جشن ورودآزادگان

 

       ساعت ده صبح بيست و پنجم مردادماه ۱۳۶۹ تلفن اتاق به صدا درآمد و يكى از برادران قرارگاه نجف خبر قطعى شدن ورود آزادگان را به من اطلاع داد.
براى لحظاتى ازخودبى خود شدم و اشك شوق بر گونه 
هايم جارى شد. دستهايم را به سوى آسمان بلندكردم و شكرنعمت آزادى فرزندان دلير اين مرزوبوم را به درگاه الهى به جاى آوردم.
درهمان حال از جاى خود برخاستم و به سمت تصوير زيباى حضرت امام(ره) رفتم.
مقابل عكس امام كه در حسينيه جماران نشسته و براى رزمندگان سخنرانى مى كرد ايستادم. حال و هواى حسينيه جماران و دوران دفاع مقدس برايم زنده شد و درحالى كه بشدت مى 
گريستم، گفتم: دربهارآزادى جاى امام و شهدا خالى است.
پس از دقايقى به خود آمدم و براى حضور دراين مراسم تاريخى آماده 
شدم و به همراه يك گروه فيلمبردار و عكاس عازم باختران شديم.
ساعت ۸ شب وارد باختران شديم و پس از هماهنگى 
هاى لازم و دريافت كارت ويژه تردد از قرارگاه نجف عازم قصرشيرين شديم.
هنگام عبور از تنگه چهارزير (مرصاد) و اسلام آباد غرب ياد حماسه آفرينى هاى رزمندگان اسلام درعمليات مرصاد با منافقين وطن فروش و خائن وصداميان عهدشكن و متجاوز برايم زنده شد هنوز تانكها و نفربرهاى منهدم شده منافقين وبعثى ها دراطراف جاده ديده مى 
شد.
پس از ساعتها رانندگى به شهر ويران شده قصرشيرين رسيديم. هرچند كه نيمه هاى شب بود اما اكثر برادران بيدار بودند و آماده حركت به سمت خسروى بودند شهر يك پارچه شور و شوق بود باورنمى كرديم كه ساعت ۲
بامداداست.
همه فعال بودند رانندگان اتوبوسها درحال تميزكردن شيشه هاى اتوبوس، بچه هاى تبليغات درحال نصب پرچم و پوستر، امدادگران هلال احمر درحال چادرزدن، برادران تداركات درحال آماده 
كردن وسايل پذيرايى از آزادگان و خوشحال بودند. گويى اين لحظات بهترين زمان عمرشان است.
ازماشين پياده شدم و درمقابل مسجد قصرشيرين به ديوارى تكيه دادم. حال و هواى دوران دفاع مقدس و زيرآتش قرارداشتن قصرشيرين را به ياد آوردم و درهمان حال به خواب رفتم. دقايقى نگذشته بود كه فرياد يكى از دوستان مرا به خود آورد كه مى 
گفت:
حاج 
آقا اتوبوسها حركت كردند. بلافاصله به طرف اتوبوسها رفتيم كاروانى از وسايط نقليه از قصرشيرين حركت كردند و سياهى شب را درنورديده و به سوى شهرمرزى خسروى راه افتادند.
ساعت پنج صبح به شهر ويران شده خسروى رسيديم و در نقطه صفرمرزى متوقف شديم نمازصبح را درمقر سپاه خوانديم وپس از استراحتى كوتاه و صرف صبحانه به ميدان ويران 
شده شهر آمديم.
يك روحانى جوان و چندرزمنده با نصب پرچم وپلاكارد و نقاشى برروى ديوارها، خسروى را آباد كرده 
بودند.
شهرمرزى عراق ازدورديده مى شد همه چشم ها به آن طرف بود. آنجايى كه آزادگان براى آزادى لحظه شمارى مى 
كردند.
ساعت ۸
صبح انتظار به پايان رسيد، اتوبوسها آماده حركت به سمت منظريه عراق شدند.
خبرنگاران، فيلمبرداران و عكاسان و تعدادى از فرماندهان و مسؤولين سپاه سوار بر اتوبوسها شدند. ما هم به داخل يكى از اتوبوسها رفتيم، غوغايى به پاشد همه دوست داشتند به منظريه بروند و همرزمان خود را درآغوش بگيرند وليكن امكان بودن آن همه مشتاق وجودنداشت.
اتوبوسها حركت كردند و يكى پس از ديگرى از دژبانى مرزى گذشتند. صلوات خبرنگاران و فرماندهان فضاى اتوبوس را عطرآگين كردند.
پس از گذشت يك ربع به منظريه عراق رسيديم و خيمه هاى اسراى ايرانى مانند خيمه 
هاى اسراى كربلا درسمت چپ اين شهر كوچك نمايان گشت.
دژبانى عراق اتوبوسها را متوقف كردند. تعدادى از فرماندهان عراقى درحال قدم زدن در خيابان اصلى ديده مى شدند. نيروهاى بعثى تغييرموضع داده و با چهره خندان اهلاً و سهلاً مرحبا مى گفتند، كلماتى كه به آنها ديكته شده 
بود.
ابتدا خبرنگاران و فرماندهان را پياده كردند و سپس اتوبوسها را به سمت خيمه ها هدايت نمودند. نيم ساعتى كه در كنار مأمورين بعثى معطل بوديم با يكى از آنها كه زبان فارسى را مى دانست صحبت كردم و از او پرسيدم آيا مى 
دانيد براى چه با ما جنگيديد؟ و اين همه خرابى و آوارگى و تلفات براى خودتان درست كرديد؟
آيا براى آن بود كه پس از هشت سال جنگ و خونريزى، صدام بگويد من اشتباه كردم؟ و ادعاى خود را پس گرفتم؟ اما آن افسر جوان جوابى نداشت و فقط گفت:
حالا وقت اين حرفها نيست و بايد با كويت وعربستان و آمريكا بجنگيم؟ در همين حال اجازه ورود خبرنگاران و مسؤولين ايرانى داده شده و ما در يك چشم بر هم زدن خود را به كنار خيمه 
هاى اسرا رسانديم.
اسراى ايرانى از داخل خيمه ها كه به شكل خيمه هاى باديه نشين داراى يك سقف و ديوارهاى كوتاه بود براى ما دست تكان مى دادند، مى خنديدند و مى 
گريستند.
پس از يك ساعت معطلى اولين گروه آزادگان از خيمه ها بيرون آمدند و در محوطه اى توسط نيروهاى سازمان ملل و نمايندگان ايران وعراق كنترل مى شدند و پس از امضا دفتر و دريافت غذا و ميوه به سمت اتوبوسها مى آمدند اكثر آزادگان غذا و ميوه هاى دريافتى را به روى زمين مى انداختند و شعارا... اكبر، خمينى رهبر سر مى 
دادند.
همديگر را در آغوش گرفتيم و به آنها خير مقدم گفتيم بعضى از آزادگان خود را به پاى فرماندهان و علما مى انداختند و گريه مى كردند. فرماندهان وعلما هم آنها را در آغوش گرفته و بر دست و بازوى آنان بوسه مى 
زدند.
رانندگان اتوبوسها بى اختيار گريه مى كردند و به نشانه شادى بوق مى 
زدند.
يكى از آزادگان پس از آنكه دفتر سازمان ملل را امضا كرد وچندقدم فاصله از زير پيراهن خود عكس حضرت امام را در آورده كه به روى پارچه نقاشى شده بود به دست گرفت و فرياد برآورد «مرگ بر دشمن خمينى».
صحنه هاى فراموش نشدنى و زيبايى خلق مى شد و فيلمبرداران و عكاسان ايرانى در حالى كه به شدت مى گريستند از اين صحنه ها تصوير تهيه مى 
كردند.
پس از چند ساعت عمليات تحويل اولين گروه آزادگان به اتمام رسيد و قرار شد پس از خروج آزادگان اولين گروه اسراى عراقى با اتوبوسهاى ايران وارد منظريه عراق شوند.
فيلمبرداران، عكاسان و گروه ما سوار بر آخرين اتوبوس شده و از اردوگاه عراق خارج شديم و پس از يك ربع ساعت به خسروى رسيديم.
با رسيدن كاروان اسراى ايرانى به خاك ايران و توقف اتوبوسها صحراى محشرى بپاشد. ناگهان آزادگان از اتوبوسها خارج شدند و خود را برروى خاك مقدس ايران اسلامى انداختند و در حالى كه خدا را شكر مى كردند و بوسه بر اين خاك مقدس مى زدند و با صداى بلند مى گريستند، رزمندگان مستقر در مرز خسروى هم زنجيرهاى دژبانى را برهم ريختند و به سمت آزادگان آمدند آزادگان از زمين برخواستند و در حالى كه سينه مى زدند و دستان خود را تكان مى دادند خطاب به رزمندگان و همرزمان خود مى گفتند: اى امت حسينى، كو رهبرم خمينى؟ صداى گريه و ضجه آزادگان فضاى منطقه را پر كرده بود و همه در فقدان از دست رفتن امام (ره) مى گريستند خانواده هاى شهدا و مسؤولينى كه به نقطه مرزى آمده بودند آزادگان را در آغوش گرفتند و دست نوازش بر سر آنها مى كشيدند و به آنها دلدارى مى 
دادند.
اسراى عراقى كه در داخل اتوبوسها نشسته و آماده رفتن به عراق بودند از مشاهده اين استقبال گرم و صميمى تعجب مى كردند و شايد تصور مى 
كردند در منظريه مورد چنين استقبالى از هموطنان خود قرار گيرند.
پس از اعزام اولين گروه آزادگان به سمت قصرشيرين اولين گروه اسراى عراقى با چندين دستگاه اتوبوس به سمت عراق راه افتادند و ما هم براى تهيه عكس و فيلم سوار بر يكى از اين اتوبوسها شديم. اسراى عراقى برخلاف آزادگان ما سكوت كرده بودند و حرفى نمى زدند سكوت مرگبارى بر كليه اتوبوسها حاكم بود. هر لحظه كه به خاك عراق نزديكتر مى شديم دلهره بيشترى اسراى عراقى را فرامى گرفت و وحشت در چشمانشان ديده مى 
شد. پس از رسيدن اسراى عراقى به شهر منظريه عراق دژبانهاى مسلح عراقى اطراف اتوبوسها را گرفتند و برخلاف استقبال گرمى كه رزمندگان و مسؤولين از آزادگان عزيز ايرانى داشتند، عراقى ها با خشم و غضب اتوبوسها را متوقف كردند. فرماندهان عراقى به داخل اتوبوسها رفتند و به زبان عربى مطالبى را به اسرا گفتند.
پس از خارج شدن فرماندهان عراقى از اتوبوسها از يكى از اسرا كه فارسى را مى 
دانست پرسيدم چه به شما گفتند؟ آيا مقدم شما را گرامى داشتند؟ پاسخ دادخير، آنها دستور دادند بدون اجازه از اتوبوسها خارج نشويم و باكسى سخن نگوييم. پس از گفت وگو با اين اسير عراقى به اتفاق ديگر خبرنگاران و عكاسان از اتوبوس پياده شديم. اتوبوسهاى حامل اسراى عراقى به محوطه سمت چپ شهرك هدايت شدند و در كنار هر اتوبوس ايرانى يك اتوبوس عراقى با فاصله پنج متر قرار گرفت و پس از آماده شدن فيلمبرداران و عكاسان عراقى كه لباس نظامى برتن داشتند چند تن از بعثى هاى عراق اطراف اتوبوسها ايستادند و به ترتيب درب هر اتوبوس را باز مى كردند و پس از توجيهات لازم آنها را از اتوبوس ايرانى پياده و به اتوبوس عراقى سوار مى كردند.
بعثى ها براى سوژه تلويزيون عراق، اسرا را وادار مى كردندكه خود را روى زمين بيندازند و صورت بر خاك بمالند.
به خوبى يادم هست يك پرچم كوچك عراق را آوردند و از بيرون اتوبوس به اسراى عراقى مى دادند كه هر چند لحظه يك بار اسرا با در دست داشتن پرچم عراق از اتوبوس خارج شوند و پس از فيلمبردارى توسط نيروهاى بعثى مجدداً آن پرچم را مى گرفتند و از پنجره اتوبوس به ديگر اسرا مى دادند.
صحنه هاى مصنوعى فراوانى را براى اسراى عراقى به وجود مى آوردند تا از آنها فيلم و عكس تهيه كنند. من كه استقبال بسيار گرم و پرشور مسؤولين، خانواده هاى شهدا و رزمندگان در شهر مرزى خسروى از آزادگان قهرمان ايرانى را ديده بودم نسبت به اين برخورد خشك و خشن عراقيها با اسرايشان تعجب كردم.

خاطره از : سرتيپ ۲ پاسدار ـ محمدعلى آسودى


مطالب مشابه :


برنامه خانوادگی چشمه شیرین

لحظه آماده شدن و تجهيز اتوبوسها قبل از حركت در ساعت 13 بعد از ظهر به چشمه شيرين رسيديم و




جشن ورودآزادگان

ساعت ۸ شب وارد باختران شديم و پس از اتوبوسها حركت كردند و يكى پس از ديگرى از دژبانى مرزى




سرگرداني مسافرين كرج در پايانه آزادي از ساعت 8 شب ببعدد

امروز ساعت پايان كار اين اتوبوسها را از سازمان ساعت ۳۰/۷ كه ميشه جدول حركت قطارهاي




یکروز در ترمینال غرب

ساعت 10 صبح از و تعاوني هاي مختلف و مردم بسياري كه در حال تهيه بليط و انتظار براي حركت




تجربه اي موفق با نام ((طرح اصلاح ساختار خدمات شركتهاي حمل و نقل در پايانه مسافري شهر بوشهر ))

- عدم اطلاع رساني دقيق شركتها از ساعت و مسيرهاي حركت وهمچنين حركت به موقع اتوبوسها




توصیه های مهم یک مدیر کاروان

لطفا طبق شماره مندرج بر روی کارت به اتوبوسها سوار شده و زمان ۱/۵ ساعت قرار دارد حركت




96 ساعت به ياد ماندني (زیارت کربلا)... قسمت يازدهم

96 ساعت به ياد چون قرار بود راس ساعت هفت از جلوي حسينيه به طرف اتوبوسها حركت كنيم




یاد اتوبوس های قدیمی تهران به خیر

اتوبوسها غالبا هاي کاغذي کند، براي اتوبوسها ايستگاه تابلو دار به وجود آورد و ساعت حركت و




برچسب :