سفری به مناطق محروم شهر اصفهان - حصه
گزارش نخستین سفر استانی اعضای جمعیت پس از سخنرانی شارمین در جمع اعضا!
روز جمعه این هفته بعد از اینکه بچه های دروازه نور رو از جشن کعبه کریمان برگردونیدم و رسوندیم به محله خودشون. به م. و ک. گفتم من دارم میرم اصفهان، روز پدر رو به بابام تبریک بگم، شما هم اگه دوست دارید با من بیآیید بریم. فردا میریم حسابی اصفهان گردی... اونا هم مثل آدم های آزاده و بی دغدغه گفتند: باشه بریم. من اصلا نمی دونستم یک روز توی اصفهان قراره چه اتفاقی بیافته و کجا بریم. ساعت 2.5 شب رسیدیم اصفهان. پدرم اومد دنبالمون و رفتیم خونه.
فردا روز پدر رو بهش تبریک گفتیم و قرار شد تا ما سه نفر بریم تا شب اصفهان گردی کنیم. بابام ما رو رسوند کوه صفه و رفت. از بالای کوه تمام اصفهان پیدا بود. یک ساعتی نشستیم و صحبت کردیم و بعد رفتیم کنار سی و سه پل. اما انگار جای یه چیزی خالی بود. انگار ما قرار بود یه کاری بکنیم. بعد هر سه تای ما توافق کردیم تا بریم مناطق محروم شهر اصفهان رو پیدا کنیم و بازدید کنیم. ف. شب قبل اس ام اس زده بود که کاش بچه ها رو می دیدم، بعد از پایان امتحانات رفته بود اصفهان و جمعه هم توی کعبه کریمان نبود. بهش زنگ زدیم و از اومدن مون با خبرش کردیم. اون هم ذوق زده به ما پیوست. پیشنهاد شد تا اول از اعضای جمعیت اصفهان خبر بگیریم. می دونستیم که چند ماهی بود جمعیت توی اصفهان فعال شده بود. درست نمی دونستیم مسئول جمعیت توی اصفهان کیه و با کی باید در این مورد صحبت کنیم. فقط چند باری یکی از اعضای اصفهان با من در مورد اعتیاد اعضای خانواده های تحت پوشش مشورت کرده بود و با م. هم در برخی موارد دیگه مشورت شده بود. بالاخره بعد از کلی تماس و این در و اون در زدن اعضای جمعیت رو پیدا کردیم. سعید دبیر جمعیت اصفهان بود و با هماهنگی او حدود 10 نفر از بچه های اصلی فعال در اصفهان توی دفتری که یکی از خیرین در خیابان جی بهشون برای جلسات داده بود جمع شدند. قرار بود اون روز برن و آرزوهای بچه ها رو در خونه هاشون ببرن. بعد ما رسیدیم و دو سه ساعتی حرف زدیم و از برنامه های اصفهان پرسیدیم و از اینکه چه مشکلاتی داشتند و کمی هم راهنمایی شون کردیم. بچه های اصفهان توی همین هشت ماهی که شروع کرده بودند خیلی کارهای زیادی انجام داده بودند ولی یک چیز خلاءش احساس میشد و اون این بود که کسی از جمعیت تهران نرفته بود تا بچه ها رو راهنمایی کنه و از تجارب جمعیت توی تهران براشون بگه. قرار شد ارتباط مون رو با جمعیت اصفهان حفظ کنیم. قرار شد بچه های اصفهان بعضی وقت ها جلسه بگذارند و ما و بقیه بچه ها از تهران هم بریم تا در مورد آرمان ها و اندیشه های جمعیت و طرح های مختلف اون بیشتر صحبت کنیم و تجارب جمعیت تهران رو به اونا منتقل کنیم...
قبل از اینکه بریم دفتر جمعیت توی اصفهان، توی راه نزدیک میدان نقش جهان دیدیم که داشتند دو تا در طلایی خیلی گران قیمت و ارزشمند رو برای حرم امام حسین می ساختند و کلی هم همه جا تبلیغات کرده بودند. مونتاژ درب ها وسط میدان امام حسین انجام می شد و ما از دیدن این صحنه و مردمی که با لذت برای تماشای اون درب ها می رفتند حسابی منقلب شده بودیم. ما از هم دیگه می پرسیدیم این مردم چطور این هزینه های غیر ضروری رو انجام می دهند، در حالی که کلی خانواده فقیر توی شهر هستند که هیچ کس از اونا خبر نمی گیره. ما می پرسیدیم که این مردم چطور فکر می کنند و در همسایگی شون خانواده های محروم و کودکان شان رو نمی بینند و این طور به زعم خودشان برای امام حسین خدمت می کنند؟
وقتی توی دفتر جمعیت بودیم، حرف های زیادی رد و بدل می شد. برای یک لحظه حس کردم اصلا حالم خوب نیست. صحبت ها به درازا کشیده بود. یه چیزی بهم می گفت پاشید برید محلات محروم. درب های توی خیابون یادم اومده بود. به بچه ها گفتم ما با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شدیم. باید یه کاری بکنیم. گفتم باید بگردیم و علی اصغر رو پیدا کنیم. علی اصغر کوچولوی فال فروشی رو که خونه شون در نداره باید پیدا کنیم. ما باید به این مردم بگیم علی اصغر امروز ما کیه و برای کدوم خانه باید در ساخت. ما باید این مردم رو از خواب بیدار کنیم. بعد قرار شد دو دسته بشیم. یک دسته رفتند تا آرزوها رو پخش کنند و من، م.، بابک، ک.، ف. و ز. هم راه افتادیم تا بریم محلات محروم شهر اصفهان دنبال علی اصغر بگردیم.
نمی دونستم قراره کجا بریم. به بابک گفتم: تو باید ما رو ببری فقیر ترین محله شهر اصفهان. اونجا علی اصغر منتظر ماست. بابک ما رو برد حصه. رفتیم جاهایی که بابک هنوز خودش نرفته بود. جای عجیبی بود. به م. گفتم توی ماشین کنار دختر ها بمون تا من و بابک بریم داخل کوچه ها بگردیم. من و بابک رفتیم و حسابی گشتیم. اعتیاد همه جا رو گرفته بود. روی زمین پر بود از سرنگ، از سرنگ هایی که با هاشون هزار بار خون بازی کرده بودند. پر بود از خرابه، از لباس های پاره. از فقر، از اعتیاد، از بچه هایی که مدرسه رو ترک کرده بودند و کار می کردند. یه کمپ ترک اعتیاد هم بود. رفتیم داخل کمپ و با رئیسش صحبت کردم. درباره جمعیت تهران گفتم و از شام عیاران و کمپ هایی که رایگان در ترک معتادان به ما کمک می کنند. ازش خواستم به بچه های اصفهان کمک کنه و مددجویان جمعیت اصفهان رو به صورت خیریه و رایگان ترک بده. اون هم قول داد در حد بضاعتش این کار رو بکنه. بابک خیلی خوشحال شد. چند بار با من قبلا تماس گرفته بود و درباره کمپ های ترک اعتیاد و خانواده های درگیر اعتیاد پرسیده بود و حالا حضور ما در اصفهان یک کمپ ترک اعتیاد رایگان در دستان جمعیت اصفهان گذاشته بود.
با بابک برگشتیم. کنار ماشین که رسیدم دیدم م. و بچه ها با تعدادی از بچه های محل دوست شدند و دارن فوتبال بازی می کنند. م. به من و بابک گفت بیآید شما هم بازی کنید. ما هم رفتیم. بچه ها همه شون کار می کردند. از خانواده های محرومی بودند. همه شون مدرسه رو ول کرده بودند. بهونه های مختلفی هم داشتند که یکی از اونا کتک های معلم مدرسه بود. خیبر از همه قلدرتر بود. فوتبال بازی کردیم و قرار شد تا بابک و بچه های اصفهان هفته بعد برای فوتبال با بچه های حصه برن. به بابک گفتم: اینا همه شون علی اصغر های کوچیک زمان ما هستند. باید براشون هر کاری می تونیم بکنیم تا از فقر، اعتیاد و بی سوادی نجات پیدا کنند. وقتی خواستیم برگردیم یک پسر بچه کوچیک برامون توی سطل آب آورد با یک لیوان. شاید آب چاه بود ولی خیلی عالی بود چون عطش همه مون رو رفع کرد. شاید بتونم بگم یکی از گوارا ترین آب هایی بود که توی تموم عمرم خورده بودم.
آخر شب به م. و ک. یه چیز می گفتم: ما قرار بود بیآیم اصفهان گردی، چی فکر می کردیم، چی شد؟! ک. می گفت: خیلی خوب شد، فکرش رو بکن می تونستیم بریم با سنگ و چوب عکس بگیریم، ولی رفتیم با بچه های حصه آشنا شدیم و از محلات محروم دیدن کردیم و حالا با کمک جمعیت اصفهان اونجا ها رو روشن خواهیم کرد...
اون روز یک چیز دایم بین صحبت های ما رد و بدل میشد و اون صحبت های روز پنج شنبه شارمین بود. ما این صحبت ها رو به گوش بچه های اصفهان هم رسوندیم و همونجا قرار گذاشتیم تا باز هم به این جور سفرهای استانی بریم و در گسترش اندیشه های جمعیت مون تلاش کنیم.
فرزاد حسینی
6/تیرماه/1389
مطالب مشابه :
استخدام نیمه وقت "پاره وقت "
به صورت پاره وقت (با سه روز در e2 جویای کار در اصفهان مرتبط جویای کار پاره وقت
استخدام مهندس مکانیک
از اصفهان پاره وقت "نیمه وقت "و انواع استخدام و درج رزومه کارفرما و جویای کار در
معرفی دانشگاه خمینی شهر اصفهان ( 2 )
ـ کارشناسی ـ پاره وقت 54 ـ آماده شدن برای انجام کار در زمینه بسیج دانشجویی در این
استخدام در دبی
استخدام در دبی - بازار کار پایگاه متولد اصفهان لیسانس مهندسی وقت پاره
زندگی در خوابگاه دانشجویی
سپری کردن وقت زیادی در وسایل دانشجویی در در مورد کار، درس یا
معرفی دانشگاه آزاد خمینی شهر اصفهان ( 1 )
بر این اساس شش انجمن علمی دانشجویی در رشته پاره وقت را در دستور کار خود
سفری به مناطق محروم شهر اصفهان - حصه
اصلی فعال در اصفهان توی اصفهان بعضی وقت ها جلسه در حد بضاعتش این کار رو
استخدام در شرکت برق،شرکت نفت،بانک،شهرداریها،استخدام در معدن گل گهر و سرچشمه
· استخدام همه مقاطع در اصفهان 90/12/06 کار پاره وقت انجمن علمی دانشجویی.
آزمون حقوق کار
کارگران در حین کار گردیده ای اصفهان می توجه به پارهوقت بودن
برچسب :
کار پاره وقت دانشجویی در اصفهان