بزرگترین کلاهبرداری قرن
چگونه کاخ دادگستری تهران و برج ایفل پاریس فروخته شد
حسین ک.( Hoseyn.k)
کلاهبردار وطنی،
مردی که کاخ دادگستری را فروخت، حدود 70 سال پیش در شهریار متولد شد. ح.ک
مردی بیسواد ولی باهوش بود و بیتردید اگر تحصیلات مناسبی داشت، به یکی
از بزرگان ادب و علم کشور بدل میشد. اما او از جوانی به راهی غیر از آن
کشیده شد. حسین.ک با کلاهبرداریهای کوچک روزگار میگذراند، اما این کارها
برای مردی با هوش او کارهایی کوچک محسوب میشدند. تا اینکه یک روز طعمه
بزرگترین کلاهبرداری خود را در جلوی در سفارت انگلیس شکار کرد؛ دو توریست
آمریکایی که به دنبال خرید یک هتل در ایران بودند.
ح.ک آنها را به
دفترش که در خیابان گیشا بود دعوت کرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یک
ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد. این ساختمان، کاخ
دادگستری بود که در خیابان خیام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان
دادگستری از آن استفاده میشود. قرار بازدید از کاخ برای فردای آن روز
گذاشته شد و ح.ک همان روز عصر به آنجا رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر وقت
دادگستری، دفتر کار وزیر را برای مدت یکساعت اجاره کرد.
فردای آن
روز قبل از آمدن مشتریها، 200 جفت دمپایی پلاستیکی تهیه کرد و جلوی در
اتاقهای کاخ که یک ساختمان اداری محسوب میشد و در آن ساعت خالی
بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر شکارهایش شد. آمریکاییها سروقت
آمدند و ح.ک به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و
وقتی مشتریها درخواست دیدن داخل اتاقها را داشتند، به بهانه بودن
مسافران و با نشان دادن دمپاییها، آنها را منصرف میکرد.
مشتریان
ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500 هزار تومان به ح.ک پرداخت
کردند و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل ساختمان 10 روز دیگر
مراجعه کردند.
اما همانجا بود که فهمیدند چه کلاه بزرگی بر سرشان
رفته است. ح.ک همان روز معامله، به مصر فرار کرد و بعد از چند ماه زندگی
در آنجا، به ایران بازگشت. اما در ایران بازداشت و به زندان محکوم شد و
چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی فوت کرد. ح.ک یک کلاهبردار ذاتی
بود،حتی در زندان! او تلویزیون زندان را به یکی از زندانیان به قیمت 100
تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی تلویزیون را زیر بغل زد و
میخواست آن را با خود ببرد، فهمیده بود که چه کلاهی بر سرش رفته و مضحکه
بقیه شده است!
ویکتور لوستیگ (Victor Lustig)
سلطان
کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده
دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در
کشور آمریکا، مردی که میتوانست زیرکترین قربانیانش را نیز گول بزند، در
سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در
سال 1960 به آمریکا رفت.
سالی که بازار سهام به شدت رشد میکرد و به نظر
میرسید که همه روز به روز پولدارتر میشوند و لوستیگ آنجا بود که از
این موضوع سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری
بیعیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار
خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!
ایده این
کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید.
در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این
کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد
و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود
را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامههایی
با سربرگهای جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسهای دولتی و محـرمانه در
هتل کــرئون (Creon) که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم
بود، دعوت کرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند. ویکتور
برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین
هزینههای نگهداری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از
طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و
بهترین مشتریان به نظر دولت، تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان
این تجار، شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئنترین افرادند. ویکتور تأکید کرد
به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی
نگه داشته خواهد شد.
چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به
مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، او از قبل
قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ
جاودانه شد! بله: آندره پواسون؛ در بین آن شش نفر، آندره کمسابقهترین بود
و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یکشبه ره صدساله را طی کند
و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود. ویکتور به آندره
اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل
آماده امضاست.
اما همانطور که تاجر عزیز میداند، زندگی مخارج
بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پر سود با اعمال
نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و... آندره به خوبی منظور ویکتور
را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پواسون پس
از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و
کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوسینگ
کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و
در جیب دیگرش رشوه!
مطالب مشابه :
آدرس جدید سایت دانشگاه آزاد خرمشهر
حقوق - آدرس جدید سایت دانشگاه آزاد خرمشهر - جزوات و کتب حقوقی - حقوق
آدرس جدید سایت دانشگاه
وبلاگ دانشجویان دانشگاه آزاد خرمشهر - آدرس جدید سایت دانشگاه - دانشجویی،اجتماعی،سیاسی
بزرگترین کلاهبرداری قرن
وبلاگ دانشجویان حقوق دانشگاه آزاد خرمشهر - بزرگترین کلاهبرداری قرن - مدیر وبلاگ : کاظم
فیلمی خاطره انگیز از اهواز قدیم ( 1339 )
وبلاگ دانشجویان حقوق دانشگاه آزاد خرمشهر - فیلمی خاطره انگیز از اهواز قدیم ( 1339 ) - مدیر وبلاگ
سلامی دوباره
وبلاگ دانشجویان دانشگاه آزاد خرمشهر - سلامی دوباره - دانشجویی،اجتماعی،سیاسی،فرهنگی
برچسب :
دانشگاه آزاد خرمشهر