تفاوت امپریالیسم و استعمار

مفهوم امپریالیسم

امپریالیسم به نظامی گفته میشود که به دلیل مقاصد اقتصادي و یا سیاسی میخواهد از مرزهاي ملی و قومی

خود تجاوز کند و سرزمینها و ملتها و اقوام دیگر را زیر سلطهي خود درآورد، سیاستی که مرام وي بسط

نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهاي دیگر است. رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده سرمایهداري

 

داخلی و پدید آمدن تراستها و کارتلها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و براي بهدست آوردن

مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند. این واژه در مفهوم امروزي به معناي کنترل کشوري از سوي کشور

 

دیگر بکار میرود؛ فرآیند تحمیل ارادهي کشوري بر کشور دیگر. مثلاً گاهی گفته شدهاست نظارت آمریکا

بر کشورهاي خاور میانه امپریالیسم آمریکایی است. امپریالیسم عنوانی است براي قدرتی (یا دولتی) که

 

بیرون از حوزهي ملی خود به تصرف سرزمینهاي دیگر پردازد و مردم آن سرزمینها را به زور وادار به

فرمانبرداري از خود کند و ازمنابع اقتصادي و مالی وانسانی آنها به سود خود بهرهبرداري کند 5. امپریالیسم

 

فقط به معناي تصاحب قلمرو ارضی کشورها نیست بلکه به نحو گستردهتري با کسب کنترل سیاسی و

اقتصادي بر مردم و اراضی، خواه با نیروي نظامی و خواه با ابزارهاي زیرکانه تر، مرتبط است. موضوع

امپریالیسم سیاست و شیوههاي دولتی است که غالباً با ابزارهاي اقتصادي، قدرت و سلطهي خود را گسترش

میدهد.

انواع امپرایالیسم

در یک دستهبندي میتوان دو نوع امپریالیسم را از یکدیگر باز شناخت: امپریالیسم مهاجر و امپریالیسم

سرمایه گذار. میان امپریالیسم مهاجر قدیمی که جامعهي میزبان را به نسبت دست نخورده باقی میگذاشت،

در مقابل، از همان آغاز بر » و امپریالیسم سرمایه دار-سرمایه گذار کنونی تفاوت قائل بود، امپریالیسمی که

 

قلب مسائل درونی جوامع میزان تاثیر گذارده و مناسبات طبقاتی ، ساختارهاي اجتماعی و نهادهاي سیاسی

بنیادي آن را دگرگون میکند و به همین دلیل، همراه با خود خیزشهاي عظیم و سریع را در سرزمینهاي

میزبان و در سیاستهاي جهان که درتاریخ بشر بی سابقهاست، پدید میآورد.

تاریخچه

واژهي امپریالیسم در 1890 در انگلستان رواج یافت. به زودي در زبانهاي دیگر بکار گرفته شد و از آن

 

براي بیان کشاکشهاي قدرتهاي اروپایی رقیب براي بدست آوردن مستعمره و حوزهي نفوذ در آفریقا و

دیگر قارهها استفاده شد. این کشاکشها که از دههي 1880 تا 1914 بر سیاست بین المللی حاکم بود، سبب

نامیده شود. هم انگلیسیها و هم امپریالیستهاي اروپاي قارهاي ادعا « عصر امپریالیسم » شد که این دوره

 

میکردند که هدفشان گسترش تمدن و رساندن دستاوردهاي آن به مردمان داراي نژاد و فرهنگ پستتر

براي تمامی بشریت ایمان به برتري نژادي، مادي، و فرهنگی نژاد- « احساس رسالت » است. اما در بنیاد این

 

هاي سفید وجود داشت. پس از جنگ جهانی اول، ایدئولوژي امپریالیسم در ایدئولوژيهاي فاشیسم و

نازیسم به کمال خود رسید.

این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آغاز میشود. تدوین تئوري مربوط به امپریالیسم و

تجزیه و تحلیل پنج وجه مشخصه اساسی آن میگوید:

1. تمرکز و تراکم تولید و سرمایه موجب ایجاد انحصارها (مونوپولها) شد. انحصارها دراین مرحله نقش

قاطع را در حیات اقتصادي بازي میکنند.

2. ترکیب سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردید.

3. صدور سرمایه به جاي صدور کالا اهمیت ویژهاي کسب میکند.

4. ایجاد اتحادیهها و کنسولهاي انحصاري سرمایهداران، این اتحادیهها به صورت کارتلها، تراستها و

کنسرسیومها جهان را از نظر اقتصادي بین خود تقسیم میکنند.

5. پایان تقسیم منطقههاي سرزمینهاي جهان بین بزرگترین و ثروتمندترین دولت سرمایهداري و آغاز

تجدید تقسیم آنها.

اساس اقتصادي و خصلت ویژه امپریالیسم عبارتست از تسلط انحصارها، انحصارها در رشتههاي مختلف

کاملاً و همه جانبه اقتصاد و سیاست بزرگترین کشورهاي سرمایه داري را در حیطه اقتدار و زیر سیطره

خود میگیرند و رقابت آزاد از بین میرود. سلطه انحصارها در حیات اقتصادي با نفوذ و قدرت روز افزون

آنها در زمینه سیاسی همراه است که دستگاه دولتی را زیر فرمان خود میکشند و تحت الشعاع منافع خود

میسازند. در این مرحله سرمایه داري، انحصارها امپراتوران قدر قدرتی در همه شئون هستند. خود لغت

به معناي امپراتوري مشتق میشود. در این مرحله اشاعه (imperiu) امپریالیسم نیز از ریشه لاتینی ایمپریو

 

کم و بیش دوران سرمایه داري در سراسر کره زمین جاي خود را به تکامل جهشی و فلاکت آور داد. این امر

موجب شدت وحدت بی سابقه کلیه تضادهاي سرمایه داري یعنی تضادهاي اقتصادي، سیاسی، طبقاتی و

ملی گردید. مبارزه دول امپریالیستی بر سربازار فروش و عرصههاي سرمایه گذاري و بدست آوردن مواد خام

و نیروي کار ارزان و احراز تسلط جهانی، حدت بی سابقهاي یافت که در دوران تسلط بلامنازع امپریالیسم،

امپریالیسم ناگزیر کار را به جنگهاي ویرانی آور میکشاند.

امپریالیسم در عین حال مرحله تلاشی سرمایهداري، مرحله پوسیدگی و احتضار آنست. در این مرحله در

مجموع سیستم جهانی سرمایهداري، شرایط براي انقلاب اجتماعی نضج پیدا میکند. تضاد بین دول

امپریالیستی و کشورهاي وابسته و مستعمره، تضاد بین خود دول امپریالیستی هرچه بیشتر شدیدتر میشود.

واضح است که تشدید تضادها و پوسیدگی ماهوي امپریالیسم به معناي رکود و جمود مطلق سرمایه داري

نیست.

تضادهاي امپریالیسم موجب تسریع پروسه تبدیل سرمایه داري انحصاري به سرمایه داري انحصاري دولتی

گردیدهاست. این شکل در حالی که سلطه انحصارها را بر زندگی مردم تقویت میکند نیروي انحصارها را با

نیروي دولت در دستگاه واحدي متحد میسازد تا حداکثر سود براي بورژوازي تامین شود و نظام سرمایه

داري حفظ گردد. ولی نه این شکل نه نظامی کردن حیات اجتماعی و اقتصادي کشور و نه انتگراسیون (یعنی

در هم آمیختگی و ادغام و تشکیل سازمانهاي جدید مافوق ملی، سیاسی و اقتصادي به منظور پیوستگی

دول و انحصارات سرمایه داري (نمیتواند پایههاي سرمایهداري را نجات دهد. رشد تولید در برخی

 

کشورهاي سرمایهداري هرگز نتوانستهاست جلوي حدت یافتن تضادهاي ملی و بینالمللی سرمایهداري را

بگیرد.

انتقادها

در حالی که سود و مافوق انحصارها افزایش مییابد، اتوماسیون (استفاده از وسایل خودکار در تولید)

در شرایط سرمایهداري مصائب جدیدي براي زحمتکشان به بار میآورد.

سلطه انحصارها نه فقط علیه کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان متوجهاست بلکه بر منافع قشرهاي

بورژوازي کوچک و متوسط زیان وارد میسازد .واقعیات پوچ بودن تئوريهایی نظیر سرمایهداري خلقی و

دولت بهروزي همگانی را ثابت کردهاست.

تحلیل و ساز و کار امپریالیسم

1858 ) در کتاب - نخستین انتقاد نظري منظم از امپریالیسم جدید را اقتصاددان انگلیسی هابسن ( 1940

خویش به نام امپریالیسم ( 1902 ) کرد و براي نخستین بار از این پدیده یک برداشت اقتصادي کرد. این نظریه

را لنین گرفت و در کتاب امپریالیسم: عالیترین مرحلهي سرمایهداري ( 1915 ) بسط داد و این برداشت به نام

نامدار شد. « نظریهي اقتصادي دربارهي امپریالیسم »

تبیینهاي مختلف شکلگیري امپریالیسم

1. سیاسی و روانی:

عدهاي از اندیشمندان ریشه شکلگیري پدیده استعمار را در روابط بینالملل عاملی سیاسی روانی میدانند و

معتقدند رقابتهاي سیاسی و نظامی قدرتهاي بزرگ اروپایی و تلاش براي دستیابی به قدرت و حیثیت

بیشتر (در مقایسه با رقبا) عامل اصلی گسترش استعمارگري میباشد. این ایده را میتوان در مباحث نظریه

پردازان آلمانی و اندیشمندانی چون هاینریش فرید یونگ پیدا کرد.

2. امنیتی

 

برخی دیگر، وجه گرایش کشورها به سمت سیاستهاي امپریالیستی را دستیابی به قدرت بیشتر در راستاي

تامین امنیت میدانند. اینان معتقدند هرج و مرج طبیعت ساختار حاکم بر روابط جوامع موجب میشود تا

اینکه هر یک از جوامع، امنیت خود را از سوي جوامع دیگر در معرض تهدید ببیند؛ از این رو براي رفع

تهدید به افزایش قدرت نظامی و گسترش حوزه نفوذ ارضی خود دست بزنند. این اقدام، واکنش متقابل

جوامع دیگر را در اقدام به رقابت نظامی براي حفظ و افزایش موقعیت خود در برخواهد داشت. در تداوم

این کنش، روابط سلطهجویانه امپریالیستی بر روابط جوامع حاکم خواهد شد؛ در نتیجه جمعبندي کشورها و

جوامع مختلف سیاسی این میشود که تنها تشکیل امپراطوري متضمن امنیت دایمی آنان خواهد بود.

3. ملیگرایی (ناسیونالیسم):

 

عدهاي از نظریهپردازان روابط بینالملل معتقدند که آنچه موجب پیدایش و گسترش استعمار و امپریالیسم

شده است، تمایل دولتها و ملتهاي کشورهاي قدرتمند به گسترش سرزمینشان و ایجاد امپراطوريهاي

بزرگ به منظور حفظ و تقویت روحیه ملیاشان است. تاکید بر این ایده را میتوان در آثار نظریهپردازانی

چون جوزف چمبرلن انگلیسی و آرتورسالتز یافت کرد.

4. نژادي:

برخی دیگر از نظریهپردازان، استعمار و امپریالیسم را پدیدهاي نژادي تلقی میکنند و عنوان میکنند

سفیدپوستان ذاتا خود را از دیگر نژادها برتر میدانستند و بدین جهت براي خود این رسالت را قائل بودند

که به منظور اصلاح و متمدن کردن دیگر نژادها بر آنها حکومت کنند و آنها را به تمدن و انسانیت نزدیک و

نزدیکتر کنند. اینگونه مباحث را میتوان در آثار اندیشمندانی نظیر کید، کارل پیرسون و فردریش نومن

یافت کرد.

البته امروزه نظریههاي نژادي امپریالیسم مردود شدهاند. اینگونه نظریهها را فقط میتوان بهعنوان انگارههایی

بهشمار آورد که در گذشته وجود داشتهاند و اگر باقیماندههاي چنین طرز فکري هنوز نقشی در سیاست

روز داشته باشند، کسی جرات ابراز آن را ندارد.

5. اقتصادي:

از مهمترین نظریهها در باب پیدایش امپریالیسم، تئوري اقتصادي امپریالیسم است. این تئوري در یک تقسیم-

بندي کلی به دو دسته و گروه قابل تمایز است.

دسته اول، جبرگرایان یا مارکسیتها هستند که متفکرینی چون لنین، بوخارین ورزا لوکزامبورگ و... در آن

قرار دارند. بر اساس این رویکرد ساختار زیربنایی اقتصاد سرمایهداري، زمینه را براي پیدایش و رویش پدیده

امپریالیسم، فراهم میکند. و در حقیقت امپریالیسم نتیجه قهري سرمایهداري است. ما در نظام سرمایهداري

نمیتوانیم امپریالیسم نداشته باشیم چرا که اراده امري روبنایی و بازتاب وضعیت زیربنایی اقتصادي است،

چنین امري در سرمایهداري ممکن نیست. باید اقتصاد کمونیستی به وجود آید تا زیربناي جدیدي براي رفتار

غیر امپریالیستی فراهم گردد. این گرایش فکري را میتوان در گروههاي سیاسی چپ ابتداي انقلاب نیز

مشاهده کرد.

اما دسته دوم افرادي لیبرال هستند که میتوان از افرادي نظیر هابسون، دوئوتی و فالتزگراف نام برد. اینان نیز

همانند مارکسیستها امپریالیسم را نتیجه و مولود اقتصاد میدانند اما با این تفاوت که امپریالیسم را نتیجه

قهري نظام سرمایهداري نمیدانند. اینان معتقدند که امپریالیسم در نظام سرمایهداري اجتنابپذیر میباشد چرا

 

که با اعمال یکسري سیاستهاي توزیعی میتوان پدیده کم مصرفی در کشورهاي سرمایهداري را که عامل

اصلی امپریالیسم است برطرف کرد.

جدا از اختلاف نظري که مارکسیستها و لیبرالها درباره امپریالیسم اقتصادي دارند، هر دو دسته، امپریالیسم

جدید اقتصادي را مرحله نهایی نظام سرمایهداري میدانند که بر اثر تلفیق تضادهاي داخلی با گرایش ذاتی

توسعهطلبی براي کسب ارزش اضافی ایجاد میشود.

فرآیند امپریالیسم اقتصادي از نظر متفکران این نظریه به این شرح است که: هدف نظام فکري سرمایهداري از

تولید، کسب سود بیشتر و کاهش هزینههاست از اینرو براي افزایش بهرهوري تولید، سرمایه ثابت

(تجهیزات) را جایگزین سرمایه متغیر (کارگران) میکند. در نتیجه کارگران قدرت خرید خود را از دست

میدهند و با تلفیق بهرهوري تولیدي و کاهش قدرت خرید کارگران پدیده کممصرفی از یکسو و انحصار

مالی (ادغام سرمایه بانکی با سود) از سوي دیگر ایجاد خواهد شد. لذا دولت سرمایهداري ناگزیر به ایجاد

تقاضاي موثر در خارج از مرزها است (کشورهاي عقبافتاده). در این مرحله سرمایهداري وارد مرحله

امپریالیسم میشود و اگر کشورهاي امپریالیستی قلمرو اقتصادي جدیدي براي تقسیم بین خود نداشته باشند،

در آن صورت جنگ امپریالیستی اجتنابناپذیر خواهد بود.

6. تبیین زیستشناسانه:

تبیین زیستشناسانه بر خلاف تبیین اقتصادي که معتقد است پیدایی امپریالیسم نتیجه نظام سرمایهداري است

بر این امر تاکید دارد که امپریالیسم ناشی از خصلتهاي موروثی و ژنتیک انسانها میباشد که بهصورت

تهاجم علیه همنوع تجلی مییابد و چون پدیدهاي غیرعقلایی است و تحت تاثیر عادات و غرایز انسان است

با سرمایهداري که امر عقلایی است ارتباطی ندارد.

نظام سرمایهداري محض نمیتواند زمینه مساعدي براي انگیزههاي » : جوزف شومپیتر در این رابطه میگوید

 

ناگهانی امپریالیسم فراهم کند. سرمایهداري طبیعتا ضد امپریالیسم است و بنابراین نمیتوانیم تمایلات

امپریالیستی را که در جهان وجود دارد در ذات سرمایهداري بدانیم، بلکه باید این گرایشها را عواملی بیگانه

بهشمار آوریم که از خارج وارد جهان سرمایهداري شدهاند و توسط عوامل غیرسرمایهداري حمایت می-

«. شوند

 

بر اساس این تبیین از امپریالیسم، اگر انسان مایل به بقاي خود باشد باید براي دستیابی به منابع کمیاب،

رقباي خود را تسلیم یا نابود کند لذا ناچار است که از خصلت پرخاشجویی (تحمیل خشونت قهرآمیز بر

دیگران) علیه ضعیفترها استفاده کند و از آنجا که مکانیسم پرخاشجویی ذاتی انسان هنگام برخورد با

فعال میشود، در آن صورت کشورها براي « منابع کمیاب در اختیار دیگر کشورها » محرك خارجی یعنی

 

دستیابی به منابع کمیاب علیه کشورهاي دارنده آن منابع به جنگ امپریالیستی دست میزنند.

7. تبیین جامعهشناختی:

ماکس وبر آلمانی تبیینی جامعهشناسانه از شکلگیري این پدیده ارائه داده است. وبر معتقد است چون

گسترش قلمرو ملی به افزایش و تقویت منزلت اجتماعی نخبگان سیاسی و همچنین استحکام موقعیت

سیاسی آنان کمک فراوان میکند نخبگان سیاسی تمایل پیدا میکنند که به سیاستهاي استعماري گرایش

پیدا کنند.

هر سیاست موفقیتآمیز امپریالیستی براي توطئهاي در خارج، حداقل در اولین برخورد حیثیت داخلی »

در این هنگام «. گروههاي ممتاز و احزابی را تقویت میکند که پیروزي تحت رهبري آنها بهدست آمده است

 

گروهها و شرکتهاي اقتصادي در جامعه که منافعشان در اینگونه سیاستها نیز تامین میشوند بهعنوان

حامیان این سیاستمداران ایفاي نقش میکنند. شرکتهاي تولیدکننده اسلحه و تسلیحات نظامی نمونهاي بارز

از این قبیل حامیان میباشد.

استعمار

و در این معنا برابر است با « آباد کردن » و « آبادانی خواستن » استعمار( 1) یا استعمارگري، در لغت به معناي

نک مستعمره) که مقصود از آن مهاجرت گروهی از یک کشور و تشکیل یک ) « کولونیزاسیون » معناي اولیهي

 

ماندگاه تازه در سرزمینی نو یافته و آباد کردن آن است. اما معناي دیگر آن، که امروزه به کار میرود، تسلط

سیاسی و یا نظامی و یا اقتصادي و یا فرهنگی ملتی قدرتمند بر یک قوم یا ملت ضعیف است. استعمارگري

بیشتر کار کشورهایی است که امپراتوري دریایی و ناپیوستگی خاك آنها مانع تشکیل یک واحد سیاسی

یکپارچه (مانند امپراتوریهاي زمینی) میشود؛ چنانکه سرزمینهاي آسیایی روسیه را، که پیوستگی آنها به خاك

شوروي حاصل گسترشگري( 2) روسیهي تزاري است، مستعمره نمیخوانند و امروزه جزئی از کشور

 

شوروي به شمار میروند، اگرچه در ابتدا با زور تصرف شدهاند. همچنین سرزمینهایی را که روزگاري جزء

امپراطوري ایران بودند را مستعمره نمی توان خواند. مفهوم استعمار امروزه با مفهوم امپریالیسم پیوستگی

کامل یافته و استعمار اساساً عمل قدرت امپریالیستی شناخته میشود، یعنی قدرتی که میخواهد از مرزهاي

ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمینها و ملتها و اقوام دیگر را زیر تسلط خود درآورد. ازینرو، دو اصطلاح

پدید آمده است که نخستین، اشاره به سیاست گسترشگري اتحاد شوروي « استعمار سیاه » و « استعمار سرخ »

و دومین اشاره به گسترشگري قدرتهاي امپریالیستی غرب دارد. به همین قیاس، پاکستانیها، در مورد کشمیر،

یعنی امپریالیسم هندي نام بردهاند.. « امپریالیسم قهوهاي » از

 

گرچه استعمار پیشینهي کهن دارد، اما تاریخ مفهوم جدید آن از قرنهاي شانزدهم و هفدهم آغاز میشود.

تاریخ استعمار را از دورهي باستان تاکنون میتوان به چهار دوره بخش کرد:

دورهي باستان

تاریخ استعمارگري با دستاندازیهاي فنیقیها بر کرانههاي دریاي مدیترانه آغاز میشود. فنیقیها در قرنهاي

یازدهم تا نهم پیش از میلاد به استعمار حوزهي مدیترانه پرداختند و نخست در تیره و سپس در کارتاژ

چندین ماندگاه در سراسر کرانهي شمالی افریقا به وجود آوردند. نامدارترین ماندگاه آنان، یعنی کارتاژ، خود

رفته رفته دولت استعمارگر و امپراتوري پهناوري شد که در اوج عظمت خود از سیرنه (در لیبی) تا کرانهي

شبه جزیرهي ایبري (در جنوب غربی اروپا، شامل اسپانیا و پرتغال) دامنه داشت. هدف اصلی از ایجاد این

ماندگاهها گسترش بازرگانی بود.

همزمان با فنیقیها، یونانیها هم به جستوجوي مستعمره پرداختند؛ اما نوع استعمار و انگیزهي مستعمرهسازي

یونانیها با فنیقیها تفاوت عمده داشت .بعضی از ماندگاههاي یونانی، مانند ماندگاههاي فنیقی، براي تجارت و

 

گسترش بازرگانی برپا میشد، ولی انگیزههاي سیاسی و حادثهجویی و فشار افکار عمومی هم از عوامل

عمدهي مهاجرت یونانیها از شهرهاي یونانی بود.

نظام حکومت در مستعمرههاي یونان به نظام حکومت در مستعمرههاي امروزي همانندي چندانی نداشت.

تمام مستعمرههاي یونان، بجز مستعمرههاي دولتشهر آتن، استقلال کامل داشتند و تنها از لحاظ نظامی و

اقتصادي به دولت اصلی وابسته بودند و مهمتر آنکه به مستعمره از آغاز استقلال داده میشد .

شیوهي استعمارگري روم نیز دگرگونه بود. این دولت بیشتر در خشکی و از راه فتح نظامی به گسترش خاك

خود میپرداخت. در دورهي امپراتوري روم مستعمرهها، در واقع، پایگاههایی براي پراکندن فرهنگ رومی

بودند .پس از برافتادن امپراتوري روم تا برآمدن اروپا در قرنهاي پانزدهم و شانزدهم، نمونههاي بارز دولتهاي

 

استعمارگر دولتشهرهاي ایتالیا در کرانههاي مدیترانه بودند. در قرنهاي دوازدهم و سیزدهم جنووا و نیز

مستعمرههایی در کرانههاي اسپانیا و سرزمینهاي بربرنشین (مراکش، تونس، و الجزایر) و نیز در دالماسی و

جزایر یونان داشتند. این مستعمرهها، مانند مستعمرههاي فنیقی، بیشتر قرارگاههاي تجارتی بودند .

دورهي استعمارجهانی

مستعمرههاي ایتالیایی به دورهاي از تاریخ استعمار که مرکز آن مدیترانه بود پایان داد، و از آن پس تاریخ

استعمار بر محور اقیانوسهاي اطلس هند، و سپس اقیانوس آرام گشته است. از این دوره است که نفوذ

اروپا در دنیاي غیراروپایی گسترش مییابد. کشف قارهي امریکا دولتهاي بزرگ اروپایی (اسپانیا، پرتغال،

فرانسه، انگلستان) استعمار جدید و تشکیل امپراتوریهاي نو است.

امپراتوري اسپانیا در امریکاي مرکزي و جنوبی در اوایل قرن شانزدهم وسعت گرفت و دولت پرتغال که

برزیل را تصرف کرده بود، به کرانهي غربی چشم داشت .از این زمان فرانسه، انگلستان و هلند هم به پیروي

 

از اسپانیا و پرتغال وارد میدان شدند و در تجارتی براي خود فراهم کردند. اگرچه به دنبال آنان دانمارکیها و

سوئدیها هم در این موج گسترشگري و استعمارگري شرکت جستند، اما در سدههاي هفدهم و هجدهم

دولتهاي اروپاي غربی پیشگام استعمار بودندمطالب مشابه :

تفاوت امپریالیسم و استعمار

دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه رازی مجموع سیستم جهانی سیستم جامع گلستان دانشگاه رازی;




معرفی نرم افزار های حسابداری

علیرضا رنجبر حسابداری رازی . صفحه آرین سیستم.




لیست ۱۰ کشور مطمئن جهان برای سرمایه‌گذاری

علیرضا رنجبر حسابداری رازی سیستم جامع گلستان رازی ورود




آزمون جامع دوره های دکتری مهندسی مکانیک

گروه مکانیک دانشگاه رازی واحد، در سیستم آموزشی گلستان در آزمون آزمون جامع




تصاویری زیبا از پارک ملی گلستان.

تصاویری زیبا از پارک ملی گلستان. سیستم جامع دانشگاهی مهندسی آب ورودی 89 دانشگاه رازی




معرفی دکتر منصور یوسفی

اخبار پیام نور،نمونه سوال رایگان،راهنمای سیستم گلستان سیستم جامع گلستان . رازی




شعر مهدي اخوان ثالث

دانشگاه رازی سیستم جامع گلستان(پیام نور) گروه




افتتاح مدرسه ی ا بتدایی شهید کوچری در روستای رازی قطور شهرستان خوی

سیستم جامع گلستان; مراسم افتتاح مدرسه ی ابتدایی شهید کوچری در روستای رازی قطور شهرستان




السلام علیک یا علی ابن محمد النقی ایها الهادی

سیستم جامع دانشگاهی گلستان. مهندسی آب ورودی 89 دانشگاه رازی




تفاوت امپریالیسم و استعمار

دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه رازی مجموع سیستم جهانی سیستم جامع گلستان دانشگاه رازی;




برچسب :