ماموريت نوروزي

ماموريت نوروزي :

تا آخر هفته برنامه آموزش ادامه داشت تا اينكه آخر هفته متاهل به مرخصي رفتند البته 3 نفر متاهل گروه ما به علت رنگ كردن قسمتي از ساختمان گروهان از چهار شنبه رفتند . بعد از مرخصي رفتن آنها خبري در سطح پادگان پيچيد مبني بر اعزام سربازها براي ماموريت انتخابات كه همه را آماده كردند براي اعزام ولي در لحظات آخر منتفي شد و نبديل شد به ماموريت نوروزي و از همين زمان بود كه من متوجه شدم در ناجا همه چيز در لحظات آخر مشخص ميشود همه را خواستند والبته بجز متاهل ها كه تعدادي از انها در مرخصي بودند من هم چون يكشنبه نوبت كمسيون پزشكي داشتم و بايد به تهرا ن ميرفتم جزء دسته متاهل ها شدم . همه در ميدان صحبگاه جمع شدند و سربازان استانهاي مختلف را جدا كردند و از انها آمار گرفتند . قرار اين شد كه بچه هاي اصفهان و تهران و قم به ماموريت اعزام شوند به اينصورت كه بچه هاي اصفهان به شهرهاي كاشان و نجف آباد و بچه هاي تهران و قم به قم بروند . به بچه هاي اين سه شهر از تاريخ 25 اسفند تا 4 فروردين مرخصي داده شد كه واقعا مرخصي خوبي محسوب ميشد و مابقي بچه هاي ديگر استانها به دو دسته تقسيم شدند به اينصورت كه دسته اول از 28 اسفند تا 6 فروردين و دسته دوم از 7 فروردين تا 14 فروردين به مرخصي بروند كه قرار گرفتن در هر دسته به صورت انتخابي بود و متاهل ها هم از 28 اسفند تا 6 فروردين .

خود من هم از 25 و 26 در پادگان بودم و 27 به تهران و از 28 تا 6 فروردين مرخصي بودم كه هم به جهارشنبه سوري و هم سال تحويل رسيدم .خيلي مرخصي خوب و به موقعي بود و ديگر فكر نمي كنم امسال بتوانم چهار شنبه سوري و سال تحويل در اختيار خودم باشم .

28 اسفند ديگر تعداد زيادي رفتند و تقريبا حدود 20 درصد بچه ها باقي ماندند و اونها هفته دوم را انتخاب كرده بودند ( گرچه انتخاب كردن هفته دوم با عقل جور در نمياد ولي در ادامه خواهيد فهميد كه برد با دسته دوم بود ).

باخره سال 87 فرا رسيد و به قول امير هاشمي كمر آموزشي شكست 5 روز اول سال را هم گذرانديم با ديد و بازديد عيد . گروه ما اصفهاني ها در روز سوم عيد دور هم جمع شديم تا نشان دهيم كه اين رفاقت و دوستي قرار است حالا حالاها ادامه داشته باشد و منحصر به سربازي و دوره آموزشي نيست .

صبح 4 فروردين بجز من و مسعود و حامد راهي كاشان شدند تا ماموريت نوروزي خود را آغاز كنند . ما سه نفر هم 2 روز بعد راهي اراك شديم . شب 6 فروردين به اراك رسيديم صبح فردا با برگشتن گروه اول ‘ گروه دوم راهي مرخص شدند نا 14 فروردين .

صبح 7 فروردين سر و كله فرمانده مير طالبي با تمام شدن رسمي تعطيلات نوروز در پادگان پيدا شد و دوباره شروع كرد به آموزش با نفراتي حدود 70 نفر . شروع كرد به تمرين رژه ‘ ديگر پاها بالا نمي آمد بعد از 10 روز‘ و به قول مير طالبي شريني و پسته ها را خورديد ديگر حال رژه نداريد . خلاصه چند ساعتي نگذشته بود كه خبر آمدخبري در راه است .

خبر اين بود كه مابقي سربازها هم بايد به ماموريت نوروزي بروند حوال ساعئ 2 بعدظهر بود كه كل سربازههاي پادگان را در گردان ذلفقار جمع كردند و سرهنگ شرفي آمد و با هم زبان چرب و نرمش شروع كرد به خر كردن سربازهها . ابتدا سال نو را تبريك گفت و با چند تا شوخي با زبان لري و تركي رفت سر اصل مطلب و اصل مطلب اين بود كه بايد به تهران يا شيراز برويد . گرچه انتخاب شهر آزاد بود ولي اكثر بچه هاي جنوب و خود شيرازي ها كه تعدادشان كم هم نبود شيراز و بجه هاي اراك و همدان و كرمانشاه و متاهل هاي تهران و اصفهان ‘ تهران را انتخاب كردند . من هم به اصرار مسعود و حامد و فرشاد مطلق تهران را انتخاب كردم . عدهاي هم به دلايل مريضي هيچ جا را انتخاب نكردند و نيامدند .

از ساعت 4 الي 5 بعد از ظهر بود كه وسايلمان را جمع كرديم و به حالت يه لنگه پا در آمديم تا حوال 11 شب بيكار بوديم و سر گردان . ساعت 11 شب گفتند كه اتوبوس از تهران آمده كه شما را به تهران ببرد ما هم راهي در ورودي پادگان شديم و به صف .

طبق روال قبلي ما چهار تا قرار گزاشتيم كه از هم جدا نشيم تا يك جا بيفتيم . با چندين اتوبوس و ميني بوس راهي تهران شديم به ما چهار نفر ميني بوس رسيد و تا تهران له شديم از تنگي جا چون ميني بوس همين جوري كوچيك هست حال چه برسد به اينكه هر نفر هم يك كيسه سربازي هم همراهش به داخل ميني بوس بيا ورد .

ساعت حوالي 5/2 الي 3 شب بود كه به ستاد فرماندهي غرب تهران رسيديم و يه 2 ساعتي تا صبح استراحت كرديم تا هم صبح شود و هم بقيه بچه ها برسند .

صيح بعد از صرف صبحانه ( حلوا شكري ) گفتند كه يا بايد در اختيار كلانتري هاي كرج قرار بگيريم يا پليس راه استان تهران كه اينجا هم باز انتخاب دست خودمان بود و عدهاي كه از كلانتري بد شنيده بودند و عدهاي هم عشق پليس راهنمايي رانندگي داشتند رفتند پليس راه و عدهاي هم كه ساكن كرج بودند و عشق كلانتري راهي كرج شدند ما چهار نفر هم به اصرار فرشاد مطلق كه خانه اش در كرج بود راهي كرج شديم .

ساعت 8 الي 9 صبح بود كه به ستاد فرماندهي كرج رسيديم كم كم همه بچه ها آمدند و توي حياط ستاد منتظر نشستيم آمدند وبهصف كردند و اسامي را ياداشت و ما هم طبق سنت خودمان كنار هم ايستاديم و اسم خود را پشت سر هم نوشتيم .

تا ساعت 11 الي 12 ظهر توي حياط بوديم و با هم صحبت ميكرديم درباره جاي كه قراره بيفتيم و از بچه هاي كرج در درباره محله هاي خوب و بد كرج مي پرسيديم و اميدوار بوديم توي يك كلانتري بالاي شهر بيفتيم .

خودروهاي كلانتري ها يكي پس از ديگري وارد ستاد شدند و اسامي هر كلانتري با ورود خودروي آن كلانتري خوانده ميشد و سربازها سوار بر خودروي مربوطه راهي كلانتري ميشدند.

6 تا 7 ليست خوانده شد تا اسم مسعود و فرشاد مطلق هم خوانده شد اين 2 تا با هم افتادند و در كلانتري 11 كرج و من و حامد هم با هم در كلانتري 12 كرج البته با يك نفر ديگر كه اهل كرج بود .

با يه خودروي پژو 405 فرم به كلانتري رفتيم كلانتري 12 كرج تقريبا در وسط شهر قرار داشت و در كنار پارك ساحلي كرج ‘ تقريبا جاي خوبي بود وما سپس از قرار دادن وسايل در نماز خانه پيش رئيس كلانتري رفتيم و بنا به دستور ايشان قرار شد روزها استراحت و شب ها پاس پياده باشيم به اينصورت كه 6 صبح استراحتمون شروع و 7 الي 8 بعد از ظهر برگرديم كلانتري ( البته اگر ميخواستيم كه در طول روز بريم بيرون ) و 12 تا 6 صبح هم پاس پياده در سطح حوزه استحفاظي .

ماموريت نوروزي

مطالب مشابه :

توصیه هایی برای سربازان آموزشی مالک اشتر اراک با کد 06 (2)

در مورد پادگان مالک اشتر اراک ناجا

توصیه هایی برای سربازان آموزشی مالک اشتر اراک با کد 06 (7)

پادگان مالک اشتر اراک

توصیه هایی برای سربازان آموزشی مالک اشتر اراک با کد 06 (8)

ماموريت نوروزي

توصیه هایی برای سربازان آموزشی مالک اشتر اراک با کد 06 (4)

توصیه هایی برای سربازان آموزشی مالک اشتر اراک با کد 06 (3)

پادگان آموزشی مالک اشتر اراک : گردان کربلا گروهان جهاد دی 88

گردان قدس - گروهان ایثار