رشته علوم قرآن و حدیث؛ تاریخچه، آسیبها و ضرورت های اصلاح
مطلب زیر مصاحبه ای است که نشریه «بنیان مرصوص» با جناب آقای دکتر محمد علی لسانی فشارکی استاد محترم دانشگاه های امام صادق (ع)، تربیت مدرس و آزاد اسلامی درباره رشته علوم قرآن و حدیث و آسیب شناسی آن انجام داده است.
با تشکر از قبول زحمت به عنوان اولین سئوال مایلم اشاره ای به تاریخچه رشته علوم قرآن و حدیث در دانشگاه ها داشته باشید.
ذهنيت بنده، عمده بحث را حداقل همين جا تشخيص ميدهد چون مثل هر پديده ديگري، هر نوع بررسي كه بخواهيم در مورد پديدهاي داشته باشيم، مهمترين قسمت مربوط به خاستگاه و آغازش ميشود. چه بسا مسائل به طور عمده براساس آن خاستگاه و آغاز است كه بررسي ميشود.همچنين نزديكترين راه براي رسيدن به راهحلها هم متمركز شدن روي آغاز پديدها باشد.
من به عنوان كسي كه در مسير طولاني تحصيل خودم كه به تعبيربعضي از دوستان ركورددار بودم كه از دوره ليسانس تا دكتري سالهاي 1348تا 1372 را پوشاند و طبعا دو بخش بعد از انقلاب و قبل ازانقلاب پيدا كرد، شاهد بودم كه رشته قران وحديث در دانشگاهها چگونه شروع شد وگسترش پيدا كرد. ابتدا كه ما وارد دانشگاه الهيات دانشگاه تهران از طريق دومين كنكور سراسري در سال 1384 شديم كه انتخاب اول بنده به حكم علاقهام الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران و انتخاب دومم نبز دانشكده الهيات و معارف اسلامي مشهد بود و هدفم اين بود كه حتي الامكان از اين دو انتخاب خارج نشود و به انتخاب بعدي موكول نشود.
وارد دانشكده الهيات دانشگاه تهران كه شديم، بعد از دو سال مشترك، دانشجويان به پنج رشته تقسيم ميشدند كه هيچ كدام از آنها علوم قرآن وحديث نبود. از آن طرف من از كساني بودم كه به علوم قرآني داشتم يعني علومي كه به طور متني با اسلام سر وكار دارد.
اين اسم، آنموقع نه در حوزه مطرح بود و نه در دانشگاه در عين حال من به حساب اين علاقه وارد دانشكده الهيات و معارف اسلامي شدهبودم. دوره مشترك را گذرانديم،گفتيم ما دنبال قرآن و حديث آمديم. گفتند اين خواسته شما در رشته زبان وادبيات عربي موجود است. تا حدودي هم واقعيت امر همين بود. چون فرق بين زبان و ادبيات عربي در دانشكده الهيات دانشگاه تهران و دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران اين بود كه متون و رويكردهاي زبان وادبيات عربي در دانشكده الهيات، متون اسلامي بود و در دانشكده ادبيات و علوم انساني، با رويكرد ادبيات شعري و معاصر عربي و از آن طرف ادبيات جاهلي بود. در دانشكده الهيات و معارف اسلامي برعكس آن چيزها، كمتر خبري بوده به جايش قرآن وحديث و نهجالبلاغه بهطور مشخص بود كه پيگير حضور نهجالبلاغه نيز استاد دكتر سامي الادبوني بود كه به خاطر تثبيت نهجالبلاغه در دانشكده الهيات، شكنجهها و اذيتهاو زندانهايي را هم ازجانب ساواك تحمل كردهبودكه شما چه اصراري داريد نهجالبلاغه تدريس كنيد و چه اصراري داريد نهجالبلاغه درس باشد، آن هم به شكل خاصي كه شما تدريس ميكنيد. اينجا براي تعريف زمينه لازم بود. در همين اوضاع و احوال بود كه وقتي در رشته خاص خودمان و زبان ادبيات عربي وارد شديم به صورت محوري با تاثير استاد معظم دكتر سيد محمد باقر حجتي مواجه شديم كه در واقع تعيين كننده اصلي تحصيل در رشته بودند . اساتيد ديگر هم حضور داشتند كه قسمتي را اشاره كردم.
در قسمتهايي جناب دكتر آذرنوش موثر بودند ولي تعيين كننده محوري در اين رشته جناب دكتر حجتي بودند. به تدريج و همزمان با منتقل شدن بنده به دوره کارشناسی ارشد كه بلافاصله بود کارشناسی ارشد رشته فرهنگ عربي و علوم قرآني ايجاد شد که با پيگيري جناب آقاي دكتر حجتي در سال 1352 اسمش به محتوا نزديك شد.
فوق ليسانس بنده بر خلاف بقيه كه دو سال طول كشيد به دليل رفتن به خدمت سربازي چهار سال طول كشيد كه بلافاصله نيز وارد دكترا شدم كه از سال 1356 تا1372 طول كشيد. در اين فاصله كه بنده تحصيل دكترا را با همان عنوان فرهنگ عربي وعلوم قرآني گذراندهبودم تحولاتي صورت گرفت و عنوان رشته با عنوان قرآن و حديث تثبيت شد. بنابراين زماني كه دكتري ميگرفتم، مدرك دكتري ما با عنوان قرآن وحديث صادر شد و تقريبا همان زمان يا چند سال جلوترش افرادي مثل آقاي دكتر بيآزار شيرازي كه دكترا گرفتند، علوم قرآن وحديث گرفتند.
روند ایجاد رشته علوم قرآن و حدیث را چگونه ارزیابی می فرمایید؟
در اين كه اخلاص و همت وجديت و علاقهمندي به شدت در تاسيس اين رشته وجود داشت چه از جانب دكتر حجتي وچه از جانب ديگران كه در اين زمينه فعاليت كردند و شاهد آن بودم، شكي نيست. معالوصف آنچه كه رخ داد اين بود كه بر اساس آن ضرورتي كه احساس شدهبود و اصرار و علاقهمندي كه وجود داشت كه اين كار هر چه زودتر انجام شود و رشته علوم قرآن و حديث در دانشگاه موجوديت پيدا كند، آنچه كه من ميديدم و هنوز هم ميانديشم بر اساس آن عواملي كه در كار بود رشته علوم قرآن وحديث خيلي شتابزده تاسيس شد وبه دلايل مختلف از جمله پيگيري و اخلاص كه ذكر كردم جا افتاد و بعدا چون در زمان انقلاب اسلامي هم بود قوت گرفت و اين تاسيس انجام شد ولي اين شتابزدگي از همان آغاز با اين تاسيس همراه بود و امثال من انتظار داشتيم اين شتابزدگي در همان مرحله تاسيس كه دلايل موجهي داشت به همان مرحله ختم شود و از جايي به بعد، آن دقتهاي لازم به عمل آمده و الگوگيريهاي لازم از سوابقي كه نظير اين رشته در جهان اسلام داشتند انجام شود و آسيب شناسي شود و خيلي زود آن تعجيلي كه در آغاز كار بود جبران شود. نكته مهم اين هست كه اين كار هيچ وقت انجام نشد.
تنها موردي كه در اين زمينه ديده شد كاري دارد صورت ميگيرد، اقدام مرحوم استاد شهيد دكتر مفتح بود كه ايشان شخصاً به الازهر و شايد هم بعضي دانشگاه هاي ديگر تشريف بردند كه من الان مطمئن نيستم ولي حداقل مي توانم بگويم در حد كفايت براي آن سازو كاري كه مي گويند، ايشان زمينه هاي همه رشته هاي الهيات را در جهان اسلام با محوريت الازهر شناسايي كردند و درصدد بودند كه اين رشته ها را هم در تشكل هاي حوزوي و دانشگاهي در جهان اسلام دنبال كنند و اساس جامع و محكمي نه فقط براساس رشته علوم قرآن و حديث بلكه همه رشته هاي پنج گانه الهيات و معارف اسلامي در دانشكده الهيات بنیان نهند. اين كار از لحاظ زماني جزو آخرين اقدامات شهيد دكتر مفتح بود و بين مطالبي كه ايشان در تلويزيون در مورد اين طرح و برنامه اي كه براي سرپرستي دانشكده الهيات داشتند با شهادتشان فاصله زيادي نبود و بعداً ما نشنيديم ونديديم كه شبيه اين مسئله دنبال شود.
از آن طرف اين رشته اي كه با عجله تأسيس شده بود با عجله و اصرار بيشتري روند افزايش گرفت و در يك كلام
مي شود گفت كه همه جا رشته قرآن و حديث پر شد و به طور طبيعي معناي اين قضيه اين بود كه خيلي زود
فارغ التحصيلان كارشناسي ارشد و دكتري علوم قرآن و حديث در سطح كشور فراوان شدند و در شرايطي كه غالب اين دوره هاي تعريف شده كارشناسي ارشد و دكتري براي علوم قرآن و حديث محتوايشان تقريباً با آنچه در كارشناسي ارائه مي شود تفاوتي نداشت و حداكثر مي توان گفت بازآموزي همان درس هاي كارشناسي الهيات يا دوره هاي كارشناسي علوم و قرآن و حديث بود. احياناً متن درسي مقداري متفاوت مي شد يا حتي متفاوت نمي شد. خود من يادم است كه بعضي از درس هاي دو واحدي كه در كارشناسي علوم و قرآن و حديث گذرانديم با همان وضعيت دوباره در كارشناسي ارشد گذرانيدم و نمره فوق ليسانس را گرفتيم و به نحوي همان بحث و زمينه را در دكتري تحت عنوان ديگري داشتيم بدون اينكه تفاوت مشخصي بين اين بحث ها باشد هيچ گونه ارتقا يا سطح بندي ديده نمي شد.
جناب استاد! اگر بخواهیم گسترش رشته علوم قرآن و حدیث پس از انقلاب شکوهمند اسلامی را آسیب شناسانه بررسی کنیم چه مسائلی را می توان در این باره مورد بررسی قرار داد؟
مايلم بر روي همان مسئله گسترش بي رويه تأكيد كنم. گفتم من نفهميدم شايد به خاطر نفهميدن مسئله باشد كه آن را بي رويه تلقي مي كند ولي هرچه خواستم كه به عنوان ديگري بررسي كنم نتوانستم چون بي رويه بودن آن مشهود بود. البته مي توانم تحليل هايي داشته باشم كه گاهي هم در برخي اظهارات شنيده شد كه عده اي احساس ضرورت مي كردند كه اين علوم قرآن وحديث در همه جا منتشر شود و اين را ترويج قرآن و آموزههاي اسلامي تلقي ميكردند و تعبيري كه داشتند تقريبا به همين مضمون بود كه تكرار ميشد. حالا كه قرار است عدهاي چيزهايي بخوانند و مدرك بگيرند چه بهتر است كه قرآن وحديث بخوانند. من علتي براي گسترش بييه اين رشته به نظرم نرسيد جز اينكه مردم، قرآن و حديث بخوانند و با آموزههاي آن آشنا شوند.
خاطراتي كه بنده مكرر در جلسات دفاعيه دكتري به عنوان داور داشتم، گفتم دانشجوي محترمي كه به عنوان دكتر فارغ التحصيل ميشود آيات قرآن را خيلي مغلوط ميخواند ودر پاياننامه هم خيلي مغلوط نوشتهاست وقتي كه ميديدم آيات را در لايحه دفاعيه حين دفاع و در توضيحات مربوطه مغلوط ميخواند، اين نشان ميدهد كه مبنايي را براي اين كه سعي كند آيه را صحيح بخواند ندارد وكسي چنين مبنايي به او ندادهاست، خيلي مغلوط يعني غلطهاي نگارشي قرآن و آيات قرآن را در حد وفور داشت يكي دو مورد نبود و هر وقت كه عنوان ميكرديم اين مسئله قابل تحمل نيست با برخورد شديد از طرف برخي اساتيد مواجه ميشديم كه نه! اين طور نيست. چارهاي نيست! معلوم است كه غلط خوانده و يا نوشته ميشود. دلايل و براهين اقامه ميشد براي اينكه روند را نميشود درست كرد وبايد همينطور باشد.
حتي شنيده بوديم كه برخي جاها كه ميخواستند رشته علوم قرآن وحديث را به صورت موردي تعطيل بكنند، عنوان شده بود كه شما ميخواهيد در قرآن وحديث را به روي مردم ببنديد و اين موضوع به اين تلقي باز ميگردد. و اتفاقا من با اين تلقي كار دارم. اگر ما اين جور كارها را در سطح مساجد، حسينيهها و تكايا انجام ميداديم بحث ديگري بود ولي زماني كه به عنوان علم يا رشته دانشگاهي مطرح ميكنيم و در بين رشتههاي دانشگاهي جا ميدهيم به حساب همان اخلاص و علاقهاي كه نسبت به قرآن و حديث داريم و باعث ايجاد اين رشته بوده است و ملاك گسترش قرار ميگيرد، اولين چيزي كه بايد رعايت ميكرديم اين بود كه اين رشته وقتي در دانشگاه تاسيس ميشود نبايد شانش پايينتراز رشتههاي ديگر باشد. شان يك رشته را هم در دانشگاه، چيزهاي مشخص تعريف ميكند. احساسي، تخيلي و شعاري نيست. همين جا مايلم بگويم كه متاسفانه تصور عدهاي بر اين است كه بالاخره شان قرآن و حديث را ديگران بايد رعايت كنند در صورتي كه تعبير من دقيقا اين است كه حرمت امامزاده را اول از همه بايد متولي داسته باشد تا اين كه ديگران اين امامزاده را تكريم كنند و شانش را رعايت كنند.
ما كه ميخواهيم متولي اين رشته باشيم حداقل چيزي كه ميخواستيم اين بود كه اينگونه نباشد كه هر كس ميخواهد سطح اين رشته را مطابق آن ملاك و معيارهايي كه در دانشگاه وجود دارد بررسي كند، به اين نتيجه برسد كه سطح اين رشته از همه رشتهها پايينتر است. متاسفانه به اين ملاك و معيارها هيچوقت پرداخته نشده همان طور كه گفتم نه الگوهاي صحيحي از ديگران در جهان اسلام كه قبلا نظير اين رشته را داشتند و شروع كرده بودند برداشته شد و نه با توجه به مباني و اصول و عرف دانشگاهي خودمان هم طراحي صحيحي كرديم.
همان طراحی مستعجل اولیه را کشاندیم و تا امروز ادامه دادیم. هنوز هم با همین تحلیلهاست که پایاننامهها دفاع میشود؛ مدارک کارشناسی ارشد و دکتری داده میشود، اعضای هیئت علمی مورد تایید قرار میگیرند و سر کلاسها میروند بدون اینکه حتی حداقلها ملحوظ شود. برای اینکه مطالب خیلی انتزاعی و ذهنی نباشد و مورد عینی هم باشد یک مورد را عرض میکنم که در واقع مصداق تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل باشد. این که گفتم از جاهای دیگر الگو نگرفتیم یک موردش این بود که هیچ جای جهان اسلام چه نهادهای حوزوی و چه نهادهای دانشگاهی نداشتیم و هنوز هم نداریم، کسی را که حافظ کل قرآن نیست در رشتهای با عنوان علوم قرآن و حدیث راه بدهند چه برسد به اینکه مجددا به او مدرک کارشناسی، ارشد یا دکترا بدهند. این حداقل را هم ما نه اصلا دیدیم و نه قید کردیم، هنوز هم به دنبالش نیستیم. جالبتر از آن، وجود خاطراتی از این قبیل است که من خودم در یکی از مصاحبههای آزمون دکترا بعد از آزمون کتبی حضور داشتم. فردی که هماکنون دکترایش را گرفته و هیئت علمی هست ولی در آن زمان برای امتحان آمده بود، مطرح شد که سوابق آموزش و پژوهش چه دارید؟ این بنده خدا گفت که من حافظ کل قرآن هستم و در زبان فرانسه هم مقداری کار کردم، ترجمهای هم انجام دادهام و چاپ هم شده است. شاهد بودیم که گفتند حافظ قرآن بودنتان که هیچ! ترجمه فرانسه را ببینیم. ترجمه فرانسه که جزوهای در مورد معماری و ساختمانسازی بود، حداقل در حد بررسی کردن دیدند. گرچه ایشان را در آزمون آن دانشگاه نپذیرفتند ولی چنین چیزهایی وجود داشت که نشان میدهد ما هم از جنبه سلبی و هم ایجابی از ملاکهای اصلی غافل بودیم. یعنی از یک طرف بر خلاف عرف اسلام شرط نمیکنی مکه اول حافظ قرآن باشد تا علوم قرآنی خواندن معنیدار باشد در حالی که این یک عرف جاافتادهای در تاریخ اسلام وحوزههای علمیه اسلامیه بودهاست. حتی حدیث فرع بر حافظ بودناست. جالب این است که ما وقتی مثلا امثال سیوطی را در نظر میگیریم که در این رشته، اتقان وسیوطی مطرح هست. در مورد سیوطی دو چیز هیچوقت مطرح نشده و اساسی است، این است که ایشان به حافظ جلالالدین سیوطی معروف است، حافظ یعنی حافظ حدیث که در زمانها و مکانهای مختلف این اصطلاح تفاوت داشته است که به چه کسی حافظ میگفتند، آمارهایشان در کتب مربوطه هست گاهی سی هزاربا سلسه سند مطرح بودهاست. آمارهای دیگری هم بوده است که کمتر و زیادتر و قیود دیگری داشته است ولی بیش از آن و پیش از آن که به یک شخص یا فرد به عنوان سیهزار حدیث، عنوان حافظ میدادند و قبل از آن که ایشان به این وادی و موقعیت برسد و عنوان حافظ بگیرد حافظ قرآن بودهاست. این قابل توجه است که حفظ قرآن، آنقدر ملاک اصلی و قطعی بودهاست که اصلا عنوان خاصی نداشته است و تلقی این بودهاست که مگر میشود کسی حافظ قرآن نباشد وعلوم قرآنی بخواند و انعکاس این وضعیت را در اتقان و کتب دیگر میبینیم. سبک نگارش و نحوه پرداخت این سطور آیات قرآنی نشان میدهد که برای کسانی نوشته شدهاست که آغاز هر آیهای را برایشان مطرح کنند تا آخر آیه در ذهنشان موجود است، فضاشناسی و دستهبندی موضوعی قرآن را در ذهن دارند. این ها هم بر اساس شروع از حفظ کل و تقویت آن در فضای حدیث و....به طور طبیعی از قبل چیدهشدهاست. همچنین در ارتباط با سرفصلها،گاهی با دانشجوی خارجی در همین دانشکده الهیات برخورد داشتیم و دیدیم که ایشان یک کارشناسی از همین کشورها گرفته در حالی که پاس کردن واحدهای اینها مشروط به امتحان دادن تمام متن کتابهایی مثل تفسیر جلالین بود. موردی که به طور خاص یادم هست، ایشان گفت من برای اینکه دو واحد بگذرانم تمام تفسیر جلالین را دو سه فقره امتحان دادم.
با توضیحاتی که فرمودید ضرورت های کنونی این رشته چیست؟
ما به دو مسئله اشاره کردیم که تا زمانی که تجدیدنظر قطعی نکنیم و این رشته را از نو تاسیس نکنیم همین وضعیت خواهد بود و زمانی که مسئله تبدیل دانشکدههای علوم قرآنی اوقاف به دانشگاه در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد من این را مطرح کردم که شما بیایید مسئله را فراتر از این ببینید که دانشکدههای علوم قرآنی تبدیل به دانشگاه میشوند و باید یکجا کل رشته علوم قرآنی را در تمام مملکت که تاکنون بیمتولی بوده، این سامانی بگیرد و تحت پوشش قرار گیرد. پیشنهاد من این بوده که دانشگاه علوم قرآنی را تاسیس بکنید واین تلفیقی از دانشکدههای موجود اوقاف نباشد. هم این را ارتقاء بدهید و هم یک کار اساسیتر بکنید، همین نماد را متولی کلیه رشتههای علوم قرآنی در سراسر کشور کنید و بقا وادامه رشتههای علوم قرآنی را مشروط به این مرکزیت کنید که حداقل سنگ بنای مرکزیت برای علوم قرآنی گذاشته شود و بعدا قدمهای بعدی برداشتهشود. این همان چیزی است که چند سال قبل نیز بنده در مصاحبهای مطرح کردم و الان به گونهای نیاز هست که از جایی – مشخصا وزرارت علوم- ستادی تشکیل شود که تمامی مسائل رشتههای علوم قرآنی در سراسر کشور را زیر نظر بگیرد و ابتدا احصا کند. چون خود این احصاء رشتهها خیلی چیزها را مشخص میکند. خیلی بیدر وپیکر گسترش پیدا کردهاست و بعد استخراج این که هر کدام از این رشتههای علوم قرآن و حدیث در چه قد وقوارهای و کجا دانشجو میپذیرند و مدرک میدهند بررسی شود و پس از شناخت وضعیت موجود، وضعیت مطلوب توسط اساتید با ساز وکار صحیح تعریف شود و بنا را بگذارند که این وضعیت موجود را به سوی وضعیت مطلوب هدایت کنند.الحمد لله اخیرا مرکز آموزش و پژوهش عالی قرآن در وزارت علوم شکل گرفته و شنیدک که پیگیر این موارد هستند.
اولین قدم این خواهد بود که برای بسیاری از این رشتهها که حداقل چیزهایی را که باید داشتهباشند ندارند، نه استادش و نه سکانش را دارند و نه دانشجویی را که میگیرند در تراز این رشته میباشد. با یک زمان بندی، تعطیل یا ادغام کنند و یا حتی به رشتههای دیگر بفرستند. کسی که میخواهد مدرک بگیرد در ادبیات فارسی و... مدرک بگیرد و به پیراسته شدن این رشته کمک کند بعد که باقی میماند برایشان تعریف کنند که چه کاری را انجام دهند.
در زمینه پژوهش چه مسائلی باید مورد توجه قرار گیرد؟
به پژوهش میرسیم. آموزش مقدمه پژوهش است و مقدمه واجب و لازم آن هم هست. پژوهش منهای آموزشبی معناست اگر معنای لغوی هم باشد یعنی جویایی و جستجو در هیچ برای هیچ. چون طرف هنوز چیزی را نمیداند که بخواهد بیشتر بداند. به هر صورت پژوهش را اگر بخواهیم تعریف کنیم مبتنی بر آموزش میشود. به رغم وضوح این مسئله با مسائلی مواجه شدیم که به آموزش به عنوان مقدمه پژوهش نپرداختند و انتظار بازدهی و درخشش در حوزه پژوهش را داشتند. به این ترتیب صحبتها برمیگرددبه همان مباحثی که در حوزه آموزش داشتیم و فقط بیان به این صورت عوض میشود. وقتی ما این همه مسئله در حوزه آموزش داشتیم خود به خود نباید انتظار موقعیت،های چشمگیر در حوزه پژوهش میداشتیم چون آموزشها، آموزشهای سنجیده و منظمی نبودند وبه خصوص در آن آموزشها، طراحی برای پژوهش دیده نشده بود بلکه بیشتر زمینههایی بود که برای بازخوانی مطالب موجود وکمتر فراتر از آن دیده شدهبود که آموزش به منظور زمینهسازی ومقدمه چینی برای پژوهشمطرح شود. در نتیجه آن آموزشها کمتر به پژوهشهای موثر ومفید منجر شدهاست و طبیعی بودهاست که باید اینچنین باشد البته قابل انکار نیست که این افرادیا به صورت موردی توانمندهایی داشتهاند و با همان توانمندیها وارد مقاطع مختلف این رشته شدهاند، ممکن است در پایاننامهها یا مقالهها آثارشان درخششی داشتهباشند که اینها قابل بررسی است که چقدر مربوط به دورههای آموزشی تحصیلی گذرانده شده بودهاست و چقدر مربوط به توانمندی خودشان بودهاست. به هر حال آنچه که باید در بحثهای بیشتر مورد توجه قرار بگیرد نخستین قسمتش همین است که آموزش به عنوان مقدمه واجب برای پژوهش طراحی شده باشد و به عبارتی پژوهش محور باشد نه متن خوانی محور.
بگذریم از اینکه در آن آموزشها حتی خود متون اصلی نیز نوعا درست انتخاب نمیشود ومغفول میماند به خاطر آن شتابزدگیها و طراحیهای آنچنانی و بعد اجرای آنچنانیتر سر فصلهای آموزش، این روند آموزش وقتی به مسئله پژوهش منجر شود واصطلاحا مسئله پژوهش وقتی مطرح میشود که پایاننامههامطرح شود و جالب این است که همواره شاهد اختلاف نظر و گفتگو بر سر این مسئله بوده که بالاخره پایاننامهها آموزش است یا پژوهش.
در برخی دانشگاهها شاهد بودیم که مسئله پایاننامه به تمامی زیر نظر معاونت آموزش آن دانشکده بودهاست و بعد از مدتی زیز مجموعه معاونت پژوهش قرار گرفتهاست. در جلسات میدیدیم که گاهی معاونت پژوهش و گاهی نیز معاونت آموزش از خود سلب مسئولیت میکردند .
مسئله دیگری که در پژوهش دانشگاهی خیلی میتواند موثر واقع شود، مسئله تمرین است که تا آنجا که بنده شاهد بودم نوعا جایش خالی است. مواردی که احیانا به خاطر توجه و دقت و دلسوزی خاص استادی زمینه مثبت تری فراهم آمدهاست. ولی نوعا به این صورت هست که دانشجو وقتی به مرحله پایاننامه میرسیدهاست تمرین تحقیق را نداشتهاست. چیزهایی که به عنوان تحقیق کلاس مطرح بوده بیشتر همان عنوانی که در سرفصلهاست بودهاستو حالت تکلیف را داشتهاست. و طبیعی است که تکلیف با تحقیق فرق دارد. تکلیف شبیه مشق شب مدرسه است و در نهایت با ظواهر متفاوتی با تحقیقی که حداقل باید در در حد مقاله باشد. رویکردی به طور ضعیف اخیرا شروع شدهاست که به شکلهای مختلف، دانشجو را مجبور به ارائه مقاله میکنند. این کار ضرورت داشته و جبران یک خلأ اساسی است به این ترتیب که دانشجو اولین تحقیقاش نوشته پایاننامه باشد طبیعی است که زیاد نمیشود به روند پژوهش امیدی بست.
نبودن درس روش تحقیق و اجرای نامناسب آن نیز در این مسئله دخیل است. در این مواردی که بنده به ندرت برخورد داشتم که روش تحقیق به موقع ومناسب ارائه میشدهاست، آثار خودش را نیز داشتهاست و خیلی مشخص دیده شدهاست، آن دوره دکترایی که درس روش تحقیق داشتند با آن دورهای که نداشتند نتایج متفاوتی حاصل شدهاست.
آگر کسی امید ببندد که صرف وجود استاد راهنما و مشاور میتواند پایاننامهای موفق تدارک کند بدون این کهروش تحقیق به شکل مناسب آموزش دادهشود این دور از دقت علمی و حتی در سنجش و اندیشه است.
به نظر حضرت عالی ترکیب علوم قرآن و حدیث در عنوان رشته تا چه میزان موفق بوده است؟
مسئله بسيار مهم ديگري كه در اين رشتهها در جهت منفي نقشآفرين شدهاست طرح عنوان علوم قرآن وحديث به صورت مشترك است كه طبعا از آنجا كه حوزه علومقرآن و حوزه علوم حديث خيلي گستردهاند وقتي با هم تلفيق شدند يك حالت نابساماني ديگري وارد نظام اين رشته كرد كه همچنان هم ادامه دارد.از يك طرف غالبا گرایش به علوم قرآني در رشته بیشتر بود،علوم حديثي هم آنچنان كه بايد مورد توجه قرار نميگيرد و به طور طبيعي اين هم يكي از عوامل اثرگذار بود كه بيش از آموزش در پژوهشها خودشان را نشان داد و علت تعيينكنندگي آن نيز اين بود كه وقتي از آغاز، گستردگي اين دو حوزه و اين كه حداقل اين دو حوزهبايد دو رشته باشند آنچنان كه اين روزها حتي علوم قرآني را رشتههاي مختلف ميبينند و دارند اين ضرورت را در نظر ميگيرند كه بايد براي رشتههاي مختلف داخل علوم قرآني و علوم حديث دورههايي تعريف شود. طبيعي است كه وقتي عكس اين رويكرد اتخاذ شود و دو حوزه گسترده عنوان يك رشته قرارگيرد ميتواند اين آثار را داشتهباشد وبهانهاي باشد كه نميشود تحقیقات خيلي دقيق در اين زمينهها داشت و اين نابسامانيبه نابسامانيهاي ديگر اضافه ميشود.
مسئله مهم ديگر كه بنده در حد شهود عيني خود كمتر ديدم نوعا براي درخشش پژوهش در ميان دانشجويان و چه در ميان اساتيد و پايان نامه ها كه بخش عمده اي را تشكيل مي دهد يكي از مسائل عمده، پروژه هاي تحقيقاتي بود كه مي توانند اولاً استادان و شاگردان را درگير كنند واگر گفته مي شود كه در پايان نامه ها هم اين كار صورت مي گيرد اولاً تأكيد مي كنيم بر درگير كردن به نظر من جاي تأمل است كه صرف پايان نامه با آن جايگاهي كه دارد بتواند به آن معناي واقعي كلمه، استاد و شاگرد را درگير بكند در حالي كه استاد و شاگرد – هردو – را درگير نمي كند در اكثر موارد، دانشجوي كه از اول تا آخر درگيرست و در برخي موارد به ندرت استاد سخت درگير يك پايان نامه مي شود و اينجا نقش دانشجو كمتر خواهد بود.
در پروژه تحقيقاتي هست كه مهم تر از اين، مسئله تعريف حوزه هاي بايسته تحقيق مطرح مي شود يعني كارهايي كه بايد انجام بشود و به تحقيقات بنيادي كه خود رشته احتياج دارد اولويت داده شود.
پيش از آن كه بخواهند بدون پرداختن به پژوهش هاي بنيادي مورد نياز رشته به تحقيقات رده بعدي بپردازند همان گونه كه يكي از مشكلات بنيادي پايان نامه هاي ما اين هست كه به سراغ تحقيقات بنيادي مورد نياز رشته يا نرفتند و كمتر رفتند و گواه قضيه اين هست كه ما الان بعد از سال ها، خلاء هايي را كه در بحث هاي تخصصي پايه اي رشته مان داشتيم، همچنان داريم. اين 1 درصد زمين ماندند و كسي هم سراغشان نرفت. رويكرد پروژه اي يكي از اولين كارهايي كه انجام مي دهد همين است كه خود بخود سراغ تحقيقات بنيادي مي رود و در پروژه هايي كه به فراخور رساله ها طراحي مي شوند و از حالت باري به هر جهتي كه رساله ها غالباً دارند جلوگيري مي شود. براي هر پروژه مي توان چندين رساله ارشد يا دكتري تعريف كرد و هم اساتيد و هم دانشجويان تشويق مي شوند كه خودشان را در اين پروژه ها درگير بكنند. اين مسائل تأثيرگذاريشان بسيار واضح اند ولي متأسفانه در رشته علوم قرآن و حديث مورد غفلت قرار گرفته اند. مواردي هم قابل انكار نيست كه در بين رساله هاي دكتري اين رشته وجود دارد كه جالبند ولي در حدي نيست كه به روند پژوهش در اين رشته نمره بالايي داد و سخن از اين گفت كه در پژوهش موفق بوده است. براي بهبود روند پژوهش بايد بازسازي اساسی در آموزش انجام شود و طراحي سنجيده اي پيدا كند. تمرين پژوهش به موقع آغاز شود و در جاي خودش هم پروژه هاي تحقيقاتي با اولويت تحقيقات بنيادي خود رشته انجام شوند و از آن طرف هم درصدد گسترش زمينه هاي مطالعاتي باشند و به طرق مختلف آن جنبه را هم تدارك كنند.
مطالب مشابه :
پروفسور سرکار آرانی : “چرا” شروع یادگیری است
آموزش، پژوهش و مدرسه، محور تحول” با و به تدریج به تفاوت و نتیجه این دو
برگ برنده اروپا
تعلیم و آموزش بوده است. اما فرق میان تعلیم و آموزش چیست؟ در تعلیم و پژوهش هستند
مقاله : دانشگاه فرهنگیان و پذیرش دانشجو با کدامین الگو، مدل و رویکرد
4-آموزش و پرورش به نیازمندیم و یکی از تفاوتهای فرق است بین دانشجوی الهیاتی
مطالب وبلاگ قبلی-4
اينکه اصلا تحقيق چیست و چه باز بود و دانشجوی که فرق موضوع، مسئله پژوهش و سؤال
رشته علوم قرآن و حدیث؛ تاریخچه، آسیبها و ضرورت های اصلاح
شد که سوابق آموزش و پژوهش این رشته چیست شده باشد و به عبارتی پژوهش محور
برچسب :
تفاوت فرق دانشجوی آموزش محور و پژوهش محور چیست