گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 )

وبلاگ  اشعار عرفانی شعرای بزرگ

  http://hafezasrar.blogfa.com/

                                                  

  داری کتابها و لینکهای مختلفی در زمینۀ) خداشناسی - گلچین غزلیات ادبی-سخنان دانشمندان و بزرگان- احادیث- مقالات و کتب علمی- کتابهای پزشکی –نجوم و موسیقی و فایلهای صوتی قرآن و دعا و سخنرانی و غیره میباشد) که همگی به صورت رایگان قابل دانلود میباشند.مقدم همۀ عزیزان را گرامی میداریم و از همۀ عزیزان دعوت میشود از موضوعات مختلف سایت که در دسته بندی آمده است بازدید به عمل آورند.

در این مجموعه سعی ما بر این بوده است که علاوه بر قرار دادن کتابهای بسیار مفید در سایت ،لینک کتابهای علمی و دانشگاهی را نیز از سایتهای معتبر در سایت قرار دهیم تا مرجع خوبی برای دانشجویان فراهم شده باشد.

جهت دسترسی به موضوعات کلیه مطالب وبلاگ بر روی آرشیو کلی مطالب وبلاگ

و یا بر روی آدرس

 http://hafezasrar.blogfa.com/post-1382.aspx کلیک نمائید

غزلیات مولانا از نظر مضامین عرفانی در سطح بسیار بالایی می باشد و سعی ما در این مجموعه انتخاب زیباترین غزلیات بوده است که از 3200 غزل در حدود 500 غزل گزینش شده است .البته مجموعه کامل غزلیات مولانا و دیگر بزرگان شعر و ادب به صورت pdf  در همین وبلاگ موجود می باشد که با کلیک بر روی لینک 

دانلود رایگان 1000 کتاب ادبی و شعر(pdf )به آنها دسترسی پیدا میکنید

جهت دسترسی به همۀ قسمتهای گلچین غزلیات مولوی  که 40 قسمت می باشد بر روی

گلچین غزلیان مولوی     کلیک نمائید  و یا بر روی آدرس ذیل

http://hafezasrar.blogfa.com/cat-12.aspx   کلیک نمائید

 

غزل شمارهٔ

تو جانا بی‌وصالش در چه کاری

به دست خویش بی‌وصلش چه داری

همه لافت که زاری‌ها کنم من

به نزد او نیرزد خاک زاری

اگر سنگت ببیند بر تو گرید

که از وصل چه کس گشتی تو عاری

به وصلش مر سما را فخر بودی

به هجرش خاک را اکنون تو عاری

چنان مغرور و سرکش گشته بودی

زمان وصل یعنی یار غاری

از آن می‌ها ز وصلش مست بودی

نک آمد مر تو را دور خماری

ولیکن مرغ دولت مژده آورد

کز آن اقبال می‌آید بهاری

ز لطف و حلم او بوده‌ست آن وصل

نبود از عقل و فرهنگ و عیاری

به پیر هندوی بگذشت لطفش

چو ماهی گشت پیر از خوش عذاری

چنین‌ها دیده‌ای از لطف و حسنش

تو جانا کز پی او بی‌قراری

چه سودم دارد ار صد ملک دارم

که تو که جان آنی در فراری

خداوندی ز تو دور است ای دل

که بی‌او یاوه گشته و بی‌مهاری

هزاران زخم دارد از تو ای هجر

که این دم بر سر گنجش تو ماری

ایا روز فراقم همچو قیری

ایا روز وصالم همچو قاری

تو بودی در وصالش در قماری

کنون تو با خیالش در قماری

به هجر فخر ما شمس الحق و دین

ایا صبرا نکردی هیچ یاری

مگر صبری که رست از خاک تبریز

خورم یابم دمی زو بردباری

ببینا این فراق من فراقی

ببینا بخت لنگم راهواری

غزل شمارهٔ۲۷۲۰

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی

نشسته می‌روی و می نبینی

نشسته می‌روی این نیز نیکو است

اگر رویت در این گفتن سوی او است

بسی گشتی در این گرداب گردان

به سوی جوی رحمت رو بگردان

بزن پایی بر این پابند عالم

که تا دست از تبرک بر تو مالم

تو را زلفی است به از مشک و عنبر

تو ده کل را کلاهی ای برادر

کله کم جو چو داری جعد فاخر

کله بر آسمان انداز آخر

چرا دنیا به نکته مستحیله

فریبد چون تو زیرک را به حیله

به سردی نکته گوید سرد سیلی

نداری پای آن خر را شکالی

اگر دوران دلیل آرد در آن قال

تخلف دیده‌ای در روی او مال

تو را عمری کشید این غول در تیه

بکن با غول خود بحثی به توجیه

چرا الزام اویی چیست سکته

جوابش گو که مقلوب است نکته

 

 

غزل شمارهٔ۲۷۲۶

ای دیده ز نم زبون نگشتی

وی دل ز فراق خون نگشتی

وی عقل مگر تو سنگ جانی

چون مایه صد جنون نگشتی

این یک هنرت هزار ارزد

کز عشق به هر فسون نگشتی

لیک از تو شکایت است دل را

کز ناله چو ارغنون نگشتی

ز اندیشه دوست بو نبردی

ز اندیشه خود فزون نگشتی

زان گرم نگشته‌ای ز خورشید

کز خانه تن برون نگشتی

چون گردش آفتاب دیدی

ماننده ذره چون نگشتی

چون آب حیات خضر دیدی

چون صافی و آبگون نگشتی

مرغ زیرک به پای آویخت

شکر است که ذوفنون نگشتی

زان درس جماد علم آموخت

تو مردم یعلمون نگشتی

شمس تبریز جان جان‌ها

ز اول بده ای کنون نگشتی

 

2728

باغ است و بهار و سرو عالی

ما می‌نرویم از این حوالی

بگشای نقاب و در فروبند

ماییم و تویی و خانه خالی

امروز حریف خاص عشقیم

برداشته جام لاابالی

ای مطرب خوش نوای خوش نی

باید که عظیم خوش بنالی

ای ساقی شادکام خوش حال

پیش آر شراب را تو حالی

تا خوش بخوریم و خوش بخسبیم

در سایه لطف لایزالی

خوردی نه ز راه حلق و اشکم

خوابی نه نتیجه لیالی

ای دل خواهم که آن قدح را

بر دیده و چشم خود بمالی

چون نیست شوی تمام در می

آن ساعت هست بر کمالی

پاینده شوی از آن سقاهم

بی مرگ و فنا و انتقالی

دزدی بگذار و خوش همی‌رو

ایمن ز شکنجه‌های والی

گویی بنما که ایمنی کو

رو رو که هنوز در سؤالی

ای روز بدین خوشی چه روزی

ای روز به از هزار سالی

ای جمله روزها غلامت

ایشان هجرند و تو وصالی

ای روز جمال تو کی بیند

ای روز عظیم باجمالی

هم خود بینی جمال خود را

و آن چشم که گوش او بمالی

ای روز نه روز آفتابی

تو روز ز نور ذوالجلالی

خورشید کند سجود هر شام

می‌خواهد از مهت هلالی

ای روز میان روز پنهان

ای روز مقیم لایزالی

ای روزی روزها و شب‌ها

ای لطف جنوبی و شمالی

خامش کنم از کمال گفتن

زیرا تو ورای هر کمالی

پیدا نشوی به قال زیرا

تو پیداتر ز قیل و قالی

از قال شود خیال پیدا

تو فوق توهم و خیالی

و آن وهم و خیال تشنه توست

ای داده تو آب را زلالی

این هر دو در آب جان دهن خشک

در عالم پر ز خویش خالی

باقی غزل ورای پرده

محجوب ز تو که در ملالی


مطالب مشابه :


گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 ) - منتخبی از




غزلیات مولوی (قسمت 69 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - غزلیات مولوی (قسمت 69 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 ) - منتخبی از زیباترین اشعار




برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79) - منتخبی از زیباترین




خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




رباعیاتی از مولوی

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - رباعیاتی از مولوی - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی، حافظ




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




برچسب :