصدد بهرهبرداری از موقعیت برآمد، اقدامی که در میان مدت و یا بلند مدت میتواند برای او به دور از مخاطره نیز نباشد. در همین رابطه و با توجه به اهداف متفاوتی که سارکوزی از مداخله در لیبی و ساحل عاج در نظر داشته است، فیلیپ مورو دو فارژ از کارشناسان معروف مسائل سیاسی در فرانسه چنین اظهارنظر کرده است: «عملیات نظامی در لیبی و ساحل عاج از یک سنخ نیست، تنها وجه مشترک آنها این است که مستبدینی را هدف قرار دادهاند که برای حفظ قدرت به کشتار غیرنظامیان دست زدهاند. عملیات در لیبی ایدهآلیستی و در ساحل عاج واقعگرایانه (رئالیستی) است».
اما اقدام نظامی در لیبی با اهداف اعلام شده آن در واقع باب جدیدی را گشود که به نوعی این گونه اقدامات در کشورهای دیگر را نیز اجتنابناپذیر میکرد. در همین خصوص، دومینیک موئیزی از کارشناسان معروف فرانسه در روابط بینالملل، این گونه اظهارنظر کرد که «پس از حمله هوایی به لیبی، اقدام نظامی در ساحل عاج نیز به لحاظ سیاسی اجتنابناپذیر شد». روشن است که با توجه به توجیهات صورت گرفته توسط فرانسه برای مداخله در لیبی، یعنی کشوری که در سابق مستعمره فرانسه نبوده و رژیم قذافی به طور مستقیم امنیت و منافع فرانسه را به خطر نمیانداخته است، اقدام در ساحل عاج با توجه به رابطه استعماری پیشین و حضور ١۵٠٠٠ فرانسوی در آن کشور و منافع گسترده اقتصادی و فرهنگی، بسیار ضروریتر و عاجلتر به نظر میرسید.
اهداف و انگیزهها
به طور کلی بعد از روي كارآمدن ساركوزي بويژه در چند ماه اخیر سیاست خارجی و دیپلماسی فرانسه در محافل داخلی این کشور مورد انتقادهای شدیدی قرار داشته است. از جمله در ٢٣ فوریه ٢٠١١، تعدادی از دیپلماتهای سابق فرانسه که نخواستند نامشان افشا شود، در مقالهای در روزنامه لوموند به شدت از سیاست خارجی سارکوزی انتقاد کردند و این گونه ابراز عقیده کردند که «امروز، اروپا در وضعیت ضعیفی قرار گرفته است، آفریقا در حال خارج شدن از حوزه نفوذ فرانسه است، کشورهای حوزه مدیترانه دیگر چندان اعتنایی به فرانسه ندارند، چین ما را به تبعیت واداشته است، واشینگتن ما را به راحتی نادیده میگیرد و در کل فرانسه دیگر نفوذی در جهان ندارد». این در حالی بود که سارکوزی از ابتدای بر سر کار آمدن، ارتقای وجهه و نفوذ بینالمللی فرانسه را در سرلوحه اقدامات خود قرار داده بود و از هر فرصتی برای این منظور استفاده میکرد. این تلاشهای او به دنبال در انفعال قرار گرفتن سیاست خارجی فرانسه در اواخر دوران ریاست جمهوری شیراک، به تغییر جهتهایی عمده نیز برای یافتن میدان مانور وسیعتر برای نقشآفرینی در صحنه بینالمللی منجر شد که نماد بارز آن همسویی بیشتر با ایالات متحده بود. اما این تلاشها هرچند در مقاطعی موفقیتهای اندکی برای سیاست خارجی فرانسه پدید آورد، اما با روی کار آمدن اوباما در آمریکا، فرانسه دیگر نتوانست عملاً از فرصتهایی که انتظار داشت بهره چندانی ببرد. در نتیجه، سارکوزی در خصوص احیای مجد و عظمت فرانسه که از دیر باز در زمره آرمانهای گلیستی قرار داشت و باعث میشد تا فرانسه همواره بکوشد چهرهای قدرتمندتر و با نفوذتر از آنچه واقعاً هست در مقابل جهانیان از خود به نمایش بگذارد، چندان موفق عمل نکرد.
این عدم موفقیت با اتفاقاتی که در تونس افتاد و منجر به سرنگونی زینالعابدین بنعلی شد، جلوه بارزتری یافت؛ به ویژه از این نظر که ضمن آنکه سیاست سنتی فرانسه در آفریقا مبنی بر روابط نزدیک با رؤسای دولتها را که اغلب مستبد و فاسد بودند، کاملاً بیاعتبار ساخت، به استعفای وزیر خارجه فرانسه به دلیل ارتباطات نزدیکش با اصحاب قدرت در آن کشور و توصیههایی که در خصوص سرکوب مردم به سران آن کشور کرده بود، منجر شد. اتفاقی که هم نشان از بیکفایتی دستگاه دیپلماسی فرانسه داشت و هم لبه تیز انتقادات از سیاست خارجی فرانسه مبنی بر اتحاد با حکام مستبد و در عین حال داشتن داعیه حمایت از دموکراسی و حقوق بشر را تیزتر کرد. در چنین شرایطی، سیاست خارجی تهاجمی در دستور کار سارکوزی قرار گرفت. همان گونه که برونو ترتره از کارشناسان معروف فرانسه در زمینه مسائل استراتژیک ابراز داشت: «سارکوزی ممکن است بخواهد جبران شکست دیپلماسی فرانسه را در تونس بکند که در آن از رژیم سرکوبگری حمایت میکرد که مردم خواهان سرنگونی آن بودند».
بدین ترتیب در بحبوحه تحول در جهان عرب و در شرایطی که قدرتهای نوظهور اقتصادی در آسیا میرفتند تا از نفوذ و وجهه فرانسه در صحنه سیاست بینالملل بیش از پیش بکاهند، فرانسه در پی تقویت اعتبار و نفوذ خود با مداخلات نظامی مبتنی بر حقوق بشر برآمد. میتوان گفت که شرایط از دو جهت برای فرانسه مهیا بود. یکی اینکه اهداف اعلام شده برای انجام این مداخلات با اشاعه ارزشهای حقوق بشر که خاستگاهی فرانسوی دارند و در این زمینه فرانسویان برای خود رسالتی قائل میباشند، همخوانی داشت و دیگر آنکه دو کشوری که این مداخلات در آن صورت گرفت در قاره آفریقا قرار داشتند، جایی که برای قدرت نمایی فرانسه از هر منطقهای دیگری در جهان مناسبتر است. زمانی لویی دوگیرنگو، وزیر خارجه اسبق فرانسه در سالهای دهه ١٩٧٠، در هنگام زمامداری والری ژیسکار دستن گفته بود: «آفریقا تنها نقطهای در جهان است که فرانسه میتواند در آن خود را در قالب یک قدرت بزرگ جلوه دهد، جایی که فرانسه قادر است تنها به مدد ۵٠٠ نیروی جنگی مسیر تاریخ در آن را تغییر دهد.» درستی این کلام زمانی تقویت میشود که توجه کنیم در فاصله سالهای ١٩۶٢ تا ١٩٩۵، فرانسه ١٩ بار در آفریقا مداخله نظامی صورت داده است و سه پایگاه مهم نظامی فرانسه در این قاره در جیبوتی، داکار (سنگال) و لیبرویل (گابن) قرار دارند و هماکنون نیروهای نظامی فرانسه در سه کشور آفریقایی چاد، جمهوری آفریقای مرکزی و ساحل عاج جهت انجام مأموریتهای مختلف از حفظ صلح گرفته تا آموزش نیروهای مسلح محلی، حضور دارند.
در نتیجه، سارکوزی امید دارد در هنگامی که محبوبیتش در داخل به پائینترین سطح رسیده با این اقدامات وجهه خود را نزد کسانی که به اشاعه آرمانهای فرانسوی و بازگشت مجد و عظمت این کشور علاقهمندند، افزایش دهد و بدین ترتیب آرای آنها را در انتخابات ریاست جمهوری آینده کسب کند و دست کم اینکه در مبارزات انتخاباتی از برگ برنده یک سیاست خارجی موفق و مبتنی بر ارزشها سود ببرد، هرچند که این گونه سیاستهای تهاجمی مخاطرات خاص خود را نیز دربردارند.
احياي استعمارگري به بهانه مبارزه با القاعده 11
فرانسه در پي احياي استعمارگري بر آفريقا ، بهانه مبارزه با القاعده سر مي دهد و اين بار با بهانه قرار دادن حملات القاعده عليه شهروندان فرانسوي تشديد نظاميگري در اين قاره را توجيه مي كند كه سرآغاز آن را عمليات نظامي در موريتاني و سفر كوشنر به برخي كشورهاي قاره آفريقا تشكيل ميدهد.
فرانسه كه زماني آفريقا را حيات خلوت خود ميدانست سالهاست كه ديگر توان بازيگري در اين حوزه را ندارد. هر چند كه به صورت سنتي همچنان روابط نظامي با اين كشورها دارد و حتي با برگزاري نشست مشترك با كشورهاي آفريقايي سعي دارد تا چنان نشان دهد كه همچنان قدرت اول در اين قاره است اما در حقيقت فرانسه در حاشيه اين تحولات قرار دارد. در عرصه آفريقا، فرانسه دوران شيراک بخش زيادي از نفوذ و قدرت خود را از دست داد. افزايش نفوذ و قدرت آمريکا و چين در قاره آفريقا ، ضعف و ناتواني فرانسه جهت پاسخ به درخواستهاي امنيتي کشورهاي فرانکفوني آفريقايي ، بحران اقتصادي فرانسه و کاهش اعتبارات و کمکهاي خارجي فرانسه به اقمار خود در قاره آفريقا از جمله اين عوامل است. با تمام اين تفاسير ساركوزي در سه سال رياست جمهوري خود از محورهاي كارياش را نفوذ در آفريقا قرار داده است. ساركوزي حتي طرح اتحاديه مديترانهاي با حضور كشورهاي عربي و آفريقايي و اتحاديه اروپا را مطرح كرد. به رغم تمام اين تحركات رسواييهاي استعماري فرانسه از جمله افشاي نقش سازمانهاي فرانسوي در قاچاق كودكان بويژه كودكان چادي مانع از اجراي اهداف فرانسه شد.
دولتمردان پاريس كه همچنان طرح استعمارگري در آفريقا را در سر دارند سناريوي جديدي را طراحي كردهاند و آن اعلام طرح مبارزه با تروريسم و القاعده است. اين بهانه زماني مطرح شد كه يك تبعه 78 ساله فرانسوي توسط القاعده اعدام گرديد. از طرف ديگر فعاليت القاعده در موريتاني تشديد شد و فرانسه نيز با ادعاي حمايت از صلح خود را به اين درگيريها وارد ساخت. فرانسه عليه القاعده اعلام جنگ كرده و سخنان خود پيرامون اين جنگ را با اولين حمله عليه يك پايگاه القاعده در شمال آفريقا همراه كرده است. اين اعلام جنگ و حمله، تغييري در استراتژي فرانسه به حساب ميآيد كه معمولا پشت پرده ميجنگد. مقامهاي فرانسوي ميگويند فرانسه پيمانهايش با اين كشورها براي متوقف كردن تروريستها را فعال خواهد كرد. اين ادعا در حالي مطرح شده كه اسناد از همكاري نيروهاي فرانسوي با گروههاي تروريستي بويژه قاچاقچيان كودك حكايت دارد. فرانسه در حالي از انتقام گيري خون يك فرد 78 ساله سخن ميگويد كه تاكنون پاسخگوي كشتار دهها هزار نفر آفريقايي در دوران استعمار فرانسه بر اين قاره نبوده و حتي حاضر به عذرخواهي نيز نشده است.فرانسه همچنين درباره جنايات خود در افغانستان نيز پاسخگو نبوده است.
در اولين گام براي احياي نظامي گري در آفريقا ، نيروهاي فرانسوي به نيروهاي موريتاني در حمله به يك اردوگاه القاعده در مرز با مالي كمك كردند و دست كم شش تروريست مظنون را كشتند. اين اولين بار است كه فرانسه به يك پايگاه القاعده حمله ميكند.
فرانسه در حالي با امضاي قراردادهاي نظامي به دنبال بازگشت به آفريقا با ادعاي مبارزه با القاعده است كه در بعد سياسي نيز در پي كشته شدن ميشل ژرمانو تبعه فرانسه به دست نيروهاي وابسته به گروه القاعده در نيجر، وزير امور خارجه فرانسه در سفري اضطراري راهي قاره آفريقا شد. برنارد كوشنر براي بررسي اين موضوع در سفري غيرمنتظره راهي كشورهاي موريتاني، نيجر و مالي شد. فرانسه در حالي با بهانههاي مختلف روياي نظامي گري در آفريقا را در سر ميپروراند كه كشورهاي اين قاره با اين رويكرد مخالف و نسبت به آن هشدار دادهاند.
مراد مدلسي وزير امور خارجه الجزاير ضمن ابراز تاسف نسبت به كشته شدن گروگان فرانسوي مخالفت خود را با مداخله نظامي خارجي در شمال آفريقا اعلام كرد. بسياري از كشورهاي آفريقايي تاكيد دارند كه مسئله القاعده در سومالي ، سودان ، الجزاير ، مراكش ، نيجريه ، موريتاني و... بهانهاي براي تشديد نظامي گري كشورهاي استعمارگر در آفريقا است كه با اين حربهها به دنبال چپاول ثروتهاي اين كشورها هستند در حالي كه با نام امنيت اين اقدامات را توجيه و حتي خواستار حمايت جهاني از آن هستند.
نتیجهگیری
در شرایطی که سارکوزی رئیس جمهور فرانسه در سیاست داخلی به دلیل نرخ بالای بیکاری و نیز اتخاذ سیاستهای اقتصادی نامحبوب برای برون رفت از مشکل بدهیهای دولتی و در سیاست خارجی به دلیل عدم دستیابی به موفقیتهای چشمگیر به رغم تغییر جهت در خطمشیها و به دنبال افتضاحات دستگاه دیپلماسی این کشور به ویژه در جریان وقایع تونس مورد انتقادهای شدید قرار داشت، با توجه به انجام انتخابات ریاست جمهوری در ٢٠١٢، با استفاده از فرصت پیشآمده در دو کشور آفریقایی لیبی و ساحل عاج، برای مداخله نظامی بشردوستانه پیشگام شد و در مراحل اولیه موفق شد حمایت تعدادی از متحدین خود را برای این منظور به دست آورد. نتیجه این امر انجام حملات نظامی برای برقراری منطقه پرواز ممنوع در غرب لیبی، یعنی محل استقرار نیروهای مخالف سرهنگ قذافی و حمایت از جان غیرنظامیان، به اتفاق تعدادی دیگر از کشورهای عضو ناتو از یک سو و دخالت نظامی به نفع نامزد پیروز انتخابات ساحل عاج یعنی السان اواتارا علیه رئیس جمهور سابق لوران باگبو از سوی دیگر بود که به سرنگونی او منجر شد. این اقدامات که با مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفت، این فرصت را در اختیار فرانسه قرار داد تا بار دیگر در صحنه بینالمللی به نقشآفرینی بپردازد و بدین وسیله موجبات ارتقای وجهه و نفوذ خود را به ویژه در منطقهای فراهم آورد که از دیر باز یکی از حوزههای نفوذ این کشور به شمار میآمده است. هرچند که در این میان بهرهبرداریهای اقتصادی بعدی فرانسه از این اقدامات نظامی را نیز به ویژه در مورد کشور نفتخیر لیبی، نباید از نظر دور داشت. از اینرو، سارکوزی برای افزایش محبوبیت خود، جبران شکست دستگاه دیپلماسی و افتضاحات آن و احیای نفوذ از دست رفته خود در صحنه بینالمللی و در آفریقا، به ویژه با توجه به ظهور قدرتهای نوظهور آسیایی مانند چین، با اتخاذ یک سیاست خارجی تهاجمی و در پوشش عملیاتی که در ظاهر مبتنی بر ارزشها و آرمانهای والای حمایت از گسترش دموکراسی و نیز نجات غیرنظامیان و جلوگیری از تکرار نسلکشیهایی است که در دهه پیشین در یوگسلاوی و رواندا قلب جهانیان را جریحهدار کرده بود، کوشید از فرصت استفاده کند. اما پرسش اینجاست که این گونه اقدامات که نتایج آن از پیش معلوم نیست و به دلیل بدعتی که در این زمینه پدید آمده در موقعیتهای مشابه نیز انتظار تکرار آنها میرود و در صورت امتناع از تکرار آن به هر دلیلی، انتقادهای شدیدی در پی خواهد داشت که ممکن است دستاوردهای گذشته را نیز زیر سؤال ببرد، و در نهایت برگ برندهای برای سارکوزی در انتخابات ریاست جمهوری آتی در ٢٠١٢، تبدیل نشود .
منابع :
-2،1http://fa.wikipedia.org
- 3 http://ahmadimanesh.blogfa.com
- 6 http://strategicreview.org
- 7 http://irna.ir
- 8 http://www.farazeandishe.ir
- 10 http://strategicreview.org
- 11 http://www.siasatrooz.ir
مطالب مشابه :
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار از اینرو، شرق شناسان غربی، تاریخ
سوداي بازگشت فرانسه به آفریقا با(استعمار نو)
حدودی وضعیت دوره استعمار در آفریقا بازگردانده شود در تاریخ ١١ آوریل ٢٠١١
اجمالى از تاریخ معاصر الجزایر - سیدهادى خسروشاهى -1-
اجمالى از تاریخ 1 « مکتب اسلام » دینى این بحث، در واقع به مناسبت آغاز هشتمین سال
نمونه سؤالات تشریحی تاریخ ایران و جهان (2) درس ششم
نمونه سوالات تشریحی درس تاریخ ü استعمار در لغت به چه در مناطق جنوبی آفریقا
تفاوت امپریالیسم و استعمار
رقیب براي بدست آوردن مستعمره و حوزهي نفوذ در آفریقا دوره از تاریخ استعمار در
هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب
هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و نمایند، ولی در ایتالی و تاریخ روم جز چند خرابه و
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار
کوچ آریاییان، از مفاهیم من در آوردی دوران استعمار اینکه تاریخ و در آفریقا
برچسب :
تاریخ استعمار در آفریقا